تنها سوسیالیسم می تواند بدیل جهان پسا کرونا باشد!

نصرت تیمورزاده

ویروس کرونا آئینه تمام نمایی شد که تمام چرک وکثافات جامعه سرمایه داری را در منظر عمومی قرار داد. معلوم شد از جهان شمال تا جهان جنوب، سرمایه حتی توانایی حفاظت از نیروی کاری را که باید برایش ارزش اضافه تولید کند، ندارد. معلوم شد که تهاجم نئولیبرالیسم و آنچه که مقررات زدائی و دست نامرئی بازار نامیده می شد چگونه دست سرمایه داران و دولت هایشان را جهت هجوم به مزد وحقوق بگیران باز گذاشته است. معلوم شد که کاهش خدمات اجتماعی، به تعطیلی کشاندن بیمارستان ها و سپردن باقیمانده آنها به بخش خصوصی، چگونه میلیون ها تن از مردم را در مقابل تهاجم یک ویروس خلع سلاح و بی دفاع نموده است. معلوم شد که با اینکه سرمایه داری دولتی چین از اواخر سال 2002 تا تابستان 2003 میلادی با ویروس “سارس” دست به گریبان بود و از نزدیک به دستکم هشت سال پیش سازمان جهانی بهداشت وبرخی از موسسات پژوهشی سخن از ظهور مجدد ویروس هائی از نوع “سارس” و این بار خطرناک تر کرده بودند ولی نه چین و نه سایر دولت های سرمایه داری به این فکر نیفتادند  که برای مقابله با شیوع این نوع ویروس تمهیدات لازم را تدارک ببینند. اما در همین فاصله چین تولیدات فله ای محصولات بنجل  خود را در مقیاسی باورنکردنی به تمام جهان گسیل داشت و یا کشورهای دیگر سرمایه داری میلیاردها دلار هزینه ساختن، مدرنیزه کردن و انبار کردن سلاح های مرگبار نمودند.

مؤ سسه “سیپری” در سوئد که یکی از زمینه های تحقیقاتی اش در مورد تولید سلاح های جنگی است در آخرین آمار خود در سال گذشته اعلام نمود که در سال 2018 میلادی مجموعه بودجه نظامی کشورهای جهان معادل یک هزار وهشتصد میلیارد  دلار، یعنی دو و یک دهم تولید ناخالص جهان را شامل شده است. چندان سخت نیست که تصور نمود تنها با بخش بسیار کوچکی از این مبلغ به راحتی می شد جهان خود را برای مقابله با بحران هائی از این نوع آماده باشد .

این صدر اعظم آلمان بود که نخستین بار  با اشاره به ویروس کرونا سخن از جنگ به میان آورد. دشمنی  به میدان آمده بود که خود باز تولید همین جهان گستری سرمایه بود. واین نه سوسیالیسم ونه طبقه کارگر پراکنده در مقیاس جهانی بود که برج و باروی نظم سرمایه داری را نشانه گرفته بود. این دشمن ره آورد همان سیاستی بود که آخرین حفاظ های طبیعت را مورد هجوم قرار داده بود. این دشمن ره آورد نابود کردن جنگل هائی بود که شش تنفسی جهان به حساب می آمدند و همین دستبرد به آخرین تکه های طبیعت بستر مناسبی جهت سرازیر شدن آن ویروس هائی گردید که پیشتر ها در دل طبیعت مدفون بودند  و اکنون راه به دامداری بومی، به جوامع انسانی و به بازار “ووهان” پیدا کرده بودند و درست در همین اوضاع معلوم شد که این نظام آنچنان ناکارمد است، آنچنان غرق در رقابت است که حتی زمانی که به اصطلاح مورد تهاجم یک دشمن مشترک قرار می گیرد، رقابت ها بر سر این آغاز می شود که کدام دولت بیشترین ماسک ها ، بیشترین دستکش ها و بیشترین مواد ضد عفونی را راهزنانه در اختیار گیرد.

این جا هم از همان آغاز، نقطه حرکت این بود که چه باید کرد که کمترین آسیب به گردش سرمایه  برسد. جائی چند میلیون انسان را زمانیکه  که دیگر کرونا بیداد می کرد  برای ماه ها در خانه هایشان قرنطینه کردند، جائی سیاست مصونیت گله ای را پیش گرفتند، جائی   خرفت ترینشان آنرا “جنگ بیولوژیکی” دشمن نامیده و مردم را برای مصون ماندن به اماکن مذهبی فراخواندند، جائی هفته ها موجودیت آن را نادیده گرفته و راه را برای تاخت و تازش باز گزاردند، ولی در همه این جاها آسیب پذیرترین  بخش جامعه را به حال خود رها کردند.

از منظر سرمایه مرگ و میر سالمندان که دیگر چرخ تولید را نمی توانند بگردانند و فقط به اصطلاح هزینه بردار هستند چندان اهمیتی ندارد و چه باک اگر قربانی شوند، چه باک اگر کارگران اینجا وآنجا در معادن ذغال سنگ قربانی شوند، چه باک اگر در قدرت مندترین کشور سرمایه داری رنگین پوستان ولاتینوها قربانیان اصلی کرونا گردند. و این دردناکترین تصویر جهانی است که کرونا در مقابل چشمان همه ما قرار داد. شاید چندان لازم نباشد که به گوشه گوشه جهان سربزنیم  و تبعات سنگین کرونا را ببینیم. حتی نگاهی به برخی از کشورهای جهان عیان می سازد که برخلاف ادعاهای بلنگوهای بورژوازی و حتی چهره هائی که خود را منتقد خجول جامعه سرمای داری می دانند، کرونا  نه دمکراتیک است و نه غیر طبقاتی.

در آمریکا تا این لحظه هشتاد  و هفت هزار نفر قربانی گشته و یک میلیون و چهارصد و پنجاه هزار نفر رقم مبتلایان است. تنها جهت مقایسه شاید بد نباشد که  گفت در جنگ ویتنام که نزدیک به بیست سال طول کشید پنجاه وهشت هزار ودویست و بیست سرباز آمریکائی کشته شدند. تا کنون بیش از سی و شش میلیون نفر کار خود را از دست داده اند. بسیاری از آنان با بیکار شدن امکان برخورداری از بیمه درمانی را نیز ازدست داده و  به خیل نزدیک به چهل میلیون نفری پیوستند که فاقد بیمه درمانی اند. اینجا هم این جمعیت رنگین پوستان و لاتینوها بودند که با وجود اینکه در بسیاری از شهرهای بزرگ آمریکا فقط یک سوم اهالی را تشکیل می دادند ولی دو سوم مرگ ومیرها نصیبشان شد. اینحا هم همین ها بودند که باید در صف های طولانی بدون هرگونه حفاظ بهداشتی برای دریافت یک وعده غذا ساعت ها منتظر می ماندند. و درست در دل همین اوضاع دولت آمریکا در یک چشم بهم زدنی شصد میلیارد کمک درخواستی شرکت بوئینگ را تصویب می کند و زمانیکه سازمان بهداشت و بیمه در خواست پنجاه میلیارد دلار برای مقابله با کشت و کشتاری که کرونا در آمریکا براه انداخته می نماید، تنها سه و نیم میلیارد تصویب می شود. ودرست در دل همین آمار تکاندهنده ترامپ فرمان بازگشت به وضعیت عادی را صادر کرده است، ولی همزمان وزیر خارجه اش وقتی به دیدار نتانیاهو می رود، ماسک بر چهره دارد.

در لهستان دو سوم مبتلایان به کرونا کارگرانی هستند که در معادن ذغال سنگ کار می کنند و در حالیکه ویروس در میان آنان بدون هر مانعی در گردش است، روزانه تنها پنج هزار تست در کل مناطق صنعتی لهستان انجام می گیرد. بی جهت نبود که تنها در یکی از معادن ذغال سنک زمانیکه کارگران را تست کردند، معلوم شد که بیش از ده درصد از کارگران مبتلا به کرونا هستند. آنجا دیگر در عمق کیلومترها زیر زمین حفظ فاصله اجتماعی تنها می تواند طنز تلخ و گزنده ای برای این کارگران باشد و چندان سخت نیست که فهمید همین کارگران چگونه ویروس را با خود حمل کرده و به میان خانواده هایشان می برند.

صلیب سرح اسپانیا اعلام کرده است  که در دو ماه اول به یک میلیون و سیصد هزار نفر از کسانی که به خیابان پرتاب شده اند، مواد غذائی رسانده است. تمام برآوردها از افزایش شتاب آور بیکاری و کاهش قدرت خرید مردم حکایت دارند. خوشبینانه ترین ارزیابی ها سخن از سیر صعودی نیازمندان برای مدت زمان طولانی می کنند. و صلیب سرخ می گوید در بهترین شرایط  تنها می تواند روزانه مواد غذائی در اختیار صد و سی و پنج هزار نفر بگذارد.

در آلمان غول صنعتی اروپا، شرکت راه آهن اعلام کرده است که بین یازده تا سیزده میلیارد یورو با کاهش درآمد روبرو می شود  که بخش بزرگی از آن را از طریق بیکارسازی ها  در فاصله سه سال آینده جبران خواهد کرد واین در حالی است که دولت آلمان اعلام نموده است که معادل شش میلیارد و نهصد میلیون تا هشت میلیارد  و چهارصد میلیون یورو کمک مالی خواهد کرد. فراموش نکنیم که در بیست و پنج سال گذشته تعداد کارکنان راه آهن از سیصد و چهل هزار به صد وهشتاد هزار کاهش یافته است. شرکت هواپیمائی لوفت هانزا در حال مذاکره با دولت آلمان جهت دریافت ده میلیارد یورو کمک مالی است تا دوباره به حرکت دربیاید و محیط زیست را آلوده کند. با وجود این هیأت مدیره لوفت هانزا حاظر نیست بیست و پنج  در صد سهامش را در اختیار دولت قرار دهد. همزمان اتحادیه کارکنان و خلبانان لوفت هانزا خواسته اند که دستکم یکی از شروط  پرداخت کمک مالی به لوفت هانزاعدم بیکار سازی کارکنان آن باشد. از همین الان  لوفت هانزا اعلام کرده است که مجبور است تغییراتی در ساختار خود بدهد که این تغییرات بدون بیکار سازی بخش از کارکنانش عملی نخواهد شد. دولت آلمان هفتصد و پنجاه میلیارد  یورو برای کمک به مؤسسات مالی و صنعتی به تصویب رسانده است، با این وجود بیست درصد کارگران با کاهش مزد روبرو گشته اند. اگر توجه کنیم که حتی قبل از بحران کرونا هم یک پنجم کارگران در آلمان در بخش هائی با مزد اندک  اشتغال داشتند و در این صورت چندان سخت نخواهد بود فهمید که این کارگران چگونه باید امرار معاش کنند.

در انگلستان که بعد از آمریکا بیشترین قربانیان کرونا را داشت، آمارها نشان می دهند که مرگ و میر در آسایشگاه سالمندان بسیار گسترده تر از آن است که تا کنون گفته شده است. در حالیکه طی دو ماه بیش از دوارزده هزار نفر در خانه های سالمندان ناشی ار ابتلاء به کرونا فوت کرده اند، بوریس جانسون صحبت از کمک ششصد میلیون پاوندی  به خانه سالمندان می کند. این رقم کجا و کمک های میلیاردی به مؤسسات مالی و صنعتی کجا و تازه چه کسی نمی داند که اتفاقا این انگلستان بود که به یکی از مهمترین پرچمداران سیاست نئولیبرالی بوده و اکنون بیش از سه دهه است که ناشی از این سیاست، ده ها هزار کارگر معدن بیکار شدند، گلاسکو قلب صنعتی بریتانیا به نابودی کشیده شد، اتحادیه های کارگری خلع سلاح شدند، بیمه های اجتماعی و بیمارستان ها ی دولتی از دستور کار خارج شدند و بسیاری از مؤسسات دولتی از جمله راه آهن و متروی شهری به بخش خصوصی واگذار گردیدند.

تصاویر میلیون ها کارگری که در هندوستان  به خیابان ها پرتاب شده بودند، شاید درد آورترین تصاویراین دوره بود. تهاجم به کارگران تنها شامل کارگران فصلی نمی شد که با توجه به توقف تولید از هرگونه کمک دولتی محروم هستند، بلکه میلیون ها از کارگرانی هم که در بخش های رسمی اقتصاد اشتغال داشتند مورد تهاجم قرار گرفتند. در اکثر ایالات هندوستان در هفته های گذشته قوانین موجود در مورد حقوق کارگران برای سه سال آینده معلق شدند. این قوانین شامل ساعات کار، اضافه کاری، شیفت کاری، قراردادهای مربوط به میزان دستمزد، مقررات مربوط به اخراج سازی ها، حقوق اتحادیه ای از جمله حق اعتراض و اعتصاب  بودند. در واقع شرایط  اظطراری ناشی از کرونا یک فرصت طلائی برای سرمایه داران بوجود آورد تا به اصطلاح از شر قوانین دست و پا گیر خود را رها سازند. یکی از کارگران فصلی در بمبئی می گوید: “از نظر “مودی” (نخست وزیر) ما حشراتی بیش نیستیم و بنابراین بهتر است نابود شویم”. این کارگران فصلی که معمولا از روستاها به شهرها می آیند از زمان آغاز کرونا نه تنها شغل خود را از دست داده اند، بلکه اکثریت آنان حتی لقمه نانی از طرف دولت در اختیارشان قرار نگرفته است و این چه شباهت عجیبی دارد به کارگران در بخش های غیر رسمی در ایران  که به حال خود رها شده اند. بسیاری از این کارگران فصلی اکنون مجبورند صدها  کیلومتر راه بپیمایند تا به روستاهای خود برسند. همزمان اما دولت “مودی” در همین فاصله دویست وچهل میلیارد  یورو یعنی ده درصد  تولید  ناخالص هند را به مؤسسات مالی و صنعتی تزریق کرده است.

در فرانسه چهل وهشت در صد از کارگران با کاهش ساعات کار و کاهش دستمزد روبرو شده اند. آن بخش از کارگران وکارکنان که در بخش های ضروری که تعطیل ناپذیرند  اشتغال دارند، بیش از همه در خطر ابتلاء به ویروس قرار دارند. در اغلب این مؤسسات کارگران امکان رعایت شرایط بهداشتی ( ماسک، فاصله گذاری، دستکش) را ندارند. تمام داده ها نشان می دهند که دوران پسا کرونا در فرانسه همزمان با شورش گرسنگان در حاشیه شهرهای بزرگ خواهد بود. بخش بسیار بزرگی از آنان همه روزه با این سئوال روبرویند که چگونه امرار معاش کنند و چگونه اجاره خانه پرداخت نمایند.

در ایتالیا وضع به مراتب وخامت بارتر است جائیکه به کانون شیوع ویروس کرونا در اروپا تبدیل گردید و این بدون دلیل نبود. می دانیم که دولت ایتالیا برای مقابله با بحران 2008/ 2009 جهت دریافت وام مجبور بود که به طرح های ریاضت اقتصادی صندوق بین اللملی پول، بانک جهانی و بانک مرکزی اروپا  گردن بگذارد. یکی از بخش های این طرح ریاضت اقتصادی کاهش خدمات اجتماعی بود. در نتیجه از سال 2010 به این سو چهل میلیارد یورو  از بودجه خدمات عمومی کاسته شده، هفتاد هزار تخت بیمارستانی کنار رفته  و آمار پزشکان، پرستاران و مددکاران اجتماعی کاهش یافت.  و دیدیم که چگونه پزشکان ایتالیائی مجبور گشتند که انتخاب کنند کدام بیمار مبتلا به کرون زنده بماند و کدام به آغوش مرگ سپرده شود. تصاویر کامیون های نظامی که اجساد فوت شدگان را به گورهای دستجمعی حمل می کردند، به بخشی از تصاویر درد آور مدیای جمعی تبدیل شدند.

در ایران در شرایطی که مردم همه روزه در اندوه از دست دادن عزیزانشان بودند، سران جمهوری اسلامی در مقابل دوربین ها و مدیاهای تصویری ظاهر شده  و آشکارا دروغ تحویل مردم دادند.  و زمانیکه مجبور به گند زدائی از امکان مقدسشان شدند که به مرکز شیوع ویروس فرا روئیده بودند  و در حالیکه پزشکان و پرستاران از نبود امکانات بهداشتی در بیمارستان ها  فریادشان به هوا بلند بود، سخنگوی دولت مدعی شد که”سیاست دولت روحانی در مقابله با کرونا موفق ترین تجربه کشورهای جهان در دوره شیوع کرونا بوده است” و این در حالی بود که میلیون ها انسان به خیابان پرتاب شده بودند، در حالی بود که نمایندگان دولت و کارفرما حداقل دستمزد را یک میلیون هشتصد هزار تومان تصویب کردند که حتی مقامات رژِیم خط  فقر را شش میلیون اعلام کرده بودند، و این در حالی بود که تورم را بالای چهل در صد اعلام کرده بودند و نه تنها کارگران رسمی، بلکه حتی قراردادی و فراتر از آن میلیون ها کارگری که در اقتصاد غیر رسمی اشتغال دارند معلوم نبود که چگونه باید  “حفظ جان و تأمین نان” که مقامات دولتی از صبح تا شام فریاد م یزدند واقعیت پیدا کند. مگر نه اینکه در دل همین نعره های تبلیغاتی دیدیم که پرستاران قراردادی دست به اعتراض زدند و مگر نه اینکه سه میلیون شاغل رسمی و چهار میلیون شاغل غیر رسمی در معرض کاهش دستمزد و بیکارسازی و اخراج  قرار گرفتند  و مگر نه اینکه فعالیت بیش از یک میلیون و پانصد هزار کارگاه متوقف شده است.

اکنون در حالیکه حدود چهار ماه از اولین نشانه های ویروس در چین و دو ماه از موج مرگبار اپیدمی که در آن دستکم تا لحظه کنونی سیصد هزار نفر جان باخته و چهار میلیون و چهارصد هزار نفر مبتلاء شده اند، می گذرد، همه جا صحبت از بازگشت به شرایط “عادی” می شود.  دولت های آمریکا و برزیل که از همان ابتدا منکر خطر هلاکتبار ویروس گشته بودند، بیش از همه اصرار به بازگشت به شرایط “عادی” دارند. اگر ترامپ پایه اجتماعیش را با اسلحه برای بازگشت به حالت عادی سرازیر خیابان ها کرده و فرمانداران ایالات را تهدید می کند، بولسونارو رئیس جمهور راسیت برزیل و برادر خوانده ترامپ نعره می زند که “برای پرهیز از هرج و مرج اجتماعی باید به هر قیمت کشور را دوباره به راه انداخت”. بی جهت نبود که “لولا” رئیس جمهور پیشین  او را متهم به نسل کشی کرد.

اما این شرایط “عادی” که قرار است به آن بازگردیم برای کدام طبقه عادی است و کدام طبقه نمی خواهد به شرایط به اصطلاح عادی برگردد، همان شرایط عادی که یکی از ره آوردهایش بحران کرونا بود. همان شرایط عادی که همچنان میلیاردها انسان باید نیروی کارشان را به بهای ناچیزی به حراج بگذارند.  بنابراین پرسش این است که بازگشت به کدام شرایط عادی و اینکه این مردمی که در مقیاس میلیونی به خیابان ها پرتاپ شدند چه درکی از شرایط عادی دارند و چگونه آینده ای را برای خود در نظر دارند  و چگونه می خواهند آن را سازمان دهند.

آیا درجهان پسا کرونا همچنان باید کمپانی های اسلحه سازی سلاح های مرگبار تولید کنند و یا ماسک، دستکش، داروی ضد عفونی و واکسن برای مقابله با ویروس ها و…. آیا لازم است که سران دولت های سرمایه داری و صاحبان مؤسسات مالی و صنعتی برای برگزاری اجلس هایشان که همه در خدمت چگونه به زنجیر کشیدن نیروی کار و زحمت است، باید ده ها هزار کیلومتر مسافت طی کنند؟ فقط کافی است فراموش نکنیم که در همین مدت اندک ناشی از توقف پروازهای بین المللی در چین بیست و پنج درصد و در اروپا معادی چهل درصد از حجم گاز کربنیک تولید شده، کاسته شد. آیا بازهم در بازگشت به شرایط “عادی”  می خواهیم تن به این بدهیم که تمام خسارات بحران کرونا را بر دوش ما سرشکن کنند؟ آیا آماده ایم که بپذیریم برای ماه ها و سال ها دستمزدها منجمد گردند؟ آیا باز هم حاضریم تماشاگر تهاجم وحشیانه سرمایه به طبیعت و محیط زیست باشیم، تهاجمی که همه غول های سرمایه داری جهان در آن یکسان عمل کردند. آیا می خواهیم همچنان به موعظه های آنانی گوش دهیم که گویا سرمایه داری را می توان انسانی کرد و یا به موعظه های فاشیست ها و راسیست ها گوش دهیم که ما را به بازگشت به دولت های ملی، به باز گشت به طبقه کارگر تجزیه شده  بر پایه  تفاوت های ملی و قومی فرا می خوانند. اگر هیچکدام از این ها را نمی خواهیم و تفاوت عظیمی مابین شرایط عادی برای اکثریت عظیمی از ساکنان این جهان با شرایط عادی برای اقلیتی غارتگر موجود است، در این صورت باید در فکر سازمان دادن بازگشت به شرایط عادی مطلوب  خودمان باشیم.  واقعیت این است که اگر عزم و اراده طبقه کارگر و پراتیک آگاهانه او به میدان نیاید، یکبار دیگر سرمایه خود را باز سازی کرده و وحشیانه تر از گذشته خسارات ناشی از بحران را از گرده ما بیرون خواهند کشید. هیچ دلیلی وجود ندارد با وجود عیان تر شدن تمام چرک و کثافات این نظام بردگی  پرچم تسلیم را در برابرش بلند کنیم. تصاویر خونین، فلاکت بار و دردناک همین چند ماه گذشته نشان داد  که سرمایه داری بربریتی بیش نیست و تنها سوسیالیسم می تواند بدیل رهائی انسان، بدیل آشتی انسان با طبیعت و رهائی از همه نکبت های نظم غارتگرانه  سرمایه داری باشد.

بیست وششم اردیبهشت 1399

پانزدهم ماه مه 2020

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *