نگاهی به فیلم “خانه ی پدری”

شیوا سبحانی

امروزه وسایل ارتباط جمعی، مدیا، نحله های مختلف هنری اعم از سینما و تلویزیون، ادبیات، شعر، نمایشنامه و موسیقی بیشتر از هر زمانی می توانند القا کننده و رسانای مفاهیم طبقاتی خود باشند. حتی میزان آگاهی و عدم آگاهی مولف از روندهای اجتماعی، زیبایی شناسی هنری و موضع وی، له یا علیه این پدیده ها از اثر هنری فراتر رود بسیار محتمل تر شده است.

گاها هنرمندان به دلیل پرداختن به ریشه های واقعیت و دقیق تر شدن در چگونگی و تولید و بازتولید این مناسبات خواسته یا ناخواسته، فراتر از باید ها و نبایدهای شخصی خویش می روند که البته نمونه اش در تاریخ هنر کم نیست. نویسنده ای چون بالزاک، اگرچه به طبقه ی بالای جامعه ی فرانسه تعلق داشت، اما با واقعگرایی موجود در کارهایش بیشتر از هرکسی فساد و روابط بیمارگونه ی طبقه ی اشراف زمان خود را افشا کرد و الگویی برای بسیاری از نویسندگان دیگر شد.

در سینمای ایران هم مواردی برای برشمردن فیلم هایی که فراتر از سازنده ی خود رفته اند وجود دارد. فیلم های “درباره الی” و “شهر زیبا”  از اصغر فرهادی گرفته تا فیلم هایی مانند “خانه ی پدری” که به آن می پردازیم.

خانه ی پدری کاری است به نویسندگی، تهیه کنندگی و کارگردانی کیانوش عیاری. این فیلم محصول 1389 است که در دی ماه 1393 به بهانه ی صحنه های خشن از پرده پایین کشیده شد. پس از پنج سال با اصلاحاتی جزئی و رده بندی سنی بالای 15 سال در تاریخ اول آبان 1398 در سینماهای ایران اکران شد که باردیگر پس از پنج روز در ششم آبان 1398 به دستور مستقیم دادستانی مجددا توقیف شد که در نهایت در آبان 98 مجددا رفع توقیف گردید.

فیلم روایت دختر بسیار جوانی به نام ملوک است که توسط پدرش و به دلایل ناموسی کشته می شود و در زیر زمین خانه  مدفون. همین و دقیقا به همین دلیل است که این فیلم بارها توقیف و اصلاح شده است. سکانس آغازین فیلم با ترس ناباور ملوک آغاز می شود. به محض آنکه برادر در را به رویش باز می کند می پرسد “آغا خونه اس؟” این پرسش، خود تعریف ماهیت “آغا” که فراتر از فقط یک کلمه به نام پدر می باشد را به واقعی ترین و تاریخی ترین شکل ممکن و در روابط به هم تنیده ی خانوادگی در روند فیلم به نمایش می گذارد. “آغا” با ظاهری عادی، خونسرد و کاملا آگاه به وضعیت می داند چه می کند و چه می خواهد. این خونسردی و عادی رفتارکردن یکی از مهمترین موتیف های به پیش برنده ی فیلم است. خشونت عریانی که در سطوح مختلف در خانواده و در طول تاریخ به زنان اعمال می شود، آنچنان عادی شده است که بیننده تاوقتی که ملوک کشته می شود هراس و  وحشت وی را اغراق آمیز ارزیابی می کند.

ملوک که مجال عوض کردن لباسش را نمی یابد به این بهانه که باید سریع، فرش امانتی را رفو کند به زیرزمین فرستاده می شود. زیرزمینی که در آن برادر کوچکتر (محتشم) مشغول کندن قبری است که “آغا” دستورش را داده است. زیر زمین خانه نمادی است از محلی پنهان و تحتانی ترین سطح انکار، لاپوشانی و دفن کردن رفتارهای خشونت آمیزی که به زنان اعمال می شود و در طول فیلم دستمایه ای است برای کارگرادان که هم نشان دهد چگونه قتل اتفاق افتاده است. ابتدا انکار سپس دفن و در نهایت نبش می گردد، چراکه هراس این مردان از آشکار شدن حقایقی است که به جایگاه قاتل و همکار قاتل تنزلشان می دهد. در ادامه تلاش ملوک برای فرار از خانه به شکست می انجامد آنجا که “آغا” در حین اینکه دنبال ملوک می کند که او را به چنگ آورد، مسئولانه اما اتوی داغی را که بر روی فرش امانیتی مانده است، فراموش نمی کند چراکه امانت داری یکی از ارزش هایی است که بسیاری سعی به  رعایت کردن آن دارند، اما همین آدم امانتدار دخترش را می کشد.

این ظاهر، ظاهر فریبنده ی پدر و مردسالاری است که از یک طرف درستکار و امانتدار هستند و از طرف دیگر به راحتی اب خوردن اقدام به قتل می کنند. کارگردان بسیار خوب توانسته است وحشت، هراس، تنش، نفس به شماره افتاده و دست و پازدن های بی اثر ملوک نوجوان را در مقابل سردی و حق به جانبی “آغا” و شدت خشونتی که اعمال می شود به تصویر کشد. خشونت آنقدر عمیق است، هنگامی که ملوک از ترس خودش را خیس می کند باز هم “آغا” رحمی ندارد که هیچ، بلکه شماتت هم می کند که زیر زمین نجس شده است.
در نهایت “آغا” دست و پای ملوک را می بندد، چیزی بر سرش می کشد و پسرش را وادار می کند که به قول وی “زودتر راحتش کند” و با دسته سنگ نه یک بار بلکه دوبار بر سر ملوک بکوبد. سکانسی که قبل از تبدیل کردن پسربجه به قاتل ملوک، حشمت پایش لیز می خورد و در قبر می افتاد اشاره ی تلویحی زیبای کارگران است به اینکه پسر بچه هم در مقام یک انسان دیگر مرده است، حتی قبل از مرگ ملوک.

این فضا سازی ها، کنش و واکنش ها ست که با تدوینی بسیار خوب، کیفیت و پرداخت فیلم را بالا می برد. دقت نظر و ژرف بینی “کیانوش عیاری” روایتی بسیار واضح از واقعیت است. لحن “آغا” بعد از آنکه ملوک را به قتل می رساند فورا عوض می شود با لحنی دلسوزانه و گریه آلود، بعد از مویه کردن با سرعت و با خونسردی البته کمی شتاب اقدام به چال کردن ملوک می کند و هنگامی که ماله کشیدن قبر ملوک را تمام می کند عموها که یکی شان تازه “شیرن عقل”  هم هست، همراه  پسر عمو از راه می رسند، برای اطمینان حاصل کردن کار “آغا”. پسربچه ای دیگر (پسرعمو) با شمشیر به قبر ملوک فرو می کند برای اینکه بفهمد عمو راست می گوید. در واقع برق خون آلود شمشیر، برق خون آلود خشونت هایی است که هنوز هم در سراسر جهان هزاران زن را به کام مرگ می کشد. مردان خانواده سعی می کنند با مطرح کردن شایعه فرار ملوک غیبت وی را موجه کنند. “آغا” حتی رفوکاری ملوک را به نام حشمت جا می زند و البته انعام ملوک به حشمت می رسد.

نکته ی “جالب”  اینجاست که ملوک چه کاری انجام داده است که شایسته ی چنین عقوبتی است، هم بدون هیچ دلیلی فقط در حد حرف های شنیده باقی می ماند. واقعیت این است که زنان بسیاری با حرف و بدگویی که در جریان جامعه وجود دارد به ناخوشایندترین عقوبت ها گرفتار آمده اند. نشان دادن این وجه از ارزش های فرهنگ پدر و مردسالار که زنان هیچ حقی بر بدن و کنترل بدن خود ندارند در فیلم به خوبی نمایش داده شده است. فقط ملوک است که باید سزای کارش را ببیند، هیچ  مرد شریک جرمی وجود ندارد و البته کسی هم به صرافت نمی افتد، چرا که روابط مالکانه تمرکز یافته در خانواده این امکان را به مردان می دهند که جنایتی را انجام دهند و برای همیشه دفن کنند. پس از گذشت چند دهه پس از تلاش های بسیار کم جان زنان خانواده در نهایت حشمت پس از آنکه پیر و فرتوت شده است تصمیم می گیرد با کمک پسرش که اتفاقا معلم است استخوان های ملوک را از خاک بیرون کشد چرا که باید خانه را از بیخ و بن کوبید و “سرای نو” ساخت.
فیلم “خانه ی پدری” آنچنان به خوبی انواع و سطوح مختلف خشونت را از کتک زدن، به زور شوهر دادن، در خانه حبس کردن، عدم استقلال مالی، بی ارزش و کم ارزش بودن، مایملک بودن و قتل ناموسی را به واقعی ترین شکل ممکن و طی چندین دهه به خوبی نشان می دهد. روند تولید و بازتولید خشونت در آستانه تغییر و تحولات جامعه ی فئودالی تا جامعه ی سرمایه داری تاثیر آنچنانی بر زندگی زنان ندارد. امروزه آنها می توانند کار کنند کما اینکه قبل هم می توانستند اما آزادی مالی ای که باید منجر به آزادی عمل هم باشد آنچنان رقت انگیز است که حتی دانشجوی پزشکی نامزد پسرمحتشم هم فقط کناری می ایستد تا جمجمه ی ملوک بیرون برده شود و ختم به خیر گردد.

در واقع فیلم به زیبایی نشان می دهد که این فرهنگ تنیده ی به دور روابط اقتصادی است که چگونه محدودیت ها ی عملی زنان را هم ناکارامد و یا سخت و کم جان می کند. دسترسی نابرابر به امکانات مالی و آموزشی و البته  غلبه فرهنگ تباهی آور و ضد انسانی پدر سالاری و مردسالاری، فیلم را به ورطه ی زیاده گویی و یا عناصر اضافه نمی اندازد که هیچ بلکه عناصر، فضا سازی، دیالوگ ها و بازی ها در حد بسیار خوبی کارگردانی شده اند. از این روست که فیلم “خانه ی پدری” عنوان برازنده ای است برای برشی از زندگی زنان ایرانی و البته افشای فرهنگ پدرسالاری و مردسالاری ای که توسط ماشین سرکوب جمهوری اسلامی حمایت می شود.

فوریه هامبورگ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *