هنگامیکه از حزب کمونسیت و انقلاب کارگری سخن گفته میشود، آنچه که بیش و پیش از همه میدرخشد، اندیشه لنین است که پدیدار میشود، هنگامیکه از اکتبر و از انقلاب کارگری سخن میرود، این نام ولادیمیر است که در اندیشه مینشیند، آنجا که از اراده و هوشمندی و دریافت لحظهها سخن به میان میآید، لنین است که در برابر چشمها نمایان میشود، آنجا که تزلزل ناپذیر مبارزه درون حزبی و ایدئولوژیک را بی واهمه از چند و چون و نیرو و تنها ماندن در برابر کاریسماهایی همانند برنشتین و کائوتسکی و پلخانفها و… میایستد و در اقلیت نیز، با اعتماد به نفس، با تکیه بر آگاهی، اندیشه فلسفی و دریافت مارکسی می ایستد، او که از سازشناپذیری در برابر رویزیونیسم، اپورتونویسم، سانتریسم، کائوتسکیسم و ناسیونالیسم و هرآنچه ایسم غیر کمونیستی است شناخته میشود، در برنامه، انقلاب و رزم کمونیست ها و طبقه کارگر همیشه حضوری شورانگیز و سازنده دارد.
انترناسیونالیسم کارگری را لنین با انترناسیونال اپورتونیستی دوم به رهبری کائوتسکیها را یادآور می شود و رفاقت را با نام انگلس و نبوغ طبقاتی و کشف فسلفی را نام مارکس تداعی مییابیم…
ولادیمیر ایلیچ، در شهر کوچک سیمبرسک در ۸۹۳ کیلومتری شرق مسکو در کنار ولگا که به نام وی پس از انقلاب اکتبر « HYPERLINK “https://fa.wikipedia.org/wiki/اولیانوفسک” \o “اولیانوفسک” اولیانوفسک» نامگذاری میشود، زاده شد. مادرش دختر پزشکی از آلمان و پدرش آموزگار ریاضیات بود و سومین فرزند از شش فرزند خانواده ۶ فرزندی است. به یاری مادر، در نوجوانی با ادبیات و فرهنگ و فلسفهی آلمان آشنا میشود و آثاری از نویسندگان بزرگ آلمان از جمله هگل و HYPERLINK “https://fa.wikipedia.org/wiki/کارل_فون_کلاوزویتس” \o “کارل فون کلاوزویتس” کارل فون کلاوزویتس (۱۸۳۱–۱۷۸۰)، کارشناس و نظریه پرداز سیاسی پروسی جنگ را میخواند. از کارل فون کلاوزویتس میآموزد که «جنگ تنها یک عمل سیاسی نیست، بلکه ابزارگونهای از واقعیتی سیاسی و پیرو خط مشی سیاسی و همراستا، با با زبان و ابزاری دیگر برای اجرای همان اهداف است.» با پیگری آثار نویسنده پیشرو، «هریت بیچر استو» (Harriet Beecher – Stowe)- ۱۸۹۶-۱۸۱۱) نامیترین نویسنده زن ادبیات مباررزه بردگان و سیاهان در ایالات متحده آمریکا، نویسنده «کلبه عموتوم» با جنبش بردگان همدل شد.
در دوران دبیرستان است که با HYPERLINK “https://fa.wikipedia.org/wiki/حزب_سوسیال_دموکرات_آلمان” \o “حزب سوسیال دموکرات آلمان” حزب سوسیال دموکرات آلمان که انقلابیترین حزب کارگری آن برهه بود آشنا میشود. در شانزده سالگی پدر را از دست میدهد و در ۱۷ سالگی برادر بزرگش «الکساندر ایلیچ» که نقش رفیق و الگوی انقلابیگری و منش ویرا داشت از دست میدهد. سال ۱۸۸۷ الکساندر از رهبران جنبش دانشجویی و عضو مخفی نارودنیکها، به اتهام شرکت در ترور HYPERLINK “https://fa.wikipedia.org/wiki/تزار” \o “تزار” تزار HYPERLINK “https://fa.wikipedia.org/wiki/الکساندر_سوم_روسیه” \o “الکساندر سوم روسیه” الکساندر سوم بازداشت و به HYPERLINK “https://fa.wikipedia.org/wiki/دار_زدن” \o “دار زدن” دار آویخته میشود، هرچند تزار در این ترور زخمی شد اما جان به در برد، و در سال ۱۸۹۴ درگذشت. نارودنیکها با اعلام مبارزه چریک مخفی، در سال ۱۸۸۱ تزار الکساندر دوم را از پای درآورده بودند. نارودنیکها با پیروی از نگرش و آموزش نیهیلیستهای کنشگر سیاسی (آنارشیست) پیشتاز نیمه دوم ۱۸۵۰ میلادی روسیه، در شمار نیکلای چرنیشفسکی که کتاب «چه باید کرد» را نوشت، و با کونین با پذیرش ماتریالیسم، بر آن بودند که دولت پدیدهای است که باید محو شود و سوسیالسم تنها راه نجات بشریت از نابرابریهای طبقاتی و اجتماعی است که باید با عملیات نظامی و ترور سران حکومتی و سازماندهی کمونهای تهیدستان روستایی و شهری برقرار شود. الکساندر میتوانست با درخواست بخشش از تزار از مرگ رهایی یابد، اما مرگ را به جای درخواست از مستبدترین امپراتور جهان پذیرا شد.
لنین با پیگیری تاریخ انقلاب فرانسه، ژاکوبونیست های انقلابی سال های ۱۸۰۰ را ستود و سپس به کموناردهای کمون پاریس ۱۸۷۱ و آموزشهای کمونیسم مارکس و انگلس که تازه در روسیه به وسیله ورا زاسولیچ (زن انقلابی روس) و پلخانف معرفی شده بود گرایش یافت. وی، با دریافت مدال طلا از دست کرنسکی پدر (پدر کرنسکی منشویک که رهبری دولت گذار پیشا انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ را داشت) دبیرستان را به پایان رسانید و در ورود به دانشگاه در رشته حقوق، به جنبش رادیکال دانشجویی پیوست و به زودی سازماندهی اعتصابات سیاسی عهده دار میگردد. در این سال هاست که با نادژدا کروپسکایا، همرزم سوسیالست و انقلابی خود زندگی مشترکی را آغاز میکند. در بازگشت به سنت پترزبورگ (پتروگراد) همراه با همرزم زندگیاش نادژدا و با رفقایشان در جمع بیش از ۲۰ نفر نبودند که در سنت پتربورگ، به سان سازماندهندگان «اتحاد مباره برای رهایی کارگر» سال ۱۸۹۵ در روسیه، برای نخستین بار، سوسیالیسم را با جنبش کارگری پیوند دادند. و پس از بارها دستگیری، سرانجام از دانشگاه اخراج میشود، اما، دو باره به دانشگاه باز میگردد و در پس از به پایان رسانیدن دوره دانشگاهی به جرم پیوند با هستههای مخفی جنبش سوسیالستی -کارگری برای سه سال به سیبری تبعید میشود. در دستگیری و زندان سال ۱۸۹۶ است که در زندان کتاب توسعه سرمایهداری در روسیه را در نقد نارودنیکها که سلطهی مناسبات سرمایهداری و نقش پرولتاریا را انکار می کردند میپردازد. این کتاب که از روی آمار دولتی و روزنامهها به داخل زندان از سوی کروپسکایا به دست لنین میرسید و لنین با شیر بهسان «جوهر» نامرئی میان ستونهای روزنامه نوشتارهای خود را به بیرون انتقال میداد و کروپسکایا با گرم کردن روزنامه و آشکار شدن حروف برای چاپ کتاب توسعه سرمایه داری در روسیه، در شوشنسکوی سیبری، در کلبه دهقانی، مسکن میگزیند و با رهبران جنبش کارگری و سوسیالستی و با تبعیدیان سیاسی سیبری به گفتگو مینشیند. در بازگشت از تبعید و اقامت در سنت پترزبورگ است که به هستههای مخفی سوسیالیستی «آزادی کار» و همرزمان گئورگی پلخانف پیوند مییابد.
در پی این دوره است که در سال ۱۹۰۰ به سوئیس تبعید میشود. روسیه در این برههی تاریخی در سال ۱۸۹۸ با سه میلیون کارگر یعنی سه درصد جمعیت کارگری خود، است که حزب سوسیال دمکرات کارکران روسیه بنیان مییابد. حزب کارگران روسیه، در سال ۱۸۹۸ در شهر مینسک با برپایی نخسیتن کنگره با شرکت ۹ نماینده و بدون حضور لنین، که همگی دستگیر می شوند بنیانگزاری میشود. سازمانیابی حزب کمونیست کارگران، این یک ضرورت تاریخی بود. سندهای به جای مانده از این کنگره، گویای درک وظیفه و آکاهی طبقاتی یک حزب سیاسی انقلابی است. نمایندگان پیشتاز طبقه کارگر به گونهای آشکار و اعتماد به نفس به سرنگونی انقلابی حاکمیت و مناسبات سرمایهداری، رای داده و اعلام وجود میکنند. این یک اعلام انقلابی و درک ضرورت و از یک آگاهی تاریخی -طبقاتی و شناخت یک ضرورت مبارزاتی نشان دارد. در سال ۱۹۰۰ با تبعید لنین به زوریخ وی با همراه پلخانف- نماینده و رهبر «سازمان کار»- در تبعید به حزب سوسیال دمکرات کارگران روسیه پیوسته و روزنامه ایسکرا را سازمان میدهند. در کنگره دوم سال ۱۹۰۳ است که سازمان کارگران یهود، «بوند»از لهستان، کنگره را در اعتراض به ندادن موقعیت ویژه به این سازمان ترک میکند. انشعاب مِنشویکها (سوسیال رفرمیستها) و بُلشویکها (کمونیستها) نیز مانند همیشه و همه جا در آغاز، پیرامون «مسایل تشکیلاتی» و تعریف عضو در اساسنامه در همین کنگره نمایان شد و به اختلاف سیاسی و استراتژیک پیرامون مسئله ارضی و دهقانان خودنمایی کرد. این بروز یک اختلاف سیاسی و طبقاتی بود که به شکل نگرش اساسنامهای، نمایان میشد. کنگره دوم در بروکسل زیر پیگرد پلیس، نیمهکاره ماند. این کنگره، با شرکت ۴۲ نماینده دارای ۵۱ حق رای به لندن منتقل میشود و با ریاست پلخانف و با حضور لنین به پایان میرسد. در این کنگره برنامه حزب تصویب میشود و در کنگره های سوم در سال ۱۹۰۵ در لندن و چهارم در استکهلم سوید، در سال ۱۹۰۶ و پنجم در سال ۱۹۰۷ در لندن پرتنش و تشنج با اختلافها و حضور منشویکها ادامه مییابد. در سال ۶-۱۹۰۵ جنبش شورایی کارگران و شکست انقلاب ۱۹۰۶ و اجرای رفرمهای مشروطه در روسیه، سرانجام در سال ۱۹۱۲ انشعاب و جدایی رسمی و کامل منشویسم – بلشویسم انجام می گیرد. در این برهه در عمل از سال ۱۹۰۳ تا سال ۱۹۱۲، مِنشویک ها و بلشویک ها، بارها کنفرانسهای جداگانه خود را برگزار می کردند و در عمل، پراتیکها و سیاستهای خود را به پیش میبردند.
لنین هم بهسان سازمانگر و هم بهسان نظریه پرداز، از همان لحظه ی آغازین سازمان یابی جنبش سوسیالیستی در روسیه، نقش تاریخی و یگانهای در جهان بر دوش گرفت. در پی دوپارگی منِشویكی/ بلشویكی حزب، این آگاهی و تلاش و ارادهی انقلابی و تلاش شکست ناپذیر لنین بود كه بلشویكها را به هم پیوند داد، وظایف انقلابی و طبقاتی کمونیستهای حزب را از همان سال ۱۹۰۳به آنان یادآور شد و شعلهی تابناک رادیكالیسم را در سالهای پیشروی، فروزان نگه داشت؛ ورای همه، این لنین بوده است كه با غرش توپهای جنگ جهانی سرمایهداری در سال ۱۹۱۴و بی درنگ شعارهای تهاجمی شكست طلبیای كه سراسر روسیه سال ۱۹۱۴ تا ۱۷ را در هم نوردید، پیشا روی گذاشت. در سال ۱۹۱۷، این او بود كه در اقلیت، تا آنجا که در آوریل ۱۹۱۷ در «تزهای آوریل» فرموله و اعلام شد، تمامی دورنمای مبهم طبقه کارگر و تهی دستان را با شفافیت دگرگون ساخت و افق انقلاب کارگری را در دستیابی انقلابی قدرت سیاسی به سان یک ضروت برای محو دولت نشان داد. در تمامی پیوست تاریخ حزب، این خواست لنین، برهانهای تئوریكی و اصول پرنسیپهای کمونیستی لنین بوده است كه چیرگی و پیوستار مییابند. در همان آغاز، در سال ۱۹۰۳ لنین در رابطه با كیفیت الزامی و معیارهای انقلابی و بایستگی برای آنکه فرد، دارای شایستگی عضویت حزب باشد و نیز همسان با آن سنجهها و معیارهای بایستهای که وظایف عضویت حزب را تعریف میکرد، از نقطه نظرهای والایی برخوردار بود.
در آوریل ۱۹۱۷ با برکناری تزار، و با بازگشت لنین از تبعید و در همان میدان استقبال سران حزب به ویژه با دسته گل آلکساندرا کولنتای، نخستین پرسش لنین پیرامون نظر کمیته مرکزی حزب نسبت به تزهای آوریل او بود. از همین لحظهی ورود به روسیه در آوریل ۱۹۱۷ است که لنین در نخستین اقدام، موضع انفعالی اکثریت سران حزب بلشویک را به انتقاد گرفت و با پافشاری بر سیاست انقلاب کارگری و برهه نوین پیکار طبقاتی برای بلشویکها را به تصویب رسانید. او دولت موقت را «خدمتگزار بورژوازی» خواند و پشتیبانی از آن را خیانت به تودههای زیر ستم اعلام کرد. کارگران بایستی انقلاب کارگری، اعلام حاکمیت شورایی و ادامه انقلاب به سوی سوسیالیسم را هرچه فوریتر اعلام میکردند.
در چند شبانه روز، با به دست آوردن اکثریت آرا در دو شورای پتروگراد و مسکو، شوراهایی که با اکثریت منشویکها و اس آرها (سوسیالیست روولوسیونرها-S.R) نمایندگی میشدند، به شوراهای انقلابی گرائیدند. دولت موقت به رهبری HYPERLINK “https://fa.wikipedia.org/wiki/الکساندر_فیودورویچ_کرنسکی” \o “الکساندر فیودورویچ کرنسکی” کرنسکی برای خریدی وقت و تثبیت قدرت و حاکمیت بورژوازی با هشیاری لنین و کولنتایها و کروپسکاها در هم شکسته شد. در شامگاه ۲۴ اکتبر۱۹۱۷ بلشویکها در پتروگراد قیام مسلحانه اعلام کردند. طبقه کارگر مسلحانه به میدان آمد، گاردهای سرخ، گردانهای مسلح کارگران، سربازان، ملوانان سرخ و شورایی و سوسیالیستهای راستین و انقلابی به پادگانها و ارگان حکومتی یورش بردند. انقلاب با فراخوان حزب کمونیست و رهبری لنین با سرنگونی انقلابی حکومت سرمایهداری به پیروزی رسید شعار «همه قدرت به شوراها» بی درنگ «کنگره سراسری شوراهای روسیه» با بلشویکها اعلام همبستگی کرد. شورای پتروگراد حاکمیت کشور را به «شورای کمیسرهای خلق» به رهبری لنین واگذار کرد. هدف و استراتژی انقلاب اعلام شد: پیش به سوی تحقق و برپایی سوسیالیسم!
این هنوز یک انقلاب سیاسی بود…