هژان آشتی
یک بار دیگر انتخابات در راه است و اصلاحطلبان چشم به راه کرسی ریاست جمهوری؛ کرسیای که خیلی سودای تصاحبش را دارند. بازی اصلاحطلبی پس از فردای دوم خرداد و لذت پیروزی میلیونی شروع شد که شور زیادی در جامعه ایجاد کرد. اصلاحطلبان در ابتدا حامی پیام امید برای جامعه بودند و با شعار گشایش جامعهی مدنی اینطور نشان میدادند که میل به تغییر و اصلاح امور را در دستور کار دارند. فضا هم خوب پیش میرفت و با باز شدن مطبوعات و نقد از مقامهای حکومتی، فضا هر چه بیشتر رادیکالتر میشد. آنها با گفتمان تقویت جامعهی مدنی خیلی از بتها را شکستند و مردم هم متعاقب آن دلخوش به رأی ۲۰ میلیونیشان به خاتمی بودند.
اما ساختمان این بازی اصلاحطلبی در ۱۸ تیر ۱۳۷۸ فروریخت و اصلاحطلبان نشان دادند که حتی نمیتوانند از بدنهی حامی و رأیدهندهی خود حمایت کنند. پس از ۱۸ تیر و متعاقب آن در دورهی دوم ریاست جمهوری خاتمی، اصلاحطلبان دیگر روزنهی امیدی برای بهبود شرایط نبودند، آنها میآمدند که با ترساندن مردم از گزینهی بدتر رأی مردم را برای انتخاب بد جلب کنند. حتی انتخابات ۸۸ با آنهمه شور و هیجانی که داشت اساساً بازیای بود که مردم را در آن با انتخاب بد و بدتر و وخیمتر شدن اوضاع میترساندند.
به عبارتی میتوان اصلاحات را به بعد از ۱۸ تیر و قبل از ۱۸ تیر تقسیم کرد. قبل از ۱۸ تیر مشارکت مردمی برای امید به آیندهی بهتر بود و پس از ۱۸ تیر اصلاحطلبان کسانی بودند که اعتراف به ناتوانی میکردند و از سوی دیگر مردم را میترساندند که اگر به آنها رأی ندهند گزینهی بدتر اوضاع را از همینی هم که هست بدتر میکند. یعنی قبل از ۱۸ تیر شعلهی امید را روشن میکردند و پس از ۱۸ تیر با ترس مردم بازی میکردند.
اصلاحطلبان در زمانهایی هم که قدرت مردمی داشتند و حاکمیت چندان یکپارچه نشده بود و خودشان هم بخشی از بازی بودند، از این پتانسیل بهرهای نبردند؛ تو گویی ترس هم برای خودشان وجهی بیشتر از امید داشت. آنها با خفت و خواری انتخابات مجلس هفتم را که حاکمیت علناً به آنها گفته بود نمیخواهد آنها را دیگر در بازی راه دهد، برگزار کردند و نقش مطیع را در پیش گرفتند. گویی حاکمیت هم چشمهای از بذل و بخشش خود به آنها نشان داد و در انتخابات سال ۸۴ با حکم حکومتی، معین را برای انتخابات ریاست جمهوری تأیید صلاحیت کرد که البته بخشی از آن هم به این اطمینان حاکمیت برمیگشت که دلش قرص بود نزد مردم مقبولیتی ندارند و کاندیداهایشان هم بیش از یکی بود.
فرصتهایی که بصورت بالقوه در اختیار اصلاحطلبان بود با ترس و کمخردی رهبران اصلاحطلب یکی پس از دیگری سوزانده شد و در انتخابات ۸۸ که خواستند کمی جدیتر وارد گود شوند، سیاستمدار جدیتر و شجاعتری را وارد بازی کردند. آنها روی انتخابات ۸۸ قمار سنگینی کردند، تا این مرحله هنوز هم برخی از مردم به اصلاح امور کشور امیدوار بودند، گرچه دیگر ترس به گفتمان اصلی تبدیل شده بود. اما نمیدانستند یا شاید میخواستند این قضیه را نادیده بگیرند که دارند با کسی شرطبندی میکنند که هم حمایت تمام قد رهبر را دارد و هم اینکه دولت بهعنوان نهاد برگزارکنندهی انتخابات را داراست و مهندسی انتخابات کار سختی برایش نیست.
Ad placeholder
بدنهی اصلاحطلبی بعد از ۸۸ دچار ریزش شدیدی شد، آنهایی که سر حرف خود ماندند و مقاومت کردند، یا سر از زندان در آوردند و یا راهی خارج از کشور شدند و آنهایی که سکوت کردند، ماندند تا شاید اوضاع تغییر کند. برخی از اصلاحطلبان قدیمی تحولخواه شدند و بخشی دیگر محافظهکاری را برگزیدند و به جبههی سلطنتطلبان اقتدارخواه پیوستند.
نوبت به ٩٢ رسید. حاکمیت به این نتیجه رسیده بود که چهبساخودیها بدتر از اصلاحطلبان باشند و سعی کرد یک بار دیگر اصلاحطلبان را وارد بازی کند. دو نمایندهی میانهرو و اصلاحطلب در انتخابات تایید صلاحیت شده بود که اصلاحطلبان فرد امنیتی را ترجیح دادند، چرا که فکر میکردند توانایی بیشتری در گمانهزنی از بالا دارد. اینجا بود که به معنای واقعی کلمه از گفتمان ترس برای پیروزی در انتخابات استفاده کردند. آنها تاحدی توانستند ترس را در مردم بزرگنمایی کنند که امنیتیترین آدم ممکن (یعنی حسن روحانی) را بهعنوان نمایندهی خود رئیس جمهوری کردند و لیستی از افراد مرتجع و محافظهکار و ترسو را در قالب لیست امید در انتخابات مجلس و مجلس خبرگان به مردم قالب کردند تا با «تکرار میکنمِ» خاتمی، تمام کاندیداهای آن دو لیست (که بیش از نصفشان هم اصلاحطلب نبودند) را به مجلس بفرستند و کسی را که در انتخابات سال ٧٩ نتوانست نفر سیام هم در فهرست نمایندگان تهران نشود، بهعنوان نفر اول به مجلس خبرگان فرستادند.
اسپینوزا ترس و امید را چنین تعریف میکند:
امید یک نوع شادی ناپایدار است، ناشی از تصور امر آینده یا گذشتهای که در وقوع آن تاحدی شک میکنیم.
ترس یک نوع الم ناپایدار است، ناشی از تصور امر آینده یا گذشتهای که در وقوع آن تاحدی شک میکنیم.
در حالیکه امید میتواند تا حدی رهاییبخش باشد و نوید یک وضعیت بهتر را بدهد، ترس از هرگونه امکان رهاییبخشی به دور است. ترس بصورت بالقوه قدرتمندتر ازامید است و همواره میتواند کارایی داشته باشد. تجربهی زندگی انسان مدرن بهطور کلی و وضعیت انسان ایرانی گواه این قضیه است که شرایط قرار نیست که همواره بهتر شود و تجربهی اردوگاه و قتلعامهای جهانی و جنگها این مطلب را تأیید میکنند که بدترین چیزها هم در انتظار ما نشسته اند.
بازی ترس و امید هم صرفاً مختص جامعهی ایران نیست و میتوان در انتخابات سال ۲۰۲۰ آمریکا هم این مسأله را مشاهده کرد، چرا که بسیاری از کسانی که در انتخابات به بایدن رأی دادند، افرادی بودند که پیشتر در انتخابات شرکت نکردند و تنها از ترس قدرتگیری ترامپ، به بایدن رأی دادند. غیر از ترس، یک نوع بدبینی هم مطرح است که آن هم مثل ترس یک عاطفهی منفعل است که از الم در آینده میترسد.
اما سازوکار ترس و بدبینی عکس هم عمل میکنند. در حالیکه ترس موجب میشود از ترس گزینهی بدتر در انتخابات شرکت کرد، بدبینی کنارهگیری را انتخاب میکند و بازی را متعلق به خودش نمیداند. هر دوی ترس و بدبینی از نبود امید میآیند، یعنی در شرایطی بهسر میبرند که امیدی به آینده وجود ندارد.
اصلاحطلبان که در ماجرای دی ۹۶ و آبان ۹۸ به روی مردم آتش گشودند، مقبولیت قبلی خود را از دست دادند و در انتخابات ۱۴۰۰ بدون سر و صدا صحنه را ترک کردند. این بار بازی ترس به دولت سرکوبگر روحانی منجر شده بود. اما بعد از خیزش ژینا و متعاقب شکست جنبش، یک بار دیگر فضایی از نومیدی در جامعه ایجاد شد و در پی آن باز هم آمار مهاجرت بالا رفته و مردم فرار را بر قرار ترجیح میدهند.
در دورانی که شاید بتوان آن را پسا اصلاحات نامید، بار دیگر صحنهی انتخابات فراهم شده است. بازی این دفعه رقابت بین ترس و بدبینی است. ترس از اینکه اصولگراها و پایداریچیها قدرت را در دست بگیرند و عرصه را تنگتر کنند و بهخصوص بگیر و ببندی را که برای زنان ایجاد شده، تشدید کنند یا اینکه بدبینی را انتخاب کنند که همه سر و ته یک کرباساند و تحت لوای چنین رژیمی راه به جایی نمیبرند. اصلاحطلبان بار دیگر با گفتمان ترس میخواهند به بازی برگردند و روی چهرهای ضعیف که حاکمیت تنها او را برایشان تأیید صلاحیت کرده مانور میروند. آنها از دستاوردهای قبلیشان میگویند، از برجام میگویند، از دولت خاتمی میگویند، از تورم تکرقمی دوران برجام میگویند و خلاصه با اعداد و ارقام بازی میکنند.
در مقابل جبههی بدبینان وجود دارد. این بار، بدبینان کمشمار نیستند، چرا که به دولت روحانی هم فرصت دادند، به لیست امید هم رأی دادهاند و کشتار حاکمیت تحت لوای هر دو دستهی اصلاحطلب-اصولگرا را به چشم دیدهاند. آنها رغبتی به مشارکت ندارند و نمیخواهند بار دیگر وارد بازی حکومت شوند، در حالیکه چشمانداز چندانی هم برای تغییر اوضاع ندارند. اما دستهای دیگر که در جامعه بیش از همه حضور دارند دستهی ترس-بدبینی است، آنها مردد هستند، هم میترسند که اصولگرایان بازار گشت ارشاد و بگیر و ببند را بیشتر کنند وهم اینکه نسبت به قدرت اصلاحطلبان هم مشکوک هستند.
در حالیکه بازی انتخابات در همه جای دنیا بازی بر سر پوپولیسم است و سیاستمداران از طیفهای گوناگون سعی میکنند برای کشاندن مردم به پای صندوقهای رأی از هر حربهای استفاده کنند، گویی نمایندهی اصلاحطلبان رغبت چندانی به جذب آرای خاموش و بدبینها ندارد و در مقابل دانشجویان معترض سعی نمیکند گفتمان مقبولتری ارائه دهد و آنها را به پای صندوق رأی بکشاند؛ کاری که اصلاحطلبان در انتخابات ۸۸ به خوبی در آن مهارت داشتند و میلیونها رأی خاموش را به پای صندوق کشاندند. گویی پزشکیان از همین الان قافله را به رقیب باخته و اذعان میکند که سیاستهای رهبر را پی میگیرد و تقلایی هم برای جذب ناراضیان نمیکند. پزشکیان شعار «برای یک زندگی معمولی» را انتخاب کرده، شعاری که بیش از هر چیزی ناامیدی از آن میبارد، تو گویی به جایی رسیدهایم که زندگی معمولی هم برایمان آرزو شده است.
Ad placeholder
در چنین شرایطی حتی امید به اصلاحطلبان هم عین ناامیدی است و کسی هم که نه از دریچهی ترس، بلکه از دریچهی امید به اصلاحطلبان رأی میدهد، بیشتر از سر ناامیدی از سایر رقباست که دست به چنین کاری میزند. اصلاحطلبان بصورت تدریجی توقعات ما را پایین میآوردند و در عوض اینکه کرامت و رفاه و آزادی را برای مردم به ارمغان بیاورند دم از یک زندگی معمولی میزنند.
فضای انتخابات کنونی بشدت ناامیدکننده است و در هر صورت چه اصلاحطلبان رأی بیاورند و چه نیاورند، چه در انتخابات برای قالیباف یا جلیلی دست به مهندسی انتخابات بزنند و چه نزنند، برندهی اصلی انتخابات ناامیدی است. کسی از این انتخابات توقع چندانی برای رفاه و آزادی ندارد، کسی دیگر دنبال یک حکومت پاسخگو و دموکراتیک نیست، کسی دیگر به آزادی بیان زیر لوای جمهوری اسلامی دلخوش نیست، کسی دم از عدالت و تغییر شیوهی اقتصادی ادارهی کشور نمیزند (چرا که تفاوت چندانی بین رویکرد اقتصادی کاندیداها و موضعشان در مورد خصوصیسازی و معیشت مردم دیده نمیشود و همه میآیند تا جیب مردم را بزنند) و کسی هم دنبال لغو قانون حجاب اجباری نیست. آنها صرفاً ناامید هستند، آنها حالشان از حکومت به هم میخورد و فرقی هم نمیکند که از روی ترس به پزشکیان رأی دهند و یا از سر بدبینی در انتخابات شرکت نکنند.
اصلاحطلبان که به تدریج سطح خواستههای مردم را پایین میآوردند، اکنون از مردم میخواهند به کسی رأی دهند که دنبال اجرای سیاستهای رهبری است، توگویی رهبری فارغ از ماجرای حکومتداری جمهوری اسلامی بوده است. اما آنها میتوانستند کمی فعالتر عمل کنند و در عوض اینکه هر چهار سال یکبار از مردم بخواهند به کاندیدای مورد تأیید شورای نگهبان رأی دهد، فعالانه در تحولات اجتماعی دخالت کنند و یک جنبش مدنی قدرتمند در جامعه ایجاد کنند و در بزنگاهها از این جنبش برای حق مردم بهره ببرند. اما آنها این کار را نکردند و نمیکنند، چون از اساس نمیخواهند پیروز شوند. آنها بازندگان هستند و تنها مانور آنها بازی با ترس است.
هر دوی ترس و بدبینی عواطف منفعلی هستند و به نقل از اسپینوزا تا زمانیکه عواطف قدرتمندتری در برابر آنها قرار نگیرد، به حاکمیت خود روی اذهان مردم ادامه میدهند. عواطف قدرتمندتر میبایست عاطفههای فعال باشند و از نوع عواطف شادیآور، چرا که تنها شادی است که میتواند بر غم غلبه کند، حتی اگر مقطعی و زودگذر باشد. کاری هم که جمهوری اسلامی هر روزه انجام میدهد، اشاعهی بیشتر و بیشتر ترس و بدبینی در اذهان مردم است، چرا که با وجود این دو عاطفه میتواند تداوم حیات خود را تضمین کند. عواطفِ فعالِ شجاعت و همبستگی، نیازمند رهبران و گروهی از مردم است که از توان خود برای اشاعهی این امیال و عواطف در میان مردم استفاده کنند و این عواطف را به قله برسانند. در نبود عاملیت اجتماعی و رهبری قدرتمند هم در میانهی خیزش ژینا این عواطف نتوانستند در میان غالب مردم اشاعه پیدا کنند و موجبات شکست جنبش را فراهم کرد.
بله، ما به چیزی بیشتر از ترس و بدبینی نیازمندیم ــ گرچه هردوی این عواطف منفعل بنا به سرشت حکومت و وضعیت مردم کاملاً منطقی هستند و اشاعهی آن در جامعه امری غیرمنطقی نیست ــ، به چیزی ورای اصلاحطلبان حکومتی که تنها ترس را در جامعه اشاعه میدهند. ما نیازمند یک عاطفهی شاد قدرتمندیم که بتواند ترس و بدبینی را پشت سر بگذارد و فردایی بهتر را برایمان رقم بزند.