بخش حقوق
دههی فجر همواره فرصتی تبلیغاتی برای جمهوری اسلامی است: از شستوشوی مغزی در مدارس تا برگزاری برنامههای فرهنگی و هنری. با شروع این دهه، بیلبوردهای شهر از طرحهای حکومتی پر میشود و صداوسیما شروع به پخش سرودهای ابتدای انقلاب اسلامی و برنامههای مناسبتی میکند.
یکی از این برنامهها سخنرانی علی خامنهای درباره ۲۲ بهمن و دعوت او به «راهپیمایی باشکوه» مانند هر سال است. در سال گذشته، پس از شروع قیام ژینا در تابستان ۱۴۰۱، علی خامنهای در جمع گروهی از فرماندهان و کارکنان نیروی هوایی و ارتش، ضمن »پلید» توصیف کردن قیام ژینا، مهمترین وظیفه در مقابل اعتراضات را «راهبرد وحدت» خواند و گفت:
به توفیق الهی ۲۲ بهمن امسال مظهر اتحاد و اعتماد ملی خواهد شد و مردم این پیام را به طور صریح به همه بدخواهان خواهند رساند که تلاش آنها برای ایجاد بیاعتمادی و از بین بردن اتحاد ملی، خنثی شده است.
نمایش «رأفت اسلامی» در ۲۲ بهمنهای دوران رهبری خامنهای
در آستانه سالگرد پیروزی جمهوری اسلامی، مانند مناسبتهای مذهبی و عقیدتی دیگر، معمولا موضوع عفو زندانیان نیز مطرح میشود. در همین راستا و برخی از سالها، با نزدیکی شدن به ۲۲ بهمن، قوه قضاییه اعلام میکند که تعدادی از زندانیان که دارای شرایط عفو هستند، در صورت موافقت رهبر مشمول عفو قرار خواهند گرفت یا مجازاتشان تخفیف داده میشود. اما بعضی سالها واکنش حکومت در روزهای دهه فجر متفاوت بود. مانند سال ۸۸ که شاهد افزایش دستگیری و بازداشتهای شبانه و صدور احکام سنگین بودیم و همزمان چندین مورد عفو رخ داد که نشان از سردرگمی حکومت در آن سال داشت.
بهمن ماه سال گذشته، خبرگزاری مهر به پیشنهاد قوه قضاییه به عفو تعدادی از اغتشاشگران اشاره کرد. طبق بند ۱۱ اصل ۱۱۰ قانون اساسی، عفو یا تخفیف مجازات محکومین در حدود موازین اسلامی پس از پیشنهاد رئیس قوه قضائیه، از وظایف و اختیارات رهبری است. به همین دلیل رئیس قوه قضائیه، طی نامهای پیشنهاد عفو محکومان واجد شرایط (بدون سوپیشینه) را به علی خامنهای داد و او نیز در ۱۶ بهمن ماه ۱۴۰۱ به مناسبت «چهلوچهارمین سالروز پیروزی انقلاب اسلامی و اعیاد ماه رجب» با این پیشنهاد موافقت کرد؛ پیشنهاد و موافقتی که بخشی از پروسهی نمایش «رافت سلامی» و «اقتدار نظام» در رسانهها بود.
بهمن ماه امسال اما خونین آغاز شد. از یکم تا یازدهم بهمن ۱۴۰۲، حداقل ۲۸ زندانی در ایران اعدام شدند که شش تن از آنها زندانی سیاسی بودند: محسن مظلوم، پژمان فاتحی، وفا آذربار، هژیر فرامرزی، فرهاد سلیمی و محمد قبادلو. این شمار بالای اعدام زندانیان ــ چه سیاسی و چه غیرسیاسی ــ با واکنشهای داخلی و خارجی زیادی روبهرو شده است. مساله اعدام در ایران کماکان موضوعی بحرانی است.
خبرگزاری هرانا به تازگی در گزارشی اعلام کرد، ۴۸۲۹ نفر در ده سال اخیر (۲۰۱۳ تا ۲۰۲۳) اعدام شدند که تعدادی از این اعدامها مربوط به زندانیان سیاسی است. هرانا همچنین لیستی از زندانیان سیاسی و امنیتی محکوم به اعدام تهیه و به مناسبت فرارسیدن سالگرد انقلاب ۵۷ منتشر کرده است تا تاکیدی بر وضعیت اسفناک حقوق بشر در ایران کند.
بنابراین این بررسیهای، در حال حاضر حداقل ۳۳ زندانی با اتهامات سیاسی یا امنیتی در در زندانهای شیبان اهواز، دیزل آباد کرمانشاه، قزلحصار کرج، زاهدان، وکیل آباد مشهد، ماهشهر، اوین، سنندج، ارومیه و دستگرد اصفهان محکوم به اعدام هستند: عباس (مجاهد) کورکوری، رضا رسایی، انور خضری، کامران شیخه، خسرو بشارت، فرشید حسن زهی، منصور دهمرده، جمشید شارمهد، محمد زین الدینی، ادهم نارویی، محمدجواد وفایی ثانی، عباس دریس، احمدرضا جلالی، یوسف احمدی، منصور رسولی، نائب عسکری، مهران بهرامیان، فاضل بهرامیان، علی مجدم، محمدرضا مقدم، معین خنفری، حبیب دریس، عدنان غبیشاوی، سالم موسوی، فرهاد شاکری، عیسی عیدمحمدی، عبدالرحمان گرگیج، عبدالحکیم عظیم گرگیج، تاج محمد خرمالی، مالک علی فدایی نسب، امیر رحیم پور، مالک داورشناس و علی عبیداوی.
اتهاماتی چون محاربه، فساد فیالارض، بغی و جاسوسی از جمله اتهاماتی است که حکم اعدام دارد. بالاترین آمار صدور حکم اعدام برای شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی محمد مقیسه، شعبه چهارم دادگاه انقلاب مشهد به ریاست قاضی احمدیان سلامی و دادگاه انقلاب اهواز است که با مجموع ۱۶ صدور حکم اعدام برای چهار پرونده بیشترین نقش در صدور حکم اعدام در ایران را دارند.
Ad placeholder
۲۲ بهمن در دهه خونین شصت
اما ۲۲ بهمن در زندانهای دهه شصت و بیخبری از وضعیت زندانها به چه شکل برگزار میشد؟ آیا ۲۲ بهمن روزی بود برای عفو زندانیان یا مناسبتی برای انتقام بیشتر؟ آیا در آن روزها اعدامها متوقف میشد یا چیزی جلودار این ماشین کشتار نبود و اصلا مناسبتها برای تخفیف مجازات تاثیر نداشتند؟
مینا زرین، زندانی سیاسی دهه شصت از خاطرات خود در سالهای ابتدایی جمهوری اسلامی گفت تا به بهانهی این سوالات نگاهی به آن سالها و وضعیت اعدامها بیندازیم. او زنی است که ۹ سال از سالهای جوانی خود را در زندانهای جمهوری اسلامی سپری کرده است.
به گفته زرین، اجرای حکم و مجازاتهای مربوط به زندانیان سیاسی در سالهای اولیهی دههی شصت در زندانهای رژیم جمهوری اسلامی متفاوت بود و درواقع رژیم با روبنای ایدئولوژی اسلامی، قوانین و روشهای به غایت ضدانسانی را پایهگذاری و استفاده میکرد. به عنوان مثال، دهها و صدها زندانی سیاسی دستگیر میشدند و بلافاصله تحت بازجویی و شکنحه با کابلهای متفاوت قرار میگرفنتد و دسته دسته به جوخههای اعدام سپرده میشدند؛ اقدامی که برای ترس و وحشت در جامعه و بهطور کل انتقام از فعالان سیاسی و خانوادهها و فرزندانشان بود.
از سی خرداد سال ۶۰ به بعد آمار اعدامها در زندان اوین در روزنامه اطلاعات و کیهان درج میشد. اما بعد از گذشت چند ماه، تاریخ اعدامها معمولا به خانوادهها اعلام نمیشد و در بسیاری از موارد محل دفن زندانیان نامعلوم باقی میماند. در سالهای اولیه شصت در زندانها هر شب تعداد پرشماری از زندانیان اعدام میشدند و این چرخهی سرکوب و اعدام و شکنجه، ماشین وحشتی بود که بیوقفه به کار خود ادامه میداد. به همین شکل، ۲۲ بهمنِ اولین سال حکومت جمهوری اسلامی نیز، زندانیان در زیر بازجویی و ادامه مقاومت بودند.
به گفته زرین، آن روزها یقیناً یکی از خونینتر روزهای جمهوری اسلامی بود. رژیم در روزهای ابتدای حکومتش نفوذش را با تمام قدرت به نمایش گذاشته بود و از سوی دیگر، زندانیان سیاسی در زندانهایش، خواستار سرنگونی جمهوری اسلامی بودند و در حین فعالیتهای سیاسی خود بارها و بارها آنها را به چالش کشیده بودند.
زرین میگوید ۲۲ بهمن سالهای ابتدایی حکمرانی جمهوری اسلامی، در زندان اوین که او محبوس بود، همانند روزهای دیگر در زندان بود و فرقی با روزوشبهای دیگر سالهای ابتدایی آن دهه نداشت که در آنها صدای مهیب شلیک گلولهها در زندان اوین شنیده میشد؛ صداهایی که مینا زرین آن را اینگونه توصیف کرد:
شبهای اعدام صدای یک انفجار به گوش می رسید، صدایی که ابتدا شبیه به یک انفجار و ریختن تیرآهن از روی کامیونی به روی زمین بود و بعد تیر خلاصهایی که با شمردن آنها آمار کشتهشدگان را در زندان به دست میآوردیم.
در واقع در سالهای ۶۰ و ۶۱ که اوج دستگیریها بود، ماموران دادستانی، کمیتهها و نهادهای جمهوری اسلامی بهطور شبانهروزی شکنجه و بازجویی و اعدام میکردند و مناسبتهایی مثل «جشن ۲۲ بهمن» یا بقیهی مناسبتهای مذهبی مانع بازجویان و شکنجهگران و مأموران امنیتی برای دستگیری و کشتار نمیشد.
دیگر زندانیانی که برای نوشتن این گزارش به آنها رجوع شد، همین حرف را تکرار کردند. تنها یکی از آنها میگفت که ممکن بود در برخی زندانها، روز ۲۲ بهمن فقط بازجویی صورت نگیرد.
زرین دربارهی امکان عفو و آزادی از زندان به مناسبت ۲۲ بهمن در آن دوران میگوید:
در دههای که من در زندان بودم، هیچ زندانی سیاسی در سالهای اولیه دهه شصت مشمول عفو قرار نگرفت. اولین عفوها که در سال ۶۳ و ۶۴ به برخی داده شد، تنها به خاطر دستور صادر شدهی خمینی بود. دادستانی کل زندانها به دستور خمینی که دستور عفو زندانیان را اعلام میکرد با این پیش شرط که زندانیان سیاسی در صورت قطع ارتباط کامل با گروهکها (اصرار بر استفاده از کلمه گروهک داشتند)، توبه به درگاه خدا و عدم هر گونه فعالیت میتوانند شامل عفو شوند. تا قبل از صدور این حکم خمینی در سال ۶۳، زندانیان در زندانهای مختلف سرنوشت یکسانی داشتند: حکمهای طولانی یا اعدام. زندانی های سیاسی، حتی توابین هم مورد عفو قرار نمیگرفتند . توابین افرادی بودند که دوستان و همتشکیلاتیهای خود را و گاهی اعضای خانواده و همکاران خود را لو داده بودند و با دادستانی و بازجوها بهطور منزجرکنندهای همکاری میکردند تا مورد عفو و عطوفت قرار بگیرند. حتی این موجودات خائن [بعنوان یک شاهد عینی] در سالهای اولیه دهه شصت مورد عفو قرار نگرفتند.
در رابطه با روز ۲۲ بهمن و تجربهی آن در زندان، زرین با دوستان همبند و زندانیان سیاسی دیگر صحبت کرد؛ زنانی که سالها در زندانهای مختلف مورد شکنجه فیزیکی و فشار و آزارهای روحی و روانی قرار گرفتند. برخی از آنها صادقانه بیان کردند که روزها را دقیق به یاد نمیآورند. چراکه سالهای زیادی آنجا بودند و گذر زمان در زندان متفاوت است. مانند شهین چیتساز، از زندانیان مارکسیست دههی شصت که سه سال حکم زندان داشت اما چون حاضر نشد مصاحبه تلویزیونی داشته باشد، هشت سال در زندان بود. چراکه مصاحبهی تلویزیونی را به عنوان شرط آزادی برایش گذاشته بودند. شهین میگوید برخی خاطرات آن روزها با هم ادغام شدهاند و گاهی نمیتواند خاطرهی یک روز خاص را به خاطر بیاورد. برخی خاطرات را محو به خاطر دارد به گونهای که دقیق تشخیص نمیدهد کدام خاطره برای کدام روز است. شاید هم ناخودآگاهش در واکنشی غریزی برخی از آن روزهای تاریک را پاک کرده است.
مینا زرین پس از صحبت با چندین نفر، توضیح داد که تجربهی زندانیان از ۲۲ بهمن در دههی شصت، بستگی به مکان و زمان زندانها داشت. مثلا فردی که دو سال از سال ۶۰ تا ۶۲ در زندان اوین زندانی بود در آن سالها میتوانست متوجه شود که در روز ۲۲ بهمن اعدامها اجرا میشده یا به تعویق میافتاده. چراکه تا قبل از سال ۶۱ اعدامها در تپههای اوین صورت میگرفت و به گوش زندانیان میرسید. اما پس از سال ۶۱ که لاجوردی رییس دادستانی تهران بود، اعدامها به دلایل نامعلوم در تپههای اوین اجرا نگردید و از آن پس مبارزان و آزادیخواهان بهزندانافتاده بیشتر در پشت درهای بسته اعدام میشدند. به همین دلیل آمار کشتهشدگان از ۶۲ به بعد از دست زندانیان سیاسی در اوین خارج شد. از طرفی ارتباط با افراد محکوم به اعدام از ابتدای بازجوییهای ممتد از سال ۶۱ به بعد قطع شد، به این شکل که افراد برای بازجوییها به انفرادی ها برده میشدند و قبل از بازگشت به بند، تعیین و تکلیف مشخص شده و تصمیم میگرفتند.
برخی از زندانیان سیاسی سابق نیز اتفاقهایی را که در روز ۲۲ بهمن افتاده بود به یاد داشتند. مینا زرین ادامه داد:
دوستی برایم نوشته که در روز ۲۲ بهمن اعدامی به یاد ندارد اما خوب به خاطر میآورد که در زندان اوین آن روز برای ناهار پلومرغی دادند که تقریبا بدون مرغ بود. اما تظاهر کردند که به مناسبت ۲۲ بهمن غذای بهتری داده میشود. آن دوست که حافظهی خوبی دارد، تعریف میکند که تمامی زندانیان بعد از خوردن غذا به خود میپیچیدند و دلدرد عجیبی داشتند. فضای سلولها به هم ریخته بود و صفهای طولانی برای دستشوییها شکل گرفته بود. به گونهای که همهی آنها باور داشتند چیزی در غذا ریخته بودند تا آنها را مریض کنند.
زندانیان سابق برخی در خاطرات خود به حسینیهی زندان اوین که مکان بسیار بزرگی است اشاره کردند؛ سالن بزرگی که استفادههای مختلفی از آن میشد، مانند برگزاری مراسم مذهبی و عقیدتی تا گرفتن اعتراف گیری و شکنجه شرکتکنندگان و مصاحبههای اجباری. برای برگزاری مراسم در حسینیه زندان اوین در سالهای اولیه دهه شصت، مردان و زنان را به طور جداگانه و با چشمبند به آنجا میبردند. این نمایش «به احتمال زیاد» در دههی فجر نیز به اجرا درآمده بود. در زمان لاجوردی، رئیس زندان (که زندانیان آن را «جلاد زندان» میخواندند) مراسم حسینیه به شکل اجباری برگزار میشد و در صورت امتناع در شرکت، زندانی بهعنوان سرموضع نامیده میشد و میتوانستند به این بهانه او را به بندهای تنبیهی و یا سلول انفرادی بفرستند. تعدادی از افرادی که در مراسم حسینیه شرکت میکردند از توابین بودند. اما برخی از آنها زندانیانی بودند که تنها برای دیدن افراد دستگیرشده از خانواده، همتشکیلاتی، دوست و آشناهای خود در آن مراسم شرکت میکردند. چرا که برخی از خانوادهها، چندین عضو زندانی داشتند که معمولا در یک بند و سلول نبودند و از هم خبر نداشتند. بسیاری هم دوستان و همکارانی در زندان داشتند که بهکل از هم بیخبر میماندند. به همین دلیل، حسینیه اوین مکانی بود برای خبر گرفتن از یکدیگر و فهمیدن اینکه چه کسی هنوز زنده است.
زرین از ۲۲ بهمن در زندان قزلحصار نیز گفت:
به خاطر میآورم که در زندان قزلحصار، حاج داوود رحمانی یکی از چهرههای منفور این زندان، در عاشورا و تاسوعا و مراسم مذهبی دیگر دستور میداد تا بسیاری از زندانیان به راهروها آورده شوند. زندانیان یکی از بندها در واحد سه بند مردان اکثرا توابها، افراد مرتبط با نظام سلطنتی پهلوی و برخی فاسدان اقتصادی بودندکه آنها را ردیف میکردند تا سینه بزنند و نوحه بخوانند. در روز ۲۲ بهمن نیز همه در راهرو یا در خودبند مجبور بودند به سخنرانی حاج داوود گوش دهند که از نعمات رژیم اسلامی صحبت میکرد. او از کریم بودن و رحیم بودن مسئولان نظام میگفت که باعث شده بسیاری که جزایشان مرگ است هنوز زنده باشند و در هیچ کشور و تاریخی این میزان از رافت اسلامی دیده نمیشود که خمینی و افرادش چون لاجوردی داشتند.
Ad placeholder
در این مراسم زندانیان را وادار می کردند که گریه کنند و با نوحه و روضههای مذهبی همراه شوند. برخی از زندانیان قزلحصار به خصوص بند هشت و هفت که بندهای تنبیهی «زنان سرموضع» بود در مراسم شرکت نمیکردند. اما به گفته زرین، در برخی موارد از سال ۶۳ به بعد زندانیان را مجبور میکردند که روی موکتهای پهن شده بنشینند، تا آنها را تحقیر کنند «و بدون داشتن هیچگونه حق و حقوقی، به گذشته و راه و آرمانهایشان و حتی به خانوادههایشان توهین کنند». جشنها و مناسبتهایی از جمله دهه فجر [یا به گفته زرین، «دهه زجر»] به این شکل سپری میشد.
از سال ۶۴ به بعد تعدادی از زندانیان در زندان قزلحصار مورد عفو قرار گرفتند. زرین میگوید در آن زندان برای بسیاری که تواب و به گفته او، مسئول بند و اتاق بودند و گزارش اتاقها و زندانیان سرموضع را میدادند، یا جزو افراد منفعل بودند (که به گفته زرین، گاه «انسانهای شریفی بودند که تنها میخواستند به آغوش خانوادههایشان برگردند») شرط آزادی گذاشتند و آن شرط مصاحبه با «ناصریان» ــ نام مستعار محمد مقیسه، قاضی بدنام فعلی ــ بود. ناصریان مسئولیت صدور بسیاری از احکام اعدامها در گوهردشت در سال ۶۷ را بر عهده دارد و در آن زمان، به گفته زرین، «یکی از شریرترین چهرهها در زندانهای دهه شصت بود». ناصریان که آن زمان در واقع سمت دادیاری زندان قزلحصار را داشت، فردی بود که میتوانست افراد را مشمول عفو کند.
مینا زرین از بسته شدن زندان قزلحصار در سال ۶۵ گفت:
بعد از بستن قزلحصار در آن سال و انتقال ما به گوهردشت به هیچ عنوان خبری از ۲۲ بهمن نبود. شکنجههای مختلف همراه با فشار و سختگیری و کمبودهای بهداشتی و غذایی مختلف وضعیت زندانیان را بسیار دشوار کرده بود. حتی ملاقاتهای زنان زندانی سیاسی که من خبر داشتم برای مدتی قطع شده بود. آن سالهایی که من آنجا بودم مفهومی برای برگزاری جشن در روز ۲۲ بهمن نبود. و در سال ۶۷ که درها در زندان اوین و گوهردشت بسته شد، سه ماه روزنامه و رادیو در بندها نداشتیم و همچنین ملاقاتها ممنوع شد. در تابستان آن سال، بیش از پنج هزار زندانی را در سراسر ایران اعدام کردند. تنها دو هزار نفر از زندان گوهر دشت و زندان اوین اعدام شدند که تعداد زیادی از اعدامین از مجاهدین و تعدادی مردان سیاسی چپ ومبارز از گوهردشت و زندان اوین بودند. زنان زندانی چپ (من در سالن سه آسایشگاه بودم و از دو یند زنان موجود در زندان اوین خبر دارم) تعدادی حکم شلاق برای نماز خواندن گرفتند و بقیه زنان چپ سه ماه در انتظار اعدام قرار گرفتند. البته تمام زنان مجاهد سالن سه اعدام شدند و سالن دو، دو سومشان اعدام شدند. بنابراین از سال ۶۷ و نزدیک به بیست و دو بهمن خاطرهای از بهمن ها و جشن و عفو وجود نداشت.
زرین در انتها به مقاومت زندانیان سیاسی دهه ۶۰ و تعهد آنها به باورها و آرمانهایشان اشاره کرد؛ آزادیخواهانی که در شرایط وحشتناک و خونین زندانهای آن روز و با وجود اعدامها و شکنجههای قرون وسطایی و پروسهی توابسازی جمهوری اسلامی، ایستادگی کردند.
نمایش ادامه دارد
امسال ۴۵ سال است که در مدرسه و دانشگاه و کارخانه و زندان و هر جایی که زورشان میرسد، برای برگزاری جشن ۲۲ بهمن تلاش میکنند؛ تظاهراتی که به مضحکه بیشتر شبیه است و به لطف نظام امتیازوری جمهوری اسلامی، عموماً بر حضور منتفعان از این نظام و حامیان ایدئولوژیکشان تکیه دارد. با اینکه حضور همین افراد هم سال به سال کمتر میشود، با تدوین و تمهیدات سینمایی سعی بر نشان دادن جمعیت بیشتر در رسانهها میکنند.
هر سال اما این اقتدار پوشالی بیشتر و بیشتر فرو میریزد و شعلههای آتش دادخواهی مردم برای تمامی خونهای ریختهشدهی این سالها بلندتر زبانه میکشد. دهههاست که مردم نه تنها در تظاهرات حکومتی جمهوری اسلامی شرکت نمیکنند بلکه حضورشان در اعتراضات ضد حکومتی گستردهتر میشود؛ اعتراضاتی که در امتداد یکدیگرند. از اعتراضات سراسری دی ۹۶ که شورشی بود برای رساندن صدای اعتراض حاشیهنشینها و دستفروشها و کارگران روزمزد و فصلی و موقت و بیکار، تا اعتراضات آبان ۹۸ که در ادامه صدای دی ۹۶ با شعار «نان، کار، آزادی» و «مرگ بر جمهوری اسلامی» خونینتر از همیشه شد. با وجود سرکوب این اعتراضات و آمار بالای دستگیری و شکنجه و کشتن معترضان، در سال ۱۴۰۱ قیامی گسترده شکل گرفت. این بار قتل حکومتی ژینا، دوباره آتش زیر خاکستر را روشن کرد و صدای زنان و جوانان حول خواست آزادیهای فردی و جمعی بلندتر و در این شعار جنبش متجلی شد: زن زندگی آزادی ــ یعنی همان سه مقولهای که با آغاز جمهوری اسلامی پس از انقلاب ۲۲ بهمن ۵۷ سرکوب شد و با این سرکوبها شکل و هویت گرفت.
جمهوری اسلامی از همان اولین روزها پس از تثبیت قدرت در دهه شصت با اعدامهای مکرر و وضع قوانین تبعیضآمیز سعی در تزریق ترس و اختناق در جامعه کرده است. حالا هنوز اخبار اعدامها به گوش میرسد اما صدای اعتراضات جوانان و دانشجویان، و اعتصابات کارگران و معلمان و بازنشستگان و دیگر گروههای صنفی و اجتماعی بلندتر است ــ هرچقدر هم که مقامها با وجود این اعتراضها، بیشرمانه به رسم همیشگیشان برای دعوت به راهپیمایی و انتخابات ادامه دهند.