
🚩تامپسون و بازگرداندن مارکسیسم به میدان زندگی
از پراتیک تاریخی تا تجربهی چپ کردستان
گلاویژ رستمی
۱۰ نوامبر ۲۰۲۵
ادوارد تامپسون در یکی از مهمترین مقاطع تاریخ مارکسیسم معاصر، راهی را گشود که از دل نظریههای بسته و انتزاعی به سوی زیست واقعی مردم میرفت. او در «فقر نظریه» با نقد آلتوسر و ساختارگرایی، علیه حذف انسان از تاریخ شورید. برای تامپسون، تاریخ نه محصول قانون، بلکه زاییدهی اراده و تجربهی انسانهایی است که درون تضادهای اجتماعی زندگی میکنند، میجنگند و میآفرینند.
پراتیک تاریخی: بازگشت به انسان زنده در دل تاریخ
تامپسون مارکسیسم را از قید جبرگرایی خشک آزاد کرد و عاملیت انسانی را در مرکز تحلیل تاریخی نشاند. از دید او، طبقه «فرایندی در شدن» است، نه مفهومی از پیش موجود. انسانها در جریان مبارزه و در واکنش به ستم، طبقه را میسازند و همزمان از دل همان مبارزه، خود را بازتعریف میکنند.
او بهدرستی هشدار میداد که وقتی نظریه از تجربهی زیستهی تودهها جدا شود، به ایدئولوژی بدل میگردد؛ ایدئولوژیای که نه توان رهایی دارد و نه پیوندی با واقعیت. مارکسیسمِ زنده، در نظر تامپسون، همواره از تاریخ «از پایین» آغاز میشود؛ از زندگی روزمرهی انسانهایی که بهظاهر کوچکاند اما نیروی تاریخ را در دست دارند.
این نگرش، پاسخی است به بحران امروز چپ جهانی و بهویژه چپ ایران و کردستان. ما در شرایطی زیست میکنیم که نظریه اغلب از زندگی جدا شده و کنش سیاسی به تکرار شعارها تقلیل یافته است. بازگشت به پراتیک تاریخی یعنی بازسازی پیوند میان اندیشه و زیست، میان نظریه و رنج واقعی انسانها.
تجربهی تاریخی چپ کردستان: از پراتیک تا نظریه
چپ کردستان از همان آغاز نه در فضای آکادمیک بلکه در بطن زندگی و مبارزهی مردم شکل گرفت. کومهله و جریانهای همخانوادهی آن، از میان فرودستان، دهقانان، معلمان، زنان و پیشمرگان برخاستند. آنان حامل نوعی «مارکسیسم تجربی» بودند که پیش از آنکه در کتابها خوانده شود، در میدان و کوهستان و میان مردم زیسته شد.
در دههی شصت و هفتاد خورشیدی، این پراتیک زنده توانست نوعی آگاهی جمعی و مردمی بیافریند؛ آگاهیای که سیاست را با زندگی روزمره پیوند میزد. اما با گذر زمان، سرکوب سیاسی، مهاجرت اجباری، و پراکندگی نسلی موجب شد که این پیوند حیاتی میان پراتیک و نظریه سست شود. بخشی از چپ در مهاجرت به نظریه پناه برد، و بخشی دیگر درون میدان مبارزهی سخت و خونین، از بازاندیشی نظری بازماند.
نتیجهی این گسست، همان چیزی است که تامپسون آن را «فقر نظریه» مینامید: نظریهای بیزندگی و عملی بدون افق. بازسازی چپ کردستان بدون بازاندیشی این تجربه ممکن نیست. ما نیازمند بازگشت به همان سرچشمهایم که چپ کردستان را زاده بود: پراتیک تاریخیِ برخاسته از دل مردم، نه از دستورالعملهای خشک.
بحران امروز و امکان بازسازی
چپ ایران و کردستان امروز درگیر سه بحران بنیادین است:
گسست از پراتیک تاریخی، بحران زبان، و بحران عاملیت انسانی. چپ تا زمانی که نتواند دوباره زبان مردم را بیابد، قادر نخواهد بود سخنگوی رهایی باشد. زبان چپ در بسیاری از موارد از ترجمهی نظریههای غربی تغذیه کرده و از بیان رنج و تجربهی فرودستان فاصله گرفته است. نظریه باید دوباره از بطن واقعیت برخیزد: از فقر کارگران، از زخم کولبران، از مقاومت زنان و از اضطراب جوانانی که در سایهی بیکاری و تبعیض زیست میکنند.
بازسازی مارکسیسم زنده یعنی بازگشت به همین تجربهها. یعنی فهم سوسیالیسم نه بهمثابه طرحی انتزاعی، بلکه بهعنوان خواست ملموس برای زیستن با کرامت، برابری و آزادی. این درک از مارکسیسم، نه نسخهی ترجمهشدهی اروپا، بلکه زادهی جغرافیای خاص ماست؛ جغرافیایی که در آن ستم طبقاتی با ستم ملی و جنسیتی درهم تنیده است.
تامپسون میگفت تاریخ را نمیتوان بدون انسان فهمید. در کردستان نیز نمیتوان از انقلاب، رهایی یا سوسیالیسم سخن گفت بیآنکه انسانِ واقعی این سرزمین — زن و مرد زحمتکش، کولبر، معلم، پرستار، کارگر، و پیشمرگ — در مرکز تحلیل قرار گیرد.
مارکسیسم زنده در جغرافیای ستم و مقاومت
در بستر ایران و کردستان، پراتیک تاریخی بهمعنای ساختن پیوندی تازه میان مبارزهی طبقاتی و مبارزات ملی، فرهنگی و جنسیتی است. این پیوند نه در سطح شعار، بلکه در سطح سازمانیابی اجتماعی معنا مییابد: حضور فعال در جنبشهای صنفی، شکلدهی شوراهای محلی، تقویت صدای زنان در سیاست، و بهرسمیت شناختن چندفرهنگیبودن مبارزه برای برابری.
چپ کردستان اگر بخواهد نقش تاریخی خود را دوباره ایفا کند، باید از درون همین پراتیک چندوجهی بازتعریف شود. مارکسیسم زنده، در این معنا، نه آموزهای وارداتی بلکه تجربهای زیسته است؛ تجربهای که در خون و خاک و رنج این سرزمین ریشه دارد.
بازگشت به میدان زندگی یعنی ریشهدواندن دوباره در جامعه، بازسازی رابطهی روشنفکران با تودهها، و خلق زبانی که نظریه را به تجربه پیوند زند. شعر، هنر، موسیقی و زبانهای محلی ابزارهای زندهی این پیوندند. آنجا که زبان سیاسی از انتقال درد بازمیماند، فرهنگ میتواند دوباره راه را بگشاید.
جمعبندی: از کتاب به میدان زندگی
تامپسون یادآور شد که تاریخ از پایین ساخته میشود و نظریه بدون زندگی، بیثمر است و زندگی بدون نظریه، کور. چپ ایران و کردستان، اگر بخواهد از رکود بیرون آید، باید از کتاب به میدان بازگردد، از تحلیل به عمل و از تئوری به زندگی.
احیا و توسعە چپ مردمی تنها زمانی ممکن است که نظریه دوباره به زبان رنج و امید مردم سخن بگوید. این بازگشت نه عقبنشینی بلکه پیشروی است؛ یعنی بازگشت به میدان زندگی — جایی که درد، رنج و امید مردم، مواد خام تاریخ رهایی را میسازند
مارکسیسمی که از دل تجربهی زیستهی مردم برخیزد، دوباره میتواند الهامبخش شود: زبانی برای تغییر و رهایی، نه صرفاً برای تفسیر. در این معنا، بازخوانی تامپسون تنها بازگشت به یک متفکر نیست؛ فراخوانی است برای بازسازی چپ در جغرافیای ما، برای پیوند دوبارهی نظریه و زندگی، و برای آنکه مارکسیسم بار دیگر به آنچه باید باشد بازگردد: نیرویی زنده، انسانی و مردمی.
گلاویژ
١٠–١١–٢٠٢٥