نزهت بادی
فیلم مادر موفقترین نمونه سینمای تجاری به حساب میآید که اسماعیل کوشان را پایهگذار آن میدانند. ملودارمهایی که کوشان در استودیوی خود در دهه ۳۰ تولید و تهیه میکند، تأثیر بسیار جدی و بنیادینی در شکلگیری جریان سینمای عامهپسند موسوم به فیلمفارسی دارد. طوری که هوشنگ کاووسی، منتقد فیلم اشاره میکند «تمام فیلمهایی که در این دهه ساخته شده، شبیه سینمای دکتر کوشان بودند.»
اسماعیل کوشان در فیلم مادر از حضور دو زن خواننده که ستارگان محبوب دوران خود بودند، بهره میبرد و صدا و آواز آنان منجر به فروش بالای فیلم میشود و از آن پس، رقص و آواز در راستای تضمین فروش فیلمها به بخشی جداناشدنی از آنها درمیآید و بسیاری از خوانندگان زن به ستارگان سینما بدل میشوند.
نام خانوادگی اصلی اسماعیل کوشان، حریرفروش است اما عمویش که مهندس برق بود، این فامیلی را مناسب خود نمیدید و آن را به کوشان تغییر داد. کوشان نیز که میخواست دکترا بگیرد و سری در سرها درآورد، نام خانوادگی عمویش را برمیگزیند. او بعد از مدرسه دارالفنون، تحصیلاتش را در رشته حقوق در دانشگاه تازه تأسیس تهران ادامه میدهد و بعد برای ادامه تحصیل در مقطع دکترا در رشته اقتصاد به آلمان میرود. او در آلمان به کار گویندگی در رادیو ایران آزاد میپردازد که از برلین پخش میشد. به خاطر فعالیتش به عنوان خبرنگار به استودیو اوفا رفتوآمد دارد و در آنجا با تجهیزات حرفهای سینما آشنا میشود. بعد برای مدتی به اتریش میرود و در چند فیلم برای استودیو وین در نقش سیاهیلشکر بازی میکند. سپس به ترکیه میرود و در همانجاست که با دیدن فیلمی آلمانی به زبان ترکی، ایده دوبله فیلمهای خارجی به فارسی به ذهنش میرسد و در ابتدا در همان استانبول به کار دوبله فارسی فیلمهای خارجی میپردازد و بعد از بازگشت به ایران، آن را در تهران دنبال میکند. فیلم فرانسوی با نام اصلی اولین ملاقات را که در دوبله به دختر فراری تغییر نام پیدا میکند، با دوبله فارسی برای اولین بار در اردیبشت ۱۳۲۵ در سینما کریستال اکران میشود و مورد استقبال بینظیر مخاطبان قرار میگیرد.
دکتر کوشان در لالهزار دفتری را اجاره میکند که به شرکت میترافیلم شهرت مییابد و با خرید وسایل فنی از مصر، استودیوی فیلمسازی مجهزی را تأسیس میکند و در همان شرکت فیلم طوفان زندگی را به کارگردانی علی دریابیگی در سال ۱۳۲۷ تهیه میکند. طوفان زندگی که اولین فیلم ناطق تولید داخل ایران است، به رکود ۱۰ ساله سینمای ایران پایان میدهد، اما فیلم از نظر تجاری شکست میخورد و باعث انحلال شرکت میترافیلم میشود. کوشان ناامید نمیشود و شرکت تازهای به اسم پارسفیلم را تأسیس میکند و این بار خودش علاوه بر تهیه فیلمها، ساخت آنها را هم بر عهده میگیرد.
فیلم مادر محصول سال۱۳۳۰ از موفقترین فیلمهای شرکت پارسفیلم است که حدود ۱۰۲ شب به روایت جمال امید و یا ۱۰۶ شب به روایت محمود کوشان در سینماهای متروپل و همای بر پرده سینما باقی میماند و کوشان با فروش بالای آن، میتواند شکستهای مالی قبلی را جبران کند و سرمایه چشمگیری به دست بیاورد و به بهبود صنعت سینما کمک کند.
فیلم در خرداد ۱۳۳۱ در آتشسوزی مهیبی که در استودیو پارسفیلم رخ میدهد، میسوزد و از بین میرود و کوشان بعدها با کپیهای بهجامانده از فیلم در شهرستانها میتواند نسخه بیکیفیتی از فیلم را تهیه کند که در حال حاضر همان نسخه فقط در دسترس قرار دارد.
اسماعیل کوشان برای نقش اصلی زن به سراغ دلکش میرود. عصمت باقرپور با عنوان هنری دلکش، خواننده محبوب آن زمان است که از اولین خوانندههای رادیو به حساب میآید و نقش مهمی در فراگیر شدن تصنیف دارد. او آواز را نزد استاد علینقی وزیری تعلیم دیده و کارش را با آهنگهای مهدی خالقی آغاز کرده است. او برای اولین بار در فیلم شرمسار در سال ۱۳۲۹ به کارگردانی دکتر کوشان بازی میکند. کوشان در خاطراتش تعریف میکند که او نگران بود از عهده نقش برنیاید و حضور در سینما به شهرت و محبوبیتش در موسیقی لطمه بزند. کوشان او را قانع میکند که بازی در سینما باعث معروفیت بیشتر او میشود و دلکش بازی در فیلم شرمسار را میپذیرد و با استقبال تماشاگران مواجه میشود. تا پیش از آن مردم فقط زنان خواننده محبوبی چون امکلثوم را در فیلمهای مصری دیده بودند و برای اولین بار با زن خواننده ایرانی مورد علاقهشان در سینما روبرو میشوند و تصویر او را همزمان با شنیدن صدایش میبینند.
موفقیت فیلم شرمسار باعث میشود که کوشان همان الگوی داستانی را در فیلم مادر اجرا کند و دوباره از دلکش و صدایش در یک ملودرام پیرامون زن فریبخوردهای که کارش به خوانندگی میکشد، بهره ببرد و دلکش به سرعت به ستاره بیرقیب سینمای ایران در دهه ۳۰ بدل میشود و همانطور که شاهرخ گلستان میگوید «سینمای آن دهه را از ورشکستگی نجات میدهد.»
اهمیت حضور دلکش در فیلم تا جایی است که در تیتراژ ابتدایی، نام او حتی زودتر از نام فیلم میآید و فیلم به عنوان شاهکار دلکش معرفی و تبلیغ میشود و درحالیکه صدای او را بر عنوانبندی میشنویم، به تصویر او در حال خواندن آواز میرسیم.
اما جایگاه تاریخی فیلم مادر فقط به خاطر حضور دلکش نیست. بلکه فیلم مادر تنها سند تصویری از آواز خواندن قمرالملوک وزیری است. قمرالملوک وزیری بزرگترین و پرآوازهترین خواننده زن در زمینه آوازهای سنتی ایران است. او در دورانی شروع به آواز خواندن میکند که عرصه موسیقی در انحصار مردان است و زنها حتی اجازه حضور در مدارس موسیقی و شرکت در کنسرتها را ندارند. قمرالملوک نه فقط در موسیقی پیشگام است، پیشروییاش در کشف حجاب نیز از او شمایل مهمی در جنبش آزادیخواهی زنان میسازد.
او نخستین زن خوانندهای است که در سال ۱۳۰۶ موقع اجرای برنامهاش در گراند هتل بدون حجاب روی صحنه میرود و آواز میخواند. صدها نفر جلوی گراندهتل برای شنیدن صدای قمر الملوک صف میکشند. کوشان که از میزان علاقه مردم به او آگاهی دارد، از او برای حضور در فیلم مادر دعوت میکند اما قمرالملوک نمیپذیرد. دلکش با نشان دادن صحنههایی از آواز خواندن خودش در فیلم شرمسار به قمرالملوک، او را راضی میکند تا در فیلم مادر حضور داشته باشد.
Ad placeholder
ممکن است با خواندن ادامه این مطلب داستان فیلم برای شما آشکار شود.
مادر درباره زن جوانی به نام ربابه با بازی دلکش است که به مردی به نام پرویز دل میبندد اما مرد او را فریب میدهد و از او سوءاستفاده میکند و وقتی ربابه از او باردار میشود، زن را رها میکند. ربابه که نمیتواند به کار و زندگیاش در آبادان ادامه دهد، به تهران میآید و به عنوان خواننده در کافهای کار میکند و میکوشد تا زندگی خوبی برای دخترش مهوش فراهم کند. تا اینکه اتفاقی با پرویز مواجه میشود که قصد از میان برداشتن دختر از سر راهشان را دارد و ربابه برای نجات جان دخترش، او را میکشد. ربابه به زندان میافتد و پیرمرد صاحب کافه، دخترش را به خانواده تحصیلکرده و ثروتمندی که بچهدار نمیشوند، میسپارد. پانزده سال میگذرد و ربابه آزاد میشود و برای دیدار دخترش میرود اما دخترش از گذشته چیزی نمیداند و مادرخواندهاش از ربابه میخواهد تا این راز را برملا نکند. مهوش بهطور تصادفی ماجرای دخترخواندگیاش را میشنود و نزد ربابه میرود تا از او درباره مادرش و گذشته بپرسد. ربابه به خاطر حفظ سعادت دخترش به او میگوید مادرش مرده است. اما درنهایت مادر و دختر به هم میرسند و در کنار هم زندگی تازهای را آغاز میکنند.
الگوی داستانی فیلم بر اساس ملودرامهای غمانگیز هندی است که با آوازهای دلکش همراه میشود. کوشان به دنبال تکرار تجربههای موفق سینمای مصر و هند در به کارگیری زنان خواننده برای جلب مخاطب و تضمین فروش فیلمها بود و هرچند به همان موفقیت تجاری دست مییابد اما فیلم چنان از آوازهای دلکش انباشته شده است که مورد انتقاد منتقدان آن دوران قرار میگیرد و به طعنه به عنوان کنسرتی از دلکش به جای فیلمی از دلکش یاد میشود.
در واقع در فیلمهای این دوره با رویکردی متناقض نسبت به مسئله خوانندگی زنان روبرو هستیم. هرچند در آن دوران هنوز خوانندگی و صدای زنان ممنوع نشده است و اتفاقا طرفداران بسیاری دارد و مردان در کافهها جمع میشوند و با لذت به صدای زنان خواننده گوش میدهند اما همچنان تابو برای زنان به حساب میآید و خوانندگی همچون بازیگری، شغلی نیست که مناسب زنان نجیب و پردهنشین باشد. به همین دلیل داستان فیلمهای این دوره نیز بر مبنای نگاه منفی جامعه نسبت به زنان خواننده نوشته میشود و هر زنی که مورد سوءاستفاده جنسی قرار میگیرد و به بیراهه کشیده میشود و زندگیاش رو به نابودی میرود، روی به خوانندگی در کافهها و کابارهها میآورد. اما حضور همین شخصیتهای زنان خواننده و بازیگرانشان هستند که باعث موفقیت تجاری فیلم و تضمین فروش آن میشوند و به همین دلیل گاهی میان کاراکتر بدبخت و منفعل داستان و خواننده مشهور و محبوبی که نقش آن را بازی میکند، تناسبی وجود ندارد و فیلم بیشتر به خواننده تعلق دارد تا شخصیت زن داستان.
در فیلم مادر نیز داستان با فریبخوردگی ربابه آغاز میشود و فیلم پیرامون رنجها و بدبختیهای یک مادر تنهاست اما تصویری که از زن در فیلم میبینیم، زن قدرتمند و مقتدر و عملگرایی به نظر میرسد که بیش از اینکه برآمده از شخصیتپردازی ربابه در فیلمنامه به قلم علی کسمایی باشد، مدیون چهره مصمم، نگاه نافذ و صدای رسای دلکش است. در صحنهای از فیلم ربابه وقتی از زندان آزاد میشود، سراغ خانوادهای میرود که دخترش را بزرگ کردهاند. در آن صحنه شاهد رویارویی دو زن/ دو مادر هستیم. ربابه با پالتو و روسری سیاه در قالب مادری دلشکسته و بدبخت و مادرخوانده با لباس روشن در قالب مادری مرفه و خوشبخت. اما کل صحنه تحتتأثیر حضور دلکش قرار دارد و او به فداکاری ربابه برای دست کشیدن از فرزندش، نوعی بزرگمنشی و والایی میبخشد که از گذشته و پیشینه پرافتخار خود دلکش میآید نه پیچیدگیهای دراماتیک کاراکتر ربابه. یا در صحنهای که دخترش به دیدار ربابه در کافه میرود، هرچند قرار است دختر با زن خواننده کابارهای روبرو شود که به او میگوید «اینجا جای مناسبی برای دختری مثل تو نیست» اما حضور باوقار و قدرتمند دلکش، ربابه را به یک شخصیت نازل و سطحی خواننده کوچه بازاری تقلیل نمیدهد و سابقه حرفهای دلکش در موسیقی بر شخصیت او در فیلم سایه میاندازد.
کوشان با تأسیس استودیوهای فیلمسازی در ایران و فراهم کردن تجهیزات حرفهای فنی باعث شکلگیری صنعت سینمای ایران میشود و به همین دلیل از او به عنوان پدر سینمای ایران یاد میکنند اما عدم درک و شناخت هنری او از سینما باعث میشود که سینمای عامهپسند و تجاری رشد کند و به تعبیر عباس بهارلو، پژوهشگر سینما باعث انحراف مسیر سینما از راهی میشود که با اوانس اوگانیانس آغاز شده بود. هرچند کوشان با استفاده از دلکش در فیلمهای دهه ۳۰ باعث نجات سینمای ایران از رکود و ورشکستگی میشود اما سنت ناپسندیدهای را پایهگذاری میکند که ارزش زنان بازیگر را بر مبنای نقششان بر موفقیت تجاری فیلمها میسنجند و حضور زنان به تضمینی برای فروش فیلمها بدل میشود و همین موضوع به شدت بر نحوه بازنمایی زنان در سینما تأثیر میگذارد. همانطور که با مروری بر فیلمفارسیها میتوان دید که چطور زنان، بدنها و صداهایشان به ابژههای جنسی برای سرگرمی و لذتجویی مخاطبان تقلیل مییابند و حضور زن خواننده در فیلمها نه فقط به ارتقای جایگاه زنان خواننده کمکی نمیکند که از ارزش آنها نیز میکاهد.
Ad placeholder