فرارسیدن روزهای عزاداری شیعیان در ماه محرم، بحث دین داری و دین گریزی در جامعه ایران را به صفحات روزنامه ها و حتی به برنامه های صدا و سیمای جمهوری اسلامی نیز کشانده است. همه بحثهائی که در این زمینه انجام گرفته است از جانب کسانی است که خود گرایشهای مذهبی دارند و با تاسف از این پدیده یاد می کنند و نگرانی خود را از اینکه جمهوری اسلامی مسبب چنین وضعیتی است پنهان نمی کنند. .اشاره به چند نمونه در این زمینه گویا است:
«سعید حجاریان»، از بنیانگذاران وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران و از نظریهپردازان جریان موسوم به اصلاحطلب، در مصاحبهای با روزنامه اعتماد می گوید : «خداناباوری در ایران درحال همهگیر شدن است». علیرضا پناهیان، آخوند تندرو و از سخنرانان بیت علی خامنهای، در برنامه تلویزیونی «ماه من» صداوسیما در تلویزیون رسمی دینگریز شدن مردم را تایید کرد و گفت: « این وضع دیگر قابل تحمل نیست که ما این مقدار دینگریزی در جامعه ببینیم.» حمید پارسانیا، عضو شورایعالی انقلاب فرهنگی، در گفتوگو با وبسایت رسمی علی خامنهای اعتراف می کند: «تحقیقات انجام شده بهخوبی نشان میدهد در هیچ زمانی ، وضعیت دین و دینداری در ایران تا این اندازه روبه افول نبوده است».
صدیقه وسمقی اسلام شناس در گفتوگو با «انصاف نیوز » در توضیح علت این پدیده می گوید: هرجا که دین با قدرت سیاسی دربیامیزد نتیجهاش همین است. همه کسانی که با سیاستهای کشور زاویه پیدا میکنند، زاویه ایدئولوژیک هم پیدا می کنند.»
عباس عبدی، ستون نویس روزنامه اعتماد می نویسد: «آمار و مشاهدات حاکی از روند رو به افول حضور در مساجد، روزه گرفتن، پرداخت کمتر خمس و نام گذاری های غیر مذهبی کودکان است.» وی در پاسخ به مخالفان این نظر می گوید کسانی که شمار شرکت کنندگان در مراسم اربعین و سفر به مشهد و چمکران را برای انکار این روند دلیل می آورند، تنها مسائل حاشیه ای را می بنند و چشم خود را برواقعیت بسیار عیان تر روند افول دینداری در مقیاس اجتماعی ایران می بندند.
واقعیت این است که رژیم اسلامی در ایران از جهات گوناگون پروژه شکست خورده ای است که بارزترین نشانه این شکست در عرصه ایدئولوژیک است. تمام تلاشهای رژیم در این زمینه نقش بر آب شده است. ۴۵ سال، تسلط بر عرصه آموزش و پرورش و تبدیل مدارس به مکتب آموزش مذهب، خرافات نتیجه عکس داده است،به طوریکه امروز رویگردانی از مذهب در میان جوانان و نوجوانان به یکی از مشخصات شرایط اجتماعی کنونی در ایران تبدیل شده است. نیم ملیون آخوند که کاری جز ، اشاعه جهل و فساد ، گسترش صیغه و تن فروشی اسلامی و عیره ندارند، نه تنها کمکی به تعمیق باورهای مذهبی نکردند بلکه تنفر از این رژیم را عمیق تر و دور شدن از باورهای مذهبی را موجب شدند.
با همه اینها این واقعیت را باید تاکید کرد که رهایی انسان کارگر و زحمتکش از قید باورهای اسارت آور مذهبی در ایران کار خاتمه یافته ای نیست و هنوز راه درازی در این مسیر باید پیموده شود، آگاهگری و تحلیل علمی مسائل جهان در عین ضروری بودن، تنها در محدوده معینی تاثیر گذار خواهند بود. رهایی انسانها از اسارت این باورها در ابعاد اجتماعی تنها زمانی ممکن می شود که شرایط مادی زندگی انسان تغییر کند و آن نیروهای طبیعی و اجتماعی که انسان از ترس آنان به مذهب پناه می برد به زیر کنترل انسان در آید. در همین راستا و برای دستیابی به چنین هدفی است که خواست جدائی دین از دولت مطرح می شود. تحقق خواست جدائی دین از دولت، این ابزار سرکوب را از دست سرمایه داران و دولتشان می گیرد.
جدایی دین از دولت یعنی لغو اکید هرگونه امتیاز و تبعیض در مشاغل دولتی و حقوق افراد بر حسب مذهب و مقام مذهبی آنان و یا اعتقاد و عدم اعتقاد آنان به مذهب؛ یعنی لغو اکید پرداخت کمک های مالی و غیرمالی دولتی به فعالیت ها و موسسات مذهبی، یعنی لغو مواد درسی و رسم و آیین مذهبی در مدارس و موسسات آموزش دولتی؛ یعنی هیچیک از مذاهب بعنوان مذهب رسمی به رسمیت شناخته نمی شوند، مذهب امر خصوصی افراد تلقی می گردد و کلیه افراد در اختیار کردن هر مذهبی و یا نداشتن مذهب آزادند.
“جدایی دین از دولت” شعاری است در عین حال تعهد ما را نیز به اصل آزادی بی قید و شرط عقیده بیان می دارد. یعنی بر این اصل تاکید می کند که کمونیستها چه به مثابه اپوزیسیون و چه در قدرت سیاسی، اکیدا با توسل به جبر و زور و تفتیش عقاید و ایجاد تبعیضات و محدودیت های قانونی علیه افراد مذهبی مخالف اند و در مقابله با نظرات مذهبی در جامعه، هیچ شیوه ای به جز مبارزه نظری، روشنگری و آموزش و اقناع را مجاز نمی شمارند.