سوران کریمیان
در یک دههی اخیر بحثهای بسیاری پیرامون نئولیبرالیسم در ایران، دولت سرمایهداری، بازآرایی طبقاتی، خصلت انباشت سرمایه در ایران و ابعاد مختلف خصوصیسازی شکل گرفته است. بااینحال، بهنظر میرسد رویکرد آسیبشناسانه و هنجارین حامیان و مخالفین بهویژه در پیوند با ماهیت نئولیبرالیسم و خصوصیسازی در ایران بر تلاشهای آکادمیک در راستای نظریهپردازی آن سایه انداخته است. علاوه بر این، قریب به اکثریت آثار آکادمیک در این رابطه با کاستیهای معرفتشناسانه و روششناختی ازجمله «فرهنگگرایی»، «استثناءگرایی»، «ناسیونالیسم روششناختی»، «تمایز تحلیلی داخلی/خارجی» و… روبرو است که مانع فهمی سیستماتیک از سرمایهداری در ایران و دیگر مفاهیم و پدیدههای درهمتنیدهی آن میشود. کتاب «سرمایهداری در ایران معاصر: انباشت سرمایه، تشکیل دولت و ژئوپلیتیک» از کیهان ولدبیگی که در فوریه ۲۰۲۴ توسط انتشارات دانشگاه منچستر منتشر و ۱۹ آوریل (۳۱ فروردین) سال جاری در دانشگاه لیدن مراسم رونمایی آن برگزار شده است، راهی فراسوی این چالشها گشوده است.
این کتاب با نقد و گذار از کاستیهای مورداشاره و با بهکارگیری یک روششناسی رابطهای (هستیشناسی اجتماعی فلسفه روابط درونی متأثر از رویکرد «برتل اولمن»، نظریهپرداز مارکسیست در حوزهی روششناسی دیالکتیکی) همچون یک سنت ماتریالیستی تاریخی و با با تمرکز بر الگوهای انباشت سرمایه و تغییرات در شکلگیری دولت و طبقات ناشی از آن در ایرانِ دوران نئولیبرال جهانی، به بازنویسی سرمایهداری در ایران معاصر در پیوند درونی و دیالکتیکی آن با تاریخ جهانی و بینالمللی سرمایهداری میپردازد.
دربارهی نویسنده
کیهان ولدبیگی، مدرس روابط بین الملل خاورمیانه در موسسه مطالعات منطقهای، دانشگاه لیدن (LIAS) است. علایق تحقیقاتی متنوع و درعینحال مرتبط او شامل اقتصاد سیاسی بینالمللی، روابط بینالملل، مطالعات توسعه و مطالعات خاورمیانه است. پژوهشهای ولدبیگی به بررسی اقتصاد سیاسی توسعه، اقتدارگرایی و مبارزات فرودستی و مسیرهای بازسازی سرمایهداری و تشکیل دولت در ایران مدرن و معاصر و همچنین تاریخنگاری غیراروپایی سرمایهداری میپردازد.
ولدبیگی مشغول کار روی سه پروژه تحقیقاتی درهمتنیده دربارهی سرمایهداری ایرانی، اقتدارگرایی و مبارزات فرودست در ایران معاصر و مفاهیم ماتریالیستی تاریخی است. پروژهی «سرمایهداری در ایران معاصر» با تکیه بر مباحث اقتصاد سیاسی بینالملل، روابط بینالملل، جامعهشناسی تاریخی و مطالعات منطقه به بررسی تأثیر تعاملی پویایی جهانی و داخلی بر ماهیت و تکامل انباشت سرمایه، تشکیل دولت و دگرگونیهای سیاسی-اجتماعی در ایران در چند دهه اخیر میپردازد. پروژهی «استبداد و مبارزات فرودست در ایران معاصر» به دنبال تحلیل سلسله خیزشهای مردمی پس از سال ۲۰۱۷ در سراسر ایران در چارچوب سیاست طبقاتی جهانی و فرآیندهای اقتصادی است. همچنین، پروژهی «بازنگری در «شیوهی تولید»: مناقشات پایدار بر سر کار، استثمار و تاریخنگاریهای سرمایهداری» یک پروژه مشترک با جوکوباس سالیگا است که هدف آن بازبینی بحثهای ماتریالیستی تاریخی درباره مفهومسازی شیوه تولید و کار خانگی است.
از جمله مقالات کلیدی ولدبیگی میتوان به «نئولیبرالیسم ترکیبی: توسعهی سرمایهداری در ایران معاصر» (۲۰۲۰) و «نئولیبرالیسم و تشکیل دولت در ایران» (۲۰۲۲) اشاره کرد که در آنها مباحث و ایدههای اصلی کتاباش را پرورانده است. مقالات، نقد و بررسی کتابها و تفسیرهای او در مجلههای New Political Economy، Political Studies Review، Historical Materialism، War on Want و Progress in Political Economy منتشر شده است.
بازنویسی سرمایهداری و نئولیبرالیسم در ایران: فراسوی فرهنگگرایی و استثناءگرایی
کتاب «سرمایهداری در ایران معاصر: انباشت سرمایه، تشکیل دولت و ژئوپلیتیک» در ۸ فصل نگاشته شده است که عبارتاند از: «چارچوببندی ایران؛ یک رویکرد ماتریالیستی تاریخی»، «ایران مدرن از پاکس بریتانیکا به پاکس آمریکانا؛ ظهور و تثبیت سرمایهداری»، «انقلاب ۱۹۷۹ و جنگ با عراق؛ گسترش سرمایهداری دولتی»، «نئولیبرالیزاسیون و بازپیکربندی طبقهی حاکم (۲۰۱۳-۱۹۸۹)»، «نئولیبرالیزاسیون و بازسازی نهادی و ایدئولوژیک دولت»، «مبارزات طبقاتی و در ایران نئولیبرال؛ از مقاومت کارگران در دههی ۱۹۹۰ تا قیامهای پسا ۲۰۱۷»، «نئولیبرالیسم و ژئوپلیتیک؛ برنامهی هستهای ایران، تحریمهای بینالمللی و سیاست منطقهای» و «نتیجهگیری؛ مسیرهای آینده تحت بحران نئولیبرالیسم، نظم جهانی درحال تغییر و شورشهای از پایین».
ایدهی اصلی ولدبیگی این است که نئولیبرالیسم ایرانی، بازآرایی دولت سرمایهداری و طبقات پس از انقلاب ۵۷ را نمیتوان نه در یک رابطهای بیرونی مسلط بر تاریخنگاریهای شیواره از روابط بینالملل و «تبینهای جهانی» فهم کرد و نه از طریق امتیازبخشی مفهومی و تحلیلی به «فضای ملی». بهباور این کتاب اولی منجر به تولید تاریخنگاریهایی از سرمایهداری میشود که درون تمایز تحلیلی بین امر داخلی و امر خارجی، پویاییهای محلی در روند توسعهی سرمایهداری و نئولیبرالیسم در ایران را نادیده گرفته و عملاً به بازتولید تاریخنگاریهای «اروپامحور» از سرمایهداری منتهی میشود. همچنین، دومی یک نظریهپردازی از دولت و جامعه در ایران را تولید میکند که قادر به فراوری از تبیینهای فرهنگگرایانهی ناشی از جایگاه مذهب در انقلاب ۵۷ و ساخت دولت پساانقلابی آن نخواهد شد و متعاقباً جامعه و دولت در ایران را از تحولات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی گستردهترِ سرمایهداری جهانی منتزع میکند. ازاینرو، درک این موضوعات در نوعی از «ناسیونالیسم روششناختی» و «استثناءگرایی» دربارهی ایران معاصر، ساخت طبقاتی دولت و نئولیبرالیسم عقیم میماند.
در مقابل، این کتاب بهعنوان بخشی از سنت ماتریالیسم تاریخی و با ردیابی الگوهای انباشت سرمایه و تغییرات در تشکیل طبقات و دولت ناشی از رژیم انباشت سرمایه پس از انقلاب ۵۷ در دوران سرمایهداری جهانی نئولیبرال، به مفهوم سرمایهداری بهمثابهی یک مقولهی تحلیلی در خوانش دولت و جامعه معاصر در ایران مرکزیت میبخشد. بدین ترتیب، ازنظر مفهومی و روششناختی دو ادعای محوری دارد که در فصل اول به بحث گذاشته میشوند: الف) بین توسعه معاصر ایران، ساختار دولتی، تحولات اجتماعی-سیاسی جاری و تنشهای ژئوپلیتیکی با غرب، ارتباطات درونی وجود دارد. ب) این موضوعات را بایستی در چارچوب روابط درونی آنها با پویشها و گرایشهای سرمایهداری جهانی و ژئوپلیتیک ناشی از آن موردمطالعه قرارداد.
ولدبیگی با بهکارگیری هستیشناسی فلسفه روابط درونی، سرمایهداری را بهعنوان مجموعهای از اجزای مرتبط درونی درک میکند. بر اساس این دیدگاه، او بینالمللی شدن سرمایه و نئولیبرالیسم و تأثیرات آنها بر روند شکلگیری طبقات و دولت در اقتصاد جهانی پس از دهه ۱۹۷۰ را مفهومسازی کرده است. به نظر نویسنده بدون چنین حساسیتهای نظری، مفهومی و روششناختی آنچه ناخوانا باقی خواهد ماند فرآیندهای تاریخی و دیالکتیکی با رگههای ژئوپلیتیکی است که منتهی به خلق پدیدههای ترکیبی ازجمله نئولیبرالیسم در ایران شده است، که کتاب آن را بهعنوان «نئولیبرالیسم ترکیبی» مفهومسازی میکند. بااینحال، در کانون تمامی این مباحث بررسی طبقهی حاکم در ایران قرار دارد که از طریق دورههای تاریخی و مفاهیم مختلف نظری-تحلیلی موردبررسی قرار میگیرد.
فصل دوم و سوم کتاب به بررسی تاریخی پیدایش سرمایهداری در ایران از قرن نوزدهم تا دوران بازسازی نئولیبرل بس از جنگ ایران و عراق میپردازد. ولدبیگی مدعی است که متزلزل شدن سرمایهداری جهانی و تغییر قدرت از بریتانیا به ایالاتمتحده در اقتصاد سیاسی جهانی پس از جنگ جهانی دوم، شالوده بازسازی سرمایهداری و سازماندهی مجدد شکل دولتی را در کشورهای درحالتوسعه مرتبط با بلوک غرب بود. بااینحال، ساختار طبقاتی ملی و روابط نیروهای سیاسی به یک اندازه بر این تجدید ساختار تأثیر گذاشته است. در رابطه با ایران، ولدبیگی مدعی است که پروژه نوسازی شاه بهعنوان نمونهای از سرمایهداری دولتی در متن جهانی جنگ سرد، در جهت ایجاد صنایع مدرن بود که منجر به شکلگیری طیفی از طبقه سرمایهدار جدید، کوچک و محافظتشدهای با گرایش به سرمایههای خارجی گردید که کل دستگاه دولت را کنترل میکرد. در فصل سوم، به هدف درک الگوهای تشکیل دولت و طبقات در دهههای اول انقلاب ادعا میشود که بهرغم انقلاب ۵۷، بنیانهای اقتصادی-اجتماعی این طبقهی حاکم از بین نرفت و درعینحال میراث سرمایهداری دولتی و خصلت طبقاتی دولت انقلابی تأثیری اساسی بر روند نئولیبرالیزاسیون و مسیر توسعه ایران معاصر داشته است.
فصل چهارم به فرآیند نئولیبرالسازی پس از جنگ ایران و عراق میپردازد. ولدبیگی استدلال میکند که شکل خاص برساخت نئولیبرالیسم در ایران مابعد جنگ را باید بهعنوان بخشی از پاسخ به بحران جهانی انباشت سرمایه در دهه ۱۹۷۰ در نظر گرفت که بر کل جنوب جهانی تأثیر گذاشت. بهباور وی دهه ۱۹۸۰ در ایران، انقلاب و جنگ با عراق، باعث شد که برخی از اعضای طبقه حاکم، سیاستهای نئولیبرال را بهعنوان یک استراتژی توسعهای جایگزین در جهت ایجاد رشد اقتصادی و کاهش فشارهای خارجی در نظر بگیرند. ازاینرو، مرحله اول نئولیبرالسازی (۱۹۸۹-۲۰۰۵) منجر به ظهور بخش سرمایهای بینالمللی شد و جناح قدرت، ادغام در سرمایه غربی را بهعنوان ضامن وجود بلندمدت خود تلقی میکند. بااینحال، تنش در بدنهی طبقهی حاکم جایی است که انتقال سهام بسیاری از شرکتهای بزرگ دولتی به نیروهای نظامی و بنیادهای انقلابی در مرحله دوم نئولیبرالسازی (۲۰۰۵-۲۰۱۳) منجر به ظهور «مجموعهی نظامی-بنیاد» در قالب نهادهایی همچون سپاه پاسداران و بنیادهای مختلف وابسته به آن گردیده که تحت عنوان «مقاومت اقتصادی» و «خوداتکایی» مانع ورود سرمایههای غربی شده است. کتاب توضیح میدهد درحالیکه توسعه ناموزون سرمایهداری، حرکت سرمایه بینالمللی و رقابتهای بینالمللی بین ایالاتمتحده و چین/روسیه بهشدت بر بازسازی ایران تأثیر گذاشته است، مبارزات این نیروهای طبقاتی به همان اندازه روند موردبررسی را متعین نموده است که درنهایت به شکل خاصی از «نئولیبرالیسم ترکیبی» در ایران منجر شده است.
فصل پنجم استدلال میکند این سازماندهی مجدد نهادی آشکار و تغییر ایدئولوژیک از پایان جنگ با عراق، نتیجهی پیکربندی مجدد بنیان طبقاتی دولت است که در داخل با فرآیند نولیبرالسازی مرتبط است. فصل ششم نیز به بررسی تأثیر نئولیبرالیسم بر طبقات فرودست و مبارزات آنها در ایران معاصر میپردازد. کتاب با بررسی شورشهای فقرا علیه افزایش هزینههای زندگی و حذف یارانههای دولتی در دهههای ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰، توجه خود را به موجهای خیزشهای مردمی پس از سال ۲۰۱۷ معطوف کرده و آنها را بهمثابهی مخالفت با بحران اقتصادی ناشی از سیاستهای نئولیبرالی دولت و تحریمهای آمریکا تفسیر میکند.
فصل هفتم با قرار دادن ایران در چارچوب سیاستهای ژئواکونومیکی و ژئوپلیتیکی ایالاتمتحده، اتحادیه اروپا، چین و روسیه از سال ۱۹۹۰، نشان میدهد که چگونه این مراکز جهانی قدرت از برنامه هستهای و تحریمهای اقتصادی ایران برای شکل دادن به نئولیبرالیسم در منطقه و ایران در دو دوره مختلف (۱۹۹۰-۲۰۰۷ و ۲۰۰۸-اکنون) استفاده کردهاند. درعینحال، با هدف بازیابی عاملیت ایران بهعنوان یک قدرت منطقهای، این فصل همچنین راههایی را نشان میدهد که بخشهای مختلف طبقه حاکم ایران با استفاده از دیالکتیک رقابت و وحدت منافع بین این قدرتهای بزرگ سرمایهداری، سیاستهای متفاوتی را در رابطه با برنامه هستهای، تحریمهای بینالمللی و مداخلات منطقهای در راستای منافع بلندمدت خود دنبال کردهاند. درنهایت، این کتاب بر اهمیت قرار دادن ایران در دگرگونیهای سرمایهداری جهانی برای درک آن تأکید میکند و بهرسمیتشناختن تحلیلی پویاییهای محلی و عوامل داخلی را در بازآرایی دولت پساانقلابی و در پیوند با فضای نئولیبرال جهانی یادآور میشود.
علاوه بر مسائل نظری، مفهومی و روششناختی، پژوهش ولدبیگی در رابطه با مباحث و مناقشات جاری حول مسئلهی نئولیبرالیسم و خصوصیسازی در ایران حاوی نکات بدیعی است. او از یکسو، مباحث را از نگاهی سیاستگذارانه، مشاورهگونه و اصلاحگرایانهای مرسوم در میان گرایشهای فردی و جمعی هر دو طیف لیبرالها و چپهای ایرانی، به تلاشی در راستای نظریهپردازی و فهم این مناسبات ارتقاء داده است. از سوی دیگر، برخلاف برخی از تحلیلگران اقتصاد سیاسی ایران، بهجای زیر سؤال بردن پتانسیل توضیحی مفهوم «نئولیبرالیسم» در رابطه با ایران، از طریق تبیین و تحلیل دیالکتیکی از فرآیندهای داخلی و خارجی، بر ارزش نظری و مفهومی آن در فهم بازآرایی ساختاری دولت و جامعه در ایران معاصر صحه میگذارد. اما رویکرد نظری و روششناختی اتخاذشده در پژوهشش، تفاوتهای تاریخی و سیاسی این تجربه در ایران را نههمچون یک استثناء در وضعیت سرمایهداری و نئولیبرالیسم جهانی، بلکه ناشی از پویاییهای روابط اجتماعی و مناسبات ژئوپلیتیک مفهومپردازی میکند.
ازاینرو، به نظر میرسد کتاب «سرمایهداری در ایران معاصر» بینشهای جدید، راهگشا و چالشبرانگیزی را برای مطالعات ایرانی و مشخصاً نظریهپردازی سرمایهداری در ایران مدرن به ارمغان خواهد آورد.