احسان مرادنیا
هنوز برای بسیاری جای سؤال است که چرا انقلاب ایران به درون یک حکومت دینی اقتدارگرایِ آشکارا متخاصم با آرمانهای آزادیخواهانه و استقلالطلبانهی چپ جهانسومگرا درغلتید و یا چگونه جنبش آزادیبخش فلسطین که الهامبخش همبستگیهای فراملی در سطح جهانی بود، بهسمت یک بنیادگرایی اسلامی رفت؟
این یادداشت به معرفی کتاب جدیداً منتشرشدهی «سرنوشت جهانسومگرایی در خاورمیانه: فلسطین، ایران و فراتر» میپردازد که سعی در ارائهی پاسخی برای این پرسشها دارد.
این کتاب با اتخاذ رویکرد «تاریخ جهانی بهمیانجی تاریخ محلی» بر آن است تا با پیوند برقرار کردن میان تاریخهای خرد فردی، اجتماعی و سیاسی-ایدئولوژیکی جنبشهای ایران و فلسطین با درهمتنیدگیهای فراملی آنها و با تمرکز ویژه بر اواخر دههی ۱۹۷۰ و اوایل دههی ۱۹۸۰ به قرائت تاریخِ کلان جهانسومگرایی بهمثابهی یک پدیدهی جهانی از منظر بافت تاریخی خاورمیانه و بهویژه ایران و فلسطین بپردازد.
مشخصات و محتوای کلی کتاب
کتاب «سرنوشت جهانسومگرایی در خاورمیانه: فلسطین، ایران و فراتر» به ویراستاری راسموس کریستین الینگ و سونه هاگبول، در اوایل ژانویه سال جاری توسط انتشارات OneWorld Academic و در مجموعهی «تاریخهای رادیکال خاورمیانه»در ۳۲۰ صفحه و ۱۱ فصل همراه با یک مقدمه و یک مؤخره منتشر شده است. راسموس الینگ استاد مطالعات ایرانی و مدیر گروه مطالعات خاورمیانه در دپارتمان مطالعات منطقهای و بینفرهنگی دانشگاه کپنهاگ در دانمارک است. الینگ نویسندهی کتاب «اقلیتها در ایران: ناسیونالیسم و قومیت پس از خمینی» است. سونه هاگبول نیز استاد مطالعات جهانی و مدیر گروه جامعهشناسی جهانی در دانشگاه روسکلید در دانمارک و پژوهشگر حوزهی تاریخ چپ در خاورمیانه بهویژه جهان عرب است.
کتاب «سرنوشت جهانسومگرایی در خاورمیانه» به سه بخش تقسیم شده است. بخش اول شامل سه فصل است و در مقیاس فراملی (یا بینالمللی) به ایدهها و مبارزات جهانسومگرایی میپردازد. بخش دوم که دربرگیرندهی چهار فصل است به مقیاس درونمنطقهای جهانسومگرایی اختصاص دارد و بخش چهارم با چهار فصل به جستجوی این تاریخ در مقیاس درونملی میپردازد. در مقدمهای که ویراستاران بر کتاب نوشتهاند، آمده است که:
هدف این کتاب بازنگری در دورانی است که قدرت جهانسومگرایی در یکی از مناطق جهان که تا آن زمان نویدی قوی برای تغییر بود به اوج خود رسید و سپس بهطرز چشمگیری به قهقرا رفت. زمان مورد بحث شامل نقاط عطف تاریخی اواخر دهه ۱۹۷۰ و اوایل دهه ۱۹۸۰ در خاورمیانه است. بهطور خاص، این کتاب بر دو مبارزه برای آزادی و حاکمیت ملی در غرب آسیا – یعنی در فلسطین و ایران – تمرکز دارد که نهتنها برای تحولات سیاسی در منطقه گستردهتر، بلکه برای جنبش همبستگی جهانی نیز، اهمیت بسزایی داشت.
ص ۱۵
آصف بیات، پرفسور مطالعات جهانی و فراملی در دانشگاه ایلینوی در اربانا شمپین در آمریکای شمالی و چهرهای شناختهشده در حوزهی نظریهپردازی جنبشهای اجتماعی، در بررسی این کتاب – در پشتجلد آن- نوشته است:
«چه بر سر ایدئولوژی جهانسومگرایی که زمانی وعدهی رهبری مردمان تحت ستم جهان بهسوی آزادی رهایی در معنای عام میداد، آمده است؟ در این کتاب پرمایه نویسندگان به بررسی افول یکی از تأثیرگذارترین ایدئولوژیهای انقلابی در سطح جهانی میپردازند، که نمیتوان پیامدهای آن را برای اعمال سیاست رادیکال در خاورمیانهی امروز دستکم گرفت»
بهباور این کتاب، درحالیکه در دهه ۱۹۷۰ گفتمان انقلابی در سراسر خاورمیانه تحت سیطرهی جنبشهای چپ بود، در آغاز دهه ۱۹۸۰ آشکار شد که اسلامگرایی به یک گرایش سیاسی نیرومند -اگر نه تماماً مسلط- تبدیل شده بود. این امر را میتوان در دگرگونی ایدئولوژیک-سیاسی دولتهایی همچون ایران، یمن، عراق، سوریه، لیبی، مصر، لبنان و جنبش فلسطین ردیابی کرد. در این کشورها، منطقهگرایی سوسیالیستی و انترناسیونالیسم مارکسیستی توسط جنبشهای احیاگر اسلامی به چالش کشیده شد.
Ad placeholder
۱۹۷۹: یک نقطه عطف؟
چرا جهانسومگرایی بهمثابهی یک ایدئولوژی رهاییبخش و ضدامپریالیستی در جنوب جهانی و بهویژه در خاورمیانهی اواخر دههی ۱۹۷۰ دچار افول شد؟ چه بر سر شعار و آرمان همبستگی بینالمللی و انقلابی با مردمان تحتستم آمد؟ چگونه چهرهی سکولار «فدایی» به فیگور مذهبی-اسلامی «مجاهد» تبدیل شد؟
اینها ازجمله سؤالاتی است که کتاب «سرنوشت جهانسومگرایی در خاورمیانه» با تمرکز بر سالهای پایانی ۱۹۷۰ و نیمهی اول دههی ۱۹۸۰ درصدد فراهمکردن پاسخی برای آنهاست.
هاگبول و الینگ در مقدمهای کتاب توضیح میدهند که ایدهی کلی کتاب این است که پایان دههی ۱۹۷۰ و آغاز ۱۹۸۰ حاکی از شکلگیری یک نظم اجتماعی جدید در جهان است که عمدتاً از آن تحت عنوان نئولیبرالیسم یاد میشود. این وضعیت جهانی در تعامل با ساخت تاریخی-اجتماعی و اقتصادی خاورمیانه منجر به یک دگرگونی بزرگ در ایدهها و جنبشهای سیاسی چپ در خاورمیانه شد که تضعیف و افول جهانسومگرایی در منطقه را رقم زد.
بهباور ویراستاران کتاب، اگرچه بایستی روندهای برسازندهی ۱۹۷۹ را بایستی در سراسر دهههای ۶۰ و ۷۰ جستجو کرد، اما سال ۱۹۷۹ نقطهی عطف این دگرگونیهای جهانی و منطقهای است که میتوان آن را سال سرنوشتساز جهانسومگرایی در جنوب جهانی و مشخصاً خاورمیانه قلمداد کرد. هاگبول و الینگ معتقدند سال ۱۹۷۹ را نهفقط برای خاورمیانه بلکه در کل جهان نیز میتوان یک نقطهعطف در نظر گرفت.
در سطح جهانی، سیاستهای بازار آزاد در چین از دسامبر ۱۹۷۸، موج سیاستهای اجتماعی-فرهنگی محافظهکارانه و اقتصادی نئولیبرال مارگارت تاچر -تاچریسم- از سال ۱۹۷۹ و سیاستهای مشابه آن توسط رئیسجمهور ایالات متحده، رونالد ریگان، از سال ۱۹۸۱، همه نشاندهندهی ظهور یک سیاست جدید جهانی مبتنی بر سرمایهداری بازار آزاد، مقرراتزدایی، خصوصیسازی، تضعیف قراردادهای جمعی، حمله به سوسیال دموکراسی دولت رفاه و سیاست اقتصادی کینزی در اروپا بود.
در سال ۱۹۷۹، خاورمیانه نیز دستخوش دگرگونیهایی اساسی شد. مصر، رهبر سابق ناسیونالیسم عرب و سوسیالیسم دولتی، اقتصاد به سمت سرمایهگذاری خارجی گرایش پیدا کرد و با اسرائیل صلح برقرار نمود. در عربستان سعودی، سال ۱۹۷۹ نشاندهندهی ظهور جریانهای متقابل مذهبی رادیکال در جهان سنی بود و این روند در واکنش به تهاجم شوروی به افغانستان در دسامبر ۱۹۷۹ قدرت فراوانی گرفت. این تهاجم منجر به تقریباً یک دهه درگیری نظامی بین شوروی و مجاهدین شد که در میان آنها رهبران آیندهی گروههای تروریستی جهادی مانند القاعده و داعش رشد یافتند.
در ایران، انقلاب ۱۹۷۹ فضای یک پروژه دولتی برای اسلام سیاسی را فراهم کرد که نقشی تعیینکنندهی در معادلات اسلام سیاسی در کل منطقه بازی کرده است. همچنین، لشکرکشی اسرائیل به غرب بیروت در تابستان ۱۹۸۲ به معنی پایان مرحلهی انقلابی مبارزات فلسطین و نماینده اصلی آن، یعنی سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف)، و ظهور مرحله جدیدی شد که در تبدیلشدن ساف به یک نهاد دولتی در کرانهی باختری در دهه ۱۹۹۰ به اوج رسید.
صدام حسین در ژوئیه ۱۹۷۹ رئیسجمهور عراق شد و یک سال بعد جنگی ویرانگر با ایران را شروع کرد که تا سال ۱۹۸۸ ادامه داشت. در ترکیه نیز کودتایی نظامی در سال ۱۹۸۰ بهوقوع پیوست که پس از آن جریانات چپ به نفع بنیادگرایی دینی بهحاشیه رفتند.
کتاب «سرنوشت جهانسومگرایی در خاورمیانه» با بررسی این تغییرات و دگرگونیهای سیاسی جهانی و منطقهای بر این باور است که میتوان تضعیف جنبشهای جهانسومگرا را در اواخر دهه ۱۹۷۰ ردیابی کرد. این دورهای است که به طرق مختلف رایجترین موضوعات مطالعات سیاسی خاورمیانه امروز بدان برمیگردد: تحکیم استبداد، اسلامگرایی، افول ناسیونالیسم عربی، دوشاخه شدن سیاست منطقهای (بین اردوگاه عادیسازی به رهبری مصر و کشورهای خلیج در مقابل اردوگاه متخاصم به رهبری سوریه و ایران)، افول مارکسیسم و ظهور قدرتهای اقتدارگرا-نئولیبرال با محوریت کشورهای خلیج.
Ad placeholder
اکنونیتِ جهانسومگرایی: جنبش اجتماعی یا لفاظیهای دولتهای اقتدارگرا؟
بر اساس پژوهشهای این کتاب، توضیح اینکه چرا پژواک ایدههای جهانسومی در رتوریک شبهضدامپریالیستی دولتهای اقتدارگرا با رویههایی استعماری و امپریالیستی و نیروهای شبهدولتی آشکارا متنازع با آرمانهای چپ جهانسومی در غلطیده است را باید در چرخش یادشدهی پس از ۱۹۷۹ در خاورمیانه توضیح داد.
این کتاب نشان میدهد که در اوایل دهه ۱۹۸۰ دولتهای خاورمیانهای روح انقلابی جهانسومگرایی را در رژیمهای استبدادی تسخیر و نهادینه کردند که امروزه نیز در قالب لفاظیهای ضدامپریالیستی دولتهای اقتدارگرا ادامه دارد. بدین ترتیب، هاگبول و الینگ بر این باورند که در اواسط دهه ۱۹۸۰، بیان غالب جهانسومگرایی دیگر نه در قالب جنبشهای اجتماعی، همبستگیهای فراملی و ایدههای انقلابی روشنفکران دگراندیش، بلکه عمدتاً تبلیغات و لفاظیهایی است که توسط رژیمهای اقتدارگرا پیش برده میشود.
مباحث این کتاب، علاوه بر اهمیت تاریخی و ارزش پژوهشی آن در رابطه با تاریخنگاری جنوب جهانی و جنبشهای اجتماعی چپ در خاورمیانه (بهویژه ایران و فسلطین)، حاوی بینشهایی راهگشا برای آن دست از جریانات چپ در سطح جهانی و منطقهای است که امروزه میان حمایت از دولتهای اقتدارگرایِ بهظاهر مخالف با هژمونی و امپریالیسم غرب و مشخصاً آمریکا (اما مبتنی بر سیاستهای آشکارا شبه-امپریالیستی در سطح منطقه و غیر دموکراتیک در داخل) یا دفاع از دموکراسی رادیکال علیه و در مقابل این دولتها، در نوسان و تردید هستند.