نگین شیخالاسلامی وطنی
سالهاست که کشورهای اروپای غربی و شمالی، از جمله سوئد، به عنوان مجریان دموکراسی و حقوق بشر معرفی میشوند. سوئد را کشوری سوسیال دموکرات توصیف میکنند که دموکراسی و حقوق گروههای جنسی، جنسیتی و کودکان در آن مطابق با کنوانسیونهای حقوق بشری اجرا میشود. اما آیا واقعا سوئد چنین است؟
در وضعیت استثنایی ــ وضعیت موسوم به «بحران مهاجرت» که سوئد و اروپاییها آن را استثنا خوانده اند ــ قانون معلق میشود و حاکم به عنوان تجسم امر قانونی، بیرون از آن میایستد و با بوالهوسی به نقض آن میپردازند. سوئد و بسیاری از کشورهای غرب اروپا امروز دارند در قبال مسأله پناهندگان و مهاجران چنین میکنند. روایتها و داستانهای بسیاری در مورد نقض حقوق کردها و دیگر پناهندگان را هر از گاهی شنیدم و دیدیم، اما بنابر عادت به دغدغهی کسی تبدیل نشد، چون دغدغهمندبودن نسبت به امر محتمل باید قواعد خود را داشته باشد، بعضی اوقات قواعد بازی به ما فرمان میدهد که مقایسه کنیم میان بد و بدتر! اما آیا به واقع بدتری از بد وجود دارد؟
در طول چند سال گذشته بسیاری از کردهای ایرانی و غیرایرانی را که در سوئد زندگی میکردند و اقامت این کشور را داشتند به دلیل اینکه «تهدیدی علیه امنیت ملی سوئد» بودند، از این کشور اخراج کردند. بسیاری از آنها که اجازهی ماندن داشتند، حقوق شهروندیشان ــ از پاسپورت گرفته تا موارد دیگر ــ را از آنها سلب کردند و مورد بیاحترامی و هتک حرمت قرارشان دادند. شماری از محل کارشان رانده شدند و امتیازاتی را که میتوانستند در مکان و شغل خود داشته باشند، از آنها گرفتند.
بریتان محمد روزنامهنگار جوانی ست ، ٢٩ سالە ، کە دارای همسر و یک فرزند است، از سال ٢٠١٨ یعنی بعد از شروع جنگ سوریه و حملهی داعش به روژئاوای کوردستان به سوئد مهاجرت کرده و مشغول تحصیل و یادگیری زبان و حرفهی روزنامه نگاری ست. اما بدون هیچ توضیحی اقامت او در سوئد لغو شده است و حق هرگونه فعالیت اجتماعی و شغلی را از او سلب کردند. بریتان میگوید:
اقامت من از طرف سپو SÄPO (ادارەی امنیت سوئد) لغو شدە است ، چرا کە من را تهدیدی برای امنیت سوئد میدانند.
هفتهی گذشته نیز یک زن بلوچ به نام اسما میربلوچ زهی زی رو کن ،متولد ٢٦ آگوست ١٩٩٠ میلادی کە از اکتبر ٢٠١٨ بە کشور سوئد آمدە است نامه دیپورت خود را از ادارهی مهاجرت سوئد دریافت کرد و برای او مهلت ترک خاک سوئد و بازگشت به ایران تعیین شد. همین امر به خودکشی او انجامید.
در همین ایام دو زن کرد دیگر نیز بە نام های ناهید حسینی ، نرگس هاشمی نیز بە دلایلی مشابە از کشور سوئد نامەی اخراج دریافت کردەاند ،ناهید حسینی اهل شهر سقز در استان کردستان، شاعر، نویسندە و فعال سیاسی کە بە مدت دە سال عضوکمیتە مرکزی حزب دمکرات کردستان ایران بود، ٥ سال پیش بە کشور سوئد آمد و درخواست پناهندگی داد ؛ اما درخواست وی طی چندین بار رد شد و حکم ترک خاک را بە او دادند.
همزمان با این رویداد از یکی از کمپهای پناهندگی در کمون Mölndal ، Aminogatan 27,Göteborg، این کمپ در شهر یوتبوری ( گوتنبرگ) یکی از چند شهر بزرگ سوئد است کە در جنوب این کشور واقع شدە است .
در گوتنبرگ سوئد، روایتی از برهم محمد، پناهجوی کُرد از روستای هفت تغار در حومەی شهر کرکوک کردستان در عراق به دست «زمانه» رسیده است که تو گویی انسان را به یاد اردوگاههای کار اجباری اوایل قرن بیستم میاندازد. برهم کە جوانی ٢٤ سالە است، در حملەی نیروهای داعش در سال ٢٠١٤ بە شهر کرکوک تمام اعضای خانوادەی خود را از دست می دهد ، او خود نیز از چندین ناحیە زخمی می شود. یکی از چشمان برهم بعد از مهاجرت بە سوئد در ٢٠١٥ در عمل جراحی تخلیە میشود. او در حال حاضر بینایی یکی از چشمانش را بە طورکامل از دست دادە است و در صورت و بدنش جای چندین زخم و ترکشهای حاصل از حملات و بمبارانهای داعش بە چشم میخورد. برهم جزو کسانی بود کە بە سیاستهای حزب دمکرات کردستان عراق در آن زمان در مقابله با داعش اعتراض کرد و به همین خاطر با حکم دادگاە هولیر (اربیل) پایتخت اقلیم کردستان در اعتراض بە سیاستهای حکومت اقلیم نسبت بە داعش به سە سال زندان محکوم شده است.
متن کامل روایت برهم محمد را در زیر بخوانید.
Ad placeholder
«وضعیت این کمپ از زندان بهمراتب بدتر است»
ما احتمالاً ۱۰۰ نفر یا بیشتر هستیم که در جایی به نام «کمپ پناهندگان» زندانی شده ایم. تلفنهای ما را گرفتهاند و یک تلفن مدل قدیمی به ما دادهاند که فقط میتواند با شمارههای داخل سوئد تماس بگیرد. بازدید از اینجا بسیار سخت و شبیه به زندان است. حتی شاید سختتر. اغلب برای ملاقات یا دیدار باید زودتر از یک هفته اطلاع بدهیم وگرنه درخواست ملاقات و دیدار پذیرفته نمیشود.
در ابتدا میگویم که پسری امروز اقدام به خودکشی کرد. سخنگوی اینجا به روزنامههای سوئدی گفت که آن پسر از نظر روانی حال مساعدی نداشته است؛ البته بدون این که به اعتصاب غذای ما که در اعتراض به وضعیت سخت و دشوار داخل کمپ بود، اشارهای بکند. اما در مورد آن پسر، گزارش او به روزنامهی سوئدی حقیقت نداشت. پسر هیچ مشکلی نداشت، با ما دومینو و کارت بازی میکرد و حرف میزد و میخندید. انسانی شوخطبع و اجتماعی و در عین حال فردی باهوش بود و تمام مشکل فنی کامپیوترهای ما را حل میکرد. او همیشه به همه زندانیان کمک میکرد تا اپلیکیشنهای پیامرسان را روی کامپیوترهایشان نصب کنند و بتوانند با دوستان و اقوام خود ارتباط برقرار کنند. دلیل خودکشی او هم این بود که دو ماه یا بیشتر است که در این کمپ زندگی میکند و امروز بدون هیچ توضیحی به او اطلاع دادند که دو ماه دیگر باید در کمپ بماند. او از نظر روحی خسته شده بود و دیگر نمیتوانست تحمل کند، به همین دلیل سعی کرد خودکشی کند.
اگر در ایران هستید و به خودکشی فکر میکنید، پیش از هر اقدامی با یکی از شمارههای زیر تماس بگیرید:
اورژانس اجتماعی: ۱۲۳، اورژانس شهری: ۱۱۵، صدای مشاور: ۱۴۸۰، اورژانس روانپزشکی تهران: ۴۴۵۰۸۲۰۰.
در کل کارکنان این زندان (به اصطلاح کمپ پناهندگی) علیه همه ما جنگ روانی بسیار شدیدی راه انداخته اند و با زشتترین و غیرانسانیترین شیوه با ما رفتار میکنند. آنها مثلاً ناگهان اینترنت را خاموش میکنند، و اغلب صبح زود تمام چراغهای اتاق خواب ما را به یکباره روشن میکنند تا همه بیدار شویم.
به عنوان مثال، آنها به صراحت میگویند که نمیتوانند ما را به عراق یا ایران برگردانند، زیرا دولت عراق پناهندهها را نمیپذیرد! نه ما را آزاد میکنند و نه برمیگردانند. در همان حال، هیچ بهانهای برای نگه داشتن ما در اینجا ندارند. آنها گاه با ما بسیار توهینآمیز صحبت میکنند و بدون هیچ توضیحی چیزهای زشتی به ما میگویند.
از نظر غذا … اغلب بدترین غذاها را انگار برای تحریک کردن ما میآورند تا عدهای عصبانی شوند و واکنش نشان دهند تا بهانهای برای مجازات دستهجمعی داشته باشند. مثلاً یک بار در اثر انتقاد چند زندانی، ۹ روز متوالی – ناهار و شام – فقط رشته فرنگی (ماکارونی) به زندان آوردند.
علاوه بر این، گاهی غذا را به حد کافی نمیپزند و به میل خود آشپزیشان را خراب میکنند. آنها این کارها را در راستای به وجود آوردن شرایطی نامناسب به وجود میآورند و تحریک کردن افراد یکی از هدفهایشان است تا بدین وسیله رفتار غیر انسانی خود را با ما توجیه کنند.
عدهای هستند که ۱۰ ماه یا بیشتر دراین اردوگاه نگهداری میشوند. پس از ده ماه، به آنها اطلاع داده اند که از این جا و در واقع از سوئد اخراج خواهند شد و به کشورهای خودشان دیپورت میشوند.
شرایط اینجا آنقدر بد است که در روزهای اخیر دو جوان که از زندان به این کمپ منتقل شده بوند، بلافاصله درخواست بازگشت به زندان کردند زیرا معتقد بودند وضعیت این کمپ از زندانها خیلی بدتر است.
مایل هستم در مورد ملاقات نزدیکان یا دوستانمان که در خارج از این کمپ هستند، توضیحاتی بدهم. برای ایجاد اغتشاش و جنگ روانی میان افراد، به بعضیها در همان روز که درخواست ملاقات میدهند اجازهی ملاقات میدهند، اما برای برخی دیگر حتی تا یک هفته هم دادن این اجازه طول میکشد. بعضی اوقات ساعت ملاقات را بدون اجازه ما تغییر میدهند، یا زمانی را که برای مثلا من تعیین کرده اند، به دیگری واگذار میکنند. این شیوهی دیگری از جنگ روانی ست که منجر به پرخاشگری میان افراد میشود.
علاوه بر اقدام قبلی خودکشی که در بالا بهش اشاره کردم، یک پسر کرد عراقی دیگر به نام سرمد که از بیماری شدید تنفسی رنج میبرد، نیز با اقدام به خودکشی میخواست به زندگی خود پایان دهد. اما خوشبختانه نیروهای امنیتی سریع به کمک او آمدند و مانع از خودکشی شدند.
بگذارید اشاره کنم به چند نمونه از افرادی که در این جا زندانی شده اند تا شاید موضوع کمی شفافتر شود.
ما در این جا یک پدر۲۷ساله را داریم که دو فرزند و همسری سوئدی دارد. چون همسرش اهل سوئد است، بالطبع فرزندانش نیز تابعیت سوئدی گرفتند. او حق ماندن داشت، کار میکرد و مالیات میداد، اما ناگهان اجازه اقامتش را گرفتند و حالا مثل ما با او رفتار میکنند.
یک مرد دیگر با نام مولدا داریم که همسرش هم اینجاست و باردار است. افراد دیگری اینجا هستند که سالها در سوئد زندگی کردهاند ــ ده سال، هفده سال ــ متاهل هستند، زندگی و کار دارند اما الان آنها را برای دیپورت به کمپ آورده اند.
Ad placeholder
به همین خاطر متقاعد شدهایم که وضعیت اینجا شبیه اردوگاه تبعیدیها است. در واقع ما نام این جا را اردوگاه تبعید گذاشته ایم، چون این جا کمپ پناهندگان نیست و شرایط اینجا آنقدر نامناسب و ناقض قوانین حقوق بشری است که به صراحت میگویم که حتی در کشورهای خارج از اتحادیه اروپا، حقوق بشر به این شیوه نقض نمیشود.
آشکارا بگویم: اینجا مکانی است که سوئدیهای سفیدپوست در آن به سایر ملل ظلم میکنند و حقوق پناهندگی ما را بهراحتی و تحت عناوین متفاوت نقض میکنند.
علاوه بر این، من به خودم اشاره نکردم! بگذارید حالا به داستان خودم بپردازم.
من به دست تروریستهای داعش زخمی شدم و نقص عضو شدم، بینایی خود را از دست دادهام و چندین عمل جراحی برای برداشتن ترکشهای باقیمانده از بمبهای داعش بر روی بدنم انجام شده است.
حالم اصلا خوب نیست، احساس بدی دارم. من در این جا که هیچ امکانات خاصی برای افراد دارای معلولیت ندارد، بازداشت شدهام. به طور کلی اکثر افراد محبوس در اینجا افراد قابل اعتمادی هستند. ما کار میکردیم و میخواستیم راحت زندگی کنیم.
در سایر مراکز اخراج پناهندگان هم به دلیل این که نمیتوانند پناهندگان اهل عراق را برگردانند، چندین نفر از آنها را نگه داشتهاند و بقیه را به این شرط آزاد کرده اند که هر هفته به پلیس بروند و امضا بدهند تا زمان رسیدگی به پروندهشان برسد.
گاهی اوقات افرادی با عنوان «ناظران پارلمانی یا بازرس» به ملاقات ما میآیند اما آنها هم با کسی صحبت نمیکنند و در واقع کسی هم نمیتواند با آنها صحبت کند، چون آنها به حرف کسی گوش نمیدهند. در روزهایی که ناظران به کمپ میآیند، غذای خوبی تهیه میشود و به ما خوراک و پوشش خوبی میدهند. آنها هم تنها غذا را بازرسی میکنند و خیلی رسمی و سریع، دیدارشان را تمام میکنند و بدون توجه به ما یا بدون رد و بدل کردن کلامی با پناهندگان، محل را ترک میکنند و از کمپ خارج میشوند و با تکان دادن سر و یک لبخند تصنعی وانمود میکنند که به نظرشان ما شرایط خوبی داریم و بعد میگویند: «پس همه چیز خوب است».
ولی این اردوگاهها به معنای واقعی کلمه زندان هستند. حتی به گفته برخی از کمیتههای پارلمانی خود سوئدیها هم این شیوهی نگهداری از پناهندگان بر خلاف قانون اساسی سوئد است.
بنابراین، به دلیل شرایط بد اینجا، ما ــ یعنی بیش از ۷۰ درصد از زندانیان اینجا ــ در اعتصاب غذا هستیم و تا زمانی که آزاد نشویم، آمادگی شکستن اعتصاب غذا را نداریم. ما میخواهیم به نژادپرستی این نظام پایان دهیم. این جا فقط نژادپرستی حکم میراند.
امیدواریم که در مورد این کمپ و چگونگی برخوردشان با ما تحقیق شود و آنها را مورد بازخواست قرار بدهند.