پس از دوران روشنگری، در پی تلاش فیلسوفان برجستهی این عصر در راستای مطرح ساختنِ مسئلهی حق و شأنِ انسانی، و دفاع از آرمانهای جهانشمول اومانیستی در برابر ایدئولوژیهای واپسگرایِ زمانه، مسئلهای که میتوان آن را مسئلهی «ستم» نامید، در مرکز توجه فیلسوفان و متفکران قرار گرفت. مسئلهی ستم را چگونه میتوان صورتبندی کرد؟ نمیتوان به این پرسش پاسخی ساده و سرراست ارائه کرد. اما اگر مخرج مشترکی از تمام پاسخهای ارائهشده به این پرسش بگیریم، و آن مخرج مشترک را در قالب بیانی کلی عرضه کنیم، میتوانیم چنین بگوییم: اساسِ تمدن (در این بافتار مقصودْ تمدنِ غربیست)، بر پایهی ستمِ گروهی بر گروهی دیگر استوار است. گروههای تحت ستم، بسته به گفتمانی که متفکران گوناگون در دلِ آن نظرورزی کردهاند، شامل اقلیتهای جنسی، ملتهای تحت استعمار (در گفتمان پسااستعماری)، کارگران (در گفتمان مارکسیسیتی) و البته، زنان (در گفتمان فمینیستی) میشوند.
دانلود کتاب در فرمت پی دی اف: