جویا آروین
آن دستگاه فلسفی که هایدگر در “هستی و زمان” پروراند گرچه امکانهایی برای فرا رفتن از انسانمحوری فراهم آورد اما بهطور قطعی از نگرش انسانمحور جدا نشد. بهطورمشخص، تحلیل “دازاین” (عنوانی برای وجود انسانی) گرچه بر پیوند دازاین و محیط تأکید دارد (و این در مقابلِ دوگانهانگاریِ دکارتی است)، اما به دازاین جایگاهی ویژه میدهد و آن را هدفی فرجامین و غایتی فینفسه میشمارد که تفاوتی مقولهای با جز-دازاین دارد.[۱]
با این رو اما اندیشهی فلسفیِ مارتین هایدگر با “هستی و زمان” به پایان نرسید بلکه دگرگونیهایی که پس از آن اثر در اندیشهی او رخ داد در حدی بود که حتا خودش نیز در این باره اصطلاح «چرخش» را به کار بُرد. پس پرسیدنی است که آیا هایدگرِ متأخر توانسته یکسره از انسانمحوری روی برگرداند؟ در این نوشته میکوشیم این پرسش را با نظر به دیدگاه هایدگر دربارهی فناوری و نیز دربارهی کنشگری پاسخ دهیم.[۲]
Ad placeholder
فلسفهی متأخر هایدگر و دو مشکل آن
در فلسفهی محیط زیست مرسوم است که گرفتاریهای زیستمحطی در دنیای امروز را نشانهی بیماریای میدانند که کلِ فرهنگ غربی را دچار خود کرده است. برای این بیماری علتهای گوناگونی تشخیص دادهاند. برخی آموزههای دینی را علتِ این بیماری میدانند، آموزههایی که به انسان حق میدهد بر هر زینده و جنبندهای بر روی زمین خلیفه باشد. دیگرانی تصور میکنند «خلیفه» (dominion) در اصل به معنای سرپرستیِ نیکو بوده است ولی در دوران مدرن بهخطا به معنای سلطه و چیرگی بر طبیعت گرفته شده است.
هایدگر اما در فلسفهی متأخرش گونهای «هستییزدانشناسی» (ontotheology) را بهعنوان علتِ آن بیماری شناسایی کرده است. به نظر میرسد این رهیافت چشماندازی از اساس نو را برای فلسفهی محیط زیست پیش مینهد. اگر بتوان بهطور مستدل نشان داد که “هستی و زمان” گونهای رهیافت انسانمحور و نگاه ابزاری به طبیعت را بازتاب میدهد، در نوشتارهای متأخر هایدگر دیگر از آن نقش محوری که دازاین در “هستی و زمان” دارد خبری نیست و گرایشِ دازاین به اینکه جهان را چونان ابزاری برای استفادهی خود بگیرد نقد میشود. بنابراین فیلسوفان زیستمحیطی که گرایش هایدگری دارند میتوانند بر این اساس از تنگناهایی که در کارهای آغازین او هست بگریزند.
شوربختانه اما این راهبرد دو مشکل مهم دارد:
● یکی اینکه هایدگر گرچه در فلسفهی متأخرش از قدرت و آزادیِ دازاین میکاهد، اما همچنان دازاین را دارای نقشی یگانه و بیهمتا میداند و در واقع به نظر میرسد او هرگز از این دیدگاه دست نمیشوید. حتا اگر بتوان گفت در فلسفهی متأخرش نه دازاین بلکه هستی (یا نیستی، یا رخداد) نقشی محوری دارد، باید توجه داشت که در این فلسفه نیز دازاین هنوز برگشاینده و روشنیبخش و بهاصطلاح باشندهی خانهی وجود یعنی زبان است. برای نمونه او در «نامه دربارهی اومانیسم» استدلال میکند که تعریفهای سنتی نقش بنیادینِ زبان را نادیده میگیرند و زینرو نمیتوانند «ارج ویژهی انسان» را بازشناسایی کنند و در واقع «مقام انسان را بهاندازهی کافی بالا نمیبَرند.»[۳] پس در نظر هایدگر دیدگاههای سنتی به اندازهی کافی انسانمحور نبودهاند.
همچنین، گرچه جستارهای هایدگر در زمینهی فناوری دلایل خوبی به ما میدهد که بگوییم او از انسانمحوری روی برگردانده است، اما او در این جستارها انسانمحوری را یکجا رد نمیکند. برای اینکه این موضوع روشنتر شود بد نیست مقولهی چارچوببندی (Ge-stell) در دیدگاه هایدگر را کمی توضیح دهیم. آنچه هایدگر از «چارچوببندی» مراد میکند این است که در دوران مدرن هستی به شکلِ منبعِ تولید نمودار میشود. به دیگر سخن، او معتقد است که در دوران مدرن همه چیز به منبعی برای تولید تبدیل میشود. درحقیقت ذات فناوری و نگرش فناورانه که در دوران مدرن حاکم است به هر چیزی امکان میدهد فقط بهعنوان منبع استفاده ظهور و بروز یابد و هرگونه ظهور و بروز دیگری را ناممکن میکند. بر این اساس، هایدگر تأکید میکند که در دوران حاضر ما بهناگزیر طبیعت را منبعی ذخیرهشده برای استفاده (Bestand) به شمار میآوریم.[۴]
از این که بگذریم، با اینکه هایدگر اندیشه را در بیانی استعاری «وا-رستگی»، یعنی آزاد شدن و رها کردن، میخواند و این بیان رویکردی نو به انسان و جهانِ طبیعت را پیشنهاد میکند، همینکه او بازدیسی — یا بهتر بگوییم ترادیسی — در این زمینه را ضروری دانسته نشان میدهد که او فهمیده بوده که الگوهای قدیمی بیش از آنچه او گمان میکرد مقاوم هستند. دازاین جهان را پیش و بیش از هرچیز در حالت منبع استفاده نمودار میکند و بدینسان دانههای دورانی نو در تاریخِ هستی (Being) فقط در خاکبرگهای پلاسیده اما مغذیِ دورانِ کهنه شکوفا میشود. هایدگر از زبانِ هولدرلین میگوید «روشن است که ذات فناوری باید در خود نیروی محافظت [در مقابلِ آن] را بپروراند.»[۵] بدینسان، گرچه هایدگر در فلسفهی متأخرش انسانمحوری را تضعیف میکند اما معتقد است که ما هنوز انسانمحوری را پشت سر نگذاشتهایم.
● دومین مشکلی که رجوع به فلسفهی متأخر هایدگر بههدفِ خوانشی زیستمحیطی به همراه دارد این است که این فلسفه دیدگاهِ مشخصی دربارهی کنش به دست نمیدهد. کنش سیاسی بهطورکلی، و کنشگریِ زیستمحیطی بهطورخاص، بر پایهی ساختاری وسیله-هدفی استوار میشود، ساختاری که ارزشهای انسانی و گرایش انسان به دستاورد را بازتاب میدهد. با این حال اما در فلسفهی متأخر هایدگر بدگمانی به اندیشهی عملی چنان ژرف است که میتوان استدلال کرد او هرگونه کنش سیاسی را و زینرو هرگونه کنشگریِ زیستمحیطی را نشانهی بیماریِ معنویِ مزمنی میداند که روح و روان ما را دچار کرده است، و نه درمانِ آن بیماری. پس شگفت نیست که او در مصاحبهای پرآوازه میگوید «فقط خدایی میتواند ما را نجات دهد».[۶]
میتوان پذیرفت که این ادعا حقیقتی در خود دارد. معمولاً کمهزینهترین راهحلها برای مقابله با مسائل زیستمحیطی بیشترین حمایت سیاسی را دریافت میکند. اما بسیار محتمل است که این راهحلها نیز خود در آینده پیآمدهای ویرانگری برای محیط زیست داشته باشند، چنانکه برای مثال مکمل بنزین MBTE هوا را اندکی کمتر آلوده میکند اما آبهای زیرزمینی را آلوده میکند. حتا پس از پژوهشهای گسترده و با نیت نیکو هم کسانی که میکوشند برهمکنشهای بومسازگانیِ پیچیده را ساماندهی کنند کارشان معمولاً پیآمدهایی ناخواسته و ناخوشایند دارد. با این حال، اگر خردورزیِ وسیله-هدفی را و نگرش تکنیکی را یکسره کنار بگذاریم آنگاه مسائل عملی ما را دیگر به هیچ روی نمیتوان به دست خود ما انسانها چاره کرد.
بازگشت به «هستی و زمان»
هایدگر ما را فرامیخواند که جهان را جوری دیگر ببینم که این بیشک کاری بایسته است، اما ما به نظریهای نیاز داریم که توانایی ما به کنشگری را پشتیبانی کند.
چگونه میتوان این گرهها در فلسفهی متأخر هایدگر را گشود؟ برخی از منتقدان یکسره از فلسفهی هایدگر دست میشویند و برخی دیگر نیز میکوشند ایرادهای این فلسفه را حل و فصل کنند. راه دیگر این است که باز به “هستی و زمان” برگردیم و چاره را در دازاین بجوییم، دازاینی که گرچه نااصیل و تقصیرکار و تنزلیافته (fallen) است اما همزمان این توانش را دارد که مسئول و عهدهدار باشد.
Ad placeholder
––––––––––––––––
پانویسها
[۱] ربطِ فلسفهی هایدگر در «هستی و زمان» با انسانمحوری و اندیشهی زیستمحیطی را نویسنده پیشتر در این نوشته در رادیو زمانه بررسی کرده است.
[۲] این نوشته ترجمه و بازنویسی (بههمراه افزودههای مترجم) از بخشی از نوشتهی زیر است:
Cameron, W. S. K. (2004). Heidegger’s Concept of the Environment in Being and Time. Environmental Philosophy, 1(1), 34–46.
[۳] Heidegger, Martin. 1993. “Letter on Humanism” in Basic Writings, Revised and Expanded Edition. ed. David Farrell Krell. New York: Harper Collins. (p. 233-4).
[۴] Heidegger, Martin. 1977. “The Question concerning Technology,” in The Question concerning Technology and other Essays, trans. by William Lovitt. New York: Harper Torchbooks. )p.17-19).
[۵] (ibid. p. 28)
[۶] Heidegger, Martin. 1976 “Only a God can save us: Der Spiegel’s interview with Martin Heidegger,” trans. Maria P. Alter and John D. Caputo. Philosophy Today 20:267-84. (p. 267-84).