شیدا بنان
به دلیل حضور پرشمار مردم در کافهها، رستورانها، قهوهخانهها، تالارها، خیابانها و پارکها، این مکانها تبدیل شدهاند به هنرنمایی بسیاری از خوانندهها و نوازندههای نوجوان، جوان و میانسال. در گزارشهای پیش رو، به سراغِ آنها رفتهایم تا تصویری به دست دهیم از حضور این هنرمندان گمنام در تهران و سایر شهرهای ایران، خارج از ساختار تحمیلی حاکمیت. به دیدار ایرج رفتیم که در کافهها و خیابانهای تهران گیتار و عود و سازدهنی مینوازد.
ایرج بیش از چهار دهه است که بهعنوان نوازنده گیتار، عود و ساز دهنی در خیابانهای تهران، کافهها و بهقول خودش «بیشتر در مجالس خصوصی» مینوازد. او متولد ۱۳۲۷ در تهران است و فوق دیپلم نجاری دارد. او در زمانی که نجاری میکرد، پا به دنیای موسیقی هم گذاشت. میگوید:
بعد از اینکه در سالهای دهه ۱۳۵۰، در رشته نجاری فوق دیپلم گرفتم، در کنار ساخت در و پنجره و میز و صندلی، به ساختن ساز علاقهمند شدم. به صورت تجربی شروع کردم به ساختن ساز. سازهایی مثل تار و سهتار و گیتار و عود. و کمکم به نواختن ساز هم علاقهمند شدم. اول با تار شروع کردم. بعد عود. و همینطور به صورت تجربی سازهای دیگر را هم یاد گرفتم. ابتدا در همان کارگاه، برای خودم و کارگران مینواختم، اما کمکم از طریق مشتریها، به مجالس خصوصی دعوت میشدم و در آنجا مینواختم. انقلاب که شد، موسیقی به حاشیه رفت و من هم دوباره برگشتم به کارگاه نجاریام و نجاری و در کنارش هم ساخت ساز… اما موسیقی را کنار نگذاشتم.
Ad placeholder
در یک روز سرد، با سه ساز
ایرج به موسیقی کلاسیک غربی علاقمند است و در این زمینه دانش بسیاری دارد. او نامآوران موسیقی کلاسیک غربی و حدود تأثیرپذیریاش از آنها را به خوبی میشناسد. او در این سالها توانسته بدون اینکه نیازی به مجوز داشته باشد، در مکانهای مختلف به صورت زنده اجرا کند.
امروز، در یک روز سرد، در خیابان انقلاب او برای جوانانی که به نظر اکثرا دانشجو میآیند، با گیتار که در دست گرفته و ساز دهنی که به صورتش وصل کرده و با دهان مینوازد، و در همان حال «شِکر» را به پایش وصل کرده، و به این ترتیب همزمان با سه ساز، آهنگهای کلاسیک غربی را اجرا میکند. به خاطر سرما، امروز اطراف ایرج خلوت است و با اینحال با علاقه برای همان مخاطبان محدود کارش را میکند.
او میگوید گاهی در مجالس خصوصی هم اجرا دارد:
گاهی به مجالس خصوصی دعوت میشوم و در آنجا آزادانه بدون اینکه نیازی به مجوز داشته باشم یا پاسخگوی مأمور وزارت ارشاد باشد، با خیال راحت مینوازم. من به دلیل اینکه علاقه خاصی به موسیقی غربی دارم و شنیدن و اجراکردنش برای خودم لذتبخش است، واردِ موسیقیهای پاپ نشدم و نمیشوم. من در تمام این سالها تلاش کردم از طریق موسیقی با مردم ارتباط برقرار کنم. چه در مجالس خصوصی، چه در کافه و چه در خیابان و یا هر جای دیگری که امکانش فراهم باشد؛ بهویژه خیابان انقلاب که همواره کسانی پیدا میشوند که برای شنیدن موسیقی کلاسیک گوش تربیت شدهای دارند. به ویژه دانشجویان. برای من لذتبخش است که میتوانم از این طریق با دانشجویان و نسلهای جدید وارد گفتوگو شوم.
ایرج در فاصلههای نوازندگیاش میگوید بعد از انقلاب نوازنده خیابانی یا نوازنده مجالس خصوصی و کافه در جامعه پذیرفته نشده بود، برای همین هم او نتوانست در این سالها به نوازندگی به عنوان یک شغل ثابت بنگرد. پس ناگزیر همچنان در همه این سالها برای گذران زندگی نجاری هم میکرد و در کنارش به کار دل میپرداخت. میگوید:
اوایل که انقلاب شده بود و سازها را به همراه قلمها میشکستند، راهی برایم نمانده بود جز اینکه موسیقی را برای دل خودم بنوازم، در همان کارگاهم. تا اینکه شرایط اجتماعی و فرهنگی از اواخر سالهای دهه ۱۳۷۰ بهتر شد و از دهه ۱۳۰ هم فضا بازتر شد و تا اینکه در دهه ۱۳۹۰، نواختن در خیابان یا کافه یا مجالس خصوصی، کمکم پذیرفته شد. هرچند هنوز هم به گمانم در خانوادهها یا برخی شهرستانها، آن نگاه منفی به نوازندههای خیابانی هست، اما شرایط در مجموع بهتر میشود، به ویژه بعد از جنبش زن، زندگی، آزادی.
او در ادامه میگوید:
من هم دیگر از پستوی کارگاه نجاریام بیرون آمدهام، دل به دریا زدهام و با سازهایم هر روز وارد یکی از خیابانهای تهران میشوم، به ویژه ستارخان و انقلاب، که نزدیک محل زندگیام هستند.
ایرج آهسته و پیوسته در کارگاه نجاریاش، در کنار کار اصلیاش که ساختن میز و در و پنجره و غیره بوده، ساختن ساز و نواختن آن را هم پیش برده است. او تاکید میکند، با اینکه همه اینها را تجربی یاد گرفته، اما از همان ابتدا به سراغ نُت رفته و کارهایی مثل شوپن، موتسارت، باخ، چایکوفسکی، مالر، بتهوون، اشتراوس، هایدن، راخمانینف و بسیاری دیگر را با گیتار و ساز دهنی نواخته است. میگوید:
به دلیل نگاه سختگیرانهام به موسیقی، از همان ابتدا سراغ موسیقیهای ریشهدار و اصیل رفتم. من دنبالهروی موسیقی بازاری و لالهزاری نبودم، چه قبل از انقلاب، چه بعد از انقلاب، با اینکه میدانم مردم دنبال آهنگهای شش و هشت هستند و از نوازندههای خیابانی هم همین درخواست را دارند، ولی من تن ندادم و نمیدهم. و در طول تمامِ این سالها، تلاشم بر این بوده و هست که بتوانم یک موسیقی خوب اجرا کنم. و همین کار را هم کردهام تا امروز.
Ad placeholder
یک کار پرخطر
ایرج نوازندگی در خیابان را به دلیل برخورد نیروهای امنیتی و انتظامی یک کار پُرخطر میداند. میگوید:
با اینکه یکبار گوشی و سازهایم را گرفتند، اما باز ادامه دادم. چرا نباید ادامه بدهم؟ به چه جُرمی؟ به جُرم اینکه دارم موسیقی اجرا میکنم. آنهم نه یک موسیقی شش و هشت که در قاموس آنها حرام است، بلکه یک موسیقی جدی و تفکرآمیز. اما برای آنها این چیزها مهم نیست. همین که صدای سازی را در خیابان یا پارکی بشنوند که چند نفر دورت جمع شدهاند و یک صحنه بدون سقف و مجوز فراهم آورده که میتوانی در آن یک موسیقی زنده اجرا کنی، به قبای آن برمیخورد. انگار که بگویند برای اجرای موسیقی خیابانی هم باید از ما مجوز بگیری.
اگر مأموران انتظامی مبنا را بر ممنوعیت اجرای خیابانی بگذارند میتوانند نوازنده را به ایجاد مزاحمت از طریق نوازندگی در خیابان، تکدیگری، مقاومت در برابر ماموران نیروی انتظامی و تظاهر به فعل حرام در انظار عمومی متهم کنند. اما در قانون مجازات اسلامی نوازندگی خیابانی به صراحت جرمانگاری نشده است.
قانونگذار در مواد ۶۱۹و ۶۴۱ و ۶۹۰ قانون مجازات اسلامی (کتاب تعزیرات)، صرفاً مزاحمت برای کودکان و زنان در معابر عمومی و مزاحمت تلفنی و مزاحمت ملکی را جرمانگاری کرده و در اغلب مواقع هم شاکی خصوصی وجود ندارد. ایرج میگوید:
آنها با این بگیر و ببندها میخواهند بگویند اجازه یک اجرا در خیابان، که یک صحنه عمومی برای اجرای موسیقی و نمایشهای خیابانی است، به خواست و اراده آنها باید وابسته باشد. اینکه مثلا آن مامور از تو خوشش بیاید و چیزی نگوید یا اینکه چیزی به او بدهی تا بتوانی اجرا کنی.
او در ادامه میگوید هدف اصلی باجگیری است، هم از دستفروشان و هم از نوازندگان خیابانی:
از طریق برخی از دوستان من که در پیادهروی خیابان انقلاب کتابهای زیرزمینی یا نایاب و دستدوم میفروشند، خبر دارم که به ماموران شهرداری پول میدهند تا اجازه بدهند آنها در پیادهرو بساط کنند. حالا حساب کنید که اینها از نوازندهها هم همین انتظار را دارند. آنهم نوازندههایی که در خیابانهای مختلف مینوازند. آنها هرجا شما را گیر بیاورند، بسته به شانس و جمعیتی که به دور شما گرد آمدهاند، میتوانی اجرا کنی یا نه! چون تعداد که از یک حدی میگذرد، آنها احساس خطر میکنند.
ایرج یادآوری میکند که این خطرات را باید به جان خرید:
اجرای مخاطرهآمیز در خیابان به نظر من ارزشش را دارد. ارزشِ اجرای یک موسیقیِ خوب، هم به خودت حال خوب میدهد، و هم به شنوندگانت که از قشرهای مختلف و از هر شهری از ایران میتوانند باشند؛ گویی در اجرای خیابانی، تمام ایران در یک نقطه جمع میشوند تا هنرِ آزادِ تو را بشنوند و در این مجالِ کمِ آزادی، دقایقی حالِ خوب را با خود به خانه ببرند.