ساعت شش بعد از ظهر روز هفتم آبانماه سال ۱۳۶۶ رفیقی از میان ما رفت که تجسمِ انسانیِ بهترین جنبه های آرمان کمونیستی در میان ما بود. در آن روز دکتر جعفر شفیعی، در یک تصادف اتومبیل در مسیر کرکوک به بغداد جان باخت. رویدادی سخت تلخ و ناگوار برای صفوف کومه له و حزب کمونیست و نیز برای همۀ کارگران و زحمتکشانی که در وجود او امیدهای خود را می دیدند و وجود او بر اعتمادشان به آینده می افزود.
رفیق جعفر شفیعی چهرۀ شناخته شده در جنبش کمونیستی ایران، رهبری محبوب در میان کارگران، رفقای حزبی و توده های ستمدیده و مبارز مردم کردستان در زمرۀ آن رهبرانی بود که جنبش کمونیستی باید رنج سالها مبارزه و بسی تجربیات سخت و دشوار را از سر بگذارند تا همچون او را در دامن خود پرورده کند.
رفیق جفعر شفیعی طی سالها مبارزۀ سیاسی در برابر نظام جور و ستم سرمایه، علیه رژیم شاه و رژیم جمهوری اسلامی و در رهبری جنبش انقلابی مردم کردستان، وظایف پرمسئولیت و سنگینی برعهده داشت. او درمسئولیت ها و موقعیت های مختلف تشکیلاتی، در کمیتۀ مرکزی کومه له و دفتر سیاسی و کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست ایران، در سردبیری رادیو صدای انقلاب ایران (رادیو کومه له)، سردبیری نشریات حزبی، در نوشته ها و سخنرانی ها، مأموریت های متعدد تشکیلاتی و به طور کلی در انجام همۀ وظایف سیاسی و حزبی، نمونۀ برجسته ای از کاردانی و فداکاری و یکی از پرچم داران و پیشتازان پرارج و خستگی ناپذیر کومه له و حزب کمونیست ایران در تبلیغ و ترویج کمونیسم، در افشای عوامفریبان و دشمنان مردم و طبقۀ کارگر بود .
به عنوان یک پزشک انقلابی و دوست مردم زحمتکش، دکتر جعفر شفیعی چنان محبوبیتی کسب کرد که کسب آن ابداً ساده نیست. رابطۀ او با مردم به عنوان پزشک اصلاً در مقولۀ احساس مسئولیت و وجدان حرفه ای خلاصه نمی شد. برعکس روش او کاملاً «غیر حرفه ای» بود. در این مورد نیز او مانند یک انقلابی واقعی عمل کرد. سخت ترین مأموریت ها، مسافرت ها و زحمات بی اجر و مزد را برای بیماران، و اقشار تهیدست که معمولاً از او کمک می جستند و او به کمکشان می شتافت، به عمل می آورد.
در فعالیت سیاسی به معنای اخصِ کلمه، رفیق جعفر شفیعی محصول هیچ فعل و انفعال تشکیلاتی نبود و توصیف وی به عنوان یک کادر حزبی، خصلت نمای بسیار ناقص و نارسایی از اوست. کسانی که از نزدیک با کارنامه سیاسی او آشنایی دارند این را به خوبی می دانند. او با خود مجموعه ای از فعالیت سیاسی و نفوذ اجتماعی و انرژی مبارزاتی و نیز ابتکار و خلاقیت و تفکر سیاسی گردآورده بود که دیگر غیرممکن بود به سرعت حتی در ارگان رهبری کومه له قرار نگیرد، و همین طور هم شد. در حزب کمونیست ایران هم همین رابطهی واقعی با وی وجود داشت.
او با تمام وجود برای انقلاب کار می کرد و این را در تمام شرایط از پیش می برد. چه در غوغای شتاب آور دورۀ انقلاب، چه در شرایط زیستی محیط کومه له با زخممعدهای که داشت، و زیر بیم دائمی حملات نظامی رژیم اسلامی، و چه مدت کوتاهی که در اروپا به سر برد و بدون خستگی، شبانه روز را به کار مطالعه و نوشتن صرف می کرد. انرژی و پشتکاری بی اندازه قوی، از آن نوع که به سادگی در همه یافت نمی شود، کاراکتر او را شکل می داد. از اینکه کاری را که راضی اش نمی کرد ده بار از سر بگیرد ابایی نداشت و هر بار با همان شتاب و با همان ولعِ اولیه کار می کرد. اشتهای او برای خواندن، برای مجادله و برای بحث بر سر مسائل فکری، سیری ناپذیر بود. چنان سخت کار می کرد که گویی می دانست که فرصت کمی برایش باقی مانده است. در عین حال چنان با شور و شوق زندگی را دوست می داشت و شادمانه از کوچکترین مظاهر آن لذت می برد که گویی هرگز به مرگ فکر نمی کند.
جعفر شفیعی یک مارکسیستِ متعهد، به معنای واقعی آن بود، بدون اینکه این امر نزد وی معنای لم دادن بر داده های حاضر و آماده را داشته باشد. او جستجوگر بود، کنجکاوی سیاسی و نظری و میل به باز کردن افق های تازه در او تمام نشدنی به نظر می رسید. او، همچون جریانی که وی یکی از بهترین نمایندگانش بود، رهرو راههای ناپیموده بود. با وجود تمامِ ارتباطاتِ محلیِ گسترده ای که داشت، از محلی گرایی به دور بود. با وجود تعلقش به حزب کمونیست ایران، چهارچوب سوسیالیسم ایران را برای خود تنگ و تنگتر احساس می کرد. ذهن او، تعلق فکریش و تکاپویش، او را به یک جنبش جهانی بیش از پیش علاقمند و متعلق می ساخت.
از شرکت در محافل مارکسیستیِ مخفیِ دوران شاه و اولیه ترین تماس های کارگری، تا تجربه اسارت در ساواک و زندان سیاسی، از فعالیت گسترده علنی و سخنرانی های توده ای در دورۀ انقلاب، تا گشت های سیاسی در کردستان و تا شرکت در مذاکرات گوناگونی که کومه له با جریانات سیاسی و از جمله یک زمان در سال ۱۳۵۸ در هیئت نمایندگی خلق کرد با رژیم اسلامی داشت، از پیشبرد و هدایت کار تبلیغاتی و انتشاراتی گسترده و فعالیت خستگی ناپذیر در این عرصه، تا حضور در صفوف پیشمرگان اتحادیه میهنی در کردستان عراق به عنوان یک پزشک انقلابی در یکی از سخت ترین شرایطی که در آن قرار داشتند، از انجام مأموریت های متنوع حزبی تا ایفای نقش رهبری در مقاطع و تصمیم گیری های گوناگون، دکتر جعفر شفیعی راهی طولانی و متنوع و پرپیچ و خم را طی کرد. راهی که او پیمود، اگرچه با مایه های قویِ سجایای شخصیِ درخشانش، رنگی ویژه یافته بود، اما نهایتاً کارنامه رشد و بلوغ جریانی اجتماعی است که در یک نمونۀ برجسته فشرده شده بود.
ما کمونیست ها، جانباختگان را در هاله ای از تقدسِ خرافی و یا احساسات رمانتیک نمی پیچیم. برای ما تاریخِ آینده را زندگان می سازند وهم اکنون مبارزه ای زنده و واقعی با تمام اهمیت آن در مقابل ما خودنمایی می کند، اما درست در اینجاست که بار دیگر یاد رفیق جعفر شفیعی برایمان زنده می شود. نه فقط چون که امروز در مصاف ها و کشمکش های سیاسی و اجتماعیِ دشواری که کومه له و حزب کمونیست در پیش رو دارد، جای او سخت خالیست، بلکه اساساً به این خاطر که همۀ کسانی که در میان ما می خواهند خود را با مبارزۀ طبقه کارگر و زحمتکشان و ستمدیدگان جامعه عمیقاً مربوط کنند، همۀ کسانی که هدف خود را ادای سهم هر چه جدی تر به این جنبش اجتماعی قرار داده اند، به حق به یکی از شریف ترین و سختکوش ترین مبارزان این راه، ادای احترام می کنند و مهم تر از آن، از وی الهام می گیرند.
یادش گرامی و راهش بردوام