اسفندیار کوشه
مستند «کودکان کمپ اشرف» نخستین تجربه سینمایی سارا معین، روایت داستانی چهار نفر از کودکانیست که مثل ۷۰۰ تا ۹۰۰ کودک دیگر از پدر ومادرهای خود در کمپهای اشرف جدا و به خانوادههای هوادار مجاهدین در کشورهای اروپایی سپرده شدند. برخی از آنها پس از رسیدن به نوجوانی دوباره به عراق برگردانده شدند تا تعلیم نظامی ببینند و در خدمت سازمان مجاهدین خلق درآیند. طبعاً مشخص نیست که تا چه حد این اقدام داوطلبانه و تا چه حد زیر تأثیر و القائات کسانی بوده که مسئولیت تربیت این کودکان را به عهده داشتند. حالا پس از گذشت سالها برخی از این کودکان به میانسالگی رسیدهاند و هنوز هم نمیتوانند با پدرو مادرهایشان که در کمپهای اشرف در آلبانی هستند، ارتباط برقرار کنند.
در نبود اراده یا فرصت بازنگری در گذشته، در محیطی امن که امکان ارتباط بین انسانهای درگیر با فجایع خانوادگی را برقرار کند، نمایش چنین آثاری یا انتشار کتابهای مشابه همواره با هیاهو و تهمتزنیهای سیاسی مواجه است. نمایش مستند «بچههای کمپ اشرف» در جشنواره سالیانه فیلم گوتنبرگ در سوئد با اعتراض هواداران سازمان مجاهدین خلق در داخل سالن و خارج از محل برگزاری روبهرو شده بود. دامنه اعتراضها به حدی بود که پلیس محبور به مداخله شد. در همان حال دوشنبه ۱۴ اسفند، ۱۶۹ نویسنده، فیلمساز، هنرمند، کنشگر سیاسی، جامعهشناس و… با انتشار بیانیهای «از آزادی بیان کودکسربازان سابق در سازمان مجاهدین و دیگر کودکانی که در سال ۱۳۶۹ توسط مجاهدین از خانوادههاشان در اردوگاه اشرف جدا شده و به کشورهای دیگر فرستاده شدند» حمایت کرده بودند. امضاکنندگان این بیانیه تاکید کردهاند:
ما بر این باوریم که کودکسربازان یا کودکان سابق سازمان مجاهدین باید بتوانند در آزادی و با تکیه بر حقوق دمکراتیک از زندگی و سرگذشت خود سخن بگویند. قویا عقیده داریم که روایات اینان باید بتواند در معرض قضاوت آزادانهی شهروندان قرار گیرد و هرگونه اخلال در این امر، ناشایست و محکوم است.
از سوی دیگر «شورای ملی مقاومت ایران»، همزمان با اکران فیلم در ۱۲ بهمن ۱۴۰۲ این فیلم را «نمایش ابلهانه با مزدوران وزارت اطلاعات آخوندها درباره کودکان کمپ اشرف در سوئد و به تلافی دادگاه دژخیم حمید نوری» دانسته بود.
این شورا در بیانیهاش ضمن حملهی تند به فیلم «بچههای کمپ اشرف»، سازندگان این فیلم را به همکاری با وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی متهم کرده و نوشته بود:
وزارت بدنام به موازات تبلیغات گسترده برای نمایش فیلم سرهنگ ثریا در داخل ایران و به تلافی دادگاه دژخیم حمید نوری، همزمان با محاکمهی غیابی بیش از ۱۰۰تن از مجاهدین توسط قضاییهی جلادان برای صدور احکام اعدام، مزدورانش را برای یک فقره فیلمسازی ابلهانه درباره کودکان اشرف بسیج کرده است تا در اذهان غربی بیعاطفه بودن مجاهدین را نسبت به بچههایشان ثابت کند.
این شورا چهار فردی را که فیلم براساس زندگی آنها روایت میشود، «چهار مزدوربچهی لو رفته یا افشا شده» نامید که «اکنون در خدمت اطلاعات آخوندها به چریدن مشغولاند.»
سارا معین نویسنده و کارگردان فیلم «بچههای کمپ اشرف» در مصاحبهای واکنش مجاهدین به نمایش این فیلم را عجولانه خوانده و از درخواست توقف نمایش فیلم انتقاد کرده بود:
چند روز قبل از فستیوال درخواست تظاهرات داده بودند. نمیدانم چرا میخواهند اکران فیلمی که دیده نشده است، در یک کشور دمکراتیک متوقف شود؟
این فیلمساز باور دارد که فیلمش به یک موضوع کاملا انسانی دربارهی چهارشهروند سوئدی میپردازد. او داستان زندگی این چهار انسان را از این جهت جالب میداند که با وجود موفقیت امروزشان در زندگی در سوئد، سرنوشتی عجیب و کودکی دردناکی را از سر گذراندهاند.
Ad placeholder
یک تراژدی ایرانی در قلب سوئد
ماجرای این فیلم به حدود سال ۱۳۶۹ برمیگردد، زمانی که سازمان مجاهدین خلق با هماهنگی برخی کشورهای اروپایی و همینطور آمریکای شمالی کودکان کمپ اشرف را از عراق به کشورهایی چون سوئد فرستاد تا آنها را در دامن خانوادهی هواداران خود به سمپاتهایی بالقوه برای پیوستن به ارتش آزادیبخش تبدیل کند. در همان حال پدر و مادر این کودکان در کمپها مانده بودند.
برای عاطفهی سبدانی یکی از چهار فردی که در فیلم «بچههای کمپ اشرف» حضور دارد، این موضوع کمی دشوارتر و البته امیدبخش بوده چون به همراه دو برادر خردسال و نوزادش این مسیر را پیموده در حالیکه خودش در آن زمان پنج داشت:
برای ما مدارک هویت جعلی ساخته بودند تا بتوانیم از عراق به اُردن و سپس به یکی از کشورهایی که مجاهدین در آن امکان اسکان ما را داشتند فرستاده شویم. اگر قرار بود همراه پدر و مادر خود سفر کنیم، حتما به شکل دیگری بود اما میتوانم بگویم که سفر ما بهصورت غیرقانونی و قاچاقی بود و تا به سوئد برسیم شش ماه گذشته بود.
عاطفه سبدانی اکنون در دهه چهارم زندگیاش است. او در سال ۱۹۹۱ همراه برادرهایش وارد سوئد شد در این کشور با «خاله مرضیه و عمو احمد»، از هواداران سازمان مجاهدین خلق آشنا شد. عاطفه و برادرانش مجبور شدند آنها را مامان و بابا صدا کنند. مرضیه و احمد به مقامات سوئد گفته بودند که با هم فامیل هستند و این تنها راهی بود که اجازه اقامت بگیرند. عاطفه میگوید: «از آن روز رسماً در سوئد پناهنده شدیم.»
او در کتاب خود، «دستهایم» نوشته است:
من همیشه عاشق قدرت کلمات بودهام، چه به صورت نوشتاری و چه در گفتار. اما هرگز نتوانستم به آن علاقه فضا بدهم زیرا خیلی کنترل شده بودم. در کودکی هیچ رویایی نداشتم، هیچ وقت برنامهیی برای بزرگ شدن نداشتم. امروز میخواهم جایگاه خودم را باز پس بگیرم و به خودم افتخار میکنم. من تصمیم گرفتهام به آن دختر کوچک بگویم که علیرغم همه چیز موفق شد و اکنون میتواند رویایی را که حتی نمیدانست دارد، زندگی کند.
امیر یغمایی، یکی دیگر از کسانی که در مستند «بچههای کمپ اشرف» مقابل دوربین داستان زندگیاش را روایت میکند، در چهارده سالگی به صورت قاچاقی به عراق بازگردانده شد و بلافاصله لباس نظامی به تن او کردند و به عنوان کودک سرباز به خدمت «ارتش آزادیبخش ملی» درآوردند.
امیر در مستند «بچههای کمپ اشرف» برخی از مشکلات خود، پیامدهای جداسازی او از سرپرستانش و فشارهای روحی که در طول اقامتش در کمپ اشرف مجاهدین خلق متحمل شده بود، فاش کرده است. امروز امیر دارای مدرک دکتری در رشته اکولوژی است و به عنوان دانشمند محیط زیست کار می کند. او با خانواده اش در سوئد زندگی میکند.
پروین حسیننیا نیز که اکنون در کشور سوئد هنرپیشه تئاتر است، در «بچههای کمپ اشرف» سرگذشت خودش را روایت کرده است. او در صفحهاش در فیسبوک نوشته است که سرانجام موفق شده بر ترس خود غلبه کند و رنجهایی را که در کودکی متحمل شده مقابل دوربین به زبان بیاورد:
من شرکت کردم چون حقیقت باید آشکار میشد. چون پدر و مادرم را از من گرفتید و سال به سال قول دادید که برمیگردیم ولی الان من یک پدر مریض روانی در استرالیا و مادری وحشتزده در آلبانی دارم. چون متوجه نشدید که آیا خانوادههای هوادار مجاهدین که ما را به سرپرستی میگرفتند، شرایطشان مناسب است یا نه. در این مدت آنها به زور و اجبار ملزم به نگه داشتن ما شدند اگر چه بسیاری از آنها حتی نمیخواستند بچهدار شوند.
پروین حسیننیا در ادامه میگوید اکران این فیلم بسیاری دیگر از کودکان مجاهدین خلق را از سراسر جهان گرد هم میآورد و این امر سبب میشود اتهام همدستی با حکومت ایران تأثیر خود را از دست بدهد:
تعداد ما خیلی بیش از این است. همه ما که نمیتوانیم همدست حکومت ایران باشیم. میتوانیم؟ هر انتقادی که از شما میکنیم بدون شک ریشه در همین دارد.
حنیف بالی که از سال ۲۰۱۰ تاکنون نماینده پارلمان سوئد است، در مستند «بچههای کمپ اشرف» سرگذشت خود را روایت میکند. او در سال ۱۹۸۷ در کرمانشاه به دنیا آمد اما پدر و مادر مجاهدش سه سال بعد در کمپ اشرف عراق او را به سران تشکیلات مجاهدین خلق سپردند تا او را به همراه صدها کودک دیگر به اروپا بفرستند. بالی میگوید:
در تمام کودکیام، من پدرهای زیادی داشتهام. پدر همیشه بیولوژیک نیست، یا کسی نیست که با او بیش از همه زندگی کردهای یا آنکه مهربانتر از بقیه یا خشنتر از بقیه بوده است. گاهی حتی تعریف بابا میتواند آن کسی باشد که تو پرچالشترین رابطه را با او داشتهای اما همانی بوده که تو عمیقاً میشناختی و بیش از همه دوست داشتی. من تصویری از چند پدر در ذهنم دارم اما فقط یک بابا داشتم. هر روز دلم برایش تنگ میشود.
حنیف بالی میگوید دولت سوئد از این ماجراها باخبر بود اما دست روی دست گذاشته بود و کاری برای حفاظت از این کودکان انجام نمیداد.
Ad placeholder
یک داستان دنبالهدار
سرگذشت کودکانی که در کمپ اشرف متولد شده و از والدینشان به اقتضای شرایط جدا شدهاند قبل از ساخت مستند «بچههای کمپ اشرف» هم هرچند گاه یک بار در رسانهها مطرح شده است. بسیاری از کودکسربازان گریخته از کمپ اشرف در گفتوگوهایی مفصل داستان زندگی خود را در شبکههای اجتماعی بیان کردهاند. کودک سربازانی چون امین گلمریمی، امیروفا یغمایی، حسن حبیبی، مریم قیطانی، غلامرضا پارسهنیا، محمدرضا ترابی و…
سارا معین، کارگردان مستند کودکان کمپ اشرف که روزنامهنگار است، تلاش کرده بدون سوگیری سیاسی با بهره گرفتن از آزادی بیان حاکم بر کشور محل زندگی چهار شخصیت مستندش، توجه مخاطبان را به یک تراژدی انسانی جلب کند.
به گفتهی سارا معین اگر چه در داستان زندگی شخصیتهای این فیلم یک انقلاب و سه جنگ جا گرفته است اما هدف فیلمساز جلب توجه مخاطبان به قصهی دردناک حدود ۷۰۰تا ۱۰۰۰ کودک جدا افتاده از پدر ومادر است که به جبر سازمانیِ مجاهدین خلق در چهار گوشهی جهان پراکنده شدهاند.
از دید سارا معین این تنها بخشی از اتفاقی هولناکتر است.
بنا بر گزارش حنیف حیدرنژاد، روزنامه نگار و عضو پیشین مجاهدین خلق، از میان صدها کودک مجاهدین خلق که از عراق به اروپا و آمریکای شمالی قاچاق شدند، بیش از ۱۲۰ تن در سوئد در میان خانوادههای هوادار اسکان داده شدند که برخی از آنها مورد آزار و تعرض سرپرستان خود قرار گرفتهاند.
لوییزا هومریش، روزنامهنگار آلمانی در سال ۲۰۲۱ در نشریه آلمانیزبان دیتسایت مقاله مفصلی درباره کودکان کمپ اشرف منتشر کرد که متمرکز بر داستان زندگی امین گل مریمی یکی از کودک سربازان سابق سازمان مجاهدین خلق بود. نویسنده در این مقاله به وضعیت کودکانی پرداخته که از والدین مجاهد خود جدا و در آلمان اسکان داده شده بودند، او در این مقاله اتهاماتی را متوجه تشکیلات مجاهدین کرده بود و چنان که انتظار میرفت واکنش مجاهدین خلق را در پی داشت.
لوییزا هومریش چند روز پیش هم در حساب کاربری ایکس خود نوشت:
اگر در سوئد هستید، «بچههای کمپ اشرف» را در جشنوارهی فیلم گوتنبرگ تماشا کنید. در این مستند، کودکان فرقه مجاهدین خلق ایران برای اولین بار در مقابل دوربین صحبت میکنند. (این فرقه چندین دهه است که سیاستمداران اروپایی را فریب میدهد.)
کارگردان فیلم بچههای کمپ اشرف، تاکید میکند در اکرانهای آیندهی فیلمش در استکهلم مجاهدین خلق میتوانند در چارچوب دموکراسی و آزادی بیان تظاهرات کنند. اما این پرسش را هم با مسئولان سازمان مجاهدین در میان میگذارد:
آیا بهتر نیست اول فیلم را ببینید و بعد تظاهرات کنید؟
به نظر میرسد امکان یا فرصت و چه بس اصولاً اراده بازنگری در گذشته با توجه به پیامدهای فرقهگرایی و شبهنظامیگری وجود ندارد. در این میان آنچه که اهمیت ندارد سرنوشت افراد و آسیبهاییست که آنها متحمل شدهاند. «بچههای کمپ اشرف» در یک نگاه کلی ظاهراً میخواهد ابعاد این مشکل را آشکار کند. وقتی این تصویر کامل میشود که از فرقهگرایی و شبهنظامیگری در سمت جمهوری اسلامی هم غافل نمانیم.