«بیجار»: محل تلاقی ادبیات کارگری و ادبیات زنان

حسین نوش‌آذر

داستان «بیجار» نوشته نرگس مقدسیان در محل تلاقی ادبیات کارگری و ادبیات زنان شکل می‌گیرد. نویسنده در این داستان موفق می‌شود که از خاستگاه طبقه متوسط شهری فاصله بگیرد و داستان زنانی را روایت کند که برای گذران زندگی ناگزیر به یک تقلای بی‌پایان‌اند.

ادبیات کارگری، شاخه‌ای از ادبیات جهان است که در قرن نوزدهم تحت تأثیر نخستین انقلاب صنعتی در جهان پدید آمد. نخستین شعری که خود کارگران درباره زندگی اجتماعی و خانوادگی خود سروده‌اند به اواخر قرن نوزدهم برمی‌گردد. جنگ جهانی اول و پیامدهایش سبب شکوفایی ادبیات کارگری شد تا بدان حد که بسیاری از روشنفکران آن زمان پایان فرهنگ بورژوازی را اعلام کردند. نویسندگانی مانند امیل زولا، چارلز دیکنز و ویکتور هوگو و همچنین هاینریش هاینه آثار ماندگاری را از خود به جای گذاشته‌اند که به قلمرو ادبیات کارگری تعلق دارد.

نرگس مقدسیان: بیجار

در ایران تحت تأثیر صنعت نفت و کنده شدن روستائیان از روی زمین و مهاجرت آن‌ها به حاشیه شهرها و پیدایش محیط‌های کارگری، ادبیات کارگری نیز پدید آمد. احمد محمود، علی اشرف درویشیان، ناصر مؤذن، پرویز مسجدی و حسین دولت‌آبادی، نسیم خاکسار و به ویژه ناصر تقوایی در جنوب ایران آثاری را در این زمینه پدید آورده‌اند. در خطه شمال محمود طیاری، (طرح‌ها و کلاغ‌ها ۱۳۴۴)، محمود بدر طالعی (ساتل میش ۱۳۵۶)، ابراهیم رهبر (دود ۱۳۴۹)، هادی جامعی (رمان گل آقا لچه کورابی ۱۳۵۴) و حسن حسام در «بعد از آن سال‌ها» (۱۳۵۲) و «کارنامه احیا» (۱۳۵۵) و سرانجام مجید دانش‌آراسته در مجموعه‌های «از استخوان‌های تهی» ( ۱۳۴۲)، «روز جهانی پارک شهر و زباله‌دانی» (۱۳۵۱) نمونه‌هایی از ادبیات کارگری را با توجه به اقلیم شمال ارائه می‌دهند. تفاوت مهم مجید دانش‌آراسته با دیگران این است که با زندگی کارگران و مردان قهوه‌خانه‌نشین از درون آشناست. او که متولد ۱۳۱۶ است تحصیلات متوسطه را نیمه‌‌تمام گذاشت و به کارگری و سپس کارمندی (در کانون پرورش فکری کودکان) پرداخت. از میان این نویسندگان اما حسن حسام به جنبه‌های گوناگون بی‌پناهی زنان توجه ویژه دارد. برای مثال در داستان «وجین» زنی بلافاصله بعد از زایمان به کار طاقت‌فرسا در مزرعه می‌پردازد و بر اثر خون‌ریزی داخلی و نبودن پزشک می‌میرد. «بیجار» نوشته نرگس مقدسیان به این سنت دیرینه تکیه دارد اما به مسیر دیگری می‌افتد که در آن ادبیات زنان جریان دارد.

Ad placeholder

دنیای سیاه‌آبِ شالیزارهایِ خطه شمال

در سال‌های دهه ۱۳۴۰ تا ۱۳۵۰ عده‌ای از نویسندگان ایرانی که دریافته بودند زندگی طبقه متوسط معرف زندگی مردم ایران نیست به جنبه‌های عقب‌ماندگی در شهرستان‌ها و روستاهای ایران توجه می‌کردند. فرهنگ‌ها و آدم‌های ناشناخته با ته‌رنگی از فقرنگاری به این داستان‌ها حال و هوای ویژه‌ای می‌بخشید. نرگس مقدسیان در «بیجار» قصد ندارد ما را با فقر و بدبختی عده‌ای از هموطنانمان آشنا کند. او نه از منظر مسافر یا نویسنده‌ای که خود را به زندگی مردم متعهد می‌داند، بلکه به عنوان نظاره‌گری که حضورش احساس نمی‌شود، ما را به دنیای زنان کارگر در سیاه‌آب شالیزار می‌برد. داستان از همان آغاز به طرز ماهرانه‌ای ما را با دنیای این زنان درگیر می‌کند:

زن‌ها جلو بنگاه جمع شده‌اند. اکثرشان را نمی‌شناسم. روزبه‌روز بیشتر می‌شوند. بعضی از قدیمی‌ها دیگر نمی‌آیند. عوضش بیشتر تازه‌کارها می‌آیند. چند تایی جوان‌سال هم می‌بینم. آن‌قدر چسان‌فسان کرده‌اند که انگار راهی عروسی هستند‌. چنان دک‌وپوزی دارند که فکر می‌کنم تا حالا پایشان را داخل سیاه‌آب بیجار نگذاشته‌اند. توی کوله‌ام نگاهی می‌اندازم ببینم همه چیز را گذاشته‌ام: لباس کار، کمر چادر، دورِ کلا و دستکش…

نرگس مقدسیان، نویسنده
نرگس مقدسیان، نویسنده

داستان با گزارش اجتماعی تفاوت‌ها دارد. در وهله نخست و بیش از هر چیز یک داستان می‌بایست ما را از نظر عاطفی با موضوع درگیر کند. هدف گزارش اجتماعی اما نه درگیری عاطفی بلکه اطلاع‌رسانی درباره یک رویداد یا بحران اجتماعی و آشکار کردن زمینه‌‌ها و تحلیل داده‌هاست. از گفته‌های ویرجینا وولف است که «هر راز در روان یک نویسنده، هر تجربه در زندگی‌اش و هر کیفیت ذهنی او» به طور مفصل در آثار او نوشته می‌شود. با توجه به خاستگاه اجتماعی نویسندگان این پرسش مطرح می‌شود که آشنایی نرگس مقدسیان با دنیای سیاه‌آب بیجار به کجاها می‌رسد؟ او می‌گوید:

باید بگویم داستان «بیجار» بیشتر از تجارب زیسته و حاصل تحقیق و مشاهداتم بوده؛ به دلیل نزدیکی زادگاهم، سراوان (سال‌های اولیه زندگیم درسراوان بوده، حدود هشت ونه سالگی به رشت آمدم و تا اکنون ساکن رشت هستم) با آشغال لندفیل، مشکلات زیست‌محیطی آن همواره یکی از دغدغه‌های اصلی من و اطرافیانم بوده و در بسیاری از داستان‌هایم بازتاب پیدا کرده است. من از همان سالهای اولیه زندگی‌ام از نزدیک شاهد درد و رنج زنان شالیکار بوده‌ام؛ چه مادرم که تمام سال‌های جوانیش را در شالیزارها کار کرده بود.

باید دانست که در استان سرسبز گیلان بنا به گفته خود مسئولان روزانه ۲۲۰۰ تن زباله تولید می‌شود. این زباله‌ها جمع‌آوری شده و در سراوان تخلیه می شود. به تدریج کوهی از زباله فراهم آمده که محیط را آلوده کرده تا بدان حد که حتی تنفس هم دشوار شده است. مقدسیان در داستان دیگری با عنوان «آشغال کوه لندفیل» که در سال ۹۶ برگزیده جایزه «هزارو یکشب» شد؛ در رمان «از زن تا زمین» به این فاجعه زیست‌محیطی پرداخته است. او در ادامه درباره نقش و اهمیت تجربه و تخیل در داستان‌نویسی می‌گوید:

فکر می‌کنم هنر و ادبیات بازتاب شرایط اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی زمانه‌ای‌ست که هنرمند در آن زندگی می‌کند و واقعیت بیرونی جوهره اصلی همه آثار، حتی تخیلی‌ترین آن است. واقعیت اما، حتی در ادبیات رئالیستی، نمی‌تواند عین همان واقعیت موجود بیرونی باشد. به دلیل آنکه واقعیت‌های بیرونی ضمن عبور از ذهن هنرمند دچار پالایش و دگردیسی شده و بازنمایی و بازتولید آن هرگز برابر و عین واقعیت بیرونی نیست؛ چراکه هر نویسنده‌ای بنا به ذهینت خود که برگرفته از جایگاه اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی اوست، آن را شکل داده و بازتولید می‌کند.

مقدسیان سپس یادآوری می‌کند که حادثه کار در داستان بیجار، برآمده از واهمه‌های او و به یک معنا یک هشدار است:

فکر می‌کنم «بیجار» تنها حاصل خودآگاهم نیست، بلکه حاصل هم پیوندی خودآگاه وناخوداگاهم است. مثلا سیل و سونامی شیراب‌هایی که در داستان از اشغال کوه سرازیر و وارد شالیزار‌ها می‌شود و باعث مدفون شدن زنان شالیکار شده، کاملا تخیلی است. من در واقعیت امر تاکنون این سونامی را ندیده‌ام یا نشنیده‌ام… اما با شرایط اسفناک زیست محیطی موجود هیچ بعید نیست در سال‌های اتی شاهد پدیده سونامی شیرابه در شالیزارهای اطراف آشغال لندفیل و در شالیزارهای گیلان باشیم. یا زنی که صدای فریاد و ناله‌اش مدام از طرف اشغال کوه شنیده می‌شود و گفته می‌شود تا نیمه درآشغال کوه فرو رفته…، از تخیلات من است؛ که در واقع بازتاب صدای همین زنانی‌ست که تا کشاله در شالیزارهای اطراف اشغال لندفیل در شیرابه کار می‌کنند.

Ad placeholder

زن‌هایی با چادرهای گُل‌گُلی

۱۹ زن کارگر از مقابل بنگاهی در یکی از شهرهای شمال به شالیزار می‌روند. از پیر هفتاد ساله تا جوان در بین آن‌ها یافت می‌شود. آنچه که آن‌ها را به هم مرتبط می‌کند، کار سخت در مزرعه است. زن‌هایی با چادرهای «رنگاوارنگِ گُل‌گُلی»، «بالاتنه و کله‌هایی که خیال می‌کنی به گِل چسبیده‌اند و مثل یک دسته لاک‌پشت می‌خزند و جلو می‌روند.»

از بین آن‌ها شمسی‌خانم تشخص دارد. با مونا و چند نفر دیگر هم مثل ننه نسا مختصری آشنا می‌شویم. برکت از زمینی که در نزدیکی یک آشغال‌کوه است، رفته. فاجعه را نه تضاد طبقاتی مبتنی بر روابط ارباب و رعیتی، بلکه تخریب زیست‌محیطی رقم می‌زند. نشانه‌هایی از تخریب را هم در داستان می‌بینیم:

کامیون‌ها توی جاده، بیجارِ کنار، ردیف دارند می‌آیند. پساب آشغال‌ها از پشت ماشین روی چرخ‌ها شرشر می‌کند. باریک سیاهِ آب از کامیون شره می‌کند و جاده دو طرف، تازه کاشته شالی زیر می‌رود؛ داخل بیجار، پای تازه جوانِ شالی راه باز می‌کند و جلو می‌رود. می‌رود و می‌رود. سرم را که راست می‌کنم، بیجار یکدست خاکستری پیش چشمم می‌آید. زیر پایم را که نگاه می‌کنم سیاه آب می‌بینم. زن‌ها ردیف، داخل سیاه‌آب دارند نشاء می‌کنند.

همه گیلان را به طبیعت سرسبز، آب و هوای خوش و دل‌انگیز و جنگل‌های هیرکانی می‌شناسند. ما در خبرها خوانده‌ایم که در حوالی رشت، در سراوان کوهی از زباله به ارتفاع ۱۱۰ متر وجود دارد. آیا داستان صرفاً در این محدوده جغرافیایی معتبر است؟ نرگس مقدسیان می‌گوید:

مکان داستان می‌تواند اطراف آشغال لندفیل در گیلان باشد؛ همه روستاهای اطراف زباله لندفیل مثل گلسرک، موشنگاه، جوکلبندان و غیره… زباله لندفیل در ۳۵ کیلومتری رشت واقع است. ناحیه‌ای حدود ۲۰ هکتار از بهترین منطقه جنگل‌های هیرکانی سراوان را شامل میشود. که از سال ۶۳، یعنی حدود چهل سال پیش زباله و پسماندهای خانگی، تجاری، بیمارستانی و… بیش از ۱۳ شهر گیلان با کامیون‌ها به آنجا آورده می‌شود. ارتفاع کوه آشغال گاه به ۱۵۰ متر می‌رسد. و شیرابه‌های این زباله وارد رودخانه نزدیک‌اش، سیارود می‌شود و از طریق آن به رودهای گوهررود وزرجوب که از وسط شهررشت می‌گذرند، ریخته و از آنجا وارد دریای خزر می‌شوند. این شیرابه‌ها که آغشته به سموم کشاورزی و صنعتی و بیمارستانی‌ست باعث آلودگی آب‌های زیرزمینی و رودها، شالیزارها، دریای خزر و تالاب انزلی می‌شود. از جمله پیامدهای اَشغال لندفیل هجوم مگس‌ها و شیوع انواع بیماری‌های پوستی و سرطان در این مناطق است. (البته گاه با خاک ریزی و کاشت نهال روی بخشی هایی از آن به طور موقت اندکی از دهشناکی موضوع کاسته و در واقع لاپوشانی می‌کنند.)

مقدسیان در ادامه یادآوری می‌کند که مشکل کوه زباله به سال ۱۳۶۳ بازمی‌گردد. او می‌گوید:

در طول این سال‌ها، همه ساله شاهد بوده‌ایم رفته رفته، با بلندتر شدن ارتفاع کوه آشغال‌ها، زیاد شدن شیرابه، بخصوص در فصل گرم سال و هجوم مگس‌ها… شدت اعتراضات مردم، همبستگی و انسجام آن نیز بیشتر می‌شود و زنان همیشه جلودار این اعتراضات بوده‌اند. من سال ۹۶ تا ۹۹ رمان «از زن تا زمین» را نوشتم و این کتاب در سال ۱۴۰۰ چاپ شد. در ان کتاب به طور ناخودآگاه از زنانی نوشتم که جلوی کامیون‌ها را می‌گیرند و زنان هفته‌ها جلوی ورودی زباله چادر می‌زنند و شب‌ها همان‌جا می‌خوابند. شگفت اینکه در سال ۱۴۰۱ یعنی یک سال بعد، این اتفاق افتاد که سرانجام این اعتراضات با همه اتحاد و همبستگی‌اش، در ۸ اردیبهشت ۱۴۰۱ به خاک و خون کشیده شد.

Ad placeholder

تضاد طبقاتی یا بحران زیست‌محیطی؟

به هر حال همینطور که داستان «بیجار» در نزدیکی این کوه زباله در شالیزار با ضرباهنگی کند پیش می‌رود، پاهای راوی داستان هم بیشتر در منجلاب فرومی‌رود تا اینکه سرانجام در یک نقطه داستان به اوج می‌رسد:

زن‌ها با دست و پاهایی که سیاه آب از آن‌ها شرشر می‌کند، به طرف خانه‌ی صاحب‌بیجارِ که سرِ بلندی است، می‌دوند. همین‌طور داخل گِلِ ‌آب ایستاده‌ام. خشکم زده. هرچه تقلا می‌کنم، نمی‌توانم پاهایم را تکان بدهم. گلویم خشک شده، دهنم تلخ شده مثل زهرمار. پسابِ سیل آشغال‌ها‌، تم‌های ‌بیجارهای بالادست، درخت‌ها و خانه‌های لندفیل، موشنگاه را بلعیده، به شمسی رسیده، دارد شمسی را می‌بلعد. فقط دست‌هایش را می‌بینم که توی هوا مانده و تکان‌تکان می‌خورد. مونا هرچه زور می‌زند، نمی‌تواند مرا از گِل بیرون بکشد. سراسیمه به طرف جوان‌ها می‌دود که گوشی به‌دست، سمت خانه‌ی صاحب بیجار‌ می‌دوند. تشت‌های تم روی شیرابه، شناور مانده. نمی‌دانم کِی کمرچادر گل‌مگلی من از کمرم کنده شد. همین‌طور پهن است روی سیاه آب. کوهِ سیل، چند قدمی من رسیده، تا زور دارم فریاد می‌کشم. صدای فریاد من از سمت آشغال‌کوه به طرفم برمی‌گردد….

در این اوج همه چیز به پایان می‌رسد. چه کسی مسئول است؟ صاحب بیجار که او را نمی‌بینیم و از او هیچ نمی‌دانیم؟ طبیعت و بارش بی‌وقفه باران؟ یا تخریب محیط زیست؟ خوانندگان خود باید به قضاوت برسند. در داستان نرگس مقدسیان همانطور که قبلا هم اشاره کردیم تخریب زیست‌محیطی برجسته‌تر از تضاد طبقاتی‌ست. او می‌گوید:

فقر و نابرابری اجتماعی و اقتصادی و اختلاف طبقاتی در جامعه همواره از دغدغه‌های اصلی‌ام بوده و در بیشتر داستان‌هایم بازتاب دارد. مثلا آخرین رمانم به نام «از زن تا زمین» آنطور که منتقدانش نیز مثل جواد اسحاقیان، فریبا کریمی و محبوبه موسوی گفته‌اند، بازتاب مسائل کارگری گیلان، مسائل، مطالبات و مبارزات زنان و مسائل زیست محیطی گیلان، هر سه است که به موازات هم روایت می‌شود که از اهمیت هرسه‌ این موضوعات برای من نشان دارد. در تک داستان‌ها اما، برخلاف رمان، که می‌توان به تفصیل به چند موضوع پرداخت، معمولا نمی‌توان به بیش از یک سوژه و موضوع پرداخت. فکر می‌کنم موضوع و تم داستان «بیجار» گنجایش و پتانسیل آن را نداشت که وارد حوزه‌هایی چون اختلاف و تضاد طبقاتی شوم. کما اینکه فکر می‌کنم اگر بگویم معضل زیست‌محیطی اهمیتش بیشتر از حوزه‌های دیگر مبارزاتی است، پر بیراه نگفته‌ایم.

مقدسیان در ادامه یادآوری می‌کند که موضوع تضاد طبقاتی را به سادگی نمی‌توان از بحران زیست‌محیطی تفکیک کرد. به یک معنا یکی برآمده از دیگری‌ست:

چون مسائل زیست محیطی مربوط به موجودیت انسان در درجه اول است؛ ابتدا باید وجود داشته باشیم، تا برای عدالت اجتماعی و ازادی و… مبارزه کنیم. تضاد و تقابل اصلی در این داستان نه بین کارگر و کارفرما، بلکه بین انسان‌ (فارغ از جایگاه اقتصادی‌اش) با عوامل و عناصر تخریب طبیعت است. که اگر از نظر طبقاتی نگاه کنیم، باید گفت طبقه فرودست جامعه در تخریب زیست‌محیطی کمترین نقش را دارد و بیشترین آسیب را در ان می‌بیند؛ درست مانند جنگ‌ها…

از یک منظر دیگر در مقایسه با آثار جامعه‌گرا در سال‌های دهه ۱۳۴۰ که در پیش‌زمینه تضاد بین غنی و فقیر و نابرابری‌های اجتماعی اتفاق می‌افتاد باید گفت که در این مدت، هم ابعاد تخریب زیست‌محیطی گسترش یافته و هم، همزمان آگاهی نسبت به آن افزون شده است. محبوبه موسوی، پژوهشگر که در این زمینه تحقیقاتی هم انجام داده می‌گوید:

به گمان من از آنجا که محیط زیست در فضای سرسبز گیلان خود عامل کار است. آب برای نشای زمین‌های برنج و در واقع پایه کار در آنجا بیشتر بر کشاورزی متکی است پس نمی‌توان از کار در آن منطقه صحبت کرد بدون توجه به محیط زیست. آلودگی محیط زیست به معنای افزایش فقر، بیماری و نابودی محصول است و از آن گذشته، مردمانی را که سال‌ها به سرسبزی خو کرده‌اند نمی‌توان در دایره‌ای از زباله محصور کرد و از آنها خواست محصولشان را سر زمین تولید کنند.

شاید به همین دلیل است که در «بیجار» نوشته نرگس مقدسیان نشانه‌هایی از فاجعه را از همان آغاز می‌توان سراغ گرفت: زنی از روستای بالادست که تنهایی در شالیزار نشا می‌کرد و زیر رعد و برق در میان گل و لای دفن شده بود و جنازه‌اش را هم هرگز نیافته بودند.

Ad placeholder

عاملیت زنان

در داستان مقدسیان، فضای پر ترس و واهمه به خوبی با رعد و برق جفت و جور شده و ایجاد التهاب می‌کند. نکته اینجاست که در داستان «بیجار» نوشته نرگس مقدسیان برخلاف اغلب داستان‌هایی که در محیط‌های روشنفکری اتفاق می‌افتد، کارگر فعال و جمع‌گراست و نه بی‌حوصله و منزوی و یا به فکر گریز از واقعیت. برخلاف داستان‌های کارگری که در سال‌های قبل از انقلاب سراغ داریم، در اینجا از درگیری با کارفرما، شیفتگی به دگرگونی اجتماعی و جوشش خبری نیست. مثل این است که آدم‌ها با زندگی سخت کنار آمده‌اند:

یکی‌یکی کمر راست می‌کنیم، دست‌وپا گِلی روی کرت‌ها می‌رویم. از دستکش و نوک انگشت‌هایم، سیاه‌آب داخل بیجار می‌چکد. کمرم دیگر درد نمی‌کند. زن‌ها بلندبلند حرف می‌زنند، شوخی می‌کنند، می‌خندند و آواز می‌خوانند. خانم‌جان که در موشنگاه، نزدیکی‌های آشغالِ لندفیل، زندگی می‌کند از همه بلندتر حرف می‌زند و می‌خندد.

محبوبه موسوی (عکس: بانگ)
محبوبه موسوی

محبوبه موسوی، داستان‌نویس و منتقد در معرفی این داستان نوشته است:

«بیجار» داستان یک زن نیست، زنان در این داستان در یک کلیت بزرگ یک شخصیت واحد شده‌اند که از پیر تا جوان را دربرمی‌گیرد […] عاملیت زنان داستان «بیجار» کار است و کار آنان مقابله با آن ناامیدی است که از سوی آشغال‌کوه تهدیدشان می‌کند.

آیا عاملیت زن در اینجا به راستی کار است؟ مقدسیان می‌گوید:

فکر می‌‌کنم حضور زنان در عرصه اجتماعی و به ویژه در عرصه اقتصادی که در گیلان به دلیل شرایط ویژه‌اش در شالیزار‌ها، از دیرباز فراهم بوده، خود به نوعی یک عاملیت محسوب می‌شود. حضور زنان گیلانی در عرصه کار به نوعی سبب استقلال نسبی انها شده و باعث شده تبعیض جنسیتی در گیلان به نسبت کمتر محسوس باشد… اگر بخواهم به طور خلاصه از عاملیت زنان داستان «بیجار» بگویم، اینکه زنان در مبارزه با تخریب محیط زیست بیشترین نقش دارند. می‌توان گفت جلودار و از پیش‌قراولان این مبارزه هستند. همانطورکه در زیر لایه و به طور نمادین داستان به آن پرداخته است، آنجا که شمسی خانم و بقیه از صدای «فریاد زنی» می‌گویند که دائم از طرف اشغال کوه می‌آید.

محبوبه موسوی در ادامه درباره ایده رهایی زن در این داستان می‌گوید:

زنان [در این داستان] در کار و با کار است که می‌توانند استقلال خود را بازیابند اول استقلال اقتصادی و بعد توان بیان مخالفت. ایستادگی در مقابل کامیون‌هایی که زباله را بر رود و جنگل آنها آوار می‌کنند. انگار کار همواره با زنان داستان بیجار عجین بوده است که نمود آن را در بازه سنی شخصیت‌های داستان می‌بینیم از هفتاد و چند ساله تا جوانک‌های بینی عمل‌کرده امروزی. آنچه این زنان را از گذشته جدا می‌کند، زباله است و دیگری توان اعتراض و درست از همینجاست که کنش‌مندی زنان در داستان خود را نشان می‌دهد. این داستان یک نسخه بلند دیگر هم دارد که نویسنده در رمان «از زن تا زمین» به آن پرداخته‌ است. تقریباً با همین شخصیت‌ها ولی با مسائل کاری بیشتری که زندگی کارگری این خانواده‌ها را هم در برمی‌گیرد.

مقدسیان در پایان می‌گوید «اشغال لندفیل» و قصه‌ی پر دردش همواره موضوع بسیاری از داستان‌هایش بوده است:

بعد از داستان «بیجار» که حدود سال۹۸ نوشته شد، چند تایی از همان زنان که در بیشتر داستان‌هایم حضور دارند، در یک فضای بزرگ‌تر و با بسط و گسترش پیرنگ درقالب رمان «از زن تا زمین» خودشان را آشکار می‌کنند که کنش و عاملیت بیشتری دارند، همانطور که اشاره شد زنان جلوی کامیون‌ها را می‌گیرند و مانع ورودشان شده، همانجا چادر برپا می‌کنند و شب‌ها می‌خوابند. و هفته‌ها مانع ورود کامیون‌ها و زباله می‌شوند.

روایتی از مبارزه در محل تلاقی ادبیات کارگری با بحران زیست‌محیطی و ادبیات زنان. یک داستان نمونه که بیانگر چالش‌های روزگار ماست.

0 FacebookTwitterPinterestEmail

پیام بگذارید

پیام

گالری

ما را دنبال کنید! ​

تماس

  Copyright © 2023, All Rights Reserved Payaam.net