حمید نامجو
مرضیه ستوده، نویسنده رمان «مقامات متن»
مرضیه ستوده رمان تازهای منتشر کرده است. این اثر «مقامات متن» نام دارد و در نشر آسمانا به مدیریت مهدی گنجوی در تورنتو کانادا منتشر شده است. موضوع کتاب: کشتار کودکان بومی درآمیخته با تجربه ایرانیان پناهنده.
نشر آسمانا در اطلاعیهای در معرفی مرضیه ستوده مینویسد:
«مرضیه ستوده داستاننویس و مترجم ساکن تورنتوی کاناداست. در پی سالها دو مجموعه داستان شامل بیست و هشت داستان، در ایران مجوز برای انتشار نگرفت. داستانهایش در نشریهها و سایتهای ادبی، مورد توجه دیگر نویسندگان و منتقدین قرار گرفت و جوایزی کسب کرد. مرضیه ستوده به مدت هشت سال در کلوپ ادبی سازمان زنان انتاریو، در بخش داستاننویسی به صورت داوطلب، همکاری مداوم داشته است. ستوده در داستانهایش به معضلات مهاجرت، تقابل سنت و مدرنیته، تضادهای درونی و بیپناهی پرداخته است. شخصیتهای داستانها، پس از شکست و سرخوردگی در تلاشاند به هماهنگی با زندگی و آشتی با خود برسند و در روند مکاشفهای معنوی، خواننده را به مشارکت و تأمل وامیدارند.»
آسمانا سپس در ادامه این اطلاعیه در معرفی «مقامات متن» مینویسد:
«از وجوه برجسته این اثر پرداختن به تجربیات اقوام نخستین و نیز موضوع کشتار کودکان بومی در مدارس کاتولیک کانادا است. در این اثر تروماها و تجربیات تاریخی ایرانیان مهاجر و پناهنده در گفتوگو و در هم تنیده با مسائل اقوام بومی کانادا روایت میگردد تا شخصیتهای اثر برای تسکین و در جستوجوی چشمانداز رهایی با تاریخهای یکدیگر ارتباط گرفته، و از مبارزات دیگری بیاموزند.»
در فرازی از این کتاب میخوانیم:
«ریتم کوبش طبلها تند شده بود و خروش آوای یا یاهی یا یاهی یا یاهی یایایا … سرود Powwow خوانده میشد. شب قبل، شهابسنگ متناش را به ما داده بود: پاوواو، جاییست که قلبهای ما یکسان و با هم میتپد در هماهنگی با طبیعت، در جایی که به آن تعلق داریم. پاوواو، شفاست و روح در آن در آرامش است. شادی خالص است دایرهای از زندگیست، جایی که خالق ما و طبیعت، در زمین ناشناختهست اما به ما لبخند میزند. پاوواو، جاییست که خانواده و دوستان گرد هم میآیند تا خالق را گرامی دارند. زیر تابش خورشید و صفای ماهتاب، پاوواو شفا دهندهست، خود را به آن بسپار هماهنگ با جذر و مد دریا و بانگ خروش رودخانه و آبشار. پاوواو، راهیست برای به یاد آوردن نیاکانی که در میان ما نیستند اما همیشه در قلب ما میمانند، راهیست برای انعطاف پذیری همراه با استواری. پاوواو، نان و ذرت در سفره است. پاوواو، رقص دور آتش است، صدای طبل است؛ پر پرواز پرهای عقاب است، جرنگ جرنگ آذینها و گرگر آتش است …»
این یادداشت میتواند داستان رمان را فاش کند.
رمان «مقامات متن» نوشته مرضیه ستوده (انتشارات آسمانا/ کانادا) در نخستین صفحاتش، بیشباهت به روایت خاطرات واقعی یک مهاجر نیست. اما بهتدریج که جلو میرویم شکل رمان به خود میگیرد. یک داستان خواندنی و پرکشش که خط روایی آن نه به موازات حرکت زمان طبیعی بلکه مدام در طول خط زمان جلو و عقب میرود.
داستان رمان «مقامات متن» بهظاهر مجموعهای از خردهروایتهای کماهمیت است که وقتی در کنار یکدیگر قرار میگیرند، همچون قطعات کوچک پازل در کنار هم تصویر بزرگتری میسازند که در آن خردهروایتها پیدا نیست. این تصویر بزرگتر در واقع شاکله «درجهانبودگی» انسانی است که تجربه جانفرسای مهاجرت را پشت سر گذاشته و گویی دل و ذهناش دچار دگردیسی شده است؛ مصداق فولادی که در کوره حوادث آبدیده شده باشد. بازنمایی این تجربهها به قدری زنده و واقعی است که گویی خواننده داستان نیز گام به گام و به همراه راوی از همان گذرگاهها میگذرد و آن رخدادها را از سر میگذراند. این جادوی کلمات و جادوی متن است که سبب میشود همهنگام با خواندن متن، زندگی و تجربه زیسته راوی را دوباره زندگی کنیم. این رخداد هربار و با خواندن هر داستان یا رمان خوب مکرر میشود و بدین ترتیب زندگی و ادبیات در هم تنیده میشود.
از قضا یکی از ویژگیهای رمان «مقامات متن» حضور کتابها و قصههای آشنای جهان ادبیات در جریان روایت است. گویی راوی داستان با اشاره به آن کتابها و قصهها به نوعی «اینهمانی» اشاره دارد. حضور شخصیتها و رخدادهای آثار نویسندگان دیگر در این رمان و درهمآمیختن اتفاقات و احساسات بازنمایی شده در آن آثار با رمان مقامات متن، به غنی ساختن روایت و برساختن شاکله کلی کمک کرده است. حضور شخصیتهای رمانها و داستانهای «هرمان هسه» با نگرش خاص این نویسنده، همچنین اشارهای گذرا و بدون ذکر نام نویسنده، به کتاب یادداشتهای روزانه «شاهرخ مسکوب» در دوران تبعید با نام «روزها درراه»، و بازنمایی رنجهای ناشی از تنهایی و غربت، یا اشاره به کتاب «هفتاد وسه نامه هدایت به شهید نورایی» درسالهای پایانی زندگی هدایت، از این جملهاند. حضور این کتابها و این شخصیتها بهخوبی در جریان روایت نشسته است. یادها و خاطراتی که به قول راوی گرچه گشاینده گره مشکلات نیست اما گاهی تسکیندهنده دردهاست.
تعلق خاطر راوی به ادبیات و مانوس بودن با کتابها و حضور بهجا و مناسب در این روایت بر جذابیتهای این رمان افزوده و همانند گردشی دوباره در کوچههای آشناست. نام کتاب یعنی «مقامات متن» نیز ظاهراً به همین امر اشاره دارد.
«مقامات متن» با روایت داستان مهاجرت راوی به کانادا آغاز میشود و با نقل سفربازگشت «مهدی» به ایران بهپایان میرسد. آغاز کننده این سفر همچون اولیس پایاندهنده آن نیست. این سفر برای راوی سفری بیبازگشت است، اما همچون سفری ادیسهوار در هر منزلش حادثهای در انتظار راویست؛ حوادثی گاه تلخ و هولانگیز و گاه شیرین و دلانگیز. و در هر منزل فرصتی برای تأمل. تأمل درباره معنای هر تجربه زیسته شده، تامل درباره چیستی انسان و در جهانبودگی او، تاملی درباره تفاوتها و تغایرهای انسانهایی که از جایجای جهان آمده و به این نقطه رسیدهاند.
تاریخ مهاجرت و تبعید به گذشتههای خیلی دور بازمیگردد حتی به ماقبل آغاز تاریخ. اما در هر دوره و زمانهای معنای خاص خود و الزامات و تبعات خاص خود را داشته و دارد. اما بههرصورت چه از روی اکراه و اجبار باشد که به آن تبعید میگویند و چه انتخاب شده که به آن مهاجرت نام دادهاند (هرچند حتی در هر انتخابی هم نوعی اکراه دخیل است)، در این نقل مکان همیشه چیزهایی در کشور یا سرزمین مبدأ برجای میماند. چیزهای بسیاری که نمیشود آنها را در چمدان یا خورجینی گذاشت و با خود برد. چیزهایی که اغلب جسمیت و مادیت ندارند اما واقعی هستند و فرد مهاجر بهناچار تنها حسرت فقدان آن را با خود میبرد. اما در غربت گویی فقدان آنچه برجای مانده بیشتر احساس میشود و وزن آنها بر دل و ذهن ما سنگینتر میشود. بخصوص اگر این تبعید یا مهاجرت، دائمی و غیرقابل برگشت جلوه کند و فرصتی یا امیدی برای جبران آن حسرتها و فقدانها در میان نباشد. این وقتهاست که آسمان دل آدمی از دود اندوه و حسرت تیره میشود.
Ad placeholder
تجربه مهاجرت و تبعید دستمایه خلق آثار بزرگی در دنیای هنر و ادبیات بوده. اغلب رمانهای ولادیمیرناباکوف بر این پسزمینه خلق شدهاند. رمانهای «خوسه دونوسو» بخصوص «باغ همسایه» و «حکومت نظامی» بر چنین محوری طرحریزی شده و توسعه یافتهاند. برخی از آثار «آریل دورفمان» بخصوص کتاب «نشخوار رویاها» کوششی برای بازنمایی دوران طولانی تبعیدش از شیلی است. رمان زیبای «عشق در تبعید» اثر «بهاء طاهر» نیز همچنین. «مقامات متن» نیز بازنمایی تجربه مهاجرت است. اما به دلایل مختلفی از جمله حضور نگاه انسان ایرانی با تاریخی که پشت سر گذاشته و تجربههای زیست اجتماعی ما در نیمقرن اخیر، خواننده را بیشتر با خودش همراه میسازد. اشارات گذرای نویسنده در طول رمان به نشانههای این تجربههای سخت که در رویاها و خاطرات خودش یا گفتارهای دیگر پناهندهها جلوهگر میشوند، همدلی ما را برمیانگیزند: یادها وخاطرات دوران سخت جنگ که مهدی با خودش آورده. خاطرات پناهندهای که در«اوین» و در ماجرای اعدامهای ۶۷ دوستش را ازدست داده. توصیف درک و نحوه برخورد برخی از مردان ایرانی با زنان و زناشویی و… از جمله این نشانههای آشناست که اینجا و آنجا در این رمان میبینیم و دریافت میکنیم. بیآنکه راوی اسیر گرداب درازگویی و اطناب شود.
راوی از اولین تجربههایش در کشور جدید میگوید. سرزمینی که قرار است ازاینپس، و درعمرپیش رو در آن زندگی کند. کارکند و امورات زندگی و روابط خودش را سامان دهد، در جامعه جدید مستحیل شود و تعاملاتی نو را پایهریزی کند. او مددکار اجتماعی میشود. شغلی که میتواند فرصتی مغتنم برای کمک به دیگران باشد. اما دراین شغل او به قلبی بزرگ و سرشار از بخشندگی نیاز دارد تا با شکیبایی مشکلات و نیازها و پیشینه مددجویان پناهنده را بشنود و از غصه و اندوه منفجر نشود. کاری سهل و ممتنع. سهل از چشم دیگران که از خستگی کار روزانه و تکراری، فرسوده میشوند. و ممتنع از دریچه نگاه خودش. زیرا گاهی شنیدن این قصههای پرغصه آنقدر او را درگیر میکند که گویی خودش و مشکلات خودش را پاک از یاد میبرد. از طرفی دیگر شجاعت راوی در بازنمایی برخی مناسبات شایع در بین مهاجران و تهیبودن این روابط از هرگونه شفقت و همدلی لبخندی تلخ بر لب خواننده مینشاند.
Ad placeholder
مهاجرت از ایران به کانادا فقط مهاجرت از شرق به غرب عالم نیست. بلکه گذر از دره عمیقی است که هیچگاه پرنخواهد شد. رفتن از جامعهای ازهم گسیخته و بیفردا به جامعهای مدرن که با منطق و عقلانیت غربی مدیریت و اداره میشود، و شیوه نگاه و التفاتش به مهاجران و پناهندگان فارغ از مصیبتهاییست که آنها پشت سرگذاشتهاند یا زخمهایی که بر روح و جانشان مانده است. عقلانیت غربی یعنی تبدیل هر پروسهای به یک سیستم. با «درونداد» و «برونداد» و حتی «میانداد» معین و یکپارچه. سیستمها فقط قادرند کار مشخصی را انجام دهند و توان اقدامی فراتر، از آنان سلب شده است. سیستم به شباهتها توجه دارد و نه تفاوتها و اصلاً بر مبنای شباهتها طراحی شده است. درنگکردن بر تفاوتها آن را ازکار میاندازد. پذیرش و ساماندهی زندگی پناهجویان همانند یک سیستم عمل میکند و به جزئیات بیتوجه است. منطقش صفر و یکی است. پاسخ مشخص برای سوال مشخص. این شیوه برخورد بههرحال به برخی از مشکلات نمیتواند پاسخی مناسب بدهد. چون مشکلات مثل هم نیستند. ما در طول این رمان بارها با تعارضاتی که راوی و مددجو با آن مواجه میشوند برمیخوریم. به قول راوی:
پناهنده به زندگی وصل نیست به سیستم وصل است». یا «شما به پناهندهها مثل یک پرونده یا شماره نگاه میکنید نه مثل یک انسان
(صفحه ۱۶)
بخشهایی از رمان «مقامات متن» بازنمایی بخشی از اتفاقاتی است که گرچه به تاریخ پیوسته اما هنوز جامعه بومیان کانادا نتوانسته تن و جانش را از آن زخمها پاک کند. ماجرایی که افشاگری درباره آن از اوایل سالهای دهه ۱۹۹۰ آغاز شد و هرچه جلوتر رفت و پردههای بیشتری کنار زده شد، در پشت آنها چهره واقعی «کلیسای کاتولیک» و دولت کانادا در دهههای گذشته نمایانتر شد.
ایجاد رعب و وحشت در میان بومیان سرخپوست برای تحمیل پذیرش «تمدن غربی» و راه و رسم زندگی آمریکایی، به گروگان گرفتن کودکان حتی پنج ساله به بهانه آموزش دادن آنان در مدارس شبانهروزی. تنبیه بدنی، زندانی کردن و گاه تجاوز کشیشان به این کودکان خردسال و بیزبان و بعد هم عادیسازی این رفتارهای وحشتناک و غیرقابل جبران، صفحاتی از این پرونده خونین است. راوی در یکی از کلاسهایش با مددکاری بهنام «شهاب سنگ» از افراد قبایل بومی سرخپوست آشنا میشود. شهاب سنگ مردی تحصیلکرده و مبادیآداب است. این آشنایی به دوستی او با راوی منجر میشود. او در سفری کوتاه شهاب سنگ را تا قبیلهاش همراهی میکند. آنچه در این سفر از زبان شهاب سنگ و همسرش «درخت تناور» میشنود دل سنگ را آب میکند. بزرگترین جامعه مهاجر پذیر دنیا با بومیان و ساکنان قدیمی آن سرزمین چه کرده است؟
تجربه خواندن رمان «مقامات متن» تجربه خواندن و شدن همزمان است. چیزی بهتدریج در ما تغییر میکند و گویی جهان ما غنیتر و افق دید ما گستردهتر میشود. از این جهت این رمان تداعیگر داستان زیباییست که نیمقرن قبل بهقلم بهرام بیضایی و ظاهراً برای کودکان نوشته و منتشر شد. داستان «حقیقت و مرد دانا». داستان کودکی که به جستوجوی حقیقت بهراه میافتد و با آموختن هر بخشی یا هر تعبیری از حقیقت بزرگتر میشود و در پایان به همان پیرخردمندی تبدیل میشود که او را به جستوجو و یافتن، برانگیخته بود. جستوجویی که بیتردید ملازم با رنجبردن است.
رمان «مقامات متن» نثری پاکیزه و یکدست دارد و نشاندهنده تبحر و دقتنظر نویسنده در زبان فارسی و در امر نگارش است و از هرجهت خوب و بینقص است.