شاهپور شهبازی
انسان بدون آزادی هیچ چیز نیست.
توماج صالحی
پرداختن به جزئیات متنِ ترانههای توماج صالحی، کلیپهای ویدئویی، مصاحبهها و کارنامهی عملی زندگی او به دلیل پاکیزگی اخلاقی، عمق فلسفی، بصیرت همدلانه، دانش سیاسی و نتایج اجتماعی فراتر از آن است که در یک یا چند مقاله بگنجد. پیشتر من در چند یادداشت که در سایت زمانه منتشر شده است به اختصار به فرازهایی از این مقولهها پرداختهام (ن. ک. به توماج: شوالیهی جنبش انقلابی ژینا و به توماج و تتلوها)، اما در این جستار با الهام از کوجین کاراتانی به نقش شرایط زیست تجربی و تاثیر مکانهای انضمامی در رویکرد فلسفهی عملی توماج به عنوان آموزگار جوان فلسفهی اراده و اتحاد برای آزادی خواهم پرداخت.
دکارت، کانت، مارکس/ آمستردام، کونیگسبرگ، لندن
کوجین کاراتانی، فیلسوف ژاپنی، در فرازهایی از کتابش، «کانت و مارکس»، به نقش شرایط زیست تجربی و تاثیر مکانهای انضمامی در چرخشهایی کپرنیکی و رویکرد استعلایی سه فیلسوف عصر مدرن، دکارت، کانت و مارکس میپردازد و مینویسد:
من در وهلهی اول با آن چارچوب رایجی مخالفم که مارکس را در نقطهی مقابل دکارت و یا کانت جای میدهد.[i]
او سپس این تز را طرح میکند که این سه فیلسوف بنابر شرایط زیست تجربی و محیط انضمامی خود، یعنی آمستردام (محل اقامت دکارت)، کونیگسبرگ (محل زندگی کانت) و لندن (محل زندگی مارکس)، فضایی را برای دگرسنجی و رویکرد استعلایی در فلسفه محقق کردند. از نظر کاراتانی:
کوگیتوی، یعنی سوژه یا فاعل شک، در حد نظامهای گوناگون، در حدفاصل جماعتهای مختلف، ظاهر میشود. و این حد فاصل فضائی است برساخته از تفاوت محض، و در نهایت فضایی است فاقد جوهر و بیشکل. نمیتوان از آن به صورت ایجابی سخن گفت. این فضا مکانی استعلایی است. فضایی برای دگرسنجی اما در عین حال برای نزدیکشدن به این فضا باید از ارجاع به فضایی انضمامی آغاز کرد و بدین منظور میتوان به سراغ شهرهائی رفت که محل داد و ستدهایی ریشهای بودند. شهرهایی چون آمستردام و کونیگسبرگ و لندن.[ii]
کاراتانی از زبان دکارت در مورد شهر آمستردام نقل میکند که دارای «مردمانی فعال و با شکوه که به جای فضولی به کار دیگران سرشان به کار خویش گرم است…» و سپس مینویسد: «کوگیتوی دکارتی، سوژهی شکاکیت ریشهای را نمیتوان جدا از این نوع فضا درک کرد»؛ اما بر این اعتقاد است که دکارت در مراحل بعدی زندگیش این جنبهی انتقادی کوگیتو را کنار میگذارد و «تفکرش منجر به سوژهی اندیشنده (اگوی استعلایی)» میشود. و نهایتا به این نتیجه میرسد که دکارت با برگشتن به پاریس به چهرهای اقتدارطلب و به «بنیانگذار مکتب دکارت»[iii] بدل میشود.
در مورد کانت اما موضوع متفاوت است. کانت در سراسر عمرش شهر کونیگسبرگ را ترک نمیکند. این شهر یکی از مراکز تجاری دریای بالتیک بود و در آن زمان فعالترین کانون بازرگانی در شمال اروپا به شمار میآمد که انواع و اقسام اطلاعات با هم تلاقی میکردند. کوجین کاراتانی مینویسد: «دیدگاه جهانوطنی کانت را نمیتوان از حال و هوای آن شهر جدا کرد.»[iv] و اضافه میکند:
کانت نیز همچون هگل و فیشته برای تدریس در دانشگاه دولتی برلین دعوت شد اما برخلاف دیگران آن دعوت را نپذیرفت، اگر پذیرفته بود مجبور بود از منظر دولت به تفکر بپردازد. از اینرو خودداری کانت از قبول آن دعوت به یک معنی در حکم نوعی «جابه جایی» بود، نوعی تبعید بدون حرکت فیزیکی.[v]
مارکس با اینکه به دلیل فعالیتهای سیاسیاش دائم میان کشورهای اروپایی آلمان، فرانسه و بلژیک در سفر بود درنهایت تصمیم میگیرد انگلستان را به عنوان تحقق پیشرفتهترین و توسعه یافتهترین عرصه تحقق نظام سرمایهداری و پایتختش لندن را به عنوان بهترین گزینه برای تجزیه و تحلیل سرمایه انتخاب کند و با وجود اینکه «جابجاییهای گفتاری او همواره با سفر میان مکانهای واقعی همراه بود»[vi] اما، «مارکس در عین حال در قسمی- فضایی دگرسنجانه- میاندیشید که در آن ناگزیر از مواجهه با زبانها و اندیشهها و نظامهای ارزشی متفاوت بود، از بطن این فضا به هیچ رو نمیتوان یک نظام معین ایجابی استنتاج کرد.»[vii]
Ad placeholder
توماج/ شاهینشهر
توماج صالحی متولد ۱۳۶۹ گردبیشه استان چهارمحال و بختیاری است، اما در شاهین شهر اصفهان قد کشیده است. استان چهارمحال و بختیاری یکی ازاستانهای مرکزی کشور و دومین استان کشور از نظر پهناوری است. ساکنان این استان به زبانها و گویش مختلف سخن میگویند. شهرستان شاهینشهر متعلق به استان اصفهان است که در طول جنگ ایران و عراق پناهگاه شماری از مهاجران مناطق جنگی بهویژه مهاجران خوزستانی بوده است. بیشتر جمعیت این شهر را لرها و بختیاریهای خوزستان تشکیل میدهند که عمدتا از خوزستان، چهارمحال و بختیاری، کهگیلویه و بویراحمد و لرستان به این شهر مهاجرت کردند. اگرچه جمعیت ایل بختیاری در این شهر بیشتر است اما سایر گروهها و اقوام نظیر لرها، شیرازیها، ترکها، جنوبیها و قشقاییها نیز در این شهر زندگی میکنند. شاهینشهر یکی از شهرهایی است که تعداد ساکنان زرتشتی آن قابل توجه است. این بافت طبقاتی و فرهنگی متنوع در یک شهر نسبتا کوچک که ساکنان آن به شکل اجتنابناپذیر با همدیگر در ارتباط قرار میگیرند، علاوه بر ممارست عملی با اسطوره، الگوها و نظامهای ارزشی متفاوت، بالقوگی بالایی از تعامل و تفاهم را در پذیرش «دیگری» در ساکنانش ایجاد میکند.
در جوانی توماج مهندسی میخواند اما با کارگری روزگار میگذراند. پدرش هشت سال زندانی سیاسی بوده است و هیچکدام از اعضای خانوادهاش شغل دولتی نداشتهاند و به این دلایل، محیط خانوادگیاش مطلقا به سمِ تحمیق کنندهی غلامان حلقهبهگوش دولت در موجهسازی حکومت آلوده نبوده است. او همراه با پدرش در یک تراشکاری کوچک متعلق به خودشان کار میکند و به لحاظ طبقاتی جز طبقه فرودست جامعه محسوب میشود؛ طبقهای که برای از دستدادن به قول مارکس، «چیزی جز زنجیرهای خود از کف نخواهد داد ولی جهانی را به چنگ میآورد.»[viii] برای تولید موسیقی و کلیپهای ویدئوییاش مجبور میشود موتورسیکلت و بخشی از وسایل خانهاش را بفروشد تا به بهانهی هنر، به قول فروغ فرخزاد «نان نیروی شگرف رسالت» را مغلوب نکند. در یکی از مصاحبههای ویدئوییاش میگوید:
به من پیشنهاد پول شد. به من پیشنهاد شد؛ برایم کارگردان میآورند. به من پیشنهاد شد؛ استودیو به من میدهند. به من پیشنهاد شد؛ چند تا آهنگساز در اختیارم قرار میدهند و من با ملاحظه بخونم. بخونم، اما سیاسی نخونم و …
اما توماج به دلیل پایبندی به استقلال نظری و عملی نمیپذیرد.
اولین ویژگی متنها و موضعگیرهای سیاسی توماج که ارتباط ناگسستنی با پایگاه طبقاتی و شرایط زیست تجربیاش در استان چهارمحال بختیاری و بافت فرهنگی متکثر شاهین شهر به عنوان مکان انضمامی مشخص دارد؛ سه عنصر پاکیزگی اخلاق فردی، ایمان به ارادهی جمعی برای تغییر و اعتقاد به آزادی است؛ یعنی همهی آن چیزهایی که به شکل معکوس نظام جمهوری اسلامی را به مظهر تمام کاستیهای جامعه بدل کرده است.
نظام جمهوری اسلامی، در طول حیات تاریک خویش، صحنه بازی نقابها، چهرهها و نامهای گوناگون فریب، فساد، عفونت، آلودگی، مکر سیاسی و البته میدان خشونت عریان بوده است. کلیت ساختار رسمی سیاسی بر نوعی نظام ایدئولوژیک، وارونه، کاذب و خیال پردازنه از منافع طبقاتی متعارض است که بر سرکوب تمام و کمال آزادی و نفی یکپارچگی اخلاقی شهروندان بنا شده است. در پس پردههای ریاکاری اما وجود شهوت زمینی آخوندی به قدرت غیرقابل انکار است؛ آنها استادان اعظم تفتیش عقاید و بازوان صادق شیطان اند که با ادعای سالوسانهی برپایی اتوپیا در هپروت، دون کیشوتوار لگن سلمانی را کلاهخود جنگاوری میبینند. در نقطهی مقابل و به شکل عینی اما سلامت اخلاقی، منافع طبقاتی اقشار و طبقات مختلف سرکوبشده و رنگارنگی پایانناپذیر آزادی پردههای این بازنمایی وارونه را میدرد و جلوههای مختلف درد و رنج را در تضاد با نظام حاکم به صحنه میآورد و این چیزی است که به طور جمعی در آرمانهای قیام آبان ۹۸ (اصلاحطلب اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا) و خیزش انقلابی ژینا ۱۴۰۱ (زن، زندگی، آزادی) متبلور شد.
نام توماج امروز معرف نقطه غایی تعارض این دو واقعیت متنافر سیاسی و اجتماعی است. و در آنچه او هست، زادگاه و پایگاه طبقاتیاش و تکثر قومی و ملیتی شاهین شهر به عنوان زیستبوم انضمامی مشخص نقشی تعیین کننده داشته است. توماج، نه به هیئت پیامبران چوپانی که دست به معجزه میزنند و یا گوسفندان پیرو که محتاج معجزه و ناجی هستند، بلکه با ایستادن در رابطهای ماتریالیستی با هستی، عمل و عقل و عشق، با رساترین کلمات و در پرتو ارادهی جمعی، به جابهجایی کوهها لبخند زده است.
در هیچ یک از متنها و مصاحبههای توماج یک «من» جوهری جدا از «ما» محوریت ندارد؛ نشانهای از بازنمایی ترومای تصعیده شدهی شخصی و لفافههای ادبی توخالی و تصنعی نیز نیست. ردپای هیچگونه هیاهوی ساختگی را هم در زندگی و آثارش نمیتوان یافت، هیاهویی که در جهت برتری ارادهی «منِ» شخصیای باشد که اژدها جلوه میکند اما در عمل جز کک و موری بیمقدار نباشد. دستاوردهای او به قول میلان کوندرا ثمرهی جسارت و شجاعت خویش بودن است؛ «ثمرهی سخت گرفتن به خود، ثمرهی پاکیزه بودن نسبت به خویشتن»[ix] است. به همین دلیل «من» توماج تداعی وحدت کثیر دردها و رنجهای مشترک انسان ایرانی مشخص و معاصر است که از دل عشق و ایمان به ارادهای بلاتردید برای تغییر و تحقق آزادی تجلی یافته است. او نوعی از «ما» را به شکل عینی متحد میکند که از پیش توسط دردها و رنجهای مشترک به شکل استعلایی یکپارچه شدهاند. از این منظر، آثار توماج، بهرغم آشکارگی حرکت از یک نقطهی عزیمت طبقاتی مشخص و هدفمند از یک جانبهنگری نیز برمیگذرند و مبدل به آینهی تمامنمای خواستها و نیازهای همهی طبقات و اقشار سرکوبشده میشوند. دقیقا به همین دلیل، بدون اینکه توماج به طور خاص هیچ سازمان یا حزب اپوزیسیون داخل و خارج از کشوری را نمایندگی کند، هیچ سازمان و حزبی هم تاکنون نتوانسته است از در دشمنی آشکار با او درآید.
این ویژگیها به شخصیت و آثار توماج خصلت مردمی و سراسری میدهد، بدون اینکه نام او قابل فروکاست در قالب دوگانگی ملی / ضدملی باشد. پایبندی به این ویژگیها امکان حرکت در حدفاصل فضایی برساخته از تفاوت محض و دگرسنجی استعلایی را فراهم آورده است.
Ad placeholder
پانویس:
[i] کانت و مارکس. کوجین کاراتانی. ترجمه مراد فرهادپور و صالح نجفی. انتشارات هرمس. ص. ۱۹۲.
[ii] همان. ص. ۱۹۳.
[iii] همان.
[iv] همان. ص. ۱۹۴.
[v] همان.
[vi] همان. ص. ۱۹۸.
[vii] همان. ص. ۱۹۵.
[viii] مانیفست حزب کمونیست. کارل مارکس و فردریش انگلس. انگلس ترجمه. محمد پورهرمزان. انتشارات حزب توده. ص. ۵۹.
[ix] کانت و مارکس. کوجین کاراتانی. ترجمه مراد فرهادپور و صالح نجفی. انتشارات هرمس. ص. ۱۷۶.