حکومت در تلاش برای بازتولید خود – تناقض‌ها، مشکل‌ها، فرصت‌ها

محمدرضا نیکفر

دیدگاه

این یادداشتی است برای یک سخن‌رانی (کلن، ۲ اوت ٢٠٢۴ / ۱۲ مرداد ۱۴۰۳). در آن وضعیت سیاسی کنونی تشریح می‌شود.

جمع‌ شده‌‌ایم تا درباره‌ی وضعیت کنونی صحبت کنیم. در آگهی برنامه، این پرسش‌ها طرح شده‌اند تا معلوم شود موضوع بحث چیست:

  • شاخص وضعیت کنونی چیست؟
  • عامل‌های تعیین‌کننده در سیر رخدادها چه هستند؟
  • برای پیشبرد برنامه‌ای برای آزادی و عدالت، چه می‌توان کرد؟

در گفتار آغازین جلسه، به این سه پرسش پرداخته می‌شود، بیشتر به پرسش اول که به نظر تعیین‌کننده می‌آید.

این جلسه با فاصله‌ای اندک با دو حادثه برگزار می‌شود:

۱. ترور اسماعیل هنیه، رئیس دفتر سیاسی حماس هنگامی که در تهران به سر می‌برد.

۲. انتخابات ریاست جمهوری اسلامی در ایران و این‌که حاصل آن برآمدن مسعود پزشکیان شد.

الان همه پیگیر اخبار هستیم. پرسش ثابت روزها این است: چه خبر؟

چون گوشمان پر است از اسم‌ها و خبرها، اجازه بدهید به موضوع‌هایی بپردازیم که اگر درست تشخیص دهیم و درست تحلیل کنیم، سنجه‌ای به دست می‌دهند برای آنکه دریابیم چه خبری اهمیت دارد چه خبری نه.

Ad placeholder

جریان چیست؟

خبرها همتراز نیستند، از جمله در زندگی شخصی. وزن هر یک بسته به جریانی دارد که خبر در آن قرار دارد، مگر آنکه خبر خودش جریان‌ساز باشد، اما در این حال نیز وزن و اهمیت خبر به خاطر جریانی است که ساخته است. پس به جریان بپردازیم. جریان چیست؟

ماجرا به داستان بلندتری تعلق دارد، پس مهم است که دریابیم آیا تکراری است یا پای فصل تازه و کیفیت تازه‌ای در میان است.

در مورد ترور هنیه: این حادثه به همتافته‌ای از حادثه‌های مشابه تعلق دارد. ممکن است همتافته پویشی یابد که همه چیز را زیر تأثیر خود قرار دهد. یک موشک از یک طرف و پاسخ آن از طرف دیگر ممکن است آتش جنگی را شعله‌ور سازد که اولین چیزی که در آن می‌سوزد امکان‌هایی است که جامعه‌ی ما فراهم کرده برای اینکه مبارزه‌اش را برای کسب آزادی و عدالت پیش برد. اما متأسفانه به ویژه در میان «اپوزیسیون» خارج از کشور کسانی این حادثه را دست‌آویز شادی و سخره‌گری قرار داده‌اند. نگرانی‌ای از درگرفتن جنگ ندارند و ساده‌لوحانه فکر می‌کنند بمب‌ها به صورت تمیز و نقطه‌زن عمل خواهند کرد، و مسیر را که صاف کردند همه مردم قیام می‌کنند تا موکب ملوکانه وارد شود. خودشان را «ملی‌گرا» می‌خوانند. این نهایت ابتذال «ملی‌گرایی» است که به آتش سلاح مهاجمانی از بیرون دل بسته است.

چون قرار این جلسه با نظر به تحولات داخل گذاشته شده، به موضوع همتافته‌ی رخدادهای خاورمیانه نمی‌پردازیم، مگر در حد اشاراتی.

در مورد پزشکیان: پرسش این است که آیا انتخاب او حادثه‌ای است که فصل جدیدی را می‌گشاید؟ در مورد حسن روحانی چنین سؤالی مطرح نبود. در مورد رئیسی به نوعی دیگر مطرح بود: از فصل جدید صحبت نمی‌شد، اما گفته می‌شد ریاست رئیسی گامی است در جهت خالص‌سازی که خود تدارک انتقال از دوره‌ی رهبری خامنه‌ای به دوره‌ی جانشین اوست. خلاصه اینکه رئیسی را برگماردند، تا همه چیز را به قول معروف بهتر مهندسی کنند. در مورد پزشکیان چه می‌توانیم بگوییم: پای همین نقشه در میان است؟

آنچه در مورد رئیسی گفته می‌شد، به اعتبار این که برگماردن او را به موضوع جانشینی خامنه‌ای پیوند می‌زد درست بود. کلاً دوره‌بندی درست است؛ همچنین دیدن دوره‌ی فعلی به عنوان دوره‌ای که به فصل تازه‌ای در مسند ولایت ختم می‌شود. اما لازم است بر روی ویژگی‌هایی این دوره بیشتر فکر شود، شاید با نظر به آن بتوان فرق پزشکیان با رئیسی را در تحلیل لحاظ کرد.

دروازه‌ی گشوده به سوی رخدادهای آینده دو لولا دارد: لولای اول در حیطه‌ی شکاف میان اکثریت مردم و حکومت است، لولای دوم در درون حکومت. در مرحله‌ی بازتولید، محور دوم اهمیت ویژه‌ای پیدا می‌کند. اما مهم برای سیاست مردمی، لولای اول است.

بحران کارآیی

گفتن اینکه مسئله‌ی اصلی حکومت مسئله‌ی جانشینی رهبر است، کافی نیست. این یک مسئله است در کنار انبوهی مسئله‌‌های دیگر و شاید مسئله‌ی چندان مهمی نبود اگر مسئله‌های دیگر حدّت و شدّت کنونی را نداشتند.

در ارزیابی از عمق مشکلات حکومت، گرایش عمومی در میان مخالفان توصیف‌هایی است که واژه‌ی مرکزی آن‌ها «بحران» است. در مورد کاربست این واژه باید محتاط بود. اگر ۱۰ سال پیش گفته باشیم وضع بحرانی است، پنج سال پیش نیز چنین گفته باشیم، همچنین یک سال پیش، و اکنون هم با تأکید بگوییم که وضع رژیم بحرانی است،‌ شاید این واژه را دیگر بی‌خاصیت کرده باشیم. معنای آن توصیف دقیق وضعیت نمی‌شود. نگاه ما به وضعیتی می‌شود که بسی نابهنجار می‌نماید.

البته یک وضعیت بحرانی می‌تواند درازمدت باشد، همچنانکه یک بیماری ممکن است سال‌ها موجود زنده را گرفتار خود کند. در مورد بحران‌ مزمن، بهتر است از ریشه‌های آن سخن گوییم و پی‌جوی نمودهای آن باشیم که ممکن است عادی یا حاد باشند. وقتی نمودهای آن چنان حاد باشند که ادامه‌ی وضعیت فعلی به شیوه‌ی معمول دیگر ممکن نباشد، آنگاه می‌توانیم از مفهوم بحران استفاده کنیم که معنادار است وقتی حیطه‌ی کاربست آن معلوم باشد.

نظام ولایی در مرحله‌ی تلاش برای بازتولید خود

وضعیت مشخص کنونی رژیم را می‌توانیم با عنوان بحران کارآیی مشخص کنیم. همین ماجرای کشتن اسماعیل هنیه و محافظش در تهران نشانه‌ی گویایی از ناتوانی است. رژیم از پس کنترل پیامدهای مسئله‌هایی هم که خود ایجاد کرده برنمی‌آید. پیشتر تا حدی برمی‌آمد چون هنوز در میان مردم پایگاه داشت، می‌توانست هواداران خود را چنان بسیج کند که میدان جامعه را در تصرف خود بپندارد. مشکل بودجه داشت اما نه به حادی امروز، و دیگر اینکه فساد و سوءمدیریت به شدت امروز در کار دستگاه اختلال ایجاد نمی‌کرد. در ادامه به ریشه‌های بحران خواهیم پرداخت، اما در اینجا ابتدا به بحران کارآیی بپردازیم که در دوره‌ی اخیر خود رژیم به وجود آن اعتراف می‌کند، طبعاً به زبان خودش.

بحث‌های کاندیداها و اطرافیانشان در دوره‌ی انتخابات و ادامه‌ی آنها در جریان گزینش وزیران کابینه پزشکیان مسئله‌های عمده‌ی موجود از دید حکومتیان را رو می‌کنند. اذعان دارند که پایگاهشان در میان مردم ضعیف یا حتا به شدت ضعیف شده است. اذعان دارند که ناتوان از حل مسئله‌ی معیشت مردم مردم هستند. اذعان دارند که دستگاه‌شان مبتلا به فساد و سوءمدیریت است، و همچنین اذعان دارند که در پهنه‌ی بین‌المللی دچار دردِسرهایی جدی هستند و تا زمانی که فشار تحریمی برقرار است، مشکلات اقتصادی را نمی‌توانند برطرف کنند.

Ad placeholder

موضوع «مدیریت»

واژه‌ی کلیدی در بحث‌های دوره‌ی انتخابات «مدیریت» بود. ظاهراً همه‌ی جناح‌ها به این نتیجه رسیده‌اند که باید شیوه‌ی مدیریت را اصلاح کنند. این مفهوم نیاز به تحلیل ویژه‌‌ای دارد.

کارخانه‌ای را در نظر بگیریم که یک جای کارش اِشکال دارد، مثلا یکی از ماشین‌هایش یا یک خط تولیدش خوب کار نمی‌کند. در یک حالت نظر می‌دهند که باید ماشین یا ماشین‌های مورد استفاده را وارسی و تعمیر کنیم. به این می‌گوییم برخورد نوع یک، یعنی برخورد مستقیم با خود مسئله. در یک حالت نظر می‌دهند که اشکال را در مدیریت کار ببینیم، یعنی نه در خود ماشین، بلکه استفاده از ماشین، یا حتی برنامه‌ی استفاده از ماشین. این برخورد از نوع دو و در مورد «استفاده از» ماشین، از نوع سوم است.

نوع مواجهه‌ی رژیم با مشکلاتش از نوع دوم و سوم است. برخورد شاه هم این گونه بود؛ وقتی متوجه مشکلاتش شد و شروع کرد به نخست‌وزیر عوض کردن.

نمونه‌ی چشم‌گیر: مسئله‌ی حجاب اجباری. به نفس مسئله‌ی اجبار نمی‌پردازند. با مشکلاتی که مسئله برایشان ایجاد کرده، این گونه مواجه می‌شوند که بگویند باید قضیه را بهتر مدیریت کنیم. در رویکرد «بهتر مدیریت‌کردن» هیچ تفاوتی میان جلیلی و پزشکیان نیست.

همین مثال را تعمیم دهیم: مشکل دارند، و توافق عمومی در هیئت حاکمه این است که باید با برخورد نوع دو یا سه مشکل را حل کنند. این یعنی هم‌چنان فکر می‌کنند سوار کارند. اختلاف‌هایشان به سبک کار و مدیریت برمی‌گردد.

بیش از نیمی از مردمی که می‌توانستند رأی دهند، به این نتیجه رسیده‌اند که تفاوت‌ها در شیوه‌ی مدیریت در جمهوری اسلامی چندان جدی نیستند و با عوض شدن مدیران، باری از روی دوش آنان برداشته نمی‌شود. پس تصمیم گرفتند در انتخابات شرکت نکنند.

بیش از نیمی از رأی‌دهندگان فکر کردند یک شیوه و یک شخصیت بهتر از آن شیوه و شخصیت دیگر است و شاید او بتواند گشایشی پدید آورد. پس رفتند و [بیشتر از همه] به پزشکیان رأی دادند. بحث در این سطح که آیا شخصیت و برنامه و اطرافیان پزشکیان شایسته‌ی رأی این بخش از مردم بوده است، دیگر اشباع شده است. پرونده گشوده شده و همه از هر طرفی استدلال‌هایشان را مطرح کرده‌اند. ما بحث‌ها را تکرار نمی‌کنیم و فکر نمی‌کنیم بتوانیم نکته‌‌ی تازه‌ای به بحث بیفزاییم. اما اگر قضیه را گونه‌ای دیگر ببینیم، شاید حرف تازه‌ای داشته باشیم.

حکومت در مرحله‌ی بازتولید خود

پیشتر گفتیم که معنای خبرها را باید در جریان خبری جست. همین قاعده را به کار بریم: اگر فکر کنیم انتخابات اخیر هم رخدادی است در روال کار رژیمی که انتخابات هم به رپورتوآر سلطه‌گری‌اش تعلق دارد، پس لازم نیست چندان به آن توجه کنیم. می‌آیند و می‌روند و آخر سر مشکلات به جا می‌مانند و حتا بیشتر می‌شوند.

اما قضیه فرق می‌کند اگر فکر کنیم حکومت در مرحله‌ی خاصی از حیات خود به سر می‌برد که در آن هر چیزی را باید با نظر به ویژگی آن مرحله سنجید، آن مرحله‌ی متمایز از نظم همیشگی امور. باز هم مثالی از مهندسی: می‌خواهیم قطعه‌ای را در یک مجموعه عوض کنیم. اگر فکر کنیم فشار بر آن به روال همیشگی است، قطعه را با معیارهای همیشگی عوض می‌کنیم. اما اگر به این نتیجه رسیده باشیم که فشاری غیرعادی به آن وارد می‌شود، در این حال فکر دیگری می‌کنیم.

حکومت در مرحله‌ای از حیات خود به سرمی‌برد که آن را مرحله‌ی بازتولید خود می‌خوانیم. در این مرحله یک جابجایی ممکن است متفاوت باشد از جابجایی در وضعیت عادی به لحاظ پیامدهایش.

بازتولید اصطلاحی است دارای کاربرد در اقتصاد، زیست‌شناسی، جامعه‌شناسی، تئوری سیستم و جاهای دیگر. به طور ساده منظور از آن در بحث ما حفظ خود همراه با تغییرهایی نوسازنده برای مقابله با مشکلات است. مشکلات همواره وجود دارند، اما در جایی دیگر پاسخ‌های قبلی آشکارا بی‌اعتبار شده‌اند. و فقط این نیست که راه حلی‌هایی پیدا شوند، بلکه عناصری از سیستم هم به ناگزیر باید نوسازی شوند.

چه دلایلی داریم در این‌باره که جمهوری اسلامی در دوره‌ی تلاش برای بازتولید خود است؟

  • مشکلات به حد اشباع رسیده‌اند و دیگر نمی‌توان به شیوه‌ی گذشته با آنها سر کرد. فضای منطقه‌ای و بین المللی نامساعدتر شده‌ است، اقتصاد، بیمار رو به مرگ است، و مشکل معیشت مردم در چارچوب سیاست فعلی حل‌نشدنی می‌نماید. نارضایتی دم‌افزون است، انرژی جنبشی کلانی در جامعه ذخیره شده است. مردم از دید نظام از پشتیبان به تهدید تبدیل شده‌اند.
  • دستگاه فرسوده و فاسد و ناتوان است. به اجبار طبیعی گردش نسلی هم باید گردن بگذارد.
  • خودشان رهبر را عمود خیمه‌ی نظام ولایی می‌خوانند. اکنون هر آن ممکن است لازم بینند آن را تعویض کنند.

دوره‌های بازتولید خود در حکومت‌های اقتدارگرا دوره‌های حساسی هستند. در مورد آنها به ویژه در نیم قرن اخیر تجربه‌های بسیاری جمع شده است. در کتاب‌هایی که به پدیده‌ی دگرگونی (transformation) و گذار (transition) می‌پردازند، می‌توانیم با این تجربه‌ها آشنا شویم. نمی‌توان تجربه‌های پرتغال، اسپانیا، یونان، شوروی و اروپای شرقی، شیلی و بقیه را در چند خط جمع کنیم. فقط بسنده می‌کنیم به عطف توجه به:

  • نفس حساس بودن دوره‌های بازتولید،
  • این‌که سیستم در لحظه‌ی بازسازی خود به ناچار خود را به روی بیرون می‌گشاید،
  • این‌که ممکن است یک عنصر یا یک دسته و برنامه، لولای چرخش به سمتی شود که عواقب آن را حکومت نتواند کنترل کند،
  • اینکه احتمال می‌رود امکان گووِه‌زنی پدید آید، یعنی فشار پایین عنصری یا دسته‌ای را در بالا به گووه‌ی شکاف‌افکن تبدیل کند و ژرف شدن شکاف فرصت‌های تازه‌ای را برای جنبش مردمی ایجاد کند.
  • پیچیدگی ترک عادت بد: تا سیستم می‌خواهد عادت بدی را کنار بگذارد، یک نیروی ماند در برابرش می‌ایستد و حل بحران تبدیل به افزایش بحران می‌شود.

بحث بر سر پیشامدهاست و پیشامدها ممکن است پیش بیایند، پیش نیایند و در پیش‌آمدن‌شان شکل‌هایی بیابند که خلاف انتظار باشند. مهم این است که چشم ما گشوده باشد.

اما اکنون گونه‌ای رادیکالیسم در فضای فکری مخالفان رواج دارد که مانع نگاه کردن می‌شود. تحلیل سیاسی این رویکرد اپوزیسیونی در این حد است: آنچه در حکومت می‌گذرد سیرک و نمایش است و توجه به آنها باعث غفلت از امر براندازی می‌شود. توضیح این رویکرد در مورد کسانی که به پزشکیان رأی دادند، این است که اشتباه کردند یا گول خوردند. در مورد کسانی که به جلیلی رأی دادند، هم گفته می‌شود، یا عوامل رژیم‌اند یا فریب‌خورده و متوهم‌اند.

اینکه با مقوله‌هایی مثل سیرک و نمایش و فریب و توهم چگونه می‌توان تحلیل سیاسی‌ای کرد که متناسب با وظیفه‌ی بسیار سنگین براندازی باشد، جای پرسش دارد.

Ad placeholder

مدیریت شدن و مدیریت کردن

شک نسبت به برنامه‌های حکومت طبعاً موجه است. حکومت چنانکه گفتیم می‌خواهد به اصلاح شیوه‌ی مدیریت خویش بپردازد، و یک هدف این کار طبعاً تلاش برای چهره‌آرایی است و از این رو این هشدار که نباید فریب خورد، هشداری بجاست.

پزشکیان ۳۱ تیر ۱۴۰۳ در اولین سخنرانی‌اش در مجلس به عنوان رئیس جمهوری خطاب به مجلسیان گفت: «ما مجبوریم دست به دست هم بدهیم تا بتوانیم با همدلی و همفکری از بحران‌هایی که برای ما درست شده عبور کرده و مشکلات را حل کنیم.» او و رهبرش و دیگر عوامل حکومت فکر می‌کنند بحران‌هایی وجود دارد که برای آن‌ها درست شده، و آن‌ها اکنون باید همدست شوند و به مدیریت بحران بپردازند. مسئله اما خود آنان هستند، خود آنان منشأ همه‌ی بحران‌ها هستند. اما نمی‌خواهند مسئله را ببینند و موضعی را پیش می‌گیرند که از آن به عنوان برخورد از نوع دو و سه یاد کردیم. از موضع دو و سه طبعا مردم معترض را هم می‌خواهند مدیریت کنند. پس مسئله‌ از دید ما این می‌شود که نگذاریم مدیریت‌مان کنند و در عوض چنان کنیم که بتوانیم رخدادهای پیش رو را در تحلیل سیاسی خود به درستی لحاظ کنیم. اتفاق‌هایی خواهد افتاد که بایستی دریابیم ما تأثیرهای آنها را چگونه می‌توانیم مدیریت کنیم.

اما واقعاً اتفاق‌های مهمی رخ خواهند داد؟ به نظر می‌رسد آری، به خاطر دو چیز: وضعیت حکومت در این مرحله از حیاتش، و توده‌های وسیعی که به رژیم پشت کرده‌اند و حامل انرژی جنبشی‌‌ای هستند فزاینده که جلوه‌های پیاپی آن را دیده‌ایم و اکنون در مقاومت روزمره توان خود را مدام یادآور می‌شود.

اجتناب‌ناپذیری گشودگی و پیامدهای مدیریت‌ناشدنی آن

در این تحلیل چیز چندانی تغییر نمی‌کرد اگر به جای پزشکیان، جلیلی یا کسی دیگر انتخاب می‌شد. در صورت انتخاب جلیلی می‌گفتیم هنوز فکر می‌کنند دستگاه را با خالص‌سازی می‌توانند کارآ کنند، اما الان می‌گوییم معلوم شد خالص‌سازی پیش نمی‌رود.

پزشکیان هر قدر که رام و سرسپرده باشد، باز با وعده‌هایی برای گشودن حلقه‌های تنگ حکمرانی و شفافیت و روراست بودن با مردم به میدان آمده و این نشان می‌دهد که بحث مدیریتِ بحرانِ کارآیی را بدون تن دادن به گشودگی نمی‌توان پیش برد.

گشودگی، هر چقدر محدود و کنترل شده، باز پیامدهایی غیر قابل کنترل برای یک رژیم استبدادی دارد آن هم در مرحله‌ی تلاش برای بازتولید خود. در دوره‌ی انقلاب چنین پدیده‌ای را دیدیم، بازخواهیم دید، طبعاً نه به شکل آن دوره.

دو لولا

حکومت دچار بحران کارآیی است. می‌خواهد با مدیریت بهتر این بحران را فروخواباند. گفتیم که حکومت اکنون یک مسیر عادی را طی نمی‌کند؛ وارد دوره‌ی بازتولید خود شده است. دوره‌ی پیشین، دوره‌ی انتقال تخت ولایت از خمینی به خامنه‌ای نسبتاً بی‌درد سر گذشت. انباشتگیِ مشکلات (اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، تنگنای سیاسی خارجی، انتقال نسلی …) این دوره را بسیار پیچیده‌تر می‌کند. و نکته‌ای مهم: نظام ولایی یک نظام امتیازوری است. مرحله‌ی بازتولید، مرحله‌ی بازتوزیع امتیازها هم هست. از جمله به این دلیل نمی‌توانند همه چیز را در درون خود حل کنند. آنچه از آن به عنوان گشودگی نام بردیم، ناشی از لطف یا عقلانیت سیستم نیست، اجبار است.

دروازه‌ی گشوده به سوی رخدادهای آینده دو لولا دارد: لولای اول در حیطه‌ی شکاف میان اکثریت مردم و حکومت است، لولای دوم در درون حکومت. در مرحله‌ی بازتولید، محور دوم، اهمیت ویژه‌ای پیدا می‌کند. اما مهم برای سیاست مردمی، لولای اول است.

دو ریشه‌ی بحران

نظام یک نظام امتیازوری است که دینی بودن ویژگی سرشتی آن است. نقد رادیکال، نقد نظام امتیازوری است. برای سیاست جامعه‌گرا، سیاستی که می‌خواهد جامعه را در مقابل قدرت‌های سلطه‌گر قوی سازد، بسیار مهم است که به دو ریشه‌ی بحران در موقعیت کنونی نظر داشته باشد. آن دو ریشه‌ی بحران را با بهره‌گیری از دو اصطلاح کارل پولانی در کتاب «دگرگونی بزرگ» و نوشته‌های دیگرش توصیف می‌کنیم.

کارل پولانی در کتاب «دگرگونی بزرگ» با افسانه‌ی بازار خودتنظیم‌گر و −بر مبنای آن− منفک دیدن اقتصاد از جامعه و دادن نقش محوری به بازار درمی‌افتد. او در بررسی انتقادی خود از دو اصطلاح پیوسته استفاده می‌کند: embeddedness و disembeddedness. محمد مالجو با خوش‌سلیقگی زبانی، آنها را به ترتیب به «حک‌شدگی» و «فک‌شدگی» ترجمه کرده است.

اما استفاده ما از آنها: دین در طول تاریخ در متن جماعت‌های انسانی حک شده است. در دربارها شاهد فک‌شدگی نسبی دین هستیم، به صورت منبری در کنار تخت و یاری‌رسان به سلطه و خود بهره‌ور از آن. دین مردم اما معمولا متمایز بوده است از این دین منفک شده، مرکزی شده و همدم سلطان شده و یا در مواردی خود مدعی سلطنت شده.

با انقلاب، به دلایلی که اینجا به آنها نمی‌پردازیم، یک گرایش دینی به تمامی فک ‌شد، محور دیانت شد و نه فقط محور دیانت، بلکه مدعی سامان دادن به همه‌ی ارکان و هر گوشه و کنار جامعه شد. پولانی، تز خود را در آغاز کتاب «دگرگونی بزرگ» این گونه بیان می‌کند:

تز من این است که ایده‌ی بازار خودتنظیم‌گر بر نوعی آرمانشهر محض دلالت داشت. چنین نهادی نمی‌توانست مدتی مدید وجود داشته باشد مگر آن‌که جوهر انسانی و زیست‌محیطی جامعه را نیست و نابود می‌ساخت: [اگر استمرار می‌یافت،] انسان را جسماً نابود می‌کرد و محیط پیرامون او را به برهوت بدل می‌ساخت.

ص. ۱، ترجمه فارسی

این عبارات را، که فشرده‌ی نقد آن چیزی است که نئولیبرالیسم نام دارد، برای نشان دادن قصدمان از استفاده از دو مفهوم کارل پولانی با نظر به موضوع فک‌شدگی خودمحورانه‌ی دین در ایران به این صورت درمی‌آوریم:

ایده دین فک‌شده از جامعه و قرارگیرنده بر فراز جامعه بر نوعی ویران‌شهر (dystopia) محض دلالت دارد. چنین نهادی نمی‌تواند مدتی مدید وجود داشته باشد مگر آن‌که جوهر انسانی و زیست‌محیطی جامعه را نیست و نابود سازد: [اگر استمرار یابد،] انسان را جسماً نابود می‌کند و محیط پیرامون او را به برهوت بدل می‌سازد.

نزدیک به نیم قرن است که دین فک‌شده بر ایران حکمرانی می‌کند. این وضع نمی‌توانست این حد طول بکشد اگر با گونه‌ای فک‌شدگی اقتصاد همراه نبود. رانتی بودن دولت در ایران، این همراهی را تسهیل کرد. اتکای دین فک‌شده بر یک نظام امتیازوری، بنگاه‌های فرادولتی، رانت نفت، و در ادامه اقتصادی با بازار و شیوه‌های استثماری بی‌قانون‌شده است. قاعده‌زدایی، امتیاز به آقازادگان، و دزدسالاری از ویژگی‌های اقتصادی است منفک شده از جامعه و نیازهای آن.

پس ما گرفتار دو گونه فک‌شدگی مکمل هم هستیم. موضع رادیکال دیدن هر دو است، و تلاش برای روشنگری و تشکل برای درافتادن با هر دو.

نارضایتی وسیع هنوز به معنای عاملیت نیست. شرط عاملیت ارتقای کیفیت آگاهی و تشکل است. توجه کنیم که تکثر و تنوعی که در جنبش «زن، زندگی، آزادی» جلوه‌گر شد و با خشنودی از آن یاد می‌کنیم، کار توافق و سازمان‌یابی را مشکل‌تر کرده است. فرهنگ سیاسی ما به دوره‌ی دسته‌بندی‌های بزرگ، مرکزگرایی و پیروی از یک خط و رهبر تعلق دارد و هنوز متناسب با تنوع و تکثر نشده است.

وظیفه‌ی ما و ارزیابی انتقادی از توان و کارکردمان

دوره‌ی پرحادثه‌ای را پیش رو داریم.

صف‌بندی‌ها عوض خواهند شد. عده‌ای رأی دادند، عده‌ای رأی ندادند، آنانی که به پزشکیان رأی دادند، از دو موضع چنین کردند: دسته‌ای با اعتقاد به اصلاح و گمان مصلح بودن پزشکیان و عده‌ای با نظر به امکان‌هایی که ممکن است برای خروج از فروبستگی کنونی پدید آید. در خارج، کار به فحاشی و زد و خورد در جلوی سفارت‌خانه‌ها هم کشید. در داخل در برخی محافل شکاف پدید آمد. فضا نسبت به خارج متمدنانه‌تر بود. دسته‌کشی‌ها گسترش پیدا خواهد کرد. آنچه می‌بینیم، تازه آغاز کار است.

فضای منطقه و جهانی را هم در نظر گیریم. شاید رخدادی روند امور داخل را به هم زند. به نفع جنبش مردم ایران است که مسائل داخلی تعیین‌کننده باشند. امیدوار باشیم که رخداد ناگواری پیش نیاید.

اظهار این آرزو در کنار آرزوهای مشابه دیگری می‌نشیند که به یک تلخکامی برمی‌گردد: بیشتر از آنکه عامل باشیم، گرفتار سازوکارهای خارج از اختیار خود شده‌ایم.

نارضایتی وسیع هنوز به معنای عاملیت نیست. شرط عاملیت ارتقای کیفیت آگاهی و تشکل است. توجه کنیم که تکثر و تنوعی که در جنبش «زن، زندگی، آزادی» جلوه‌گر شد و با خشنودی از آن یاد می‌کنیم، کار توافق و سازمان‌یابی را مشکل‌تر کرده است. فرهنگ سیاسی ما به دوره‌ی دسته‌بندی‌های بزرگ، مرکزگرایی و پیروی از یک خط و رهبر تعلق دارد و هنوز متناسب با تنوع و تکثر نشده است.

مسئله‌ی اصلی، اندیشه‌ی توأمان بر هر دو ریشه‌ی بحران کشور و پیامدهای آن است: فک‌شدگی دین و فک‌شدگی اقتصاد.

جنبش «زن، زندگی، آزادی» متوقف شد چون نیروی اعتراضی واکنش‌گر به فک‌شدگی اقتصاد در آن سرازیر نشد. این مشکلی است که باید حل شود.

به جای آن رادیکالیسم کم‌مایه‌ای که از آن انتقاد کردیم، نیاز به بینشی داریم که دریابد با اتفاق‌هایی که در جریان است چه گام‌هایی را می‌توان برای تقویت جامعه‌ی مدنی، متشکل شدن کارگران و زحمتکشان، حرکت‌های سازمان‌یافته‌ی سرتاسری در دانشگاه‌ها و اظهار وجود فکر آزادی‌خواه و عدالت‌خواه در همه‌ی عرصه‌های فرهنگی داشت. اکنون هنگام سازمان دادن حرکت‌های سرتاسری برای مقابله با حجاب اجباری است. اکنون در داخل وقت گسترش رسانه‌های بدیل است، دعوت به بحث است، پرداختن به مسائل کارگران، زنان، اقوام، حاشیه‌نشینان، و همه‌ی آنچه به تبعیض و استثمار و خشونت مربوط می‌شود، در همه‌ی عرصه‌های عمومی است.

کیفیت کار در خارج به شکل تأسف‌باری پایین است. آنچه در حال گسترش است:

  • لات‌بازی،
  • و گریه و زاری در این مورد است که All eyes on Iran و گویا از ایرانیان بدبخت‌تر در جهان وجود ندارند،
  • پس باید قدرت‌های غربی و اسرائیل حمله کنند و سر افعی را در تهران بزنند.

همه‌ی اینها دردآور است و به راستی توهین به مردمی است که تاریخ طولانی‌ای از مبارزه برای دست یابی به حقوق انسانی و بارقه‌های تابناک از فرهیختگی دارد.

پس باید فکری کرد.

همه باید فکر کنیم.

ویدئوی سخنرانی و بحث


0 FacebookTwitterPinterestEmail

پیام بگذارید

پیام

گالری

ما را دنبال کنید! ​

تماس

  Copyright © 2023, All Rights Reserved Payaam.net