خمینی مُرد اما میراثی که هنوز می‌کُشد: روایتی افشاگرانه و ریشەای از بنیان‌گذار جمهوری اسلامی

ایوب دباغیان

از فرمان جهاد علیه کردستان تا فقر، سرکوب و ویرانی اجتماعی امروز

چرا مرگ یک دیکتاتور را فراموش نمی‌کنیم؟

۱۴ خرداد یادآور مرگ کسی‌ است که پایه‌گذار سیاه‌ترین دوران تاریخ معاصر ایران بود. روح‌الله خمینی با فریب‌کاری سیاسی و سوءاستفاده از احساسات مذهبی مردم، انقلابی مردمی را که علیه استبداد شاهنشاهی شکل گرفته بود، ربود و آن را به ولایت مطلقه فقیه بدل کرد؛ حکومتی که بر پایه‌ی سرکوب، تبعیض، فقر و خفقان بنا شد.

امروز، در حالی که بیش از سه دهه از مرگ خمینی گذشته، هنوز فرزندان این نظام، با همان منش و منطق، زندگی مردم ایران را در هر کوی و برزن و در هر خانه‌ای به جهنمی واقعی تبدیل کرده‌اند.

از «جهاد اسلامی» تا قتل‌عام و مقاومت مردم کردستان

تنها چند ماه پس از استقرار جمهوری اسلامی، وقتی مردم کردستان خواهان خودمدیریتی، آموزش به زبان مادری، آزادی‌های سیاسی و عدالت اجتماعی شدند، پاسخ خمینی نه گفت‌وگو بود و نه پذیرش حقوق اساسی؛ بلکه فرمان صریح «جهاد اسلامی» علیه مردم یک منطقه‌ی کامل از ایران صادر شد.

ــ در مرداد ۱۳۵۸، خمینی طی فتوایی مردم کردستان را «محارب»، «ضداسلام» و «یاغی» نامید؛ فتوایی که راه را برای لشکرکشی رسمی ارتش، سپاه، و نیروهای شبه‌نظامی باز کرد.

ــ در پی این فرمان، ده‌ها روستا با خاک یکسان شد، صدها زن و مرد، کودک و سالخورده کشته یا اعدام شدند، و هزاران خانواده آواره‌ی کوه و مرز شدند.

ــ اما کردستان نه تسلیم شد و نه خاموش ماند. در دل این طوفان خونین، جنبش انقلابی مردم کردستان پا گرفت؛ جنبشی برخاسته از دل جامعه، با تکیه بر شوراهای مردمی، دفاع داوطلبانه، همیاری طبقاتی و سازماندهی از پایین، که با پیشگامی کومه‌له (سازمان کردستان حزب کمونیست ایران) به صدای رسای مقاومت بدل شد.

کومه‌له نه‌فقط اسناد این جنایات را ثبت و منتشر کرد، بلکه در عمل، شبکه‌های دفاع مردمی، کمیته‌های تدارکات، آموزش، بهداشت، و همبستگی طبقاتی را در شهرها و روستاهای کردستان سازمان داد. این جنبش نشان داد که مردم کردستان، تنها مطالبه‌گر نبودند، بلکه آماده‌ی دفاع از حقوق و کرامت خود با تمام توان بودند.

ــ این اولین تجربه‌ی مردم یک منطقه از «ولایت فقیه» بود؛ رژیمی که حتی خواسته‌ای چون تدریس زبان مادری را با گلوله پاسخ می‌داد. اما در مقابل، صدای مقاومت، عدالت‌خواهی و خودسازمان‌دهی مردمی طنین انداخت.

چهل‌وپنج سال جمهوری اسلامی: نقشه‌ای برای مرگ تدریجی یک ملت

جمهوری اسلامی نه‌فقط در دهه‌ی اول، بلکه تا امروز، دست از خشونت ساختاری و تخریب جامعه برنداشته است. ساختاری که در آن:

🔻 فقر، گرسنگی، بی‌خانمانی

ــ  بیش از ۶۰٪ جمعیت ایران زیر خط فقر مطلق زندگی می‌کنند.

ــ  میلیون‌ها انسان، در حاشیه‌ی شهرها یا در زاغه‌ها و چادرها، از ابتدایی‌ترین امکانات زندگی محروم‌اند.

ــ  سفره‌ی مردم هر روز کوچک‌تر می‌شود؛ گوشت و لبنیات برای بسیاری به رؤیا بدل شده‌اند.

🔻 بیکاری و مهاجرت اجباری

ــ  جوانان تحصیل‌کرده در جستجوی شغل آبرومند به در بسته می‌خورند؛ و بسیاری یا مهاجرت می‌کنند یا در کارهای غیررسمی، با دستمزد ناچیز، استثمار می‌شوند.

ــ  در استان‌هایی چون سیستان‌وبلوچستان، کردستان، خوزستان و لرستان، نرخ بیکاری از ۴۰٪ هم فراتر رفته است.

🔻 کودک‌همسری و کودکان کار

ــ  در سایه‌ی فقر، قانون‌گذاری عقب‌مانده، و مردسالاری حاکم، کودک‌همسری قانونی و گسترده شده است؛ دختران ۹ تا ۱۳ ساله قربانی ازدواج‌های اجباری می‌شوند.

ــ  بیش از ۵ میلیون کودک کار در خیابان‌ها، کارگاه‌ها، کوره‌پزخانه‌ها و پشت چراغ قرمزها روز را به شب می‌رسانند.

ــ  حکومت نه‌تنها حمایتی ارائه نمی‌دهد، بلکه حتی وجود این کودکان را انکار می‌کند.

🔻 تن‌فروشی، اعتیاد، فروپاشی خانواده

ــ  تن‌فروشی در میان زنان، دختران نوجوان، و حتی مردان جوان به سطح هشداردهنده‌ای رسیده است.

ــ  بسیاری برای تأمین نان شب تن به فروش بدن می‌دهند.

ــ  اعتیاد، افسردگی، خودکشی و طلاق، حاصل فشارهای معیشتی و اجتماعی، همچون ویروسی واگیردار در جامعه گسترده شده است.

🔻 ناامنی، قتل، خشونت

ــ  قتل‌های ناموسی، اسیدپاشی، تجاوز خانگی و عمومی، و مزاحمت‌های خیابانی بخشی از واقعیت تلخ زنان و دختران در ایران است.

ــ  در بسیاری از موارد، عاملان خشونت توسط نظام قضایی حاکم حمایت می‌شوند یا مجازات نمی‌شوند.

🔻 سرکوب، شکنجه، اعدام

ــ  ایران یکی از اعدام‌گرترین کشورهای جهان است؛ آن‌هم نه فقط برای جرائم سنگین، بلکه برای دگراندیشی، فعالیت سیاسی، یا حتی مصرف مواد.

ــ  زندانیان سیاسی، معلمان، کارگران، زنان مبارز، دانشجویان و نویسندگان هر روز بازداشت، شکنجه و تهدید می‌شوند.

ــ  خانواده‌های اعدامیان، خود نیز در معرض تهدید، سانسور و فشارهای امنیتی قرار دارند.

جنبش‌های مردمی: امید در دل تاریکی

در برابر این جهنم اجتماعی، مردم ایران هرگز ساکت نمانده‌اند. جنبش‌های گسترده و متنوعی در دهه‌های اخیر شکل گرفته‌اند:

ــ  اعتصابات کارگری و اعتراض بازنشستگان، که با شعارهایی چون «خط فقر ۳۰ میلیونه، حقوق ما ۱۵ میلیونه» هر هفته خیابان‌ها را پر می‌کنند.

ــ  جنبش دانشجویی و فرهنگیان، که در برابر سیاست‌های سرکوبگر آموزشی و فرهنگی ایستاده‌اند.

ــ  جنبش زنان، که از حجاب اجباری تا حق طلاق، از حق سفر تا حق زیستن آزاد، علیه بنیادهای جنسیتی این نظام برخاسته‌اند.

ــ  و نهایتاً، جنبش «زن، زندگی، آزادی» که در سال ۱۴۰۱ به یکی از فراگیرترین قیام‌های اجتماعی تاریخ ایران تبدیل شد و هنوز شعله‌های آن خاموش نشده است.

مرگ یک دیکتاتور، تداوم یک فاجعه

خمینی مُرد، اما جمهوری اسلامی‌ای که او بنیان گذاشت هنوز زنده است. زنده است در چهره‌ی زخمی دختران تن‌فروش، در بدن خسته‌ی کارگران محروم، در چشم‌های کودکان کار، در فریادهای مادران داغ‌دیده‌ی کردستان، بلوچستان، خوزستان و تهران.

اما اگرچه این رژیم هنوز زنده است، جامعه‌ای زنده‌تر و آگاه‌تر در برابرش ایستاده؛ جامعه‌ای که دیگر وعده نمی‌پذیرد، فریب نمی‌خورد، و می‌داند که آزادی را تنها با مبارزه، همبستگی و پایداری می‌توان به‌دست آورد.

این جامعه، با همه‌ی زخم‌هایش، آماده است نه‌فقط جمهوری اسلامی را دفن کند، بلکه با دستان خود، تاریخ تازه‌ای از رهایی، عدالت و برابری را آغاز کند.

درد مشترک، راه مشترک می‌طلبد؛ رهایی هیچ‌کس بدون رهایی همه ممکن نیست. پس دست در دست هم، آینده را با اتحاد، همبستگی و ایستادگی بازمی‌سازیم.

۱۴ خرداد ۱۴۰۴

0 FacebookTwitterWhatsappTelegramEmail

پیام بگذارید

رویدادهای مهم

پیام

گالری

ما را دنبال کنید! ​

تماس

  Copyright © 2023, All Rights Reserved Payaam.net