علیرضا منافزاده
نکوداشت داریوش آشوری
داریوش آشوری نویسنده، اندیشمند، زبانشناس و مترجم ایرانی نامی آشنا در قلمروی زبان فارسی است. او نقش بهسزایی در توسعه زبان فارسی و دامنه واژگان آن درحوزه علوم اجتماعی و فلسفه دارد. دانشنامهی سیاسی او به همراه بسیاری دیگر از آثارش مانند ترجمههای روان و سلیس از آثار فدریش نیچه فیلسوف بزرگ آلمانی جزو آثار ماندگار آشوری در زبان فارسی محسوب میشوند.
انجمن فرهنگیان فرانسه «وال دو مار» در شهر کرتی شب ۲۷ آوریل را به داریوش آشوری و گفتوگو در مورد آثار او اختصاص داد.
تقی تام یکی از اعضای انجمن در مورد برگزاری این شب گفت:
«آقای داریوش آشوری یکی از سرمایههای فرهنگی ایرانیان و فارسیزبانان هستند. انجمن فکر کرد بهتر است تا ایشان هنوز در قید حیات و شکوفایی هستند از او قدردانی و سپاسگزاری کنیم و هم از صحبتهای سخنرانانی که هر کدام در آثار داریوش آشوری تحقیق کردهاند بهرمند شویم.»
در این برنامه زهرا موسوی، پژوهشگر افغانستانی٬ محمد رضا نیکفر پژوهشگر و مدرس فلسفه سیاسی و علیرضا منافزاده، پژوهشگر تاریخ درباره آثار داریوش آشوری و تاثیرات آن در زبان فارسی صحبت کردند.
متن کامل سخنرانی علیرضا منافزاده که توسط گزارشگر زمانه تهیه شده است را در ادامه میخوانید:
داریوش آشوری یکی از سرشناسترین و برجستهترین اندیشهگران ایرانی است. مترجم آثار فلسفی و لغتشناسی کمنظیر است. سهم او را در تحول نثر مرسل فارسی کسی نمیتواند انکار کند. آشوری به رغم مخالفتهایی که بعضیها با نوآوریهای او در زمینه زبان فارسی کردند و هنوز هم میکنند توانسته است در تحول نثر رسالهنویسی در زبان فارسی بسیار اثرگذار باشد. دامنه تأثیر او در امروزی کردن فارسی نوشتاری از مرزهای ایران گذشته و اکنون بسیاری از پارسیگویان و پارسینویسان افغانستان و تاجیکستان هم از شیوه فارسینویسی او پیروی میکنند. بیش از سیصد واژهی برساختهی او در حوزه علوم اجتماعی امروز در زبان فارسی جا افتاده و جایگیر شده چنانکه همه به طور طبیعی آنها را بکار میبرند. مثل: مردمسالاری، گفتمان، همهپرسی، شورانشگری، خداباوری و دهها واژه دیگر.
ترجمه «چنین گفت زرتشت» فردریش نیچه علاوه بر زیبایی خیرهکننده نثر آشوری در این اثر منبع بسیار مهمی است برای همه کسانی که به زبان فارسی و به ویژه تحول تاریخی آن علاقمند هستند. آشوری در این ترجمه از همه امکانات فارسی برای ترجمه اثر بزرگ نیچه سود جسته و ترجمهای دقیق و در عین حال زیبا، روان و آهنگین به فارسی عرضه کرده است. کافی است اندکی در ساخت جملهها در این کتاب دقیق شویم تا متوجه ریزهکاریهای او در فارسینویسی بشویم این ریزهکاریها برای حل دشواریهای زبان فارسی بسیار کارساز و آموزندهاند. زبان فارسی مثل هر زبان دیگری دشواریهایی دارد که خیلیها در نوشتن به آنها توجه نمیکنند.
آشوری در کتاب «زبان باز» سیاست زبانی خود را به خوبی توضیح داده است. ایده اصلی او این است که ما برای بیرون آمدن از چرخه واپسماندگی یا بهتر است بگویم درماندگی باید در درجه نخست زبانمان را توسعه بدهیم و آن را برای فهم و بیان نیازها و الزامهای قلمروهای بیشمار فکری و مادی جهان امروز بازسازی کنیم.
بنابر این واپسماندگی از نظر آشوری تنها فرهنگی یا اقتصادی نیست بلکه نوعی درماندگی است که به گفته او آن را در همه عرصههای حیات اجتماعی خود میبینیم، با خواندن کتاب او متوجه میشویم از نظر او آدمی حتی برای حل مشکلات شخصیاش در جامعه کنونی نیازمندِ زبانی توسعه یافته و گویاست.
آشوری جزو معدود روشنفکرانی است که از آغاز فعالیتهایش پروژه فکری داشته داشته است. اساس پروژه فکری او بر یک ایده کلی نهاده شده. به طور کلی در این باره میتوان گفت که او به گیر و گرفتاریهای فرهنگی تاریخی و اجتماعی ایران در عصر کنونی یا به تعبیر خود او از زمان هبوط آن از کشوری شرقی به کشوری جهان سومی اندیشیده و همچنان میاندیشد. رسیدن به این ایده و از همه مهمتر فرمولبندی آن با این ایجاز و روشنی، سلوک فکری پرزحمتی میطلبد که باید بگویم داریوش آشوری آن را با تیز هوشی به انجام رسانده است.
به نظر من هبوط از شرق به جهان سوم اساسیترین وسوسه فکری اوست. واماندگی در وضع جهان سومی و چگونگی رهایی از آن داستان جالبی است. آشوری میگوید جامعههایی نتوانستند خود را از وضع جهان سومی رها کنند. برخی از آنها تواناییهای مادی داشتهاند اما از نیروی اخلاقی به ویژه در میان رهبرانشان بیبهره بودهاند. جامعههایی که از این آزمون سربلند بیرون آمدهاند به گفته آشوری آنهایی بودهاند که دستکم در دو عرصه کامیاب شدهاند: یکی در برپا کردن دولت ملت و دیگری پدید آوردن نظام اقتصادی متناسب با آن. جامعههایی که از آزمون رهایی از وضع جهان سومی سرافکنده بیرون آمدند همانهایی هستند که روی هم رفته در بر پا کردن دولت ملت شکست خوردند بنابر این به گفته داریوش آشوری این جامعهها اکنونی پر تب و تاب و آشوبزدهاند و آیندهای نامطمئن و مردمی سراسیمه دارند.
Ad placeholder
آشوری برای بیرون آمدن از وضع جهان سومی به رشد علوم انسانی اهمیت بسیاری میدهد و میگوید یکی از نشانههای برونرفت از وضع جهان سومی و پیشرفت جامعه رشد علوم انسانی است.
یکی از پرسشهایی که او همواره مطرح کرده این است که چرا در جامعههای جهان سومی رشتههای علوم طبیعی چندان مشکلی برای جایگیر شدن ندارند و کسانی از مردم آن جامعهها حتی میتوانند در این رشتهها به پایههای بلند علمی برسند اما ورود علوم انسانی و یا اجتماعی به آن جامعهها و جا افتادنشان در نظام آموزشی دشوار است. توضیحی که آشوری در این باره میدهد بسیار جالب است: میدانیم که عینیت علمی در علوم انسانی آن دقت و معنایی را ندارد که در علوم طبیعی دارد اما باید توجه کنیم که موضوع علوم انسانی خود انسان است و فاصله گرفتن انسان از خویشتن برای در نگریستن به خود که کار سادهای نیست.
در علوم سنجیده موضوع پژوهش علمی بیرون از انسان است اما در علوم انسانی و اجتماعی موضوع خود انسان است و برای اینکه انسان بتواند خود را به موضوع اندیشه تبدیل کند باید از خود فاصله بگیرد. این فاصله گرفتن از خویشتن برای ما ایرانیان تا حدودی دشوار است و کوشش ما باید در این جهت باشد که بتوانیم این فاصله را از خودمان بگیریم و خودمان را تبدیل ابژه شناخت بکنیم.
داریوش آشوری معتقد است فلسفه مقدمات دیگری میطلبد. شرایط امکان فلسفه را بیش از همه در تاریخ یک فرهنگ جستجو میکند و تنها محمل تناور شدن فلسفه را زبان آن فرهنگ میداند. به همین دلیل فلسفیدن را به زبانی بیگانه و غیر بومی کم و بیش ناممکن میداند. میگوید تا کنون فیلسوفی بزرگ دیده نشده که به زبانی جز به زبان مادری خود اندیشیده باشد. به عقیده او فلسفه مانند شعر در دل یک سنت فرهنگی امکانپذیر میشود. زبان شعر زبانِ حسانی است و زبانِ فلسفه زبان عقلانی است اما هردوی آنها به یک جهان فرهنگی و تاریخی وابستهاند و در دل آن تناور میشوند. به گفته او فیلسوفان وابسته به سه سنت اصلی فلسفی در جهان یعنی آلمانی، انگلیسی و فرانسوی همه به زبانهای مادریشان اندیشیدهاند. به همین سبب میگوید ما در ایران سنت فلسفی نیرومندی به معنی غربی کلمه نداریم که به اعتبار آن صحبت از فلسفیدن به معنای واقعی بکنیم از سوی دیگر زبان ما هنوز برایفلسفیدن جدی آمادگی ندارد و باید ورزیدهتر و رساتر بشود. نتیجهای که او از همه این بحثها میگیرد این است که ما در وهله نخست نیازمند انتقال علوم انسانی و اجتماعی به ایران هستیم. آشوری آموزش فلسفه را انکار نمیکند و میگوید آموزش فلسفه به عقلانیت کمک میکند اما نباید انتظار داشته باشیم که فیلسوف بزرگی از میان ما برخیزد. آنچه در این میان اهمیت دارد این است که ما باید به دنبال آموزش پایههای اساسی علوم انسانی و جایگیر کردن آن علوم در نظام آموزشی کشورمان باشیم و برای این کار در درجه اول باید بکوشیم به اکنون و گذشته کشور خود با عینیت، بدون تعصب و بدون احساسات و عواطف نگاه کنیم و این همان رویکردی است که «ماکس وبر» زیر عنوان «بی طرفی ارزش شناختی» از آن سخن میگوید.
Ad placeholder