در دفاع از حضور رفیق ابراهیم علیزاده در کنفرانس اسلو
گلاویژ رستمی
شرکت رفیق ابراهیم علیزاده، دبیر اول کمیتهی مرکزی کومهله، در کنفرانس «حقوق بشر در ایران پس از جمهوری اسلامی» در اسلو، موجی از واکنشها را میان بخشی از نیروهای چپ برانگیخت. گروهی از منتقدان، این حضور را عدول از اصول کمونیستی تعبیر کردند. اما واقعیت آن است که مارکسیسم نه مکتب انزوا، بلکه فلسفهی تغییر است. غیبت از میدان سیاست، تسلیم بیصدای چپ به بورژوازی است، نه وفاداری به آرمانهای طبقهی کارگر.
مارکس در تز یازدهم دربارهی فویرباخ گفته بود: «فیلسوفان تنها جهان را تفسیر کردهاند، اما مسئله بر سر تغییر آن است.» این جمله، چکیدهی تمام فلسفهی مارکسیستی است. مارکسیسم نظریهای برای تفسیر رویدادها نیست، بلکه ابزار دگرگونی بنیادین جهان است. کمونیستها اگر در میدان واقعی سیاست و در میان تضادهای زندهی جامعه حضور نداشته باشند، از وظیفهی تاریخی خود یعنی دخالت در روند تغییر جامعه کناره گرفتهاند. آنان که از دور مینگرند و در لاک خود به تکرار شعارهای تهی بسنده میکنند، در حقیقت از مسیر انقلاب و مبارزه طبقاتی جدا افتادهاند.
استراتژی کمونیستی، نابودی نظام سرمایهداری و برپایی سوسیالیسم است، اما تاکتیکهای سیاسی ابزارهاییاند که برای پیشبرد همین هدف بهکار گرفته میشوند. حضور در کنفرانسهایی چون اسلو، بهخودیخود هیچ عدولی از اصول نیست؛ بلکه فرصتی برای بیان دیدگاه کارگری و سوسیالیستی در برابر سایر نیروهای اپوزیسیون است. رفیق ابراهیم علیزاده در این نشست با مواضعی روشن از حقوق واقعی انسان در پیوند با رهایی طبقاتی دفاع کرد و مرز خود را با گفتمان بورژوایی حقوق بشر مشخص ساخت. این حضور، نه مشروعیتبخشی به نیروهای بورژوازی، بلکه نقد و افشای محدودیتهای آنان از موضعی کمونیستی بود.
در برابر این رویکرد، برخی منتقدان، که خود را پاسداران “اصول ناب” میدانند، عملاً درک درستی از جوهر زندهی مارکسیسم ندارند. آنان نه در میدان مبارزه حضور دارند و نه در تحولات اجتماعی اثرگذارند. در بهترین حالت، به فرقههایی بیخاصیت و حاشیهای تبدیل شدهاند که از درک دیالکتیک مبارزهی سیاسی و اجتماعی ناتواناند. مارکسیسم را به مجموعهای از شعارهای خشک و بیجان فروکاستهاند و با پناه گرفتن پشت الفاظ، از مسئولیت تاریخی خود برای تغییر جامعه میگریزند. این سکتاریسمِ منجمد، نه نشانهی وفاداری، بلکه بیانگر بیعملی و انفعال است.
بقای مارکسیسم در پیوند با کنش اجتماعی است؛ هرگاه از میدان عمل فاصله بگیرد، از جوهر انقلابی خود تهی میشود. مارکسیسم در خیابان، در کارخانه، در دانشگاه، و در میان رنج و ستم انسان زنده است. کمونیسم اگر از عرصهی گفتوگو و سیاست کنار بکشد، میدان را بیچونوچرا به بورژوازی واگذار خواهد کرد. حضور در کنفرانس اسلو، نه عدول از آرمانها، بلکه اثبات پویایی کمونیسم و آمادگی آن برای مداخله در روند تغییر جامعه بود.
رفیق ابراهیم علیزاده در اسلو، صدای طبقهی کارگر را به میان گفتمانهای عمومی آورد و یادآور شد که حقوق بشر واقعی بدون رهایی طبقاتی ممکن نیست. این موضع، تداوم همان خطمشی انقلابی و کمونیستی است که از آغاز بر پایهی دخالت فعال در تغییر جامعه بنا شده است. عدول واقعی آنجاست که نیروهای چپ در لاک خود فرو روند و به تفسیر جهان بسنده کنند. اما کمونیسمی که میخواهد جهان را دگرگون کند، باید در همهی میدانها حضور داشته باشد — با پرچم سرخ خود، با صدای کارگر، و با ایمان به انسانِ آزاد و برابر.
٢٤-١٠-٢٠٢٥