روژان کلهر
از چندین روز مانده به انتخابات ۱۱ اسفند، حکومت در محوطهی فضای خالی پشت مترو تئاترشهر محفلی راه انداخته تا با استفاده از گروهی بسیجی و دانشجو مردم را قانع و ترغیب کند تا در انتخابات شرکت کنند. این درحالیست که چند وقتیست دورتادور محوطهی مجموعهی تئاترشهر حصاری کشیده شده و تنها راه ورود به ساختمان تئاترشهر یک ورودی کوچک در ضلع جنوبی چهارراه است. جای خالی مابین حصار تئاترشهر و ورودی یک مترو دقیقا پشت راستهی دستفروشان، مکانی شده که در آن چادرهای شبیه غرفههای نمایشگاهی برپاکردهاند. روی سردر غرفهها نوشته شده: «محفل گفتوگو» و «کرسی آزاداندیشی» و داخلش تختهوایتبردی بزرگ نصب است و یک مجری و چند زن کارشناس با چادرهایی سیاه هم نشستهاند. مردم هم ظاهراً میتوانند درباره انتخابات راحت درحال نوشیدن چای و شیرینی گفتوگو کنند. از حکومت انتقاد کنند و نظراتشان را بگویند.
غرفهای مدور هم برپاکردهاند که داخلش سماورهایی بزرگ گذاشته شده و به مردم چای آتشی و شکلات و شیرینی میدهند. غرفهای چادری دیگر بنا شده به حالت یک نمایشگاه کوچک که روی دیوارههایش تابلوهایی بزرگ به حالت روزنامه دیواری نصب کردهاند که متشکل از تکهپارههایی از تاریخ برپایی مجلس در ایران و تصاویری از شخصیتهایی است که دربارهی اهمیت مجلس و رایدادن و اهمیت آن سخنانی گفتهاند. برای مثال تصویر روحالله خمینی درحال رای دادن و جمله معروفش که میزان رای مردم است. یا عکسی از بنیصدر و تیتری که نوشته «بنیصدر کفایت سیاسی را باخت.» عکسهایی دیگر و شرح کوتاهی از ماجرای به توپ بستن مجلس توسط محمدعلیشاه قاجار با تیتر بزرگی که: «پای پادشاه بیخ گلوی مردم!»
در فضای خالی دیگر هم که مشرف به پیادهرو و محل عبورومرور مردم است یکجایگاه جهت سخنرانی تدارک دیدهاند با بنرهای بزرگی که روی هر کدام با خط بزرگ شعارهایی نوشته شده: «انتخابات رو کنار نذار. ایران خودت رو بساز. فردای فرزاندنت رو نفروش و…» همراه لوگوهایی به شکل اثر انگشت! بلندگوهایی بزرگ هم نصب کردهاند تا صدای سخنران و مردمی که صحبت میکنند پخش شود. صدا آنقدر بلند است که نه تنها تا داخل محوطه تئاترشهر شنیده میشود، بلکه چهارراه را تحت پوشش قرار داده و آنسوی خیابان و ضلع شمالی چهارراه ولیعصر شنیده میشود. در این بین هر کسی بدون اینکه خطری متوجهاش باشد میتواند میکروفن را در دست بگیرد صحبت کند و هرچه دل تنگش میخواهد بگوید. در میان رهگذران نیر دخترانی چادرسیاهپوش و پسران جوانی که اکثرا دانشجو هستند با ریشهای تازه پشت لب سبز شده و به یک معنا «رایاولی»اند ایستادهاند. آنها برگههایی در دست دارند و سعی میکنند با مردم صحبت کنند و آنها را قانع کنند که باید در انتخابات شرکت کرد.
روی برگهها با تیتری بزرگ نوشته شده: من رای میدهم. و در چند پاراگراف مجزا سوتیترهایی با این عناوین که: من رای میدهم چون پسرم سربازه، من رای میدهم چون نونوایی دارم و… در هر پاراگراف هم توضیحی مبنی بر اینکه مثلا خواستهام وام بگیرم نشده، یا کارهایم در پیچوخم اداری انجام شده، در واقع چیزی که روی برگهها نوشته شده شاید چکیدهای از اهداف کسانیست که این محفل را بهپا کردهاند که میخواهند بگویند اگر شما مردم افرادی را انتخاب کنید که کاربلد باشند این مشکلات حل میشود. وجود مشکلات به خاطر عدم مشارکت شما و یا مشارکت غلط شماست! روی این نکته هم یکی از سخنرانان در صحبتهایش یکسره تأکید میکند و در بلندگو داد میزند:
مشکل با رای دادن هم حل نمیشود مشکل به خاطر بد رای دادن است. شما نباید به خاطر اینکه نمایندهای پول میدهد رای بدهید و یا چون فامیل شماست! شما باید افراد اصلح را انتخاب کنید! اگر هم ما مجلس خوب و کاربلدی نداریم دلیلش انتخابهای غلط ماست.
Ad placeholder
سید، تا کی جان بکنیم؟
اکثر کسانی که در واقع میزبان این محفلاند جوانانی دانشجو و سخنرانان هم جوان هستند. از آنسو بیشتر میهمانان از جمله کسانی که روی صندلیها نشسته و چای مینوشند و شوخی و خوشبشی هم میکنند افراد مسنی هستند که از سر بیکاری آمدهاند که مشغول شوند و به یک معنا مسجدی و پامنبری مجلساند. در میان دختران و زنان هم تعداد زنانی که غیرچادری باشند اندک است. در بین افرادی که تجمع کردهاند کارگران و دستفروشان هم دیده میشوند که خسته از سرکار آمدهاند و درحال نوشیدن چای، محفل را بازارگرمی انتخاباتی میدانند و چای و شیرینیشان را خورده به ریش سخنرانان میخندند و میروند.
صحبتهای مردم اما اکثرا در مخالفت با حرفهای سخنرانان است. در بخشی که یک مجری درحال صحبتهایی مبنی بر این نکته است که مشارکت باید چگونه باشد، پیرمردی صحبتی میکند و در همان حال اکثریت افرادی که ایستادهاند تاییدش میکنند. پیرمرد درحال نوشیدن چای با خونسردی میگوید:
شما از مشکلات میگویید اما با رای دادن ما مشکل حل نمیشود چون وقتی در یک خانواده مشکل وجود دارد مقصر اصلی بچهها نیستند پدر خانواده است. او بوده که خانواده را تشکیل داده و اگر مشکلی هست او باید پاسخگو باشد و مشکلات را حل کند. او مقصر است نه دیگر اعضای خانواده…
سخنران در پاسخ راهی جز سفسطه نمییابد و سعی میکند مرد را قانع کند که مقایسه یک مملکت با خانواده مقایسهی درستی نیست. اما پیرمرد قانع نمیشود و اکثر افرادی هم که نشستهاند همچنین! در این میان جوانی معترض و خسته هم رو به سخنران میگوید:
گزارش تصویری از «محفل گفتوگو» را اینجا ببینید:
مضحکهای به نام «محفل گفتوگو»
من کارگرم به خاطر روزی چهارصدتومن از صبح تا شب کار میکنم. بیست سال دارم هر کس مرا ببیند میگوید سی سالهای. تا کی باید جان بکنم به خاطر روزی چهارصد تومان بدون بیمه بدون مسکن و آینده؟!
فرد دیگری هم رو به سخنران میگوید:
سید خداوکیلی اگر شما دختر داشته باشید دخترتان را به این جوان میدهید؟
همهمه میشود و هر کس چیزی میگوید… در نهایت سخنران باز حرف خودش را میزند که راهحل شرکت در انتخابات و انتخاب افراد درستکار است!
در این بین مرد میانسالی هم به سخنران میگوید:
کدامیک از این سه هزار نفر داوطلب انتخابات که شما میگویید همه از یک جناح نیستند و افراد درستکاری میانشان هستند حاضرند به شکل رسمی در قبال کارهایی که قول میدهند انجام میدهند و شعارهاشان تعهد محضری بدهند و اگر نتوانستند به وعدههاشان عمل کنند جبران خسارت کنند؟
دوباره همهمه میان جمعیت درمیگیرد. سخنران سعی میکند توضیح بدهد اما فایده ندارد. مردم از قولهایی که مثلا ابراهیم رئیسی درباره ساخت مسکن داده و دیگر وعدههای تحقق نیافته میگویند سخنران سعی میکند موضوع را جمع کند و بگوید چنین چیزی در قانون وجود ندارد و ما باید تابع قانون باشیم و…
Ad placeholder
در انتخابات شرکت نمیکنیم، بیفایده است
در آنسو مردم رهگذری که مواجه میشوند با دختران و پسرانی که برگههای من رای میدهم را به آنان میدهند اما حرفشان چیز دیگریست. مرد میانسالی با یکی از دختران چادری درحال گفتوگو میگوید:
من سی سال است کاسب علاالدین هستم. مطمئنم که جمعه در تهران قالیباف و داروستهاش انتخاب میشوند.
او در ادامه تأکید میکند در این چهاردهه ثابت شده انتخابات نمایشیست و همهچیز از قبل تعیین شده! در میان جمعیت اکثر افراد در گفتوگوهای غیررسمی میگویند ما در انتخابات شرکت نمیکنیم چون هیچ فایدهای ندارد.
به طورکلی از عبارتهایی که تیتروار روی بنرها نوشته شده دقیقا مشخص است که حکومت به خوبی دریافته که مشارکت کم خواهد بود لذا اکثر جملات لحنی التماسی دارند تا فرمایشی! واژهها و عبارات را که تحلیل کنی دقیقاً به این نکته خواهی رسید که حکومت از عدم مشارکت مردم و بیاهمیت شدن انتخابات هراس دارد! این فضای باز برای اعتراض را فقط به این دلیل ایجاد کرده تا بتواند به نوعی از آن بهرهکشی سیاسی کند. این موضوع را یکی از میان مردم پشت میکروفن میگوید:
شما تا روز جمعه میگذارید ما راحت حرف بزنیم شنبه اگر کسی این حرفها را بزند جایش زندان است یا با گلوله جوابش را میدهید. حتی خود شما هم نمیتوانید شنبه مجوز بگیرید و اینجا بساط کنید!
خبر داری؟
در سویی دیگر وقتی از این محفل کمی دور میشوی و با برخی مردم عادی از طبقه کارگر و رهگذاران صحبت میکنی اکثرشان اصلا اطلاع ندارند انتخابات چه روزیست و اصلا انتخابات مجلس است یا مثلاً انتخابات رئیسجمهوری؟
آنان چنان درگیر کار و مشکلات زندگی سختشان هستند که اصلا بیاطلاعاند از این ماجراها. فقط شنیدهاند انتخاباتی هست ولی برایشان هیچ اهمیتی ندارد که ماجرا را دنبال کنند. از موتورسواری که مجبور است وسط این سرما مسافرکشی کند آنهم با قیمتی بسیار پایین، میپرسم خبر داری اینجا چه خبر است؟ چرا شلوغ است؟ اظهار بیاطلاعی میکند. حتی خبر ندارد انتخاباتی در پیش است او اگر از صبح تا آخر شب کار نکند شکم خودش، زن و بچههاش گرسنه میماند.