شماری از زنان زندانی در زندان اوین
مطالب این بخش برگرفته از «تریبون زمانه» هستند. تریبون زمانه، آنچنان که در پیشانی آن آمده است، تریبونی است در اختیار شهروندان. همگان میتوانند با رعایت اصول دموکراتیک درج شده در آییننامه تریبون آثار خود را در آن انتشار دهند. زمانه مسئولیتی در قبال محتوای این مطلب ندارد.
ده تن از زنان زندانی در زندان اوین در حمایت از بهاییان، نامهای سرگشاده منتشر کردهاند.
متن کامل نامه به شرح زیر است:
«تضاد در دیدگاه سیاسی و باورهامان مانعی بر حمایت از حق نبوده نیست و نخواهد بود؛ و سکوتمان در برابر ستم اعمال آن را برای رژیم کم هزینه کرده و موجب تکرار و تشدید فشارها خواهد شد.
هموطنان بهائیمان طی دههها استبداد، همواره از تمام حقوق اجتماعی محروم بودهاند. در دههی شصت و با حذف فاجعهبار مخالفان سیاسی و دگراندیشان، نزدیک به سیصد نفر از هموطنان بهائیمان توسط حکومت سربهنیست، مفقودالاثر یا اعدام شدند و هزاران نفر نیز بیبهره از کمترین حقوق اجتماعی از خانههای خود بیرون رانده شدند.
یکی از تکاندهندهترین روایتهایی که از جامعهی بهائی شنیدهایم، مربوط به اجرای حکم ۱۰ زن در دههی شصت است که با هم به قتلگاه برده شدند و در مقابل چشم دیگری به ترتیب اعدام شدند تا آخرینشان که نوجوانی زیر ۱۸ سال بود که طبق معاهدههای بین المللی کودک محسوب میشود و پیش از بازداشت مشغول به تحصیل بود و تدریس به کودکان خردسال نوجوانی که تنها تضادش با سیستم باور و عقیده ای بود که در زندگی اجتماعیاش نیز نمودی نداشت.
با سالها حبس و همزیستی با زنان بهائی و مشاهدهی فشارها و محرومیتهایی که به سبب تفاوت عقیده بر خود و خانوادههایشان تحمیل شد و شنیدن روایتهایشان از گذشته تا کنون و قیاس آن با آنچه همواره بر دگراندیشان تحمیل میشود، درمییابیم که به واقع داستان ما یکیست؛ ما که همواره به سبب تفاوت دیدگاه سیاسی یا عقیدتی به طرق مختلف از عرصههای مختلف اجتماعی و سیاسی حذفمان کرده اند و برخیمان را از حق حیات محروم نمودهاند.
سلب حق حیات و محروم کردن از حقوق اجتماعی شهروندی مدنی و در پی آن مصادره یا تخریب اموال و داشتههای بهائیان، از دیرباز رخ میداد و به روالی برای سیستم سرکوبگر بدل شد.
شنیدن روایت مادری در یکی از روستاهای شمال ایران که با چهره ای رنجکشیده و کمری خمیده در حین کار بر زمین کشاورزی مورد هجوم تخریبگران قرار گرفته بود و تلاش میکرد ماموران را از تخریب باغ و کاشانهاش منع کند، اندوه بزرگی بود. مادری که فرزندش را در جنگ ایران و عراق از دست داده بود و حالا نیز به سبب عقیدهای مورد کین رژیم، خاکش را، خانهاش را و زمینی که منبع معاش و ماحصل یک عمر زندگیاش بود را ویران، بی،بهره یا از او دریغ کردند.
ما سالها تجربهی زیستن با «مهوش ثابت» و «فریبا کمال آبادی» و دیگر شهروندان بهائی را داشتهایم و بسیار از آنان آموختهایم. علاوه بر آنچه که بر خود و خانوادههایشان به سبب سالها حبس تحمیل شده است، محروم کردن جامعه از حضور و آموزههایشان رنجی گران است.
سکوت ما در برابر این ستم مضاعف بر گروهی از جامعه که حتا زیستنشان نیز به عنوان شهروندان بهائی جرمانگاری شده است این جنایات را برای رژیم کمهزینه کرده است و راه را برای تکرار و تشدید آن هموار مینماید.
تضاد در دیدگاه سیاسی یا باورهامان مانعی نبوده، نیست و نخواهد بود بر حمایت از “حق”، همانگونه که با تضادهای سیاسی و عقیدتی در برابر سرکوب ایستادهایم و کف خیابانهای ایران را به عرصهای برای مطالبهی حق بدل
کردهایم، حال نیز در کنار هم هستیم.
تا پایان دادن به رنج مضاعفی که بر هموطنان بهائیمان تحمیل میشود، در کنارشان ایستادهایم.»
محبوبه رضایی، هستی امیری، سمانه اصغری، سکینه پروانه، مریم یحیوى، ناهید تقوى، نرگس محمدی، آنیشا اسداللهی، سپیده قلیان و گلرخ ایرایی.
خرداد ۱۴۰۳ بند زنان زندان اوین