فیروزه زمانی
انتظار… انتظار… انتظار… انتظار برای اینکه کسی از در درآید، انتظار برای اینکه کسی در آغوشم بگیرد، انتظار برای اینکه کسی خوراک بدهد، انتظار برای اینکه کسی پوشکم را عوض کند.
فیث ویلدینگ در سال ۱۹۴۳ به دنیا آمد و در زیستگاه برودرهاف[۱] در جنگلهای پاراگوئه بزرگ شد. او در سال ۱۹۶۱ به آمریکا مهاجرت کرد و مدرک کارشناسی ارشد هنرهای زیبا را از کالآرتس گرفت و همان جا از اعضای مؤسس برنامۀ هنر فمینیستی شد. فیث هنرمندی چندرسانهای است که کارهایش به جنبههای تنانه، روانی و اجتماعی-سیاسی تاریخ بدن میپردازد. تازهترین کارهایش روی مسائل نظریه و عمل سایبرفمینیستی (زنان و تکنولوژی)، با توجه خاص به بیوتکنولوژی متمرکزند. ویلدینگ در آمریکا و اروپا نمایشگاهها و سخنرانیهای متعددی برگزار کرده است. کارهای او در مجلات و کتابهایی همچون قدرت هنر فمینیستی، مجلۀ میس، مینینگ و هرسیس منتشر شده است. او دو کمکهزینۀ رسانهای از بنیاد ملی هنر دریافت کرده است. در حال حاضر، ویلدینگ عضو هیئت علمی دانشکدۀ هنر شیکاگو و کارشناس ارشد برنامۀ هنر بصری در کالج ورمونت مؤسسه و دانشگاه یونیون است.
سالهای زندگی جمعی و مجاورت تنگاتنگ با طبیعت وحشی از بسیاری جهات روی کارهای او تأثیر گذاشت. تجربۀ زندگی جمعی در مزرعه او را به سمت کنشگری اکوفمینیستی سوق داد. اکوفمینیستها در کنار ایدۀ برابری و تعهد به حفظ محیطزیست، بر نحوۀ برخورد جامعۀ مردسالار با زنان و طبیعت تأکید میکنند.
ابتدا نگاهی به نمونۀ آثار او بیندازیم تا از پنجرۀ تصویر وارد سپهر اندیشۀ فمینیستی این هنرمند شویم.
سه اژدها و یک الهه، ۲۰۲۳
https://www.instagram.com/p/C_Qo_0uNYlO/
فرجی که گریخت، ۲۰۲۲
https://www.instagram.com/p/C_QpGRPNX1s/
الهۀ برگ، ۱۹۷۶
https://www.instagram.com/p/C_QpTEcNr_j/
گلبرگهای گوشتی، ۱۹۷۱
https://www.instagram.com/p/C_QpYvVNaaj/
در همان نگاه اول، دلمشغولی هنرمند با اندام زنانه در کارهای چند دهۀ او مشهود است. موتیفهای مکرر نقاشیهای او غلاف بذرها، شفیرهها و شکلهای ارگانیکی است که بر رَحِم دلالت میکنند. نمادهایی قوی از تولید و تحول در عین نمایش قرابت با طبیعت که هنرمند از کودکی تجربه کرده و آموخته است.
ویلدینگ هنرمندی چندرسانهای است که پرفرمنس او با نام «انتظار برایِ» به تمثیلی از هنر پرفرمنس فمینیستی مبدل شد. به همین منظور ابتدا مفهوم «مهماننوازی» را بررسی میکنیم که در رابطهای تنگاتنگ با انتظار، زندگی زنان را به تئاتر پوچی از انفعال مبدل میکند.
Ad placeholder
زیباییشناسی مهماننوازی
فیث ویلدینگ در حال اجرای «انتظار برایِ»
https://www.instagram.com/p/C_QphqBtYXr/
کار مهماننوازی وقتگیر است و مدتها قبل از رسیدن میهمان با کارهایی مثل چیدن میز، تدارک ظروف و آمادگی میزبان و منابع لازم برای خوشآمدگویی بیقیدوشرط به میهمان شروع میشود. جنبۀ دیگری از مهماننوازی «انتظار» است. زمان برخی از افراد ارزشمندتر از دیگران است. از برخی دیگر انتظار میرود بیشتر منتظر بمانند. انتظار چه خصلتی دارد که احساس بیچارگی میدهد؟ لحظات انتظار با انفعال سپری میشود: انتظار نشانهای است نه فقط از اینکه کاری نمیکنی، بلکه از اینکه هیچ نیستی. به جز انتظار در مناصبی که با پرداخت حقوق همراه است (و اختیاری و انتخابی است)، انتظار غالباً غیراختیاری است. انتظار پشت چراغ قرمز، انتظار برای رسیدن قطار. حتی هنگامی که انتظار با صبوری زاهدانه تداعی شود، با وجه منفی «کاری نکردن» بیان میشود. انتظار قدرت منتظر را سلب میکند. در رابطۀ مهمان- میزبان، مدت انتظار رابطۀ قدرت آنان را تعریف میکند. این رابطه را نه قانون، بلکه توقعات فرهنگی تعیین میکنند. از زن خوب انتظار میرود تا ابد منتظر شوهرش بماند (همچون پنولوپه)؛ انتظار طولانی از همین رو نشانۀ عشق و سخاوتمندی است، حال آنکه امتناع از انتظار را مشخصۀ خودخواهی و بیملاحظگی میشمارند. مردی سرکش همچون شخصیت در انتظار گودو، در مواجهه با نیروی قدرتمندتر، ترجیح میدهد خودش را بکشد اما اضطراب انتظار، یعنی حس عدم تسلط بر زندگیاش را تجربه نکند. در جوامع و فرهنگهایی که مردانگی امتیاز محسوب میشود، زنان و اقلیتهای جنسی انتظار را هم به عنوان نشانۀ دیگری از بیاحترامی تحمل میکنند. رویکرد ویلدینگ به روابط قدرت مهمان- میزبان به مبارزۀ سیاسی برای تغییر اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی مرتبط بود.
Ad placeholder
انتظار برایِ…
اول بار با پرفرمنس چهار دقیقهای «انتظار برایِ» در سال ۱۹۷۲ بود که توجهها به فیث ویلدینگ جلب شد. «انتظار برایِ» انتظار زن است برای اینکه زندگیاش شروع شود، در حالی که مشغول خدماترسانی و بر قرار ماندن زندگی دیگری است. فیث روی صندلیای نشسته و با حال خلسهوار بالاتنهای که عقب و جلو میرود، شعر منتظر را با آهنگ صدایی یکنواخت اجرا میکند: «منتظر که دختری خوشگل شوی، منتظر که پسری متوجه تو شود…منتظر که ممههایت رشد کند… منتظر خودم… منتظر تحقق رؤیا…» اجرایی که در دهههای بعد به دفعات تکرار و نقد شد.
ایدۀ این پرفرمنس زمانی به فکر ویلدینگ رسید که جمعی از فمینیستهای وومنهاوس[۲] از تماشای در انتظار گودو بکت برگشته بودند. او خود در سال ۱۹۶۴ نمایش بکت را دیده بود و از آن متأثر شده بود. اما انتظاری که فیث به نمایش گذاشت، انتظار زنانه، با انتظار شخصیتهای گودو، انتظاری مردانه، تفاوت داشت. در انتظار گودو، یکی از معروفترین متون با محوریت انتظار، زندگی به سمت مرگ همراه با انتظاری مالیخولیایی را به تصویر میکشد. حال و هوای پرفرمنس فیث نیز مالیخولیایی بود و سرشار از ارجاعات فرهنگی و مذهبی (بدن سراپا پوشیده، حلقۀ ازدواج، دستهای مؤدبانۀ دخترمدرسهوار روی زانو). اما انتظار اگریستانسیال (وجودی) قهرمانان مرد بکت با زیباییشناسی انتظار نزد ویلدینگ تفاوت دارد. هر دو انتظار منفی و منفعلاند، اما عین هم نیستند. [۳] آرلین رِیوِن تاریخدان هنر بر تفاوت توقعات موجود از انتظار زنانه و مردانه انگشت میگذارد: «فیگورهای بکت… بهنوعی شهامت و ارادۀ وجود در دنیای تهی از معنای غائی بیرونی را پیدا میکنند. اما زن خانهدار آزادانه و بهتمامی خود را وقف زندگی خودش نکرده است، ساختار وجودیاش نیز او را به این کار دعوت نکرده. زن خانهدار یعنی کارگر منزوی تماموقتی که در ذهنش مستقل نبوده است.» رِیوِن در اینجا ادعا دارد که پرفرمنس «انتظار برایِ» انتظار تحمیلی مردسالار به زنان را خنثی میکند؛ او همچنین تأکید میکند که انتظار وجودی که از مردان توقع میرود و در مواجهه با مرگ، شجاعانه و عمیق توصیف میشود، شامل حال زنان نمیشود. اضطراب زنان که زندگیشان با تحمیل انفعال فیزیکی یا معنایی عبث شده است، نوشتار، پرفرمنس، توجهی جداگانه میطلبد. اینجا با استانداردی دوگانه سروکار داریم. یکی برای مردان، دیگری برای زنان. زن در «انتظار برایِ» عمرش را هدر میدهد. پرفرمنس ویلدینگ در این سنتهای مهماننوازی تردید کرد. او زندگی پوسیدهای را به نمایش گذاشت اما شخصیت او نبود که این تردید را روا داشت. محبوبیت پرفرمنس بین مخاطبان بذر تردید را کاشت. پرفرمنس دو بار در هفته به مدت چهار هفتۀ متوالی در اتاق نشیمن وومنهاوس با حضور هشتاد تا صد نفر اجرا شد. صدها نفر این اجرا را به صورت حضوری دیدند.
از جملۀ نقدهایی که بر پرفرمنس انتظار برایِ وارد شد تعلق این انتظار به زن سفیدپوست طبقۀ متوسطی بود. در دهۀ هفتاد، هنوز بسیاری از زنان آمریکایی آفریقاییالاصل در خانههای سفیدپوستها علاوه بر اینکه در ازای مزدی ناچیز کار میکردند، ملزم به رعایت آداب مهماننوازانهای همچون روی گشاده و رسیدگی به اعضای خانه بودند.
Ad placeholder
منتظر با…
در سال ۲۰۰۶، از ویلدینگ خواستند «انتظار برایِ» را دوباره اجرا کند. اما بعد از نزدیک به چهل سالی که از آن اجرا گذشته بود، چه کسی دیگر آن طور انتظار میکشید؟ هنرمند شک داشت اجرای دوباره در آن زمان مفهومی برایش داشته باشد. او تصمیم گرفت پرفرمنس دیگری اجرا کند که «انتظار برایِ» را خنثی میکرد. او با امتناع از تکرار پرفرمنس درصدد تأمل در این نکته بود که در سال ۲۰۰۶ چه نگاهی به انتظار دارد. فیث در زندگی خود هر کاری کرده بود جز انتظار منفعلانه. او همواره هنرش را در پیوند با کنشگری سیاسی مادامالعمرش میدید. لذا به جای تکرار انتظار برایِ، این انتظار تنها، منفعل، عبث، به «انتظار-با» روی آورد که بازنمودی از همبستگی بود. «انتظار-با» سه مرحله داشت.
در مرحلۀ اول «انتظار-با»، فیث با اشخاص (مرده یا زنده) در خانهاش و در زمانی مشخص به صرف نمادین چای مینشست و با آنان گفتوگو میکرد. برای مثال: «امروز با رولان بارت انتظار میکشم.» سپس بخشی از «سخن عاشق» بارت را دربارۀ انتظار برای عاشقی که هیچگاه نمیآید میخواند. «انتظار-با»، انتظاری بود عمومی با بازۀ زمانی مشخص در تقابل با «انتظار برایِ» بینهایت، انتظاری که از زنان در خانه توقع میرود. «انتظار-با» مقاومت بود.
ویلدینگ قلمروهای عمومی و سیاسی انتظار را به مثابه مهماننوازی از غریبهها، زندانیان، سرکوبشدگان، بازپس میگیرد. او کسانی را که با خوشحالی «با آنان انتظار میکشد» (و نه برای آنان)، مربیان شخصی (مادر، پدر)، مربیان معنوی (بکت، ویرجینیا وولف)، الگوهای سیاسی (آنجلا دیویس، آرونداتی روی) و دوستانش مینامد: «پدرم مخالف وجدانی جنگ جهانی دوم بود/ مادرم با او به پاراگوئه سفر کرد/ او 25 سال انتظار کشید برای اینکه دوباره مادرش را ببیند./ من با او انتظار کشیدم. من با تو انتظار میکشم.»
شکل دوم انتظار در نمایشگاه وک لسآنجلس برگزار شد. فیث متنی را که قبلاً خوانده بود با هدفون گوش میداد و برای مخاطبان تکرارش میکرد. در مقایسه با لحن یکنواخت «انتظار برایِ»، این پرفرمنس ریتم داشت و همچون جلسات چای مراقبهای بود. «انتظار-با بهمثابه فضای باز بین کنشها/ انتظار-با، فضای مقاومت، در این اتاق، در این لحظه، انتظار-با بهمثابه کار.»
در «انتظار با»، ویلدینگ دیگر آن زن منفعل با چشمان به زمین دوخته و دستهای روی زانو نیست. حالا او انتظار را انتخاب کرده، نه انتظاری که هنجارهای فرهنگی و اجتماعی به او تحمیل کرده باشند: «انتظار با خانوادههای فلسطینی در غزه، انتظار با مادران سربازان در روسیه، انتظار با آرونداتی روی، واندانا شیوا، کشاورزان مبارز با غصب، انتظار با انجمن انقلابی زنان افغانستان، انتظار با زنان سیاهپوش مرکز زنان قربانی جنگ زاگرب…»
شکل سوم «انتظار با» مشارکت مخاطبان را به همراه داشت. فیث پس از اجرای شکل دوم، از مخاطبان حاضر در اتاق دعوت میکرد از خود بپرسند آنها در زندگی خود با چه کسانی انتظار میکشند. جملۀ پایانی پرفرمنس این بود: «اجراکننده هدفونش را برمیدارد و با مخاطبان انتظار میکشد تا وارد گفتوگو شوند.» برخی از مخاطبان با شکل سوم پرفرمنس در سال ۲۰۰۹ ارتباط برقرار کردند و برخی دیگر معتقد بودند این پرفرمنس تأثیر «انتظار برایِ» را ندارد.
با وجود گذار هنرمند از «انتظار برایِ» منفعل به «انتظار با» توأم با همبستگی، هنوز هم انتظار زنان برای تحقق زندگیهایشان پایان نپذیرفته است. کافی است ویدئوی ضبط شدۀ پرفرمنس فیث در سال ۱۹۷۲ را برای گروهی مختلط از زنان سراسر دنیا نمایش دهیم؛ واکنش آنها بهخوبی گویا خواهد بود.
منابع:
Ad placeholder
[۱]. Bruderhof (جای برادران) جنبش مسیحی جمعی است که ابرهارد آرنولد، دانشجوی فلسفه و روشنفکر ملهم از جنبش جوانان آلمانی و همسرش امی در سال ۱۹۲۰ در آلمان تأسیس کردند. آنان مخالف جنگ بودند و به دلیل «امتناع وجدانی» از خدمت نظامی و پذیرش آموزههای نازی و در نهایت تداوم فشار دولت نازی به انگلستان مهاجرت کردند. در انگلستان تعداد اعضای این گروه به بیش از ۳۵۰ نفر رسید که در مزرعهای زندگی جمعی داشتند. هنگامی که جنگ انگلستان با آلمان اجتنابناپذیر شد، این گروه با اعضای آلمانی، انگلیسی به دلیل بایکوت اقتصادی مزرعه و الزام دولتی به شرکت اعضای انگلیسی در جنگ و توقیف اعضای آلمانی در طول مدت جنگ یا ترک انگلستان، برخی از اعضا به خارج از انگلستان پناهنده شدند.
[۲]. Womahouse: گالری فمینیستهای دهۀ ۱۹۷۰ آمریکا.
[۳]. خود بکت نیز انتظار زنانه را عین انتظار مردانه نمیدید. در «راکِبی» که بکت هشت سال بعد از «منتظر» ویلدینگ نوشت، انتظار زنی به تصویر کشیده شده است که در نهایت «روی صندلی گهوارهای مادرش به انتظار مرگ مینشیند.»