فیلم «هفت روز»: بازتولید رفتار غلط جامعه در برابر خشم کودک از مادر زندانی

حامد فرمند

فیلم «هفت روز»

«هفت روز» ساخته علی صمدی‌احدی برای نخستین‌بار در شهریور سال جاری در جشنواره فیلم تورنتو به نمایش درآمد. مضمون اصلی فیلم با توجه ویژه به رابطه مادر با کودک، درباره مشکلات زنانی است که به دلیل فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی‌شان در زندان‌های جمهوری اسلامی به سر می‌برند.
محمد رسول‌اف که خود سالیانی از زندگی‌اش را در زندان‌های جمهوری اسلامی به سر برده با گوشه‌چشمی به زندگی مبارزانی مانند نرگس محمدی و نسرین ستوده، فیلمنامه این فیلم را نوشته است.
ویشکا آسایش، بازیگر شناخته‌شده سینما، تئاتر و تلویزیون ایران برای نخستین بار بدون حجاب اجباری نقش مریم، یک زن زندانی سیاسی را ایفا کرده که پس از شش سال برای هفت روز فرصت مرخصی درمانی از زندان پیدا می‌کند. او در این مدت باید تصمیم بگیرد که از این فرصت استفاده کند و به خانواده‌اش در خارج از ایران بپیوندد یا به زندان بازگردد و به مبارزه‌اش ادامه دهد.
علی صمدی‌احدی فیلم‌سازی را در آلمان آغاز کرد. «سلامی علیکم» و «موج سبز» از ساخته‌های اوست.
حامد فرمند، فعال حقوق کودکان و مدیر موسسه بین‌المللی کودکان زندانیان در این مقاله با تأکید بر حقوق کودک می‌نویسد: «فیلم “هفت روز” گرچه تمرکزش بر فشار اجتماعی مبتنی بر کلیشه‌های جنسیتی بر روی زن فعال حقوق بشری زندانی است، اما می‌توانست با ظرافت و هنرمندی، نشان دهد که بی‌توجهی به احساسات کودک، از جمله حس خشم کودک نسبت به والدش، رفتاری پذیرفته نیست.»
این مقاله را می‌خوانید:

فیلم «هفت روز»، ساخته علی صمدی احدی بر اساس فیلم‌نامه‌ای از محمد رسول‌اف، هفتم سپتامبر ۲۰۲۴ برای اولین بار در جشنواره فیلم تورنتو به نمایش درآمد. این فیلم روایت زن-مادر فعال حقوق بشری است که بعد از شش سال از زندان به مرخصی درمانی می‌رود و این امکان را دارد تا از ایران خارج شود و به همسر و فرزندانش بپیوندد. فیلم، فشار اجتماعی را که از سوی خانواده و اطرافیانش به او به عنوان «مادر» وارد می‌شود به نمایش می‌گذارد. همچنین رابطه همراه با تنش فرزندانش با او و به خصوص خشم کودک دختر نوجوان از مادرش، یکی از بخش‌های محوری فیلم است. در این یادداشت توضیح می‌دهم که فیلم تنها به نمایش هنرمندانه این چالش بسنده کرده است. شاید نویسنده فیلمنامه و کارگردان هم مانند اطرفیان کودکان دارای والد زندانی و جامعه تصور کرده‌اند که این چالش‌ها و احساسات کودکان، خود به خود و به مرور زمان از بین خواهند رفت، تصوری خطا و آسیب‌زا که کودکان را با چالش‌های بزرگ‌تری روبرو می‌کند.

۴۳ سال پیش، زمانی که شش سال داشتم، مادرم به دلیل هواداری از یکی از گروه‌های مخالف جمهوری اسلامی ایران، دستگیر و بعد از پنج سال از زندان آزاد شد. من و خواهر و برادرم، علاوه بر آسیب‌های ناشی از زندانی شدن مادرمان، به دلیل ناآگاهی اطرافیان در نحوه مواجهه با ترومایی که با آن روبرو بودیم، با آسیب‌هایی بیشتری دست به گریبان شدیم. زمانی که در دهه ۳۰ زندگی‌ام، متوجه خشم و عصبانیت درونی‌ام نسبت به مادرم شدم، در حال تدارک ثبت موسسه‌ای بودم برای حمایت از کودکان دارای والدین زندانی. از همان زمان متوجه شدم که این خشم، احساسی طبیعی و شناخته شده در بین کودکانی است که به هر دلیلی والدشان به زندان می‌افتد. همان قدر که این حس طبیعی قلمداد می‌شود، برای مواجه شدن خانواده‌ها و اطرافیان با آن هم پیشنهادها و توصیه‌های علمی وجود دارد. مهم‌ترین نتیجه عمل به این توصیه‌ها، جلوگیری از سرکوب احساسات کودک و پیشگیری از تبدیل تروماهای کودکی به آسیب‌های ماندگار در بزرگسالی است، تجربه‌ای که بسیاری از کودکان نسل من و نسل‌های بعد از ما تکرار کردند و همچنان آسیب‌های ناشی از زندانی شدن والدین‌شان را با خود حمل می‌کنند.

Ad placeholder

اوایل سال‌های دهه ۱۳۸۰، وقتی بازداشت گروهی از وبلاگ‌نویسان، به عنوان موج تازه سرکوب آزادی بیان، به راه افتاد، به عنوان خبرنگار مشغول کار بودم. دستگیری همسر یکی از همکارانم که کودکی چهارساله داشت، در فضای مجازی، بازتاب پیدا کرد. دیدن واکنش بزرگسالان نسبت به شرایط کودکی که تجربه کودکی‌های من و نسل مرا، دو دهه بعد تکرار می‌کرد، مرا دچار اضطراب شدید کرد. سال‌ها طول کشید تا دانستم اضطراب و دلشوره‌ آن روزهایم، نامی علمی دارد: اختلال اضطراب پس از سانحه. بزرگسالان اطراف فرزند خردسال همکارم به من یادآوری کردند که چطور ناآگاهی اطرافیان و جامعه، گذشته و آینده مرا با آسیب‌های ماندگار همراه کرد و چطور کودکان نسل‌های بعد نیز علاوه بر خودکامگی حاکمان، قربانی ناآگاهی جامعه می‌شوند. وبلاگ «زندانی شماره هیچ» که همان سال‌ها متولد شد، در پاسخ به این رفتار جمعی شکل گرفت و ایده‌ای شد برای فعالیت‌های یک دهه بعد من، برای پایه‌گذاری موسسه بین‌المللی کودکان زندانیان، نهادی برای تولید محتوای آموزشی، آموزش عمومی و حمایت تخصصی از کودکانی که به هر دلیلی والدی در زندان دارند.


به عنوان کسی که شرایط کودکان مادر-کنشگر فیلم «هفت روز» را زندگی کرده‌ام، می‌توانم قضاوت کنم که چالش کودک-مادر زندانی و خشم و عصبانیت کودک از مادرش در کنار حس مهر و علاقه به او، به خوبی در فیلم به نمایش درآمده است. گفت‌وگوهای پایانی دختر نوجوان با مادرش، از جمله جایی که کودک، مادر خود را «خودخواه» خطاب می‌کند، حتی اگر توسط سایر کودکان به زبان نیامده باشد، بخشی از گفت‌وگوهای درونی بسیاری از این کودکان است. اما فیلم، از نمایش هنرمندانه این چالش، پا را فراتر نمی‌گذارد و به جز انعکاس رفتار غلط جامعه و اطرافیان در نادیده گرفتن خشم کودک یا بی‌پاسخ گذاشتن آن، اقدام دیگری نمی‌کند.

علی صمدی‌احدی، کارگردان فیلم، در پایان اولین نمایش «هفت روز» در سالن نمایش اسکاتیابانک تورنتو، با اشاره به تنش موجود میان کودک و مادرش، به تجربه شخصی خودش اشاره کرد. او گفت که زمانی که دخترش هشت سال داشت، تصمیم به مهاجرت از ایران گرفت. صمدی با اشاره به دخترش که روی سن ایستاده بود، یادآوری کرد که تا سال‌ها دخترش از این تصمیم پدرش و این که او و نیازهایش لحاظ نشده بود، عصبانی بوده است. صمدی در پایان گفت: «ما، کسانی که در لحظه‌هایی چنین تصمیمات سختی می‌گیریم، امیدواریم فرزندان‌مان ما را ببخشند و تصمیمات ما را بپذیرند.» (نقل به مضمون)

بسیاری از فعالان، کنشگران، خانواده‌ها و اطرافیان کودکان دارای والدین با اتهامات سیاسی یا عقیدتی، تلاش می‌کنند تا احساس کودک را تغییر دهند و او را متقاعد کنند که نه تنها نباید از والدش عصبانی باشد، بلکه باید به او افتخار کند. این حس افتخار در کنار حس دلسوزی یا همدلی با کسی که در «اسارت» است و همچنین مهر و علاقه‌ای که احتمالا کودک نسبت به والد خود دارد، مجموعه‌ای از احساسات پیچیده در کودک به وجود می‌آورد که روان او از تحلیل و مواجهه با آن‌ها ناتوان است. ناتوانی در مواجهه با احساسات پیچیده، شرایط کودک را برای تاب‌آوری و گذار با آسیب کمتر از ترامای جدایی سخت‌تر و طاقت‌فرساتر می‌کند.

مجری برنامه هم با یادآوری این که رکسانا صمدی، به عنوان دستیار کارگردان، در کنار پدرش ایستاده، گفت حتما شما را بخشیده است. فیلم، با واگذاری عصبانیت و خشم کودکان به حال خود، تبلور این برداشت کارگردان است: امیدواری به رفع خود به خود حس خشم کودک.

شاید نویسنده فیلمنامه «هفت روز» نیز تصوری به جز این نداشته یا پرداختن به این چالش مهم برایش اولویت نبوده است. در هر دو صورت، نتیجه یکسان بوده است: بازتولید رفتار غلطی که به آسیب‌های ماندگار روانی برای کودکان منجر می‌شود، آسیب‌هایی که با آگاهی خانواده، اطرافیان و جامعه، قابل پیشگیری‌ست. این رفتار غلط در مواجهه با خشم کودک دارای والد زندانی، تنها به بی‌توجهی یا نادیده گرفتن احساسات کودک محدود نمی‌شود. بسیاری از فعالان، کنشگران، خانواده‌ها و اطرافیان کودکان دارای والدین با اتهامات سیاسی یا عقیدتی، تلاش می‌کنند تا احساس کودک را تغییر دهند و او را متقاعد کنند که نه تنها نباید از والدش عصبانی باشد، بلکه باید به او افتخار کند. این حس افتخار در کنار حس دلسوزی یا همدلی با کسی که در «اسارت» است و همچنین مهر و علاقه‌ای که احتمالا کودک نسبت به والد خود دارد، مجموعه‌ای از احساسات پیچیده در کودک به وجود می‌آورد که روان او از تحلیل و مواجهه با آن‌ها ناتوان است. ناتوانی در مواجهه با احساسات پیچیده، شرایط کودک را برای تاب‌آوری و گذار با آسیب کمتر از ترامای جدایی سخت‌تر و طاقت‌فرساتر می‌کند.

Ad placeholder

فیلم «هفت روز» گرچه تمرکزش بر فشار اجتماعی مبتنی بر کلیشه‌های جنسیتی بر روی زن فعال حقوق بشری زندانی است، اما می‌توانست با ظرافت و هنرمندی، نشان دهد که بی‌توجهی به احساسات کودک، از جمله حس خشم کودک نسبت به والدش، رفتاری پذیرفته نیست. فیلم به جای بازتاب دادن رفتار و باور نادرست جامعه در برابر خشم کودکان از والد زندانیشان، می‌توانست قدمی در راستای تغییر رفتار اجتماعی و فردی در این باره بردارد؛ اما در عوض نشان داد که فعالان حقوق کودک و کنشگران حقوق کودکان دارای والدین زندانی در ایران، همچنان راه درازی در پیش دارند برای ایجاد تغییر در باور و رفتار جامعه نسبت به مسئولیت اجتماعی‌شان نسبت به کودکان دارای والدین زندانی و نیازشان به آگاهی نسبت به پدیده‌ای که با برخورد علمی و حق-محور، قابلیت درمان و کنترل شدن دارد.

0 FacebookTwitterPinterestEmail

پیام بگذارید

پیام

گالری

ما را دنبال کنید! ​

تماس

  Copyright © 2023, All Rights Reserved Payaam.net