س.
در ادامه مطلب قبلی در مشاهده و تحلیل جنبش دانشجویی کنونی در حمایت از فلسطین میکوشم به برخی دینامیکهای موجود در جنبش، مخصوصاً آنچه آن را «سرایتپذیر» و «فراملیتی» میکند بپردازم.
در فاصلهی نوشتن این دو یادداشت، آکادمی سلطنتی هلند به تقاضای معترضان عمل کرده و روابطش با مؤسسات اسرائیلی را قطع کرد. مدتی پیش نیز دانشگاه اراسموس درباره روابط خود با مؤسسات اسرائیلی شفافسازی کرد اما قطع این روابط را در حوزهی اختیارات خود ندانست. در دانشگاههای دیگر هلند نیز اقدامات اعتراضی پراکندهای دیده شده است؛ مثلاً دانشجویان دانشگاه صنعتی دلفت هم دست به تحصن اعتراضی زدند. اما در هیچ یک از موارد پیشروی دانشجویان به اندازهی دانشگاه آمستردام و سطح خشونت پلیس نیز به اندازهی آنچه آنان تجربه کردهاند نبوده است. این احتمالاً بدان خاطر بوده است که دانشجویان دانشگاههای دیگر و گروههای اکتیویست در آمستردام از ابتدا به دانشجویان این دانشگاه پیوسته بودهاند.
طی مکالمههایی که با دو عضو سازماندهنده داشتهام -کسانی که با علائم اختصاری ف. و م. مورد اشاره قرار میگیرند- شبکههای ارتباطی سراسری بین دانشجویان شهرهای مختلف و همچنین گروههای فعال غیردانشجو برقرار است و سعی میکنند یکدیگر را در نقاط مختلف تقویت کنند. آنها همچنین بخش عمدهای از سخنرانیهای تظاهراتی را که شنبه، به مناسبت روز نکبه، در آمستردام برگزار شد به محکومیت دولت هلند و پلیس و اعلام عزم راسخ برای ادامه دادن جنبششان اختصاص دادند.
اما مختصری از آنچه هفتهی گذشته در دانشگاه آمستردام اتفاق افتاد:
دوشنبه تحصن در دانشگاه شروع شد، اول محدود به یک زمین کوچک داخل محوطه بود اما بهتدریج بزرگتر شد. آدمها شروع کردند حصار و سنگر ساختن. که دربارهی آمستردام این طور سنگرسازی تقریبا بیسابقه است. سنگرها جنبهی نمادین نداشت، و واقعا جلوی نیروهای پلیس را میگرفت. فکر میکنم این با تمام تظاهراتهایی که در هلند دیدهام تفاوت دارد. مثلاً همین زمین کوچک را دانشجویان پنج سال پیش تلاش کردند به عنوان بخشی از جنبش دانشجویی ضد سوختهای فسیلی اشغال کنند و تقریبا بلافاصله تخلیه شدند. این روندی بود که دانشگاه در پیش میگرفت و مطلقا هیچ تحصن شبانهای را تحمل نمیکرد. اما این بار با وجود سنگربندیها و تعداد بالای تظاهراتکنندگان گیج شده بودند و تخلیه هیچ کار آسانی نبود.
م.
Ad placeholder
نهایتاً پلیس با بولدوزر روی سنگرها میآید، تعداد زیادی نیروی پلیس با سگ، از راه زمینی و آبی (!) به دانشجوها هجوم میآورند و نزدیک ۱۵۰ نفر را با خود میبرند. روز بعد (سهشنبه هفتم مه) معترضان با عصبانیت بیشتر خیابان اصلی را میبندند، جایی که ظاهراً پیشتر، دانشجویان حوالی مه ۶۸ آنجا را گرفته بودهاند. دانشجویان یکی از ساختمانهای اصلی دانشگاه را اشغال میکنند و میتوانند شب را آنجا بگذرانند و روز بعد پلیس مجدداً با بولدوزر و خشونت بیشتری سر میرسد. در این بین بعضی استادها و کارکنان سعی میکردهاند خودشان را سپر دانشجوها کنند، یا دانشجویان سفیدپوست واجد امتیازات اجتماعی بیشتر سعی میکردهاند در صفهای جلوتر قرار بگیرند تا احتمال دستگیری کسانی را که با دستگیری به دردسر بیشتری میافتند کاهش دهند.
ف. معتقد است که جنبش محیط زیست در هلند، بالاخص در چند سال اخیر تأثیر بسزایی در ایجاد حساسیت و آموزش مهارتهای مبارزه و مراقبت جمعی داشته است. اما گوشزد میکند که این جنبش خصلتهای طبقاتی و نژادی آشکاری هم داشته است که نبایستی از قلم بیفتند چون به آسانی میتوانند در جنبش دانشجویی کنونی هم بازتولید شوند. اما میگوید:
من نمیخواهم آن آنارشیست بزرگسالی باشم که عیب و ایراد میگیرد و دائم به جوانترها یادآوری میکند جاهای زیادی از کارشان میلنگد. دوست دارم به چشم کاشتن بذرهایی نگاهش کنم که به مرور جوانه خواهند زد. چون خواهی نخواهی باید از یک جایی شروع کرد. میدانی، من و خیلیهای دیگر واقعاً هیچوقت این حجم از قدرت جمعی را تجربه نکردهایم، و البته مواجههمان با خشونت هم اینقدر شدید نبوده است. سابقاً اگر سفیدها برای بازداشت شدن پیشقدم میشدند انگار پیشاپیش میدانستند اتفاق خاصی هم برایشان نمیافتد. این دفعه هم خیلی از رفقایم از جنبش محیط زیست همین تصور را داشتند. بهشان گفتم این قضیه، فلسطین است ها! قرار نیست یک مشت هیپی سفیدپوست بیایند برای زنبورها تجمع کنند! و آخر سر خودشان دیدند که رفتار پلیس چقدر فرق میکند. رفتار مردم هم به همان نسبت فرق کرده است. هیچوقت فکر میکردی جماعت عادی هلندی در حمایت از معترضان فریاد لعنت به پلیس! سر بدهند؟ این در جنبش دانشجویی و فعالان محیط زیست هم دیده میشود. نه فقط آدمهایی که هیچوقت ریسک نمیکردند میآیند در تجمعات خشونتآمیز شرکت میکنند بلکه کلا آن خوشبینی توهمآمیز نسبت به دولت و پلیس هر روز دارد بیشتر از بین میرود.
هم در جنبش دانشجویی هم در گروههای فعال دیگر، به وضوح میل بیشتری به مبارزهجویی (میلیتانسی) و رویکرد ضد-پلیس به چشم میخورد، و همینطور میل به همکاری با گروههای مختلف. یک جور پیشرفت تاکتیکی هم آشکار است. مثلاً از نظر سنگربندی فکر میکنم از دهه ۸۰ به این طرف سابقه نداشته است آدمها اینطور آماده و سریع باشند. الان مثلا اولین کاری که میکنند این است که میروند از قبل نزدیکترین محل ساختوساز را پیدا میکنند و مصالح سنگرسازی میآورند. مهارتهایی که در جلوگیری از شناسایی شدن و بعضاً آزاد کردن دستگیریها از دست پلیس به کار میروند هم این طور سابقه نداشته است.
م.
م. به تازگی از آمریکا بازگشته است. از او میخواهم با توجه به تجربه و ارتباطاتی که هنوز با جنبش دانشجویی در آمریکا دارد نسخهی اروپایی و هلندی را با آنچه در آمریکا میگذرد مقایسه کند. میگوید:
در ایالات متحده زمانی سپری شد و جنبش فرصت رشد کردن یافت. مثلاً در هاروارد کمپها هنوز هم برقرارند. کمپ کلمبیا هم برای یک مدت نسبتاً طولانی برقرار بود. اینجا در هلند، سرکوب به طرز قابلملاحظهای شدیدتر و تقریباً بلافاصله بود. در آمریکا آدمها بعضا تردید کمتری در پیوند مستقیمشان با رژیم صهیونیستی دارند، موضوع مرکزیت رسانهای بیشتری پیدا کرده است و معترضان یکجور مخاطب ملی و داخلی مشخص دارند. مطالبهها هم قدری متفاوتاند. دانشگاههای آمریکا بعضاً روی میلیاردها دلار دارایی مشترک یا حتی سرمایهگذاری جاری با دولت اسرائیل بنا شدهاند. در هلند دقیقاٌ چنین نیست. بیشتر روابط آکادمیک و آموزشی با اسرائیل مد نظر است.
Ad placeholder
– پس خواستههای دانشجویان اینجا راحتتر هم میتوانند برآورده شوند. یا آدمها از الان میدانند که دنبال چیزی فراتر از این مطالبههای مشخص میگردند؟
آره، ولی فکر نمیکنم دانشگاههای هلند همین مطالبهها را هم حالا حالاها برآورده کنند. بجز آن، اکثریت این حرکت را جزوی از یک استراتژی بلندمدت میبینند. همین شعار «نسلکشی را متوقف کنید!» که از محوطه یک دانشگاه در هلند بلند میشود میتواند خواست بلندپروازانهای به نظر برسد. اما آگاهی سیاسیای دارد شکل میگیرد که دنبال تغییر است، از دانشگاه شروع میکند که به بیرون از دانشگاه برسد، نه برعکس.
م.
– این جنبش هم مثل جنبش محیط زیست (مبارزه با گرمایش زمین) خصلت فراملی دارد اما از آن رادیکالتر و متعرضتر به نظر میرسد. تاکنون هم یک قابلیت سرایتدهی شگفتانگیز از خودش نشان داده است. اما بعضاً افراد دخیل در آن اقبال کمی به آنچه در نقاط دیگر جهان اتفاق میافتد و به مسئلهی فلسطین هم بیربط نیستند نشان میدهند. مثلاً یکجور رواداری نسبت به اسلامگراها (درحالی که همین تفکر دارد جای دیگری مبارزان و بالاخص دانشجویان را سرکوب میکند) یا اعمالی شبیه به فتیشیزه کردن بعضی عناصر متعلق به خاورمیانه و جهان اسلام هم در میان دانشجویان آمریکایی دیده میشد. همینجا هم مثلاً وقتی بعضی دانشجوهای جوان را میبینم که با شعف میگویند این یک «استیودنت انتفاضه» (انتفاضهی دانشجویی) است مطمئن نیستم دقیقاً بدانند از چه حرف میزنند، یا آیا انتفاضه با هر لغت عربی دیگری برایشان فرقی میکند یا نه. دربارهی این چه فکر میکنی؟ آیا در هلند هم این قسم گرایش به اسلام و خاورمیانه چشم میخورد؟
م.: «یک نکتهی جالب دیگر باز در قیاس با جنبش دانشجویی مثلاً ده سال قبل همین تفاوت زیباییشناختی و المانهای کلامی و بصری دخیل است که از یک مبارزهی فرهنگی متفاوت برآمدهاند. مثلاً ده سال پیش آن نشانهی میلیتانت «باحال» بلوک سیاه* بود که در آلمان و هلند سبقهای بومی بین آنارشیستها و جنبش اشغال داشت. حالا چفیه میبینی، زبان عربی و موسیقی مقاومت عربی میشنوی. یا حتی چیزهایی از گفتمان «خون شهداء» و این مسائل میشنوی! این یک زبان و گفتمان مبارزاتی نسبتاً ناآشناست. و گاهی هم خندهدار است که میبینی آدمها این المانها را الهامبخش مییابند و آنها را به خودشان میچسبانند. اما دربارهی یک وجه اسلامی یا اسلامگرا شخصاً خودم آن را به چشم ندیدهام. نشنیدم حماس در هیچ کدام از سخنرانیها مورد اشاره قرار بگیرد. یا برخلاف مواردی که در تظاهرات خیابانی دیده شده بود، هیچ پرچمی بجز فلسطین و پرچم گروههای چپ به چشمم نخورده است. اما وقتی به پوشش زنده وقایع توجه میکنی میبینی مدیای جریان اصلی هلند علاقهی ویژهای به برجسته کردن این عناصر دارد. مثلاً در حین عملیات تخلیهی روز چهارشنبه شبکهی خبری با آب و تاب میگفت حالا معترضان دارند نماز میخوانند، در حالی که داشت از پنج عدد مردی که رفته بودند توی ایستگاه نماز میخواندند تصویر میگرفت. یا بعداً به طور ویژه از برپا کردن نمازخانه در ساختمان اشغالشده گزارش میداد. من آن وقت آنجا نبودم که ببینم واقعاً نمازخانهای در کار بود یا نه. مسئله این بود که همین رسانه تا حد زیادی خشونت و سرکوب پلیس را سانسور میکرد و مسئله را به «ناآرامی» و «برخورد معترضان با پلیس» تقلیل میداد.
اما از طرف دیگر، خصوصاً در مورد پذیرش عناصر اسلامی، این نگاه رو به آمریکا و تأثیر گرفتن از آن هم مطرح است. اما این فرمها هستند که منتقل میشوند بدون این که محتوای مشابهی در همهجا داشته باشند. میتوان گفت این که این جنبش فرم تاکتیکی تحصن و کمپ زدن را گرفته است هم به خاطر همان تأثیرپذیری از آمریکاست. اینجا این سوال مطرح میشود که آیا در امتداد این سرایتپذیری، آدمها به مبارزات نقاط دیگر جهان یا جنبشهای دانشجویی در سایر نقاط هم توجه نشان خواهند داد؟ خب، بدنه دانشجویی عمیقاً به لحاظ ملیتی متکثر است. مثلاً یک گروه از چپهای اهل ترکیه حضور فعالی دارند و تجربههایشان را از پارک گزی برای دیگران تعریف میکنند. به هیچ وجه این فقط هلندیها نیستند که در کمپها حاضرند. مطمئنم آدمها زمینههای مبارزاتی و تحلیلهای خودشان را به میان میآورند. اما این جنبش هنوز به عنوان یک جنبش بزرگ اجزای متکثرش را پیدا نکرده است. و اغلب تنها وجه فراملی، فراتر از مسئلهی خود فلسطین، محدود به ذکر نام جاهایی در دنیاست که در آنها کمپ دانشجویی برقرار شده است. یا نهایتاً از جنگ اوکراین یاد میکنند، که بیشتر جنبهی استراتژیک دارد چون همین دانشگاهها بعد از جنگ اوکراین بلافاصله روابطشان را با روسیه قطع کردند. طبیعتاً بایستی این محدودیت [در نگاه فراملی] برطرف شود. وگرنه باز هم مسئله، مسئلهای متعلق به آمریکا و اروپای غربی خواهد ماند. اما به هرحال ظرفیت سرایت کردن و سرایت دادن وجود دارد. این احتمال قوی است که تنشها از حالت سطحی عمیقتر شوند و امکان کنار زدن مسائل اساسی کمتر شود. مثل موارد ایران و ترکیه. این خیلی مهم است.
Ad placeholder
– مهم بودن یک مسئله است و ممکن بودن یک مسئله دیگر. اغلب اوقات در جنبشهای رادیکال شاهدیم که اضطرار وضعیت منجر به کنار گذاشتن برخی موارد اساسی میشود. تو از پیشرفت تاکتیکی، رادیکال شدن و سیاسی شدن حرف زدی، اما در این میان تولید گفتمان مقاومت هم مطرح است، یا توانایی صحبت کردن با یکدیگر از موضوعات مختلف. آیا تو هیچ نمونهای از تلاش در این راستا هم دیدهای؟ این که آدمها به شکل فعال تبادل نظر سیاسی کنند، مخصوصاً توی کمپها یا حین جلسات سازماندهی.
سخنرانیها اغلب از یکجور گفتمان رسمی تبعیت میکنند؛ منظورم جوری است که جنبش نهایتاً خودش را به خود و جهان بازمینماید… مثلاً اغلب تمرکز تماماً متوجه فلسطین و صدای فلسطینیان است و یا متوجه این که به مدیا بهانهای برای طرح ادعای ضدیهود بودن داده نشود، برای همین مثلاً همیشه یک نفر یهودی را میآورند که حرف بزند و… همین. اما کمپهای تحصن همیشه مکانهایی جادوییاند که تو دست آخر با یک عالم آدم مختلف حرف میزنی. پس آره، آن مبادلهی فکر و نظر اتفاق میافتد. که باز جزو همین سرایتپذیری تاکتیکی است. آدمها مکانهای عمومی را تسخیر میکنند و بعد میفهمند چه احساسی دارد و بعد همین تاکتیک جای دیگری پیاده میشود و حسهای شاید مشابهی را برمیانگیزد و… این چیزی است که در این مکالمهها و دور هم بودنها اتفاق میافتد.
م.
اما «ما» در کجای این شبکههای سرایتپذیری ایستادهایم؟ بررسی موقعیت انسانی از جغرافیای ایران، که در گذشتهای نه چندان دور «سرایت» ژن ژیان ئازادی به خود را تجربه کرده است، در وضعیت کنونی جهان ضروری به نظر میرسد. آنچه امیدوارم در متنهایی پس از این بیشتر و از زوایای متنوعتری بدان پرداخته شود.
پانویس
بلوک سیاه: تاکتیکی است که توسط گروهی از معترضان با پوشش سیاه بهکار گرفته میشود تا هویت خود را مخفی و اجزای سر و بدنشان را از ضربات پلیس حفظ کنند و در عین حال به شکل یک کل یکپارچه به نظر بیایند.