هیمن خاکی
امروزه همه جا از مفهوم شبکه و سازماندهی شبکهای صحبت میشود. شبکه یکی از قدیمیترین مفاهیم در جامعهشناسی است که هم در حوزه کامپیوتر و هم در حوزه جامعهشناسی یا شبکههای انسانی نقش عمدهای ایفا میکند و مهمترین کارکرد آن در ساز و کار اجتماعی است.به طور مشخص این مطلب به این میپردازد که سازماندهی شبکهای در دل خیزش انقلابی جاری یک گام به پیش بوده است. این نوع از سازماندهی میتواند بستر مناسبی برای ایجاد توازن قوا در دل خیزشهای انقلابی و مبنایی برای به پیروزی رساندن این جنبشها باشد. بهعلاوه، این مطلب به طور مشخص به این امر خواهد پرداخت که سازماندهی شبکهای در شرایط اختناق و سرکوب در ایران به چه معناست و چگونه میتوان آنرا پیش برد. در ادامه چالشهای اصلی این سبک از سازماندهی مورد بررسی قرار میگیرد. همچنین توضیح داده میشود که اتخاذ سبک سازماندهی شبکهای نه یک واکنش به مسئله امنیت یا اختناق در ایران، بلکه به طور مشخص یک سبک سازماندهی است که اتخاذ آن کارکرد موثرتری دارد.
شبکه چیست؟
شبکه استعاره از سازمانی است که هرمی شکل نیست و به محل و مکان وابسته است. این شکل از سازمان میتواند از شکل یک شبکه ساده تا یک شبکه پیچیده باشد.
از دهه ۱۹۳۰ جامعهشناسان مختلفی سعی کردهاند که جامعه را با موشکافی در بَرساخت شبکهای مورد بررسی و ارزیابی قرار دهند. اگرچه امروزه مفهوم شبکه بیشتر با جهان اینفورماتیک تداعی میشود، اما شبکههای انسانی در ساختار اجتماعی نیز، از مفاهیم اساسی و شناخته شده است.
شبکههای انسانی یک جزء جدایی ناپذیر از ساختار اجتماعی امروزند. شاید آنگونه که شبکههای اینفورماتیک و شبکههای اجتماعی شناخته شده اند، شبکههای انسانی در محل، شناختهشده و ملموس نباشند. اگر اطراف خود را بنگرید حلقههای اجتماعی را خواهید دید که شما را احاطه کردهاند که هر حلقه، یک شبکه از شبکههای طبیعی است که سوخت و ساز زندگی روزمره را سازمان میدهند.
خانواده یکی از اولین شبکههایی است که به طور طبیعی در جامعه وجود دارد. شبکه فامیل و آشنایان، شبکه دوستان، شبکه همسایهها یا محله، شبکه محافل ورزشی، شبکه همکاران و زنان جزء شبکههای بعدیاند که انسانها را در یک محدوده و یا منطقه به هم وصل میکنند. هر کدام از این جمعها به طور طبیعی و بنا به ضرورت، شبکههایی ایجاد کرده که جوابی به رفع نیازها و پاسخی برای مسئلهی بقای هر کدام از جمعها باشد. شبکهها یک برآمد طبیعی جامعهاند. قابل توجه و تأکید است که در سازماندهی شبکهای، هیچ شبکهای بهشکل تصنعی سازمان داده نمیشود که بخواهد آن شبکه را به ساختار اجتماعی تحمیل کند، بلکه فقط در قدم اول شبکههای نزدیکتر افراد شناسایی میشود و در قدم دوم این شبکهها ارتقاء داده میشوند.
ارتقاء شبکهها به این معنی است تا آگاهانه سعی شود که این شبکهها هدفمند و منظم باشند و از همه مهمتر به اُرگانهای اعمال حاکمیت از پایین تبدیل شوند. در واقع میتوان نقش لولای اجتماعی که شبکهها به طور طبیعی در زندگی روزمره ایفا میکنند را هدفمندتر کرد تا شبکهها در محل اتصال جامعه و کشمکشهای اجتماعی، راهکارهای مشخصی را ارائه دهند.
از سوی دیگر لازم و ضروری است تا جامعه به این نقطه نظر برسد که این شبکهها را ابزاری برای تغییر وضع موجود ببیند و در ارتقاء و پیشبرد این شبکهها نقش ایفا کند. شبکهها چیزی جز حلقههای اجتماعی که اطراف ما شکل گرفتهاند نیستند؛ حلقههایی که جزئی جدایی ناپذیر از زندگی روزمره انسانها هستند. در اینجا باید به این موضوع اشاره کرد که بعد از فهمیدن اینکه سوخت و ساز زندگی افراد به این شبکههای انسانی گره خورده است، افراد چگونه میتوانند ساختار این شبکهها را برای هدفی که میخواهند ارتقاء دهند و این نیاز به ترس ندارد. ترس ما در این زمینه، یک ریشه تاریخی-اجتماعی دارد. ما در جامعهای هرمی شکل زندگی کردهایم. به محض آنکه مسئله سازماندهی و یا ارتقاء یک برساخت مشخص به میان میآید، به صورت ناخودآگاه تصویر یک ساختار هدفمندِ برنامهریزیشده و هرمی شکل با رهبری مشخص در ذهن ایجاد میشود.
در خوشبینانهترین حالتِ ممکن اولین سوالی که پیش میآید این است که «چه کسی قرار است این شبکه را رهبری کند؟» و «ساختار و شکل شبکه چگونه باید باشد؟» و دهها سوال دیگری که ما را به این نتیجه میرساند که باید نیروی ماهر، کارکشته، باهوش و باسواد داشته باشیم در غیر این صورت نمیتوان و امکان ندارد که سازماندهی شبکهای را ارتقاء داد.
اینجا لازم است گفته شود که این ذهنیتی است که هیئت حاکمه و ساختار اجتماعی موجود و جامعه به طور علیالعلوم به ما القاء میکند. در واقع انسانها در سیستم و ساختار هِرمی شکل بزرگ شده و زندگی کردهاند، به آنها یاد دادهاند و یاد گرفتهاند هِرمی بیاندیشند، هِرمی کار کنند و حتی هر چیزی را که سازمان میدهند هم هِرمی باشد. حتی پدر یا مادر را در راس هِرم در مقابل فرزندان قرار دادهاند و در جمعهای دوستانه و یا حتی در یک مهمانی ساده سعی میکنند یا خود در راس هِرم باشند یا کله هِرم را شناسایی کرده و خود را به آن نزدیک کنند. به این صورت هستی اجتماعی جهان امروز با ساختار هِرمی و اتوریته از بالا گره خورده است. به همین دلیل گام اول در سازماندهی شبکهای این است که ذهنیت هِرمگراییِ اتوریتهای را کنار گذاشت و جهان اطراف را با خطکش افقی دید و خود را جزئی از هزاران شبکه اجتماعی تصور کرد که انسان به عنوان یک فرد، موقعیت و جایگاه مشخصی دارد و در قدم بعدی به این امر واقف بود که قدرت هر فرد در شبکههای اطرافش نهفته است و قدرت شبکههای اطراف نیز در حضور و نقش فعال فرد در آن.
پس گام اول این است که فرد به عنوان یک جزء از جامعه به نقش و جایگاه خود به عنوان یک سلول شبکهای واقف باشد.
چرا سازماندهی شبکهای؟
برای پاسخ دادن به این سوال ناگزیریم به دو موضوع بپردازیم:
جامعه ایران سالهای سال زیر سلطه شاه و شیخ بوده است و در قرن گذشته تا همین امروز تقلای زیادی کرده است تا بتواند از زیر سایه استبداد و اختناق رهایی یابد تا بتواند به معنای واقعی، برابری، آزادی و یک زندگی شایان انسان را تجربه کند، اما هر بار در بر روی همان پاشنه استبداد و اختناق چرخیده است.
بعد از هر تلاش و تقلا، این فرزندان انقلاب بودند که یا به طناب دار سپرده شده یا در گورهای دسته جمعی دفن شدهاند. تاریخ خونینی که از مشروطه و حتی قبلتر از آن، تا همین امروز در جنبش انقلابی ژینا شاهدش یودیم.
در واقع تاریخ ایران مملو از استبداد و اختناق بوده است و خونهای ریخته شده علیه استبداد و اختناق در تاریخ ۱۵۰ سال اخیر ایران نشان داده است که بهای آزادی در ایران بس گزاف است.
در جامعه اختناق زده، امر سازماندهی برای تغییر، به دلیل حاکمیت مستبد و خطر زندان، شکنجه و اعدام اشکال ویژهای به خود میگیرد و شیوه کار، امر سازماندهی و حتی خود امر مبارزه معنی و مفهوم دیگری دارد. در جامعهای که شهروندانش امکان و یا بهتر بگوییم اجازه تشکیل هیچ نوع سازمانی، از سازمانهای مدنی تا تشکیل یک حزب سیاسی را ندارند، چطور میتوان انتظار داشت که آزادانه برای احقاق حقوق خود مبارزه کنند؟ چگونه میتوان آن را با عینک و معیارهای موجود بررسی کرد؟ اما تصویر میزان اختناق و سرکوب در جامعه ایران نباید ما را به این نتیجه برساند که سازماندهی در جامعه اختناقزده ایران امکان پذیر نیست؛ وگرنه نمیبایست شاهد هیچ شکل از سازماندهی و حتی اعتراضی و جنبش پویایی بوده باشیم.
اما به گواه تاریخ و واقعیت موجود، جامعه ایران در اوج سرکوب و اختناق یکی از پویاترین و پُرحادثهترین جوامع در خاورمیانه و در آسیا بوده و جنبشهای رادیکالی را به خود دیدهاست که هم جامعه ایران را به حرکت و تکاپو در آورده است و هم به طور مستقیم و غیر مستقیم بر جوامع دیگر نیز تاثیر گذاشته است.
این شواهد نشان میدهد که سازماندهی و ایجاد سازمان و اعتراض، هم امکان پذیر است و هم اجتناب ناپذیرِ. به همین دلیل این بار باید صورت مسئله را عوض کرد و پرسید «چگونه ایجاد سازمان در چنین جامعهای امکان پذیر است؟ به چه شیوهای میتوان آن را گسترش داد؟»
قاعدتاً سرراستترین جوابی که داده میشود ایجاد حزب یا متحزب شدن است. اما مساله این است که اگر حزب و جامعه یک پیکر نباشند، عملا ایجاد حزب موفقیتآمیز نخواهد بود. زمانی که حزب در محیط زیست و زندگی واقعی نباشد و جزئی طبیعی از خود جامعه و برخاسته از آن نباشد تا بتواند در جامعه کار کند و جنبش خود را به همراهی با خود تشویق کند، ایجاد حزب و متحزب شدن کارایی تغییر را نخواهد داشت.
چطور میتوان تصور کرد که حزب اپوزیسیون در خارج از محل زندگی و سوخت وساز جامعه، نماینده نظرات و خواست و مطالبات جامعه باشد وقتی که هیچکس نمیتواند شما را به عنوان نماینده خود انتخاب کند؟ بحث بر سر تقابل با حزب و یا تحزب یافتگی هم نیست چون امروز حزب یکی از ابزارهای اعمال قدرت و حتی اعمال حاکمیت است. اینجا بحث این است که باید واقعبین بود و در دنیای واقعی و عینی دنبال راهکارهایی بود که بتوان بر مبنای آن ملزومات به پیروزی رساندن انقلاب ایران را فراهم کرد.
شکی نیست که در مقطعی احزاب و سازمانهای کنونی نیز محک خواهند خورد و مشخص میشود که بُرد اجتماعی این احزاب چقدر است، چه بخشها و چه لایههایی از جامعه و یا چند درصد از جامعه آنها را نماینده سیاسی خود میداند. امروز پُر واضح است که نقش احزاب در پیشروی جنبشهایِ در جریان بسیار کمرنگ است. نتیجه این بحث مختصر تا کنونی این است که برای تقویت، رشد و پیشروی جنبش موجود و در جریان بتوانیم سازمان و شکلی از سازماندهی را ایجاد کنیم که منعطف، قوی، پویا، جذاب و بر متن طبیعی جامعه گره خورده باشد. بر این مبنا سازماندهی شبکهای به عنوان یکی از اشکال سازماندهی میتواند مفید و نقشآفرین باشد.
سازماندهی شبکهای، اصلاح سبک کار یا تغییر سبک کار
خصیصه سازماندهی احزاب، محافل و گروههای سیاسی مختلف بر یک مبنای مشخص استوار بوده است:
اول سازماندهی کمیته، محافل، هسته و حوزه.
اساساً جمع کردن هم نظران دورِ هم و سازماندهی از بیرون به درون جامعه بوده است. اصولا افراد و یا اعضای این هستهها و حوزهها افراد همنظرند که از لحاظ سیاسی خود را به یک بینش مشخص متعلق میدانند که شیوه رایج سازماندهی چپ در ایران بوده است. یعنی وقتی از امر سازماندهی صحبت میشود، اولین مشغله فکری، جمع کردن همنظران دور هم است. در نهایت امر با کنکاشهای فکری که جمع همفکران باهم دارند، یا نمیتوانند کاری از پیش ببرند یا اگر هم موفق شدند محدوده اثرِ آن بسیار کوچک و تنگ است.
دومین خصیصه سازماندهی، هرمی شکل بودن هستهها و حوزهها است. حتی در جایی هم که یک رگهی جنبشی از خود بروز میدهند، اولین دغدغه ذهنی و عملی فعال چپ این است که در راس هِرم، کدام یک از گفتمانها حاکم است و چگونه میتوانند در راس هرم سازماندهی قرار بگیرند. در واقع تمام تلاشهای چپ در طول تاریخ ایران منجر به ایجاد کمیته، هسته، و سازمانهای محدود شده است که توان و ظرفیت اجتماعی بسیار کمی داشته و دارد.
حتی آنجا که در مقاطعی خواسته است شیوه سازماندهی خود را از حالت خوشهای به شانهای تغییر دهد این مسئله امنیت است که گریبانش را میگیرد.
اساساً این چپ از سازمان و سازماندهی فقط و فقط نوع سازماندهی هرمی و از بالا به پایین را میشناسد و به آن رسمیت میبخشد. به بیان دیگر ظرفیتهای طبیعی که در دل جامعه نهفته است را نه میبیند و نه میخواهد ببیند.
چپ در برخورد با سازماندهی شبکهای، جنبه امنیتی و کم خطرتر بودن این نوع از سبک کار را به عنوان کارکرد و ویژگی اصلی میبیند و سازماندهی شبکهای فقط در تقابل با استبداد و مسئله امنیت است که برایش معنا مییابد. به همین دلیل وقتی به سازماندهی شبکهای میپردازد دوباره همان هسته و حوزه و یا کمیته قدیمی متشکل از همفکرانش را این بار به نام شبکه سازماندهی میکند؛ دوباره سبک کار و دغدغههایش همان است که قبلا بوده.
نکته اصلی قابل تاکید این است که ساختار سازماندهی شبکهای، افقی و در تباین (تضاد) با ساختار هرمی است. اینجاست که این سوال مطرح میشود که «آیا سازماندهی شبکهای یک اصطلاح سبک کاری برای تقابل با استبداد است یا یک سبک کار دیگر که باید از نو آن را اتخاذ کرد؟»
قطعا سازماندهی شبکهای یک سبک کار است که باید اتخاذ شود؛ یعنی شیوه و مبنای سازماندهی باید بر مبنای این شیوه کار به پیش برود. در قدم اول باید سبک کار قدیمی، یعنی ذهنیت بالا به پایین و قیم مآبی را کنار زد و شبکههای طبیعی درون جامعه، شامل کارگران، خانواده، دوستان، محله و … را به عنوان یک داده طبیعی اجتماعی به رسمیت شناخت.
در مرحله دوم تلاش کرد که هر فرد به سازماندهی و ارتقاء این شبکهها دامن بزند و در قدم بعدی باید از سازماندهی همفکران خود گذر کرد و پا را از این محدوده فراتر نهاد. باید به این امر واقف بود که سازماندهی شبکهای به صورت افقی عمل میکند و عدم هِرمی شکل بودن این نوع از سازماندهی نقطه قوت (مزیت) اصلی و پایهای این سبک کار است. به معنی دیگر شبکهها نقطه مقابل سازمانهای هِرمی شکل – که میخواهند جامعه را از بالا سازماندهی و رهبری کنند – هستند.
قاعدتا هر نیروی سیاسی برای رسیدن به قدرت به سازماندهی جامعه نیازمند است، اما تا زمانی که این نیروها متوجه این امر نشوند که قدرتگیری جنبش چپ در پرتو قدرت و توان اجتماعیاش در سازمان یا گفتمان است، نمیتواند از سبک کار قدیمی دست بکشد و به یک نوع از شیوه کار نو دست بزند. به این معنی که جنبش چپ باید یک بار دیگر در بینشها، پارامترها و نقطه نظراتش بازبینی کند تا بتواند حداقل همپای اوضاع کنونی پیش برود. سازماندهی شبکهای قدم گذاشتن در این مسیر پر پیچ و خم است.
اعمال اتوریته در شبکهها
شبکهها سازمانهایی افقی هستند که در تقابل با ساز و کارِ سازمانهای هِرمی شکل قرار میگیرند. همه دولتها، اکثریت عام سازمانها و حتی ارگانهای اجتماعی در ابعاد اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، این شیوه سازماندهی را دارا میباشند. شبکهها قصد دارند که بر مبنای ساز و کار افقی-محلی به دنبال حل معضلات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی جامعه باشند که برساخت هِرمی از حل آنها عاجز و ناتوان است.
برای آنکه بتوانیم درک بهتری از ساختار افقی شبکهها داشته باشیم باید ابتدا ساختار هرمی (عمودی) و اعمال قدرت از بالا را بهتر بشناسیم.
در ساز و کار هِرمی، این ساختار و شکل یک سازمان یا یک بَرساخت اجتماعی است که به عنوان عامل اصلی اعمال اتوریته عمل میکند و کارساز است. برای مثال خانواده را نگاه کنید که چگونه پدر و مادر در راس هرمِ آن قرار دارند، بعد برادرها و بعد خواهران به ترتیب سن.
در این بَرساخت، که به شدت مردمحور است، پدر به عنوان راس ساختار و بعد پسر بزرگ خانواده و سپس مادر و … میتوانند اعمال اتوریته کنند و بر همین مبنا تا زمانی که همه از این ساختار حمایت کنند، از نگاه جامعه اتوریتهپذیر به عنوان یک نمونه موفق معرفی میشود.
در ساختار هِرمی کار هم، وضعیت بر همین منوال است، رئیس در راس هِرم، بعد معاون و بعد از آن کارکنان قرار دارند. بنابراین اعمال اتوریته یا قدرت در سازمانهای هِرمی شکل بر مبنای ساختار و یا شکل بَرساخت اعمال میشود و به دیگر معنی ساختار هِرمی همزاد با اعمال اتوریته از بالا است و با حذف اعمال اتوریته از بالا، دیگر ضرورت ساختار هرمی از میان میرود.
اما برخلاف ساختارهای هِرمی شکل، درون شبکهها این قدرت یا اتوریته ساختار و شکل سازمان نیست که یک شبکه را به هم پیوند میدهد، بلکه این اعتماد متقابل و استقلال نسبی شبکه در شبکه سراسری است که شبکهها را به هم وصل میکند. با وجود آنکه ساختار شبکهها به صورت افقی است و اعمال قدرتِ هِرمی وجود ندارد، باز هم مسئله اتوریته درون این شبکهها نیز نقش ایفا میکند.
اعمال اتوریته در ساختار شبکهای، با وجود کمرنگ بودن، معنی دارد. در ساختار شبکهای، اتوریته یا اعمال قدرت معنای ساختاری پیدا نمیکند بلکه معنای گفتمانی و توازن قوا پیدا میکند. اینجا دیگر هسته سخت مرکزی منتخب نیست که تعیین کند کدام گفتمان دست بالا را داشته باشد بلکه کاملا برعکس این توازن قوا در زمین سفت و واقعی است که تعیین میکند کدام گفتمان در رشته شبکهها دست بالا را داشته باشد. در اینجا اگر کسانی با گفتمان قدرتمند مخالف بودند نیاز نیست فراکسیون بزنند یا انشعاب کنند، بلکه کاملا برعکس، به عنوان یک شبکه واحد از کل میتوانند بر مبنای گفتمان خود عمل کنند و هیچ گفتمان مسلطی وجود ندارد که مجبور به تبعیت از آن باشند. بلکه آنها میتوانند تلاش کنند که در زمین سفت واقعی به گفتمان قدرتمندی تبدیل شوند.
مثلا اگر در جنوب و شمال ایران ما شبکههای مختلفی داشته باشیم، دیگر این سوال پیش نمیآید که چه کسی قدرت بیشتری دارد یا با چه مکانیسمی قرار است شمال و جنوب بر سایر شبکهها اعمال قدرت کنند. چون اساسا اتصال این شبکهها بر مبنای محل یا مکان است. به بیان دیگر یک گفتمان میتواند در شمال دست بالا داشته باشد در حالی که گفتمان دیگری در جنوب و یا حتی یک گفتمان دیگر در منطقه یا در سطح بینالمللی دست بالا داشته باشد. اینجا دیگر تقابل گفتمانهاست که معنی پیدا میکند نه ساختار مرکزی هِرمی از بالا به پایین. این تقابل و کشمکش پویا است که میتواند در شرایط مختلف، فضا را برای قدرتمند شدن یک گفتمان فراهم کند و در شرایط دیگر نیز نحیف و بیجان شود.
اعمال قدرت درون شبکهها را میتوان به چهار دسته تقسیم کرد:
- قدرت تصمیم گیری در یک شبکه
- اعمال قدرت قانونی
- قدرت دسترسی به منابع
- قدرت اعمال گفتمان
توضیح و شیوه اعمال قدرت در هر چهار مورد نام برده، بسته به شرایط مختلف میتواند تغییر کند.
برای مثال در جامعهای آزاد، قدرت تصمیمگیری در شبکهها با برگزاری مجامع عمومی «خودْ دموکراسی» به صورت مستقیم اعمال میشود.
در شرایط اختناق – مانند وضعیت کنونی در ایران – بایستی روشها و راهکارهایی را به پیش برد که هم امکان دخالت تک تک سلولهای هر شبکه را فراهم کنند و هم بتوانند امنیت خود را حفظ کنند. اما در مورد حوزه قانون و یا اعمال قدرت قانونی، چه در شرایط اختناق و چه در شرایط فعالیت آزادانه، قوانین بایستی بر فراز شبکهها به عنوان اصول پایهای این شبکهها اعمال شود.
اما با توجه به اینکه این شبکهها فرقه، حزب و یا حتی افراد صرفاً همنظر با هم نیستند این قوانین نباید مانع ایجاد همبستگی و پیوند لایههای مختلف این شبکهها و حتی سلولهای شبکهها به همدیگر باشد، بلکه یک سری قوانین کلی که منفعت انسان را به طور عام نمایندگی میکنند در صدر این شبکهها اعمال شود.
برای نمونه میتواند شرط عضویت و حضور هر فرد در شبکهها چند اصل عمومی باشد که هرکس که خود را با آن تداعی میکند، بتواند عضو شبکه شود. برای نمونه اعضای این شبکهها بایستی علیه هر نوع آپارتاید نژادی، جنسی و جنسیتی باشند. حضور افراد مختلف با پیششرطهای عمومی میتواند درون شبکه کشمکشهای سیاسی و نظری گستردهای را با خود به همراه بیاورد، که از یک طرف میتواند مفید باشد، چون به گسترش، تشکیل و ایجاد گفتمان، جدال خواست و مطالبات دامن میزند. از سوی دیگر میتواند خطرناک باشد به طوری که پوپولیستها و یا حتی جناح راست که جزئی طبیعی از خود جامعه نبوده و یا از آن بر نخواسته باشند، بتواند اعمال قدرت بر شبکهها را گسترش دهند. اینجاست که توازن قوا در محل و جغرافیا تعیین کننده خواهد بود. اینجا دیگر در این کشمکش، باید فعالین پیشرو برای پیشبرد ایدههایشان بجنگند و تلاش کنند که بتواند در سطح رشته-شبکهها، توازن قوای پیشرو خود را تقویت کنند.
یکی از مهمترین حوزههای اعمال قدرت امکان دسترسی به دادههای شبکه و منابع است. اینجا هم در شرایط مختلف ما با شیوههای مختلفی روبرو خواهیم بود؛ برای مثال اگر این شبکهها صندوق مالی داشته باشند در شرایط اختناق کنونی ناچار هستند که بخش زیاد شیوه کار صندوق را مخفی نگه دارند. اما در شرایط باز سیاسی این شبکهها ملزم هستند که دسترسی تک تک سلولهای هر شبکه به منابع و دادههای شبکه را فراهم کنند.
قدرت اعمال گفتمان مهمترین نقطه ثقل رابطه بین سلولهای درون شبکهها و رابطه بین شبکه و رشتهی شبکهها است. در سازماندهی شبکهای با توجه به آنکه محل، یا مکان و افقی بودن جزء جداییناپذیر از ساختار شبکهها هستند، قدرت اعمال گفتمان میتواند با بازدهی حداکثری عمل کند.
انواع شبکهها
شبکهها را میتوان بر اساس جنبههای مختلف تقسیم بندی کرد:
- تداوم کاری (موقت یا دائمی)
- ساده یا مرکب
- مکانی (محلهای، شهری، ناحیهای، استانی، کشوری و حتی جهانی)
- رشتهای (کارگری، دانشجویی و …)
- گفتمانی (رفع یک ستم خاص)
در اولین قدم میتوان این شبکهها را از لحاظ تداوم کاری به شبکههای موقت و دائمی تقسیم کرد. اینکه یک شبکه به طور موقت و برای یک هدف مشخص به وجود میآید و ارتقا داده میشود یا یک شبکه دائمی است، کاملا بستگی به هدف و شرایطی دارد که شبکه در آن شکل میگیرد.
برای نمونه در محله یا سطح شهر شبکههایی برای گسترش اعتراضات و دفاع از معترضین سازماندهی میشود. هدف این شبکهها در این شرایط، گسترش اعتراضات و دفاع از معترضین در مقابل نیروهای سرکوبگر است. این شبکهها بنا به اقتضا «شبکه موقت» هستند.
تا زمانی که اعتراضات در خیابان، محله و شهر در جریان باشد، این شبکهها میتوانند به هستی خویش ادامه دهند، اما با فروکش کردن اعتراضات این شبکهها به طور اتوماتیک کارکرد خود را از دست میدهند مگر آنکه سلولهای شبکه، هستی و اهداف شبکه را برای شرایط جدید باز تعریف کنند. این شکل از شبکه را، شبکه موقت یا «شبکه اضطرار» نامگذاری میکنیم چون این شبکهها در قدم اول یک موجودیت دائمی ندارند و در شرایط اضطراری بسته به نیاز ایجاد میشوند و سپس نیاز وجودی خود را از دست میدهند.
در جریان جنبش انقلابی ژینا شاهد به وجود آمدن این شکل از شبکهی اعتراضمحور و موقتی بودیم که در دل اعتراضات گسترش پیدا کردند و با فروکش کردن اعتراضات در خیابان، نیز کمرنگ شدند.
شکلگیری شبکههای موقت در قدم اول یک برآمد طبیعی-اجتماعی است، یعنی این شبکهها حاصل واکنش جامعه به شرایط اضطرار در موقعیت بحرانی هستند. بروز این شبکه در دل این شرایط به جامعه این امکان را میدهد که انسانهای تک افتاده به سلولهای یک شبکه تبدیل شوند و بر مبنای توان جمعی که شبکه به آنها میدهد نیروی خود را برای دفاع و گذر از موقعیت اضطرار فراهم کنند.
جالب است که چون شبکهها بر مبنای روابط طبیعیای که در پیکر جامعه در جریان است شکل میگیرند، میزان امنیت، اعتماد و… را در بالاترین حد خود بُروز میدهند.
پس شکل گیری این شبکههای موقت دقیقا نقطهای است که میتوان سازماندهی شبکهای را از یک واکنش طبیعی و موقت به یک واکنش آگاهانه و دائمی تبدیل کرد! یعنی ارتقاء شبکههای موقت به دائم امریست که باید آگاهانه به آن دامن زد.
دائمی کردن شبکهها یکی از گامهای حیاتی و مهم برای پیشبرد سازماندهی شبکهای است. در هر نقطه با ارتقاء شبکه موقت به یک شبکه دائم، گام مهمی به سمت به پیروزی رساندن جنبش انقلابی برداشته میشود.
با وجود شبکههای دائمی، این امکان و شانس ایجاد میشود که نبض ما با نبض جامعه به حرکت درآید و مهم تر از آن میتوان با توسل به توان شبکهها برای پیشبرد امور جامعه، قدرت و بُرد اجتماعی شبکهها را گسترش داد.
از سوی دیگر سبب میشود تا جامعه این شبکهها را به عنوان مکانیسمی کارآمد، منعطف و خلاقانه به رسمیت بشناسد و خود نیز به ایجاد و شکلگیری شبکههای دائمی دیگری اقدام کند. ارتقا شبکههای موقت به دائم فقط گام اول است. در گام بعدی این شبکههای دائمی باید بتوانند رشتهی سراسری شبکهها را سازماندهی کنند که این در یک توازن قوای مشخصی امکانپذیر است.
برای وصل کردن این شبکههای دائم باید در قدم بعدی بهایجاد شبکههای مرکب (ترکیبی) دست زد.
شبکههای مرکب در واقع حلقه پیوند شبکهها هستند. ایجاد شبکه مرکب قاعدتا در شرایط سرکوب نیاز به ظرافت و حساسیت خاصی دارد که در اینجا ترجیحا شیوه کار پیشنهادی مطرح نمیشود.
شبکهها علاوه بر موقت و دائم یا ساده و مرکب بر اساس محل و موقعیت محل زیست و کار نیز تقسیم میشوند. این شبکهها میتواند شبکه محله «الف» در شهر اهواز و یا هر شهر دیگر، یا شبکه کارگران کارخانه «ب» باشد. انواع و اقسام این شبکهها به میزان وسعت جامعه میتواند مختلف و متفاوت باشد و یا حتی میتواند گفتمانی باشد که مثلا شبکه «الف» فقط برای یک هدف مشخص شکل گرفته باشد.
برای نمونه میتواند «شبکه زنان برای رفع ستم بر زنان» و یا خیلی پراگماتیستتر برای لغو یک قانون خاص، و حتی عینیتر برای بهبود زندگی روزمره زنان در یک محله یا کارگاه باشد. نقطه اتصال این شبکه میتواند ایجاد شبکههای مرکبی باشد که رشته شبکهها را به هم وصل میکند.
شبکه مرکب صرفا نقش هماهنگ کننده را ایفا میکند تا نقش ائتلاف یا اتحاد. در واقع برخلاف آن چیزی که جنبش چپ ایران در صدد شکلگیری یک اتحاد بر مبنای نظری یا عملی بوده است، این شبکههای مرکب فقط محل تلاقی شبکههای باهم هستند تا در سطح سراسری، یک حرکت مشترک یا هماهنگ داشته باشند. برای نمونه اگر جنبش چپ ایران در خارج از کشور در دل جنبش انقلابی ژینا، (به جای دامن زدن به بحث ایجاد اتحاد و همبستگی احزاب و افراد منفرد) در مقابل راست افراطی، یک شبکه ضد فاشیسم درست میکرد که میتوانست در قدم اول شبکههای اعتراضی و جمعهایی که در اکثر شهرهای اروپا شکل گرفته بودند را (به دور از هرگونه سکتاریسم و اعلام بیانه مشترک)، حول شعاری مشخص (مرگ بر ستمگر، چه شاه باشد چه رهبر) به هم وصل کند و در قدم بعدی میتوانست در یک روز در چند شهر بزرگ اروپا، آمریکا و کانادا تظاهرات کند، میتوانست در تقابل با فاشیسم اقدام عملی لازم و ضروری را سازمان دهد و هرکس بر اساس توازن قوایی که در محل دارد با پرچم و پلاکارد و شعار خودش در این تظاهراتها شرکت کند.
در واقع کار شبکهای به دور از ساختار هِرمی و نه برمبنای اتحاد نظری یا بیانه مشترک و … بلکه بر مبنای ضرورت، با اتکا به محل میتواند شکلی از سازماندهی باشد که تک تک نیروهای مترقی و آزادیخواه را حول محور خود جمع کند و تلاشهای تک افتاده یا صرفا حزبی را به یک نیروی جنبشی قوی تبدیل کند. پس شبکههای مرکب نقطه تلاقی شبکههای شکل گرفته در محل است و صرفا نقش حلقه رابط بین شبکهها را در رشته شبکهها، در سطح سراسری ایفا میکنند.
چالشهای اصلی سازماندهی شبکهای
قاعدتاً هیچ شکل از سازماندهی به دور از نقطه ضعف نیست و ثابت شده است که بشر در طی پروسه رشد و گسترش دانش خویش سلاحی جز سلاح نقد در دست نداشته است.
این تیغ تیز نقد بوده که سرسختترین ایدهها و نظرات را بیتعارف تراشیده، تا این ایدهها و نظرات بتوانند جوانه بزنند و رشد کنند و در نهایت تکامل یابند. سازماندهی شبکهای میتواند جوانههای نوی باشند که از دل شکست تاریخی ما بیرون آمده، رشد کنند و ببالند. تا کنون به طور مختصر از شیوه کار و نقاط قدرت سازماندهی شبکهها گفته شد: اینکه هِرمی نیستند، اعمال اتوریته شکل گفتمانی دارد نه ساختاری، به محل وابسته است و غیره. در اینجا مختصری از چالشهای اصلی سبک سازماندهی شبکهای بیان میشود.
با توجه به اینکه سازماندهی شبکهای یک بروز جنبشی است، این امر میتواند شرایط را برای بروز گرایشات پوپولیست در سطح سراسری فراهم کند.
به عبارت دیگر جریانات پوپولیست میتوانند به راحتی در دل این شبکهها رشد کنند و در نهایت انرژی هدایت شده در دل این شبکهها را به نفع خود استفاده کند. به این دلیل یکی از بزرگترین چالشها، مقابله با رشد و گسترش گرایشات پوپولیستی است.
راه مقابله با گرایشات پولویستی نه از مجرای اعمال اتوریته از بالا بلکه با دخالت و پیشروی نیروهای رادیکال و پیشرو امکان پذیر است. اگر گفتمان رادیکال به جای دامن زدن به سازماندهی در محل و دخالت و نقش موثر درون شبکهها همچنان به رویکرد و شیوه قدیمی پیش برود، قطعا نیروی پوپولیست میتواند در این شبکهها دست بالا را پیدا کند.
این امر در صورتی امکانپذیر است که نیروهای پیشرو بتوانند به جزئی جدایی ناپذیر از شبکهها تبدیل شوند و خود پیش قدم سازماندهی شبکهای باشند و بتوانند در پروسه سازماندهی در بخشهای مختلف محلات، محیط کار، مبارزه زنان و کودکان و در یک کلام در کلیت جامعه، اجزای تشکیل دهنده را گره بزنند و بتوانند یک قدم جدال و کشمکش را به نفع و در جهتِ منفعت جامعه در محل به پیش برند. شکی نداشته باشید که سازماندهی شبکهای و ایجاد شبکههای مرکب و رشته شبکهها چنان توانی به نیروی پیشرو میدهد که هیچ نیروی پوپولیست، راست و فاشیست توان مقابله با آن را ندارد در واقع راه مقابله با این چالش پیشبرد بدون کم و کاست سازماندهی شبکهای است.
یکی دیگر از چالشهای اصلی در سازماندهی شبکهای، رابطه شبکهها با سایر اشکال و ساختارهای اجتماعی دیگر است. برای نمونه چگونه شبکهها با اتحادیهها، سندیکاها، احزاب، کمیتهها و غیره ارتباط برقرار میکنند.
از نظر تاریخی و پیوسته، اکثر تشکلهای سازمانیافته از جانب احزاب چپ در ایران از سایر اشکال سازماندهی جامعه جدا افتاده بودهاند. آنها تنها برای دورهای موقت، در شکلگیری و پیشبرد سایر اشکال سازماندهی دخیل بودهاند. حتی این دخالت در مقابل انشقاق تاریخی که بین جنبش چپ و سایر اشکال سازماندهی اجتماعی وجود داشته و دارد، آنچنان کمرنگ و ضعیف است که عملا میتوان گفت چپ بهطور تاریخی از ایجاد و همراهی کردن با سایر اشکال سازماندهی ناتوان بوده است.
یکی دیگر از دلایل اصلی ناتوانی چپ در این امر، مخفی بودن فعالیت آزادی خواهانه و برابریطلبانه در تاریخ ایران بوده است. متاسفانه جنبش چپ به طور عام در تلفیق کار علنی و مخفی ناتوان عمل کرده است.
سکتاریسم و سبک کار غلط سازماندهی نیز از عوامل اصلی این جدایی بوده است. حال اگر به سازماندهی شبکهای و شیوه ارتباط با سایر اشکال سازماندهی برگردیم، چالش در این رابطه از آنجا شروع میشود که شبکهها به عنوان شکلی از سازمان در بستر جامعه شکل میگیرند و خودِ شکلگیری یک ساختار در قدم اول میتواند منجر به ایجاد کشمکش و تقابل بین اشکال مختلف سازماندهی شود.
مثلا تصور کنید که کمیته کارخانه «الف» در شهر «الف» درست شده است و حال بخشی از کارگران یا در محل زیست و زندگیشان یا در محل کار شبکه محله یا شبکه محل کار را ایجاد میکنند. در اینجا اولین جرقه جدال و کشمکش بین کمیته و شبکه ساختهشده به وجود میآید که میتواند به جای آنکه به پیشروی بیشتر کمک کند خود به عاملی برای اصطکاک و کند شدن پیشروی کارگران در محل تبدیل شود.
به همین دلیل برای مقابله با به وجود آمدن این انشقاق و جدالهای درونی بهتر است با توجه به اینکه ساختار شبکهای یک ساختار منعطفتر است سلولهای هر شبکه بر مبنای توازن قوایی که دارند سعی کنند که در دل کمیته یا سایر اشکال سازماندهی شده گفتمان خود را به پیش ببرند بدون آنکه در صدد آن باشند که ساختار ساخته شده را منحل کنند. همچنین سعی کنند با تلفیق کار مثلا کمیتهای- شبکهای به ثبات و گسترش ساختار شکل گرفته کمک کنند. پس شبکهها همچنان که در شیوه کار و ساختار خویش بر اصل استقلال و اولویت مکانی پایبند است، در رابطه با سایر اشکال سازماندهی نیز باید بتواند بر مبنای اصول پایهای حاکم (توازن قوا، افقی عمل کردن و…) پیشروی کنند. در رابطه با سایر اشکال سازماندهی اولویت را نه به ساختار یا نوع سازمان خویش، بلکه به مبارزه همه جانبه گره بزنند. قاعدتا با ترکیب کار شبکهای با سایر اشکال سازماندهی، سلولهای شبکهها میتوانند به رشد و گسترش مبارزه کمک کنند.
جمعبندی
مبحث سازماندهی شبکهای در این نوشته به طور مختصر مطرح شد. قاعدتاً با بهدست آوردن اولین تجارب از سازماندهی شبکهای میتوان نقاط ضعف و قوت این سبک از سازماندهی را بیشتر بررسی و نقد و در جهت تکمیل آن همفکری و همکاری کرد.
امروز در جدالی که جامعه حول آن قطبی شده است، باید توانست هر چه بیشتر جامعه را حول خواست و مطالبات آزادی خواهانه و برابری طلبانه متحدتر کرد. قسمتی از خلأیی که سالهای سال است بنا به دلایل تاریخی دامن جامعه ما را گرفته است را میتوان با سازماندهی شبکهای پُر کرد و جنبش انقلابی ژینا (که یکی از خاصیتهای آن ضد اتوریته بودن است)، را با این شکل از سازماندهی یک قدم به پیش برد و برای به پیروزی رساندن مبارزات گامهای عملی برداشت.