نامه سرگشاده زیر، به قلم یکی از زندانیان سیاسی بند زنان اوین، اختصاصی برای «زمانه» ارسال شده است. نگارنده بنا به دلایل امنیتی ترجیح داده نام خود را فاش نکند. در این نامه، که در شهریور امسال نوشته شده و در سه بخش تنظیم شده، عملکرد و رویکرد سیاسی فائزه هاشمی در زندان اوین و نامه اخیر او از همین زندان به نقد کشیده شده است. نگارنده همچنین به مقاومت زندانیان زن علیه اعدامها، به طور ویژه صدور حکم اعدام برای شریفه محمدی، فعال کارگری، و پخشان عزیزی، فعال سیاسی کُرد، و «نه» گفتن آنها به انتخابات ۱۴۰۳ میپردازد.
زمانه صحت اینکه نامه از درون زندان نوشته شده را تأیید میکند اما نمیتواند مستقلاً وقایع درون زندان را بررسی و راستیآزمایی کند. زمانه از انتشار روایتها استقبال میکند تاجاییکه حاوی توهین شخصی نباشد و پیامدهای امنیتی و حقوقی برای افراد نداشته باشد.
پرده اول (دموکراسی)
۱۲ تیرماه ۱۴۰۳، بیشتر بچهها در هوا خوری بودند. فضا فضای هر روز نبود! غروب بود و دلتنگی. غروب را میتوانستم از چهرهی تک تکشان ببینم. گفتم شاید جنس این دلتنگی از همان دلتنگیهای عصرهای پنجشنبه باشد که همچون غباری چند ساعت از زندگیمان را فرا میگرفت. اما خودمان با همدلی، همصدایی، کنار همنشستتن و آوازخوانی رنگباختگی لحظهای را از بین میبردیم و بار دیگر زندگی میبخشیدیم.
از بچهها پرسیدم اتفاقی افتاده؟ وقتی جواب را شنیدم انگار پتکی بر سرم کوبیده باشند، شوکه شدم. مثل فیلمی سریع تصاویری از ۱۵ سال مبارزات زنان، زندانیان سیاسی و شهدای زن، زندگی، آزادی از جلوی چشمانم رد میشد. یک روز قبل از انتخابات و مشخص شدن جلاد جدید نظام، حکم اعدام یک زنِ فعال کارگری را صادر کردند. صدور حکم اعدام شریفه محمدی تنها میتوانست یک معنا داشته باشد که ابزار سرکوب را تا آخرین لحظه و آخرین سطح استفاده میکنیم؛ یعنی از خیزش زن، زندگی، آزادی انتقام میگیریم. غم و خشمی توامان را در چهرهی بیشتر بچهها میدیدم.
در طول هفتههای گذشته، بحثهایی در مورد انتخابات، صلاحیت نامزدها، برنامههایشان را در بند داشتیم. از تماشای مناظرههای مابین نامزدها خیلی ملموس مستأصل بودن نظام و عدم وجود برنامهای منسجم جهت گذر از مشکلات اقتصادی و سیاسی و اجتماعی را میتوانستیم مشاهده نماییم. در تمام شبهایی که مناظرهها را میدیدیم و در مورد وعدههای سرخرمن نامزدها و سطحی بودن برنامههایشان بحث میکردیم، فائزه هیچجا نبود و مناظرهها را تماشا نمیکرد چون جنس تازه و موجود از جنس خودش بودند و انگار نیازی به نشستن پای مناظرهها را نمیدید؛ چون خودش تاریخ زندهای بود از فریبکاری و دروغهایی که بنام سازندگی، به چپاول غنای طبیعی و فرهنگی این سرزمین برخاسته بودند. تحلیلش در مورد انتخابات همچون تحلیلهای دیگرش سطحی و بدور از درک واقعیتهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی بود. تنها حرفش این بود «پزشکیان منتخب ما نیست و انتخابات از دید من تحریم است» تصویری بسیار رادیکال را از خود نشان داد که انتخابات را تحریم میکند. طوری وانمود میکرد که حتی خانوادهاش از این شجاعتش اطلاع نداشته اند. اما در واقع تمامی اینها پردههایی از نمایشی بود که بازیگرش خود فائزه و چند نفر محدود بودند که با تاکتیکهای مختلف دور خود جمع کرده بود. خانم فائزه تصویری شجاعانه را در نامهاش از خود نشان داده اما در واقع این تصویر، تصویر شخصیت ترسویی است که جسارت دیدن خود را در آینه مقابلش نمیبینید. تاریخ جوامع اینگونه است که روزی آینه را مقابل مقتدران قرار میدهند که جنایاتها و رنج کُشیهایشان را ببینند.
تصویر مقابل فائزه به قدری وحشتناک است که خود و سلالهاش را در آن نمیبیند. به همین دلیل نوک پیکان را به سوی چپها و حقوقبشریها چرخانده. اگر اندکی میتوانست با جسارت برخورد کند، در نامهاش از بیاحترامیهای کلامیاش که مکرراً به خودش اجازه میدهد به هر کسی بیحرمتی کند تا جایی که ادبیات کوچه بازاریاش (توهینهایش) باعث شد بچهها از رفتن به بازی والیبال امتناع کنند. این یک قمار سیاسی است که چند نفر را دور خود جمع کنی و آنها را تشویق به همکاری با نظام و رای دادن کنی. شخص رادیکالی که خود تحریم میکند و دیگران را سوق میدهد اگر رای بدهید، مشمول عفو قرار می گیرید. انگار رای آنها امضای آزادیشان بود. اگر اندکی فرهنگ خودانتقادی را میدانست وقتی او را نقد میکردیم که به جزئیترین قانون بند که رعایت سکوت در ساعات خاموشی است، پایبند باشد منتقدان را تهدید نمیکرد که فردا از ساعت ۶ صبح، صبحانه می خورم. تا آخرین لحظه و بعد از صدور حکم شریفه[محمدی] نیز تبلیغاتش برای رای دادن ادامه داشت. هیچگونه تأسفی را در چهرهاش نمیشد دید. زیرا اعدام برای او و سلالهاش پدیدهای غریب نبود. تنها تحلیلی که از صدور حکم شریفه داشت این بود که «برای کم کردن رأیهای پزشکیان این کار را کرده اند».
با وعدههای زرق و برق دار فائزه، نهایتاً چند نفر توجیه شدند که صبح روز جمعه با مانتو و شالهای پیچیده شده در زیر بازویشان و به شیوهای پنهانی و رذیلانه، برای رای دادن و امضای حکم آزادیشان به راه بیافتند. حکومتی که یک روز قبل حکم اعدام یک زن کارگر را صادر میکند، امروز مهر تایید و صلاحیت میگیرد. تایید حکومت اعدامی در یک بند سیاسی یعنی تضعیف بنیانهای اخلاقی جامعه، یعنی جامعهای که حافظه سیاسیاش تضعیف گشته. در این بند این وظیفه را که تضعیف و پاکسازی حافظهی سیاسی جامعه بود را خانم فائزه به عهده گرفته بود و با تمام توانش تلاش میکرد در یک فضای سیاسی در تعبیر خود فائزه این است که گویا «بر سر دوراهی» مانده، وجود تفاوتمندی فکری، ایدئولوژی و عقیدتی پدیدهای معمولی است. اما دستاورد مهم و افتخار بزرگ بند زنان این است که همواره سعی داشته و دارد که نیرویش را در جهت تقویت ارزشها و رنجهای مشترک افکار، عقاید، اتنیکها بگذارد و نتیجهی این تلاش رسیدن صدای اعتراض بند زنان اوین به جهانیان است.
تضعیف حافظه تاریخی جامعه را به قدری توانمند انجام داد که کسانی را که در دهه ۶۰ با اتهام «منافقین» و حتی امروز هم بر سر دار میبرند، دور خود جمع کند. اینجاست که می توان گفت «عاشق جلاد خود بودن»؛ اپورتنیسمی که در هیچ کدام از فعالیتها شرکت نکردند و در کنار نماد اقتدار قرار گرفتند و جبهه مردمی را گذاشتند و در راستای هدف قرار دادن چپها و حقوق بشریها به فائزه پیوستند. همانهایی که ادعایی سرنگونی دارند و آن زمان که بچهها با مأموران درگیر شدند کجا بودند؟! فرصت طلبانی که مجاهدمابانه در زندان اسیرند.
ابتداییترین اخلاق اجتماعی در جوامع این حق را برای افراد آن جامعه در نظر میگیرد که در صورت نپذیرفتن مسئلهای اجتماعی، حق اعتراض دارند و این یک واقعیت است که اعتراض نقض دموکراسی نیست. صبح روز جمله گروهی از بچههای (چپ) جلوی در مشبک سبز رنگ ایستاده بودند و به کسانی که میخواستند برای رأی دادن بروند میگفتند اگر میخواهید رای بدهید مشکلی نیست، فقط این را بدانید که دیروز حکم اعدام یک زن فعال کارگری صادر شده و این رفتن، تاریخی میشود. پس سرتان را پایین بیاندازید و بروید رایتان را بدهید. ما هم حق اعتراض داریم و اینگونه صدایمان را نه به شخص شما بلکه به سیستم اقتدار میرسانیم. درهای بسته شده، آمدن رئیس حفاظت زندان و فریادهاش بر سر رای دهندگان که ما رأی شما را نمیخواهیم و با رای شما این حکومت به جایی نمیرسد، نهایت حقارت
و ضعف موضع رأی دهندگان و اسپانسرشان (فائزه) و ضعف حکومت موجود را میرساند.
تحلیل دیکتاتور بزرگ (فائزه) از این اعتراض جملهای بود که روی بورد نوشته بود: «آنهایی که اجازه رایدادن نمیدهند دیکتاتورهای کوچکی بیش نیستند». این تفسیرش اوج دیکتاتور بودن و ذهنیت فاشیستی را بیان میکرد که حتی برای فحشهایش و مخاطبان فحشهایش هم طبقه قائل بود: «دیکتاتور کوچک»
Ad placeholder
پرده دوم (فریاد جهانی بند زنان)
۲ مرداد ۱۴۰۳ با دومین حکم اعدام «پخشان عزیزی»، مددکار اجتماعی روبرو شدیم! زندگی با شخصی که بعد از ۱۳ ماه بلاتکلیفی و تحمل انواع فشارهای فیزیکی و روانی حکم اعدام میگیرد، زندگی با انسانی است که هر لحظه مرگ را میزید.
اما مصمم بودن پخشان و شیوهی مقابلهاش با حکم اعدام به تمامی بچهها روحیهای بالاتر داد. خشم و انزجارمان را با تحصن در حیاط، شعار، اعتصاب غذا، ارائهی سمینارهایی در رابطه با اعدام و … به نشان میدادیم. موضع بند زنان در «نه به اعدام» بازتابی بینالمللی داشته و دارد و این حقیقتی است که حکومت بدنبال برنامهای است که این صدای اعتراض را خفه نماید. اکثر بچهها بخاطر موضعگیریشان از «تماس و ملاقات» محروم شده بودند اما وضعیت موجود بهاهای والاتر از این را میطلبید که بچهها علیرغم تلاشهای «باند خنثیسازی و تخریب» (فائزه) تا آخرین لحظه و اکنون نیز تا پای جان و تا پایان ایستادهاند.
پرده سوم (سیاهنمایی بند زنان)
مرخصی سه روزۀ فائزه و بازگشت ضربالعجلی به بند دقت همگان را جلب نمود. مخصوصاً با مجلهایی «اندیشه پویا» و سرمقالهای به نام […] دایرهی جنگ روانی و سیاهنماییهایش را وسیعتر کرد، گویا وظیفهدار شده بود که وجهی بند زنان بالاخص «جبهه دموکراتیک» (چپ و حقوقبشری) را تخریب نماید. وظیفهدار شده بود که غائله بند زنان را ختم کند. شاید در ازایش آزادش کنند. آنهم با سناریویی که مبادا خواب «دختر عمهاش» تعبیر شود. برای تعبیر نشدن خواب دختر عمه و کیلش آغاسی، برادرش محسن به ملاقات داستان میروند که گویا امنیت جانی ندارد. به فائزه و همراهانش در بند و خارج از بند یک جمله میگویم که خود خانم فائزه در نامهاش به آن اشاره کرده بود: «بزرگترین استعداد یک دیکتاتور قدرتش در فاسد کردن است». الحق و انصاف درس اقتدار، دیکتاتور بودن، فاسد نمودن و تخریب را خوب آموختهایی.
اما این را هم بگویم که بسیارند کسانی که همین لحظه برای دروغهایت جواب داشته باشند و به تو بگویند که چندبار سویا پلو، پنیر ترش و ماست فاسدشده زندان را خوردهای؟ چندبار برای اعزام به دکتر هفتهها و ماهها منتظر ماندی؟ چرا روز و سالن ملاقاتت ویژه است؟ چرا هر هفته ملاقات داری؟
اینها را همبندیهایت که من و ما باشیم را جوابگو هستیم: زیرا تو دیکتاتور بزرگی هستی که حقیقت و ارزش را بر اساس علایق و سلایق خودت تعریف می کنی. حقیقت از منظر تو یعنی تو و امثال تو! همان حقیقتی که اکنون نتانیاهو خود را با آن معرفی میکند از جنس حقیقی است که تو خود را به آن نمود میدهی. انتشار نامهات چند روز قبل از سالگرد خیزش زن، زندگی، آزادی برای تخریب بند سیاسی که با حکم اعدام روبروست، چیزی نیست بغیر از خوش خدمتی و اثبات حسن نیست به نظام مطلقهتان. گفته بودی که سر دوراهی هستی؟ در اوایل خیزش برای اینکه سرت بیکلاه نماند رنگ عوض کردی و در جبههی مردمی قرار گرفتی و الان که اصلاحات دست و پا میزند، باز برای بیکلاه نماندن سرت و سهم الارث بردنی از قدرت دست به تخریب بند زنان مبارز و مقاوم زدی.
فقط این را بدان که خویشتنداری و سواد سیاسی-اجتماعی کسانی که سعی در تخریبشان داری آنقدر والاست که هیچگاه اجازه نمیدهند تو و باندت به اهدافتان برسید؛ زیرا من و ما نیرویمان را در نیروی خلقی میبینیم که همراه ما فریاد بر میآورند که «ایستادهایم تا پایان».
یکی از زندانیان به بند زنان اوین
شهریور ۱۴۰۳