نمایش دیپلماسی در خدمت سازش: تحلیلی طبقاتی از یک سناریوی از پیشنوشتهشده
ایوب دباغیان
مذاکرات جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده آمریکا ـ چه مستقیم، چه غیرمستقیم ـ سالهاست که یکی از محورهای سیاست منطقهای و جهانی است. اما آیا این نشستها تلاشی صادقانه برای رسیدن به تفاهم واقعیاند؟ یا بخشی از پروژهای گستردهتر برای مدیریت افکار عمومی، فریب تودهها، و تثبیت توافقاتی که پشت درهای بسته، دور از چشم مردم، نهایی شدهاند؟
در این تحلیل، با تکیه بر واقعیتهای عینی و نگاهی آگاه و طبقاتی، تلاش خواهم کرد روند مذاکرات، انگیزههای واقعی طرفین، تأثیرات منطقهای آن و پیامدهایش بر زندگی طبقات فرودست را بررسی کرده و تصویری روشنگر و افشاگرانە در برابر افکار عمومی ترسیم کنم.
🔻 دروغ بزرگ «مذاکره برای تفاهم»
هر بار که خبری از مذاکرهی ایران و آمریکا منتشر میشود، موجی از تحلیلهای خوشباورانه در رسانهها و محافل سیاسی بهراه میافتد؛ گویی دو دشمن دیرینه در مسیر آشتی و رفع تنشهای تاریخی گام برمیدارند. اما تجربههای پیشین، از برجام تا تبادل زندانیان در سپتامبر ۲۰۲۳، نشان دادهاند که این مذاکرات نه برای منافع مردم، بلکه در راستای مدیریت بحران، حفظ قدرت و تداوم نظم موجود انجام میشوند.
جمهوری اسلامی در داخل با بحران اقتصادی عمیق، خیزشهای مردمی، اعتصابات گستردهی کارگری، بحران مشروعیت سیاسی و نارضایتی اجتماعی گسترده مواجه است. دولت آمریکا نیز، با شکست در مهار بحرانهای ژئوپلیتیک خاورمیانه، تشدید رقابت با چین و روسیه، و ناتوانی در بازسازی نظم جهانی پس از تغییر دولت، همچنان با بنبستهای استراتژیک درگیر است و در پی فرار از آنها از طریق مدیریت تنشهاست.
در چنین بستری، مذاکره نه نشانهی صلح، بلکه ابزاری برای تثبیت نظم متزلزل سرمایهداری، و نه پاسخی به خواست مردم، بلکه تلاشی برای کنترل آنان است.
🔻 اشارهای به گذشته: تبادل زندانیان و پول، نمونهای از سازش پنهان
تجربهی تبادل زندانیان و آزادسازی ۶ میلیارد دلار از داراییهای ایران در سپتامبر ۲۰۲۳، اگرچه «بشردوستانه» نام گرفت، در واقع بخشی از یک توافق پشتپرده برای کاهش فشارها بود؛ نه آغازی برای تفاهم، بلکه مرحلهای موقت برای عبور از بحران، بدون حل هیچ تضاد ساختاری. این تجربه نشان داد که مذاکرات میان ایران و آمریکا، حتی در دورههای تنش شدید، هرگز بهطور کامل قطع نشدهاند.
چنین توافقات غیررسمی، بدون هیچ تحول واقعی در روابط سیاسی، صرفاً ابزاریاند برای مدیریت بحران و خرید زمان. و اکنون، حتی با روی کار آمدن دولت جدید آمریکا، اینگونه معاملات پشتپرده در اشکال تازهای ادامه مییابند. زیرا مسئله، نه فقط دولتها، بلکه ساختار منافع مشترک برای حفظ ثبات در نظم سرمایهداری منطقهای است.
تحلیل این روندها نشان میدهد که «دیپلماسی» در چنین چارچوبی، نه ابزاری برای خدمت به مردم، بلکه تلاشی برای بازسازی نظم فرسودهی موجود و حفظ تعادل بین قدرتهای حاکم است.
🔻 صحنهی نمایش بیرونی، توافقهای پشتپرده
آنچه در قاب رسانهها و بیانیههای رسمی دیده میشود، تنها نوک کوه یخیست که بخش اصلیاش در تاریکی مناسبات پشتپرده پنهان است. مذاکرات علنی در ظاهر متوقف شدهاند، اما در عمل، امتیازاتی حساس و معنادار میان طرفین رد و بدل میشود؛ بیآنکه افکار عمومی در جریان جزئیات آن قرار گیرد:
• آزادسازی مرحلهبهمرحلهی منابع مالی بلوکهشدهی ایران، بدون هیچ توافق جامع یا الزام حقوقی مشخص
• تسهیل فروش نفت جمهوری اسلامی در بازار خاکستری، با چشمپوشی خزانهداری آمریکا و هماهنگی غیررسمی از مجاری واسطه
• سکوت متقابل در برابر حملات نیابتی در عراق و سوریه، مناطقی که جمهوری اسلامی هنوز از طریق گروههایی چون حشد الشعبی، فاطمیون، زینبیون و حزبالله، نفوذ نظامی، لجستیکی و اطلاعاتی دارد؛ حتی اگر نفوذ سیاسیاش تضعیف شده باشد
• تفاهمی غیررسمی برای حفظ نوعی ثبات نسبی در منطقه، دستکم تا تثبیت وضعیت دولت جدید آمریکا و مدیریت بحرانهای ژئوپلیتیک
همهی اینها نشانە آناند که نمایش «تقابل» میان تهران و واشنگتن، اغلب صحنهای برای مصرف داخلی و بینالمللیست، در حالیکه در پشت پرده، بدهبستانها بر مبنای حفظ وضع موجود و مدیریت بحران مشترک انجام میشوند. در این میان، مردم ایران و منطقه، نه کنشگران واقعی بلکه گروگانهای این بازی قدرتاند؛ بازیای که در آن، منافع تودهها همواره قربانی ملاحظات ژئوپلیتیک و امنیتی میشود
🔻 جمهوری اسلامی؛ فریب، بهرهبرداری، خرید زمان
رژیم ایران از مذاکرات استفادهی ابزاری میکند تا:
• خود را بهعنوان طرف گفتوگو با قدرتهای جهانی نشان دهد
• فشار روانی اعتراضات و نارضایتی را کاهش دهد
• شکافهای درونی حکومت را موقتاً ترمیم کند
• و زمانی بخرد برای عبور از بحرانهای ساختاری
رژیمی که مخالفان را میکشد، زنان را زندانی میکند، کارگران را سرکوب میکند و کشور را به مرز نابودی کشانده، نمیتواند با چند دیدار دیپلماتیک از زیر بار مسئولیت جنایتهایش بگریزد. اما ابزار فریب افکار عمومی، برای آن بسیار کارآمدتر از اعتراف به واقعیت است.
🔻 آمریکا؛ دیپلماسی بدون عدالت
در سوی دیگر، ایالات متحده نیز با بهرهگیری از این مذاکرات، تلاش میکند:
• خود را بهعنوان مدیر بحرانهای جهانی معرفی کند
• ثبات انرژی را در بازار جهانی حفظ کند
• اهداف استراتژیک خود را در رقابت با چین و روسیه پیش ببرد، بدون درگیری مستقیم
آمریکا سالهاست با دیکتاتورها مذاکره میکند، آنها را مسلح میسازد و همزمان، شعار حقوق بشر سر میدهد. این دوگانگی، جوهرهی سیاست امپریالیستیست.
🔻 نتیجهی این بازی: فقر، سرکوب، خشم تودهها
مردم ایران؛ بهویژه طبقات فرودست، کارگران، معلمان، بازنشستگان، زنان و جوانان از این نشستها چیزی جز تورم، بیکاری، سرکوب، اعدام و تحقیر دریافت نمیکنند.
• گشودن دروازهی مذاکره، به معنای گشایش سیاسی نیست
• آزادسازی پولها، روانهی حسابهای سپاه و نهادهای سرمایهدار میشود
• کاهش تنش، سرکوب داخلی را مشروعتر میسازد
مردم منطقه نیز؛ از فلسطین، لبنان، سوریه، یمن تا عراق همچنان قربانی بازیهای قدرت خواهند بود.
🔻 تحلیل طبقاتی: اتحاد استبداد و امپریالیسم، علیه مردم
مذاکرات ایران و آمریکا نه یک تقابل واقعی، بلکه بخشی از ساختار جهانی سلطهاند. جمهوری اسلامی با وجود شعارهای ضدآمریکایی، عملاً در درون نظم جهانی سرمایهداری جای گرفته است:
• نفت میفروشد
• نیروی کار ارزان فراهم میکند
• سرکوب داخلی را تضمین میکند
• و جنگهای نیابتی را پیش میبرد
در این معادله، جمهوری اسلامی و ایالات متحده دو ضلع یک سازوکارند، نه دو دشمن حقیقی. دشمن مشترک آنها، تودههای مردماند: طبقهی کارگر، زنان مبارز، جوانان آزادیخواه و خلقهای ستمدیده.
🔻 راه پیشرو: افشاگری، آگاهی، سازمانیابی
باید این نمایش را افشا کرد. باید نشان داد که:
• صلح و رفاه از بالا نمیآید
• مذاکره میان دولتهای سرکوبگر، ارتباطی با منافع مردم ندارد
• و تنها با آگاهی سیاسی، سازمانیابی مستقل طبقاتی، و اتحاد نیروهای انقلابی میتوان بر این نظم فریبکار غلبه کرد
در غیر این صورت، بار دیگر تاریخ تکرار میشود: وعدههایی توخالی، توافقهایی شکننده، و سرکوبی شدیدتر.
آنچه امروز ضرورت دارد، نه خوشباوری به دیپلماسی قدرتها، بلکه برافروختن چراغ آگاهی در دل تاریکی فریب است.
نه به امپریالیسم – نه به استبداد مذهبی
آری به آزادی، عدالت و برابری برای همهی خلقها