محمدرضا نیکفر
این یاداشتها در طول دورهی رقابتهای انتخاباتی بر سر تعیین جانشین ابراهیم رئیسی نوشته شدهاند. در اینجا به همان صورت بیانتظام منتشر میشوند. گنجاندن آنها در یک مقاله و نظم دادنشان از آنها حالت مشاهدهوارشان را میگرفت. به این صورت شاید خواننده را هم یاد مشاهدههای خودش بیندازد. تأمل هر کس بر مشاهدههای خودش شاید نگاه انتقادی بر تحلیلهایی را که عرضه میشوند، تقویت کند.
مدیریت، مدیریت، مدیریت. انگار همهی مسئولان حکومتی، این روزها به طور مشخص رهبرشان و این شش کاندیدا، تازه این مفهوم را کشف کردهاند. انگار نه انگار که احمدینژاد از مدیریت جهانی حرف زده بود و میخواست مهارت مدیریتی ولایی را به کشورهای دیگر صادر کند.
دچار ترس شدهاند. میدانند وضعشان خراب است. دارند به خودشان اطمینان میدهند که اصل نظام خوب است، اما باید شیوهی حکمرانیشان را درست کنند.
در مورد شیوهی حکمرانی در درجهی اول نحوهی توزیع بودجه را میفهمند.
فکر میکنند با توزیع بهتر پول، مشکلات حل میشود.
مشغلهی ذهنیشان در عرصهی سیاست خارجی نحوهی ماهرانهتر تهیهی دلار است.
Ad placeholder
***
دو چیز در اولویت برنامههای مدیریتیشان قرار دارد:
- تهیه پول و توزیع پول، تا بلکه نارضایتیها کم شود.
- مدیریت گذار از خامنهای به جانشین او (به این موضوع اشاره صریحی در مناظرات نشد، اما در حاشیهی اظهار نظرها حضور سایهواری داشت)
***
اسلام در بحثها و تبلیغات انتخاباتی غایب است. مدیریت حرف اول را میزند.
***
پزشکیان برای آنکه خود را متمایز کند میگوید کوشش کرده کار خلاف نکند. همهی کاندیداها تلاش میکنند ثابت کنند دزد نیستند.
همهی کارگزاران طبق تنظیمات کارخانهی ولایت دزد به حساب میآیند.
***
تنها برنامهی روشن مدیریت مسائل را قاضیزاده هاشمی دارد: ادغام کشور در “بنیاد شهید”.
***
ضعف عمومی همهی ما (حکومتی و غیرحکومتی ندارد): ناتوانی در تعیین مسئله، توضیح آن، مشخص کردن راه حل آن، و مشخص کردن شیوهای برای سنجش درستی آن راه حل، این که به قول کیان پیرفلک “کار میکند” یا نه.
***
وضع حکومتیان خراب است. اما در برآورد اوضاع اشتباه نکنیم. هنوز صدایشان نمیلرزد! میخواهند با “مدیریت” بهتر مشکلاتشان را حل کنند.
***
یک ساعت هم که حرف بزنند، به اندازهی یک دقیقه اطلاع مفید از دهانشان بیرون نمیآید. این یک مشکل همگانی است. در نهایت به ضعف آموزش برمیگردد.
اگر مقدمهچینی، نقل قول (از مقدسان و دیگران)، زنجیرهی صفتها، تعارف، طعنه و کنابه، حاشیهروی، شوغاتگویی، قیدهای پوشانندهی عدم اطمینان (مثل خودِ “مطمئناً”) یا بیاطلاعی از جزئیات (“در عمل”، “در واقع”) و نظایر اینها را از ما بگیرند، چه حرفی برای گفتن داریم؟
پیشنهاد به سران “اپوزیسیون”: اگر میخواهید چشمتان به جهان باز شود و مقداری پیش بیفتید، چنین کنید: برای مدتی در اظهارات و بیانیههایتان خودداری کنید از کاربردِ صفت، فعل مجهول، قیدهای پوشانندهی نادانی و اطمینان، علامت تعجب و تأکید، مفهومهای متافیزیکی (چه اسلامی چه “ایرانشهری”)، کنایه و استعاره و تصویر. هر جمله یک information سنجشپذیر. به خودتان بگویید، ما نمیخواهیم مثل آخوندها باشیم، نمیخواهیم مثل این شش نفر کاندیدای ولایی باشیم.
Ad placeholder
***
عدهای میگویند: ما رأی میدهیم، چون قصد و امکان مهاجرت را نداریم.
به گمانم این سخن جدید است. قبلا چنین چیزی گفته نمیشد.
***
یک پدیدهی قابل بررسی این دوره از انتخابات گروه کسانی است که میگویند به پزشکیان رأی میدهند، اما به کسی توصیه نمیکنند که چه کند. مشارکت منفعل. اصلِ پدیده جدید نیست.
***
این حکایت را که آخوند قاتل، پورمحمدی، شیرینزبان شده است، دلربایی میکند و طرفدار پیدا کرده، باید به حساب ضعف جنبش دادخواهی گذاشت. باید این را اسباب شرمندگی عموم دانست که پیشتر رئیسی جرأت میکرد و اکنون او جرأت میکند، پا در دانشگاه بگذارد.
در مورد اینکه رژیم منزوی شده و مردم کاملا از آن رو برگرداندهاند، باید معیار داشت. یک معیار قطعی این است: آخوند قاتلی چون پورمحمدی جرأت نکند در انظار عمومی ظاهر شود.
***
Ad placeholder
برنامهی انتخاباتی قالیباف: دیوارکشی در مرز شرقی کشور.
ایران از این نظر نیز وارد ممالک راقبه شد. نکبت گلوبال. زمانه تیتر خوبی زد: محمدباقر ترامپ.
***
توجه کنیم به بحثها در مورد تحریم. موضوع انتقال فشار بر مردم برجسته است.
کسانی که میگویند به پزشکیان رأی بدهیم، نه به بقیه، یک دلیل ثابتشان این است که پزشکیان شاید بتواند از تنش در سیاست خارجی بکاهد و در نتیجه کاری کند که فشار تحریم اقتصادی کاهش یابد. همانان میگویند جلیلی یعنی تحریم بیشتر.
تحریم بیشتر اما خواست طیف راست اپوزیسیون نیز هست.
***
اوج رادیکالیسم عدهای حمله به اصلاحطلبان است. به مسائل اجتماعی و اصل استبداد ایرانی کاری ندارند.
کسی که راز بقای نظام را در وجود اصلاحطلبان میداند، جامعه و ساختار قدرت را نشناخته است. تمرکز حمله به اصلاحطلبان به جای هر چیز دیگر، محتملاً از شک به خود یا نفرت از گذشتهی خود برمیخیزد.
***
اکنون فرصت مناسبی است برای تدقیق نظر درباره جمهوری اسلامی.
در میان نیروهای مخالف، برداشت از حکومت اسلامی در همان سال اول پس انقلاب شکل گرفت. دستهبندی گروهها به این صورت بود: رژیم راخلقی میداند، یا ضد خلقی. سرانجام در میان گروههایی که متصل به حاکمیت نبودند، نظر ضد خلقی بودن حکومت چیره شد. در مورد پایگاه مردمی رژیم توضیح استاندارد این بود که به توهم برمیگردد. به رشوهدهی و بندهپروری هم اشاره میشد.
در این توضیح در طول این مدت تغییری وارد نشده است، با اینکه اصطلاح ضد خلقی دیگر رواج ندارد. تفاوت گروهها به این برمیگردد که ضد خلقی را به چه برمیگردانند: به دجالیت (مجاهدین)، به اشغالگری (سلطنتطلبان)، به این آن فراکسیون سرمایهداران (چپها).
حالا بیاییم این گونه ببینیم: یک حکومت تکحزبی بر کشور سلطه دارد. گویا حزب حاکم حدود ۳۰ در صد (+/-) آرای کل مردم را دارد. آیا طبق این کلیشه قدیمی میتوانیم بگوییم این ۳۰ درصد خلق پایگاه ضد خلق هستند؟
حزب فرضی حاکم با حزب رستاخیز شاه فرقهای بسیاری دارد. مردم هم حزب کنونی و هم فراکسیونهای آن را جدی میگیرند، اما حزب رستاخیز را هیچ کس جدی نمیگرفت.
وقتی اصلاحطلبان را فراکسیون معمولاً مغلوب حزب حاکم در نظر بگیریم، آنگاه باید در مورد شیوهی کنونی انتقاد بر آنان تجدید نظر کنیم. دیگر تنها کافی نیست از این زاویه که فریبکارند به آنان تاخت. هر حرفی در مورد آنان باید مبتنی بر تحلیل حزب حاکم و جریانهای درونی آن باشد، و طبعاً در پیوند با پایگاه حزب در میان مردم.
***
به تازگی مقالهای نوشتم با این عنوان که «“اینها” کی میروند و چگونه؟». با توجه به نکتهی بالا مضمون آن را میتوان این گونه بیان کرد:
حزب واحد حاکم در ایران امروز به شیوهی حزب واحد رستاخیز شاه سرنگون نمیشود.
گمان میکنم سرنوشتی مشابه حزب واحد حاکم در شوروی بیابد.
در بحران بزرگی که پیش خواهد آمد، ابتدا قدرت دست یک فراکسیون میماند؛ فراکسیونهای دیگر میروند حزب خود را تشکیل بدهند.
دورهی نظام تکحزبی به پایان میرسد. آرایش صحنهی سیاست سرتاسر عوض میشود.
گروههای موسوم به اپوزیسیون بر سر پیدا کردن جا در موقعیت جدید، دچار انشعاب میشوند.
آیندهی دموکراسی در ایران وابسته به آن میشود که آیا گروه قدرتمندی چون گروه پوتین اختیار امور را در دست میگیرد یا راه برای تغییر ترکیب حاکمان بازمیماند.
***
خامنهای، رئیس حزب حاکم، ۳۰ تیر ۱۳۸۸:
«یک وقتی آقای خاتمی که از جناح چپ بود آمد پیش ما اینجا. به او گفتم ببین آقای خاتمی، امروز اگر جناح شما در کشور وجود نداشت من لازم میدانستم یک جریان مثل شما به وجود بیاورم.»
***
در طول دورهی بالا رفتن توجه عمومی به موضوع انتخابات، هیچ تحلیلی از سوی گروههای مخالف منتشر نشد که در بحث تحریم رأی دادن مورد توجه قرار گیرد. شرکت نکردن در انتخابات ربطی به اظهار نظرهای سران اپوزیسون ندارد. آنان در دورههای بحرانی و برای تصمیمگیری، مرجع نیستند.
***
برای پیشبرد خط تحریم انتخابات، به ندرت حرف تازهای میزنند.
خلاصهی همهی حرفها:
این رژیم بد است – بد است – بد است؛ شرکت در انتخابات آن بد است – بد است – بد است.
کافی است؟
***
مردم در بحثهای انتخاباتی کاندیداها حضور داشتند، به عنوان موجودی تهدیدکننده که باید هر چه زودتر چیزی در برابرش گذاشت و آرامش کرد.
از زنان به طور ویژهای میترسند.
اقتدارشان را میتوان در هم شکست. میتوان تعادل قدرت را بر هم زد.
مسئلهی اجتماعی: تبعیض و استثمار شدن و محرومیت.
تمرکز بر این مسئله، رسیدن به برنامه و تشکل، تداوم مقاومت هر روزه، گسترش آن. این راه درهم شکستن اقتدارشان است.