وطن‌ در تبعید، برخاسته از دل سرکوب!


وطن‌
در تبعید، برخاسته از دل سرکوب!

پاسخی به سخنان توهین‌آمیز و عوام‌فریبانه‌ی رئیس جمهور منصوب، مسعود پزشکیان:

ما نه وطن‌فروشان تبعیدی، بلکه وطن در تبعیدیم!

ایوب دباغیان

۲۵ تیرماه ۱۴۰۴

اظهارات اخیر مسعود پزشکیان، رئیس‌جمهور منصوب جمهوری اسلامی، که در آن ایرانیان تبعیدی و کنشگران آزادی‌خواه را «وطن‌فروش» نامید، نه تنها سخنانی توهین‌آمیز و عوام‌فریبانه، بلکه پژواک همان زبان پوسیده‌ای‌ست که حاکمان جمهوری اسلامی سال‌هاست علیه هر صدای معترض، هر وجدان بیدار، و هر مبارزه‌ی آزادی‌خواهانه به‌کار گرفته‌اند.

پزشکیان، که دیروز در جایگاه نمادین یک رئیس‌جمهور «انتخاب‌شده» اما در عمل منصوب‌شده از سوی رهبر نظام قرار گرفته، در اولین اظهارات عمومی خود ترجیح داد نه از بحران اقتصادی سخن بگوید، نه از سرکوب‌های خونین، نه از صدها زندانی سیاسی، نه از درد و رنج مردم فرودست، نه از مادران دادخواه و نه از کارگران معترض. بلکه فرصت را مغتنم شمرد تا با تکرار واژه‌ای نخ‌نما، به صدها هزار انسان تبعیدی ـ کسانی که جان‌شان را از زیر تیغ همین حکومت بیرون کشیده‌اند ـ انگ «خیانت» بزند.

اما پرسش اصلی این است: چه‌کسی به وطن خیانت کرده؟ آنانی که برای آزادی و کرامت انسانی ایستادند، یا آنان که بر جنازه‌ی آزادی حکومت می‌کنند؟

پزشکیان، در امتداد سنت سیاسیِ تمام جناح‌های جمهوری اسلامی، به‌جای پذیرش مسئولیت و پاسخ‌گویی، می‌کوشد بار جنایت و ناکارآمدی حکومت را بر دوش مخالفانش بیفکند. در این روایت وارونه، مبارزان آزادی‌خواه، خائن‌اند؛ تبعیدیان، وطن‌فروش‌اند؛ و این در حالی‌ست که خود حاکمان، ثروت ملی را چوب حراج زده، ایران را به میدان نفوذ نظامی و سیاسی بدل کرده، و امید نسل‌ها را به تاراج برده‌اند.

پس بگذارید بی‌پرده بگوییم:

ما وطن‌فروش نیستیم؛ ما از دل وطن برخاسته‌ایم، از دل سرکوب، فقر، تبعیض، شکنجه و تبعید. ما فرزندان رنج‌کشیده‌ی این سرزمینیم. ما وطن‌در‌تبعیدیم.

وطن‌فروشی یعنی معامله با رنج مردم

آیا وطن‌فروشی، فرار از شکنجه است یا همدستی با شکنجه‌گران؟

آیا وطن‌فروشی یعنی آن کنشگر آزادی‌خواهی که زیر شلاق زندان، در سلول انفرادی، یا در پی تهدید اعدام و تجاوز ناچار به ترک خاک ایران شده؟

یا آن مقامی که سال‌هاست با امضای قراردادهای پنهانی و آشکار، با ولخرجی‌های میلیاردی از کیسه‌ی تهی مردم، سرمایه‌ی ملی را خرج بقای دیکتاتورها و گروه‌های نیابتی کرده؟

چه کسی، به ناممقاومت، برق و گاز مردم یخ‌زده در زمستان را رایگان به بشار اسد داد؟

چه کسی، از سفره‌ی خالی کارگران و بازنشستگان، دلارهای بی‌پشتوانه را به جیب فاطمیون، حشدالشعبی، حزب‌الله و حماس ریخت؟

چه کسی ایران را به میدان نفرت و جنگ نیابتی تبدیل کرد، آن‌هم به بهای خون مردم خودش؟

چه کسی پشت فرمان اعدام ایستاد؟

چه کسی در روزهای خونین آبان، دستور شلیک به قلب جوانان معترض را امضا کرد؟

کدام یک از این مقامات حتی برای یک بار، صدای مادران دادخواه را شنیدند یا به گریه‌های آنان پاسخ دادند؟

کدامشان وقتی دختران این سرزمین بی‌حجاب و با مشت گره‌کرده به خیابان آمدند، در کنارشان ایستادند؟

هیچ‌کدام!

و امروز، همین‌ها ما را متهم می‌کنند که وطن‌فروشیم، چون تبعید شده‌ایم؛ چون علیه دیکتاتوری می‌نویسیم، افشا می‌کنیم و فریاد می‌زنیم.

اما حقیقت را نمی‌توان دفن کرد:

این شمایید که وطن را فروخته‌اید.

این شمایید که کرامت مردم را، آینده‌ی کودکان را، خاک و خون این سرزمین را در بهای حفظ قدرت معامله کردید.

و ما؟  ما نه وطن‌فروش، که وطن‌در‌تبعیدیم.

ما حافظان حافظه‌ی جمعی ملتی هستیم که دیگر فریب شما را نمی‌خورد.

تبعید، نه انتخاب؛ که اجبار بود

ما از ایران نرفتیم؛ ما را از ایران راندند.

ما چمدان‌ها را با امید نبستیم، با درد و اضطرار بستیم.

نه به میل، بلکه با چکمه‌ی سرکوب و تهدید اعدام از خانه‌هایمان بیرونمان کردند.

ما با شکنجه، تعقیب، تحقیر و ناامنی به سوی مرزها پرتاب شدیم؛ تنها جرم‌مان این بود کهنهگفتیم، که خواستیم آزاد باشیم، که نخواستیم دروغ بگوییم و تسلیم شویم.

ما نه تماشاگر، که بازماندگان یک نسل قربانی‌شده‌ایم.

ما فراری نیستیم؛ ما ادامه‌دهندگان همان مبارزه‌ایم که از کف خیابان‌های تهران تا کوچه‌های مهاباد، از زاهدان تا سنندج، از اهواز و تبریز تا هر گوشه‌ی این سرزمین آغاز شد و شعله‌هایش از مرزها گذشت.

تبعید برای ما، مرز نیست؛ زندانِ دیگری‌ست با نامی متفاوت.

اما حتی در این تبعید، ما با مردم‌مان هستیم:

با کارگرانی که در سرمای زمستان، سفره‌های خالی‌شان را روی آسفالت پهن می‌کنند؛

با بازنشستگانی که فریاد می‌زنند «تا حق خود نگیریم، از پا نمی‌نشینیم»؛

با معلمان معترضی که به فرزندان ما امید درس می‌دهند، نه دروغ؛

با زنان زندانی که در دل دیوارها هم صدایشان می‌پیچد؛

با دخترانی که روسری‌ را برداشتند و دیوار ترس را شکستند؛

با جوانانی که آرزوی زیستن داشتند، نه جان باختن ؛

و با مادرانی که تصویر فرزندان‌شان را هر شب در آغوش می‌کشند.

ما در تبعیدیم، اما دور نیستیم.

ما تبعیدی هستیم، اما خائن نه.

ما قلب‌مان در ایران می‌تپد، فریادمان پژواک رنج و درد همان مردم است؛ همان‌ها که شما از آنها بریدید.

وارونه‌سازی حقیقت؛ تخصص نظام

برای بقای جمهوری اسلامی، حقیقت باید همیشه وارونه شود؛ این نه خطای حکومتی، که ستون فقرات ایدئولوژی آن است.

در قاموس این نظام، واقعیت باید دروغ جلوه کند، و دروغ، حقیقتی انکارناپذیر.

  • اعتراض می‌شود فتنه؛
  • فقرِ ساختاری می‌شود امتحان الهی؛
  • زندان و شکنجه نام رحمت می‌گیرد؛
  • مقاومت و آزادی‌خواهی بدل می‌شود به خیانت؛
  • و تبعیدِ اجباری می‌شود وطن‌فروشی.

این واژگونه‌سازی حقیقت، ابزاری استراتژیک است؛ رسانه‌ای، تربیتی و سرکوب‌گرانه.

الگویی که هم «اصلاح‌طلب» به آن وفادار است، هم «اصول‌گرا».

فرقی نمی‌کند چهره‌شان ریش‌دار باشد یا کراوات‌زده، نظام یکی‌ست و دروغ همان دروغ دیرینه است.

مسعود پزشکیان، با چهره‌ای به ظاهر مهربان، صدای آرام، و پیشینه‌ی پزشکی، قرار است نسخه‌ی جدیدی از همان سیاست‌های فریب و سرکوب را نمایندگی کند؛ اما او نیز، مانند دیگر مهره‌های این ماشین پوسیده، همان زبان را سخن می‌گوید: زبانی که درد را انکار می‌کند و دادخواهی را جرم.

نظام اسلامی دشمن حقیقت است، چون می‌داند اگر حقیقت بی‌پرده گفته شود، بساطش در یک روز برچیده خواهد شد.

در چنین حکومتی، انسانِ آزاد، جایی ندارد؛ تنها بندگی پذیرفتنی‌ست.

ما وطن‌فروش نیستیم، ما وطن‌در‌تبعیدیم

ما نه خائن‌ایم، نه بی‌وطن؛

ما زخمیان وفادار این سرزمین‌ایم؛

فرزندان نسلی که با گلوله بدرقه شد، با شلاق خاموش نشد، و با تبعید فراموش نگشت.

ما وطن‌دوستیم، نه با شعار و پرچم، بلکه با مبارزه در کنار مردم؛ با قلم، فریاد و ایستادگی.

اگر وطن، مردم‌اند، ما وطن‌دوستیم؛ نه آنان که با ریش و عمامه، وطن را به دروغ، زندان و خون آلوده‌اند.

ما در کنار مردم‌ایم، نه با منبر و سرکوب، که با رنج و خشم و امیدشان.

ما دوریم، اما دور نمانده‌ایم.

در هر کوچه‌پس‌کوچه‌ی شهرهای غربت، صدای دادخواهی‌مان پیچیده است.

ما آنجاییم که مادران خاوران هنوز به دنبال نشانی از استخوان‌اند.

ما آنجاییم که معلمان در کلاس، کارگران در کارخانه، دختران در خیابان، و مادران در زندان، به فردای آزادی فکر می‌کنند.

ما فراری نیستیم؛ ما ادامه‌دهندگان راه کسانی هستیم که جان باختند تا حقیقت زنده بماند.

آری، ما آرامش را از چشم شما ربوده‌ایم، شما که با میلیاردها دلار خرج سپاه و تبلیغات، با جعل حقیقت، با طناب‌دار و چماق، خواب راحت می‌خواهید،

اما فریاد «زن، زندگی، آزادی» هنوز در گوش‌تان زنگ می‌زند.

ما سایه‌ایم بر سر جنایت، سندی هستیم زنده بر دروغ، زخمی باز بر پیکر فریب.

ما در تبعید‌ایم، اما وطن را با خود آورده‌ایم؛ در زبان‌مان، در شعرهایمان، در خشم و اشک و امیدمان.

ما از ایران رانده شدیم، اما ایران را ترک نکردیم.

و روزی که ظلم فرو ریخته باشد، ما باز خواهیم گشت،  نه برای انتقام، که برای بازسازی.

برای ساختن وطنی آزاد، برابر و انسانی.

تا آن روز، ما هستیم. می‌نویسیم، فریاد می‌زنیم، افشا می‌کنیم، می‌سازیم.

ما وطن‌فروشان تبعیدی نیستیم؛

ما، وطن‌در‌تبعیدیم؛

اما در راه بازگشت، ایستاده‌ایم.

با قلبی آکنده از عشق به مردم،

و با مشتی گره‌کرده علیه استبداد.

0 FacebookTwitterWhatsappTelegramEmail

پیام بگذارید

پیام

گالری

ما را دنبال کنید! ​

تماس

  Copyright © 2023, All Rights Reserved Payaam.net