پژوهش مبارزه‌جو و شورش کلمبیا: علیه بی‌تفاوتی

ایمان گنجی

من به این نتیجه رسیدم که دانشگاه در واقع تحت کنترل گروهی کوچک و فعال از متولیان است که هیچ جایگاهی در دنیای آموزش ندارند؛ در سیاست، ارتجاعی‌ و بی‌بصیرت‌اند؛ و در دین، تنگ‌اندیش و قرون وسطایی. رفتار آنها نشانگر سوء فهم‌شان از کارکرد حقیقی دانشگاه، یعنی پیش‌برد و گسترش آموختن است.

چارلز ای. بیرد، بیانیه‌ی استعفا از دانشگاه کلمبیا، ۹ اکتبر ۱۹۱۷

دیدگاه

نسل‌کشی دولت آپارتاید علیه فلسطینیان در غزه انگار تاریخ جنبش دانشجویی رادیکال در ایالات متحده و دیگر کشورهای غربی را به تکرار واداشته است. آوریل ۲۰۲۴ در دانشگاه کلمبیا با آوریل ۱۹۶۸ در آنجا شباهت‌های غریبی داشت: چه مطالبه‌هایشان و چه رفتار رئیس دانشگاه و پلیس نیویورک؛ چه بستری که اعتراض‌ها در آنها شکل گرفتند و چه سرایت‌پذیری اعتراض‌ها به دیگر کشورها. همزمان دانشجویان چپ‌گرا بار دیگر سیاستی را به عرصه عمومی آوردند که با سیاست‌ورزی اتحادیه‌های کارگری از یک سو، و سیاست جریان غالب حزب دموکرات از سوی دیگر، تفاوتی ماهوی و رابطه‌ای آنتاگونیستی دارد.

این یادداشت به بخشی از بستر مبارزه‌های دهه‌ی ۱۹۶۰ دانشجویان می‌پردازد که با نقد پژوهش آکادمیک و قلمروزدایی از آن شکل گرفت؛ یعنی پرداختن دانشجویان به شیوه‌ای از تولید دانش آلترناتیو و مبارزه‌جو که خط اکید بین دانشگاه و خارج از آن را به پرسش کشید، روش‌شناسی‌های «ابژکتیو» و «خنثی» آکادمیک را طرد کرد، و فیگور «دانشجو» را بر خلاف تصور جریان غالب، از فردی خارج از نظام اقتصادی به سوژه/ابژه‌ی مناسبات تولید و بازتولید سرمایه‌داری و در نتیجه، به یک مبارز بالقوه علیه آن بدل کرد.

این شیوه‌ی تولید دانش را بعدها کلکتیو «موقعیت‌های جمعی» در آرژانتین ــ برآمده از گروه دانشجویی «چه گوارا» در چندین دانشگاه آمریکای لاتین ــ «پژوهش مبارزه‌جو» (Militant Research) یا «مبارزه‌جویی پژوهشی» (Research Militancy) نامیدند.

علیه دانشگاه در آستانه‌ی عصر نئولیبرال

در دورانی قرار داریم که لفظِ خنثایِ «کنش‌گری» (اکتیویسم) جایگزین «مبارزه‌جویی» (میلیتانسی) شده‌است، مبارزان حالا فعالان‌اند، و تو می‌توانی فعال بورس یا فعال محافظه‌کار یا … هم باشی. گذاشتن «میلیتانت» در کنار پژوهش، بدین اعتبار، دلالت سیاسی مشخصی دارد و گفتارهایش در غرب توسعه‌یافته را در دهه‌ی ۶۰ میلادی و در آستانه ظهور عصر نئولیبرال که هنوز تخیل سیاسی رادیکال، تسلیم صنعت فرهنگ سرمایه نشده بود، بهتر می‌توان ردگیری کرد.

در سال‌های دهه‌ی ۱۹۶۰ ‌متن‌هایی مهم و کلیدی از سوی دانشجویان مبارز درباره وضعیت دانشجویان و نسبت آنها با نهاد دانشگاه در فرانسه و ایالات متحده و جاهای دیگر منتشر شد. این متن‌ها، همچون «درباره‌ی نکبت محیط زندگی دانشجویی» (De la misère en milieu étudiant) از مصطفی خیاطی، بستر فراگیرشدن شعار «دانشگاه کارخانه است» را توضیح می‌دهند.

مصطفی خیاطی در این جزوه نه تنها به نهاد «دانشگاه» حمله می‌برد، بلکه در عین حال و مهم‌تر از آن دانشجو را درونِ نظام اقتصادی به‌عنوان یکی از عناصر مناسبات کاری قرار می‌دهد ــ تصویری بسیار دور از تصویر مارکسیسم سنتی از دانشجو، چرا که مورد اخیر دانشجویان را ساکنان برج عاج دانشگاه، و کاملاً برکنار از مناسبات اقتصادی درنظر می‌گرفت.

در ادامه به دو متن دیگر در رابطه با قیام دانشجویان در دانشگاه کلمبیا خواهیم پرداخت: بیانیه‌ی پورت هورون (۱۹۶۲)، و چه کسی بر کلمبیا فرمان می‌راند؟ (۱۹۶۸) که نمونه‌ای درخشان از پژوهش مبارزه‌جو در بستر دانشگاهی بود.

Ad placeholder

بیانیه‌ی پورت هورون

بیانیه پورت هورون در ۱۹۶۲ نخستین بیانیه‌ی سازمان دانشجویی «دانشجویان برای جامعه‌ی دموکراتیک» (SDS / اس دی اس) بود که در اعتراض‌های گسترده‌ی جنبش دانشجویی ایالات متحده در سال‌های بعد در دهه ۱۹۶۰ ‌نقش بسیار مهمی داشتند؛ از جمله در اعتراض‌های آوریل ۶۸ دانشگاه کلمبیا.

اس دی اس از دل سازمان‌های دانشجویی سوسیالیست پیش از خود بیرون آمد. آنها ۱۹۶۲ در همکاری با اتحادیه‌ی «کارگران خودرو» در مکانی متعلق به این اتحادیه در حوالی پورت هورون میشیگان نخستین گردهم‌آیی‌شان را برگزار و بیانیه پورت هورن را منتشر کردند.

آنها در این بیانیه به سیاست‌ خارجه ایالات متحده در جنگ سرد، به نژادپرستی ساختاری در ایالت‌های جنوبی آمریکا، به شکاف طبقاتی در شهرهای بزرگ ایالات‌های شمالی تاختند. دانشجویان درباره بستر زندگی‌شان در آن لحظه نوشتند:

آنچه ابتدا آن را «عصر طلایی آمریکا» می‌پنداشتیم، در واقع زوال یک عصر بود. بروز جهان‌گستر انقلاب علیه استعمار و امپریالیسم، تثبیت بیشتر رژیم‌های تمامیت‌خواه، خطر جنگ، رشد بی‌رویه‌ی جمعیت، بی‌نظمی بین‌المللی، اَبَرتکنولوژی‌ها، همگی داشتند پایداری تعهد ما به دموکراسی و آزادی و توانایی ما برای کاربست آنها در جهانی در غلیان را به آزمون می‌گذاشتند.

اما بخش زیادی از بیانیه به خود مسأله‌ی دانشگاه و دانشجویان و نوعی آسیب‌شناسی آن بازمی‌گشت. نوشتند که دانشجویان در چند سال منتهی به بیانیه‌ی آنها در دانشگاه‌های مختلف ایالات متحده علیه «بی‌عدالتی نژادی، تهدید جنگ، نقض حقوق فردی آزادی عقیده و به میزانی کمتر، به دلیل نابرابری‌های نظام اقتصادی دست به اعتراض زده‌اند. دانشجویان توانستند به محوطه‌های فرورفته در سکون پس از دوره مک‌کارتی، اندکی جنجال بازگرداندند…اهمیت این اعتراض‌ها در این واقعیت نهفته است که دانشجویان دارند پوسته‌ی بی‌تفاوتی را می‌شکافند.»

اشاره به شکستن پوسته‌ی بی‌تفاوتی (Apathy) به عنوان مهم‌ترین دستاورد اعتراض‌های دانشجویی در واقع اعلام حضور «چپ نو» (نیو لفت) در دانشگاه بود. مجموعه‌مقاله‌های «خروج از بی‌تفاوتی»، اولین کتاب «نیو لفت رویو»، ۱۹۶۰ با سرویراستاری ای. پی. تامپسون، تاریخ‌نگار و مبارز مارکسیست بریتانیایی منتشر شد و فراخوانی بود به پایان‌دادن به بی‌تفاوتی و سیاست‌زدودگی پس از جنگ جهانی دوم در غرب. تامپسون در آخرین مقاله کتاب، «انقلاب»، درباره وظیفه‌ی چپ نو انقلابی نوشته بود:

«تدقیق یک استراتژی دموکراتیک انقلابی ــ که مطالبه‌های دستمزدی و مطالبه‌های اخلاقی را به داخل خود بکشد ــ، حمله علیه مالیه‌ی کاپیتالیستی و حمله علیه رسانه‌های جمعی، وظیفه‌ی فوری ماست. این کار نیاز به پژوهش و بحث دارد؛ به ژورنال، کتاب و کلوب‌های چپ‌گرا. نیاز به سازماندهی برای آموزش و پروپاگاندا دارد… و نیز به گسست از فتیشیسم پارلمانی که فرض می‌گیرد هر پیشرفتی باید منتظر تغییر قانون‌گذارانه باشد.»

ایده‌های این‌چنینی چپ نو در میان دانشجویان آمریکایی، به‌ویژه در دانشگاه کلمبیا، به‌واسطه‌ی سی. رایت میلز، جامعه‌شناس رادیکال بیش از پیش رواج ‌یافت. رایت میلز در نامه‌ای معروف به «نیو لفت رویو» در همان ۱۹۶۰ با انتقاد از کار فرهنگی در کشورهای غربی با اتکا بر اصل «پایان ایدئولوژی‌ها» و رتوریک لیبرال (و نه فلسفه‌ی سیاسی لیبرال) که به گفته او «عملاً تجلیل روشنفکرانه از بی‌تفاوتی است»، نوشت:

اغراق نیست اگر بگوییم از زمان پایان جنگ جهانی دوم، محافظه‌کاران ازخودراضی و لیبرال‌های خسته و رادیکال‌های سرخورده گفتاری ملال‌آور را پی گرفته‌اند که موضوعات در آن مبهم و بحث‌و‌جدل بالقوه خاموش می‌شود؛ بیماری سازشکاری غلبه یافته و ابتذال دوحزبی‌گری رواج یافته است. دیگر پس از کتاب شما لازم نیست توضیح دهیم چرا همه‌ی این‌ها به «عموم مردم» در کشورهای ناتو گسترش یافته است.

به اهمیت سی. رایت میلز و روش‌شناسی آثار او ( که ۱۹۶۲ درگذشت) در پژوهش مبارزه‌جو دانشجویان کلمبیا بعدتر بازخواهیم گشت. با بازگشت به ایده‌ی بی‌تفاوتی سیاسی، باید گفت که چپ‌های نو آن را بخشی از فرآیندهای سوبژکتیوسازی سیاست جریان غالب غربی می‌دیدند. به عبارت دیگر، سرمایه‌داری به عنوان سیستم هم کالا تولید می‌کرد، هم سوژه‌های تولیدکننده و مصرف‌کننده‌ی کالا و بازتولیدکننده‌ی سیستم را، هم جهانی را که این کالاها و سوژه‌ها در آن ممکن بودند. این در مورد دانشگاه و دانشجویان‌اش هم صادق بود.

دانشجویان برای جامعه‌ی دموکراتیک در آن بیانیه‌ی نخستین در پورت هورن نوشتند:

اگر جنبش‌های دانشجویی برای تغییر هنوز در صحنه‌ی محوطه‌های دانشگاه‌ها نادر هستند، چه چیزی آنجا معمول است؟ محوطه‌ی دانشگاه واقعی، آن که آشناست، جایی است برای آدم‌های خصوصی که در حال انجام «مهاجرت درونی» بدنام‌شان هستند. جایی است برای تعهد به روال عادی امور، پیش افتادن، ساده برگزار کردن…. مقررات را به عنوان «اجبار گریزناپذیر»، بوروکراسی را به عنوان «شرایط عادلانه»، بی‌ربطی را به عنوان «تحقیق»، ازخودگذشتگی را به عنوان «شهادت‌طلبی»، و سیاست را به عنوان «فقط یک راه دیگر برای ساختن مردم، آن‌هم راهی نه چندان سودآور» پذیرفته‌اند… دانشجویان که در فضای عمومی منفعل‌اند، در زندگی خصوصی‌شان هم بیش از این ایده‌آلیست نیستند: گالوپ نتیجه می‌گیرد که آنها به «موفقیت کوچک» راضی‌اند و «ریسک شکست بزرگ را به جان نمی‌خرند». علاقه‌ای به ریسک‌پذیری و تعیین هدف‌های خطرناک در کار نیست و فهمی واقعی از هویت شخصی به جز هویت ساخته‌شده در تصویر دیگران وجود ندارد… توجه زیادی به موقعیت اجتماعی (کیفیت یقه پیراهن‌ها، رابطه برقرارکردن با آدم‌های مهم برای آینده، زن یا شوهر کردن، …) و نیز موقعیت آکادمیک (نمره، افتخار، سگ‌دو زدن در دانشکده پزشکی) می‌شود. اما آنچه عموماً نادیده می‌گیرند، موقعیت فکری واقعی و پرورش شخصی ذهن است. یکی می‌گوید: «دانشجوها درباره بی‌تفاوتی تره هم خورد نمی‌کنند». بی‌تفاوتی نسبت به بی‌تفاوتی جهانی را به وجود می‌آورد که به‌شکلی خصوصی ساخته‌ شده، که مکانی است برای برنامه‌ریزی‌های درسی نظام‌مند، هر هفته دو شب آبجو،…

نویسندگان بیانیه پس از آن به توضیح ارتباط محیط و زندگی آکادمیک با محیط و زندگی در بیرون دانشگاه می‌پردازند و توضیح می‌دهند که مناسبات قدرت در داخل دانشگاه و رشته‌های بافت بوروکراتیک آن چگونه به خارج دیوارهایش امتداد می‌یابند و از «مجتمع سلطه‌گر قدرتِ شرکتی، نظامی و سیاسی» می‌گویند که دانشگاه را در خود ادغام کرده است. به گفته‌ی آنها اما همین مسأله سبب می‌شود که دانشگاه میدان مبارزه‌ی مهمی علیه آن باشد؛ میدان مبارزه‌ای که به گفته‌ی آنها تا آن موقع از آن غفلت شده بود.

دانشجویان در نهایت فراخوانی برای تشکیل و گسترش «یک چپ نو» می‌دهند و بیانیه را این‌چنین، در سازگاری با شعار فراگیر چند سال بعد در مه ۶۸ که «واقع‌گرا باش، ناممکن را بخواه»، به پایان می‌برند:

اگر آن‌طور که گفته‌اند ما به نظر در جستجوی امر دست‌نیافتنی هستیم، پس بگذار همه بدانند که این کار را می‌کنیم تا جلوی وقوع امر تصورناپذیر را بگیریم.

دانشجویان در سال‌های پس از این بیانیه دست به سازماندهی اعتراض در دانشگاه‌ها زدند؛ به‌ویژه علیه تبعیض نژادی. گفتاری که دانشگاه را بخشی از مجتمع صنعتی‌ـ‌نظامی قرار می‌داد، ریشه دواند. نخستین دور گسترده‌ی اعتراض‌ها در دانشگاه کالیفرنیا ۱۹۶۴ و در پی منع فعالیت سیاسی و برگزاری کارزار در راستای دفاع از حقوق مدنی سیاهان آغاز شد. نام آن اعتراض‌ها «جنبش آزادی بیان» بود. مسأله‌ی اصلی این بود که دانشگاه به دانشجویان‌اش می‌گفت حق کار سیاسی، اظهارنظر سیاسی و اعتراض سیاسی را ندارند، نباید با جنس مخالف چندان مخلوط شوند، و به اقتدار اولیاء دانشگاه تن بدهند.

ماریو ساویو، مشهورترین چهره‌ی دانشجویی اعتراض‌های جنبش آزادی بیان، در سخنرانی معروف‌اش دوم سپتامبر ۱۹۶۴ گفت:

اگر این یک شرکت است، و اگر هیأت امنای دانشگاه هیأت مدیره‌ است، و اگر رئیس دانشگاه، [کلارک] کِر، در واقع مدیر شرکت است، پس بگذارید یک چیز به شما بگویم: استادها مشتی کارمند هستند و ما هم ماده‌ی خام! اما ما مشتی ماده‌ی خام‌ایم که نمی‌خواهیم هیچ فرآوری‌ای رویمان انجام شود. نمی‌خواهیم بدل به محصول شویم! نمی‌خواهیم یکی از مشتری‌های دانشگاه ما را بخرد، خواه حکومت باشد، خواه صنعت باشد، خواه کار سازمان‌یافته باشد، هر که می‌خواهد باشد! … زمانی فرا می‌رسد که عملکرد ماشین چنان نفرت‌انگیز می‌شود و چنان حال آدم را به هم می‌زند که نمی‌توانی دیگر بخشی از آن باشی! نمی‌توانی منفعلانه در خدمتش باشی! و باید بدن‌ات را روی چرخ‌ها و چرخ‌دنده‌ها و اهرم‌ها و دستگاه‌هایش بیندازی تا متوقف‌اش کنی.

رئیس وقت دانشگاه کلمبیا بالاخره به برخی خواسته‌ها تن داد و اعتراض‌های جنبش آزادی بیان پایان گرفت اما در ۱۹۶۸ دانشجویان کلمبیا در ادامه جنبش ضدجنگ ویتنام بار دیگر شوریدند.

چه کسی بر کلمبیا فرمان می‌راند؟

تنش‌ها در سال‌های منتهی به ۱۹۶۸ رو به افزایش بود. در آمریکا به طور کلی، جنگ ویتنام و ترور چهره‌های سرشناس جنبش حقوق مدنی سیاهان، فضا را متلاطم کرده بود. در دانشگاه کلمبیا، گریسون کیرک، رئیس وقت دانشگاه، در برابر استخدام استادان زن مقاومت می‌کرد و جلوی ورود زنان به خوابگاه‌های مردان و برعکس را می‌گرفت و به نماد اقتدار پدرسالار، یکی از هدف‌های اصلی اعتراض‌ها در مه ۶۸ در سرتاسر جهان، بدل شده بود.

جرقه‌ی اول اعتراض‌های آوریل ۶۸ در کلمبیا یک‌سال پیش از آن در مارس ۶۷ خورد؛ وقتی باب فلدمن، دانشجوی عضو اس دی اس اسنادی را در کتابخانه یافت که به ارتباط دانشگاه کلمبیا با اندیشکده انستیتو برای تحلیل دفاعی، وابسته به وزارت دفاع ایالات متحده مربوط می‌شد. جرقه‌ی دوم به برنامه دانشگاه کلمبیا برای ساخت‌و‌ساز یک جیم یا باشگاه ورزشی روی زمین عمومی در پارک مورنینگ‌ساید بازمی‌گشت. سیاهان منطقه‌ی هارلم از این پارک استفاده می‌کردند اما ۸۸ درصد باشگاه برای کارکنان و دانشجویان دانشگاه در نظر گرفته شده بود و ساکنان غالباً سیاه‌پوست همچنین باید از در ورودی جداگانه‌ای داخل آن می‌شدند. دانشجویان سیاه نام آن را «جیم کرو» (Gym Crow) گذاشتند؛ بازی کلمه با Jim Crow که به سلسله‌ای قوانین نژادپرستانه در اواخر قرن ۱۹ و اوایل قرن ۲۰ در ایالت‌های جنوبی ایالات متحده ارجاع داشت.

بیانیه با تیتر «جیم کرو را متوقف کنید»
فراخوان به اعتراض علیه ساختن باشگاه ورزشی ــ عکس:‌ مجموعه متعلق به کتابخانه‌های دانشگاه کلمبیا

اواخر مارس ۶۸ دانشجویان در یک کتابخانه در دانشگاه دست به اعتراضی بدون خشونت زدند اما شش دانشجوی فعال ضدجنگ را به خاطر زیرپاگذاشتن ممنوعیت تظاهرات در مکان‌های داخلی بازداشت کردند. این سومین جرقه بود.

سه‌شنبه ۲۳ آوریل ۱۹۶۸ اعتراض‌ها به اوج رسید. صدها دانشجو در مرکز محوطه دانشگاه تجمع کردند، دانشجویان سرشناس از اس دی اس و «جامعه‌ی دانشجویی آمریکایی‌های آفریقایی‌تبار» سخنرانی کردند، و سپس تحصن و اشغال ساختمان «هملیتون هال» آغاز شد. دانشجویان چهار ساختمان دیگر را هم اشغال، و در این پنج ساختمان، سنگربندی کردند.

مطالبه‌های سه‌گانه از این قرار بود: پایان دادن به پروژه‌ی باشگاه ورزشی؛ پایان دادن به قراردادها با اندیشکده‌ی نظامی؛ و آزادی شش دانشجوی بازداشتی و لغو تعلیق آنها. اما یک هفته بعد ۳۰ آوریل رئیس دانشگاه از پلیس نیویورک خواست که دانشجویان را بیرون بیندازد. پلیس در یورشی خشن علیه دانشجویان ۷۰۰ تن را بازداشت، و حدود یکصد و ۵۰ تن را روانه بیمارستان کرد. حمله وحشیانه پلیس به همبستگی سرتاسر دانشجویان دانشگاه و دانشگاه‌های دیگر انجامید، دانشگاه بالاخره در برابر مطالبه‌ها تسلیم شد و کیرک، رئیس وقت، ظرف یک سال استعفاء داد.

اما در آن یک هفته اشغال و شورش دانشگاه، گروهی کوچک از پژوهشگران دانشگاه از «کنگره‌ی آمریکای شمالی درباره آمریکای لاتین» (NACLA) جزوه‌ی «چه کسی بر کلمبیا فرمان می‌راند؟» را با جستجوی آرشیوها و کتابخانه‌ها نوشتند و یک ماه بعدتر آن را منتشر کردند. NACLA در پژوهش‌هایش تحت تأثیر سی. رایت میلز و روش‌شناسی او در تحلیل و نقد قدرت شرکت‌ها در جامعه کاپیتالیستی ایالات متحده ــ به ویژه در کتاب «الیتِ قدرت» (۱۹۵۶) ــ بودند و به افشای منافع شرکت‌ها به عنوان موتور محرکه‌ی امپریالیسم ایالات متحده در آمریکای لاتین می‌پرداختند.

«چه کسی بر کلمبیا فرمان می‌راند؟» این روش‌شناسی را در مورد خود دانشگاه به کار برد. این بار خود دانشگاه موضوع تحقیق شده بود؛ بدن پژوهشگران در موقعیتی که آن را پژوهش می‌کردند، حاضر بود؛ و روش‌شناسی‌های آکادمیکی که می‌گفتند باید از موضوع تحقیق فاصله‌ی مکانی و زمانی داشت و بی‌طرفانه و خنثی به آن نزدیک شد، از سوی این پژوهشگران مبارزه‌جو کنار گذاشته شد.

جزوه‌ی آنها نشان داد که مسأله‌ی اصلی در پس اعتراض‌های دانشجویی در واقع گره‌خوردن دانشگاه به مجتمع صنعتی‌ـ‌نظامی و خدمات‌رسانی به منافع آن بود، که «دانشگاه کارخانه است». آنها در مقدمه می‌نویسند:

«موضوع‌های واقعی در پس خیزش کلمبیا به درستی فهمیده نشده‌اند. مطبوعات گستره‌ای از نظریه‌های گمراه‌کننده برای توضیح این قیام طرح کرده‌اند: شکاف نسلی، توطئه‌ی براندازی از سوی چپ‌ها، شکست دانشگاه در پاسخ به نیازهای کنونی و متغیر دانشجویان، ناکامی در برقراری ارتباط، بی‌صبری، نوعی آیینِ «پرستشِ بهار»، اضطراب عمومی نسبت به جنگ ویتنام … نظریه‌هایی که حقیقت را پنهان کردند.

این جزوه برای روشن کردن و توضیح دادن موضوعات اساسی تولید شده است و تلاش خواهد کرد به شکلی انضمامی نشان دهد چگونه دانشگاه کلمبیا به نحوی سازمان یافته که در عوض خدمت‌رسانی به موکلان خودش یعنی استادان و دانشجویان، به منافع خارجی خدمت می‌رساند و آنها هم با کنترل کردن بودجه و جریان مالیِ کلمبیا، در واقع سیاستِ آن را کنترل می‌کنند. این منافع خارجی که در هیأت امناء نمایندگی می‌شوند، دانشگاه را به عنوان «کارخانه‌ای» برای تولید تکنیسین‌های ماهر و پرسونل مدیریتی جهت تأمین نیاز دستگاه صنعتی و دفاعی ایالات متحده سازمان داده‌اند. میلیون‌ها دلاری که عاملان این منافع به داخل صندوقچه‌های دانشگاه می‌ریزند، برای آنها اساساً سرمایه‌گذاری در آدم‌ها است که مثل هر سرمایه‌گذاری دیگری، از آن توقع بازگشت سرمایه هم دارند.»

جزوه در بخش‌های مختلفش به رابطه‌ی کلمبیا با سرمایه‌داران مسکن و مستغلات، با شرکت‌های چندملیتی (به‌ گفته‌ی آنها، در راستای «مدیریت امپراتوری»، با شبکه‌ی اطلاعاتی و امنیتی ایالات متحده، با صنایع نظامی، و با شرکت‌های داخلی می‌پردازند.

پژوهشگران مبارزه‌جو در نتیجه‌گیری‌شان می‌نویسند:

شورش دانشجویان اوج منطقی و ضروری مبارزه‌ای درازمدت بین صاحبان مالکیت و آنها که مالکیتی ندارند، بین قدرتمندان و بی‌قدرتان بود… معنای [شورش] کلمبیا این بود که ضعیفان دیگر به دست قدرتمندان به بازی گرفته نمی‌شوند.

Ad placeholder

دانشگاه کلمبیا، آوریل ۲۰۲۴

پس از حمله غافلگیرانه حماس به اسرائیل در هفتم اکتبر که ۱۱۳۹ کشته نظامی و غیرنظامی برجای گذاشت، اسرائیل حمله‌ی گسترده‌ای علیه باریکه‌ی تحت محاصره‌ی غزه آغاز کرد. تا کنون بیش از ۳۴ هزار و ۸۰۰ فلسطینی کشته و دست‌کم ۷۸ هزار و ۴۰۰ تن زخمی شده‌اند.

حمله‌ی اسرائیل به غزه را گزارشگر ویژه سازمان ملل به عنوان «نسل‌کشی» مستند کرده و دیوان بین‌المللی دادگستری در لاهه، هلند، احتمال وقوع نسل‌کشی را رد نکرده است. شورای امنیت سازمان ملل در قطعنامه‌ای لازم‌الاجرا خواهان آتش‌بس فوری شده اما دولت آپارتاید به آن اعتنایی ندارد.

ایالات متحده آمریکا به عنوان بزرگترین حامی نظامی و مالی اسرائیل چندین بار قطعنامه آتش‌بس در غزه را وتو کرد و قطعنامه آخر را هم بر خلاف قوانین بین‌المللی لازم‌الاجرا ندانست. دانشجویان پس از هفتم اکتبر بارها در نقاط مختلف آمریکا و دیگر کشورها به این جنگ اعتراض کردند.

دانشگاه کلمبیا فوریه سیاست جدیدی گذاشت و اعتراض دانشجویان را محدود به منطقه‌های مشخص‌شده برای اعتراض کرد. اما دانشجویان از اعتراض دست نکشیدند. آنها در آوریل و در نوعی ادای احترام به اعتراضات ۶۸، با مطالباتی مشابه آن سال دست به اشغال بخشی از دانشگاه زدند و «اردوگاه همبستگی غزه» را برپا کردند. مطالبه‌ها این بود: قطع رابطه‌ی دانشگاه با شرکت‌هایی که از جنگ سود می‌برند و کلمبیا در آنها سرمایه‌گذاری کرده؛ و نیز پایان دادن دانشگاه به طرح توسعه‌اش که هارلم غربی، محله‌ی سنتاً سیاهپوست را هدف قرار داده است.

بالاخره ۱۸ آوریل ۲۰۲۴، مینوش شفیق، رئیس دانشگاه کلمبیا با ارجاع به سیاستی که فوریه مقرر شده بود، از پلیس نیویورک خواست که «اردوگاه همبستگی غزه» را برچینند. شفیق همزمان با اعتراض‌ها در کنگره درباره «یهودستیزی» در دانشگاه‌ کلمبیا شهادت می‌داد. نماینده‌ای جمهوری‌خواه از او پرسید که خداوند در انجیل به روشنی می‌گوید اگر برای اسرائیل دعای خیر کنید، من برای شما دعای خیر خواهم کرد، پس آیا شفیق می‌خواهد که خداوند دانشگاه کلمبیا را نفرین کند؟ شفیق پاسخ داد: «قطعاً نه!»

اما حمله وحشیانه پلیس به دانشجویانی که بدون خشونت اعتراض کرده بودند و دستگیری بیش از یکصد دانشجو، آتش اعتراض‌ها را خاموش نکرد. در عوض، اکنون همچون در مه ۶۸، علی‌رغم ادامه سرکوب در کلمبیا، اعتراض‌ها به دانشگاه‌هایی در سرتاسر آمریکا، هلند، فرانسه، آلمان، کانادا و … گسترش یافته است.

0 FacebookTwitterPinterestEmail

پیام بگذارید

پیام

گالری

ما را دنبال کنید! ​

تماس

  Copyright © 2023, All Rights Reserved Payaam.net