مرضیه محبی
طبق آمار فعلی ۸۰ درصد از ۳ هزار رتبه برتر کنکور در رشتههای مختلف مربوط به دهکهای هشتم و نهم و دهم جامعه است و هفت دهک اول که از متوسط درآمد کمتری برخوردارند تنها ۲۰ درصد از دانشآموزان دارای رتبههای یک تا ۱۰ کنکور را تشکیل میدهند. براساس آمار کنکور سال ۱۴۰۰، سه دهک بالای جامعه دارای ۸۷ درصد معدل پایین و ۸۴ درصد کسب رتبه زیر ۳ هزار بودند. براساس آمار مدارس استعداد درخشان در کنکور حدودا ۳۷ درصد قبولی دادهاند، نمونه دولتی ۲۲ درصد، غیردولتی ۱۹، دولتی عادی ۱۲، هیأت امنایی ۵ درصد و شاهد ۲ درصد قبولی در کنکور داشتهاند.
نقل از خبرگزاری دانشجو
در قصههای نسلهای گذشته، دختران پادشاهان، بر جوانان تهیدست شجاع و کارآمد عاشق میشدند و فقرا در رویاهایشان خواب وزیر و وکیل شدن و تحصیلات عالیه و زندگی اعیان واشرافی را میدیدند و همین خوابها و رویاها، خود دلیل بر امکانپذیری تحقق خواستهها بودند. اما امروز در جامعهای که از تهاجم چهل ساله یک نظام مردم ستیز خودکامه باقی مانده است، مادران قصه هارا فراموش کرده اند و فرزندان آنقدر با محرومیتهاشان خوکرده اند که رویایی برای فردای خود نمیبافند و انتظار گشایشی ندارند. نظام در تهاجمی گسترده و همه جانبه نه تنها آنان را از نان و سرپناه و امکانات معمول و ابتدایی زیست انسانی محروم نموده، بلکه به مدد دستگاههای ایدئولوژیک خود با بر ساختن یکنظاممعنایی، بار مسولیت همه ناکامیها را بردوش خود تهیدستان نهاده است. چندانکه آنها خود را شایسته ولایق محرومیت و زندگی مشقتبار میدانند و کاستیهای ساختاری خود و دست نامهربان تقدیر و سرنوشت و بسا مجعولات دیگر را بهجای نظام حاکم سرزنش میکنند.
در این میان کنکور سراسری دانشگاهها عرصهای است که هر روز بیشتر بر روی اقشار کم درآمد بسته میشود و به تصرف ساکنان شهرهای بزرگ که از امکانات خاص و گران قیمت آموزشی برخوردارند، در میآید و دانشگاهها دامن بر اقشار حاشیهای فرومیبندند و فقرا هرروز بیش از گذشته اندیشه بیثمری دانش اندوزی را درونی میکنند و آن را به مثابه کالایی گران قیمت و لوکس از سبد زندگی بیرون میگذارند.
شبکههای در هم تنیده قدرت و دانش که وظیفه مشروعیتسازی برای وضع موجود را بر عهده دارند، این پذیرش و مدارای فرودستان را در پناه اعمال خشونت نمادین بهدست میآورند.
خشونتی که به معنی تحمیل نظامهای نمادها ومعناها به گروهها وطبقات است، تا این نظامها در جامعه مشروع به نظر آیند؛ همه نظامهای موجود تلاش میکنند که بدون نیاز به خشونت فیزیکی مشروعیت نمادین خود را در جامعه حفظ نمایند و این مساله از زمان کودکی در آموزش وپرورش فرانهادینه میشود.
بوردیوو قدرت نمادین، احمدنقیب زاده وهمکار، فصلنامه سیاست، شماره ۲، ۱۳۹۱
علاوه بر اینها در ایران، امروز بهانههای فراوانی برای محرومیت افراد از دسترسی به تحصیل رایگان و حذف زودرس از نظام آموزش در مرحله ابتدایی وجود دارد که برخی موارد آن بدین قرارند:
- نظم مردسالار حاکم بر جامعه ایران، قربانیان خود را از میان تهیدستان بر میگزیند و در روستاها و شهرهای کوچک مانع از تحصیل دختران میشود. ازدواج کودکان از جمله. دلایل جدی محرومیت دختران از مدرسه است.
- بسیاری از خانوادهها توان تامین هزینه کتاب و لباس فرزندانشان برای رفتن به مدرسه را ندارند و بچهها را بهعنوان نیروی کار ارزان و بیتوقع مورد استفاده قرار داده و از تحصیل باز میدارند.
- کودکان حاصل از ازدواج زنان ایرانی با مردان خارجی، ازداشتن شناسنامه و حتی تابعیت ایران محروم اند و هویتی ندارند که بر اساس آن بتوانند یک صندلی در نظام آموزش و پرورش به اصطلاح رایگان را تصرف کنند، علاوه بر اینها گروههای زیادی از مردم ایران در اجرای سیاستگذاریهای خشن امنیتی حکومت، از داشتن شناسنامه ایرانی محرومند و تفاوتهای مذهبی یا نژادی، مانع الحاق آنها به نظام ایدئولوژیک جمهوری اسلامی میشود.
- کودکانی که تاب تحملشان در برابر موانع تحصیل بیشتر است و به یک «دانشآموز» در سیستم آموزشی نظام جمهوری اسلامی بدل میشوند، صرفا میتوانند مصرف کنندهی یک سلسله محتواهای ایدئولوژیک باشند که به سفارش دستگاههای امنیتی تولید شده و واسطه تبدیل انسان به ابزار کوچک بیاختیاری است که باید بار سنگین کینهتوزی و دشمنی با جهان را بر پشت بکشد و هرروز در مدرسه، در یک مناسک اجباری به جهانیان بد و بیراه بگوید و برایشان آرزوی مرگ کند و سپس پشت میز و نیمکتهای مخروبه، از گرسنگی بیهوش شود و معلمانی که خود ستمهای بیشتری را متحمل میشوند و زندگیشان در فاصله نومیدکنندهی بین دو قطب تنگدستی و وظیفه میگذرد، بهجای درس، بین بچههای گرسنه و از حال رفته، آب قند توزیع کنند. بچههایی که فقری خشن تحصیل را نزد آنان به کالایی تجملی بدل کرده که مناسبتی با هستی مشقتبارشان ندارد. وضعیت آنان به گونهایاست که مسوولین نیز به تاثیر گرسنگی آنان در افت تحصیلی اذعان دارند.
یک مدیر در وزارت تعاون گفته ۵۷ درصد از مردم سوءتغذیه دارند که حدود ۱۵ میلیون نفر از آنها کودک و نوجوانند و از آنجا که سوءتغذیه بر هوش و یادگیری اثر دارد، گویا فرزندان خانوادههای فقیر همهجوره قرار است از تحصیل دور بمانند.
(عصرایران ۱۴۰۲/۴/۲۳)
خصوصیسازی بخشهای گستردهای از نظام آموزشی و بازار گران کالاهای آموزشی از تدریس خصوصی تا کتاب و… از مدارس غیر انتفاعی گرفته تا کلاسهای کنکور تا دانشگاههای آزاد و غیر انتفاعی و حمایتی و…، سلسله مراتب طبقاتی و تفاوتهای بنیادین زندگی تهیدستان با دیگران را به کودکان آموخته و پیوند پول با هرگونه پیشرفت آموزشی را چندان نهادینه کند که کودکان فرودست به ناتوانی خویش در رقابت ایمان بیاورند و سرنوشت خود را همانطور که هست بر دوش کشند و باخود ببرند و هیچ تلاشی جهت بهبود آن نکنند.
به عبارتی:
در هر صورتبندی اجتماعیکار تربیتی همواره کارکرد حفظ نظمموجود را دارد به این معنی که مسئول بازتولید ساختارهای موجود در مناسبات قدرت میان گروهها وطبقات اجتماعی آنهم به واسطه فرایندهای مشمول ساختن یا طرد کردن است، تا جایی که تلاش دارد شناسایی مشروعیت فرهنگ مسلط را بر اعضای گروهها وطبقات تحت تسلط خود تحمیل کند و آن را در مقیاسهای مختلف با تعیین اصول یا سانسورهای مختلفی که بهترینکارایی را بر منافع مادی و نمادین گروهها وطبقات مسلط داشته باشد انجام دهد. تا زمانی که این فرایندها به صورتهایی از خودداری و خودسانسوری تبدیل شوند.
(پیرر بوردیو نظریه بازتولید اجتماعی، آموزش، جامعه و فرهنگ، مترجم تهمتن برومند، نشر اندیشه احسان)
Ad placeholder
مدارس رنگارنگ خصوصی و نیمهخصوصی
دولتهایی که هر یک نوید امکاناتی تازه و نتایجی درخشان به دانشآموزان میدهند، عدالت آموزشی را به تاراج میبرند؛ امکانات آموزشی بر اساس میزان پولی که پرداخت میشود، توزیع میگردد و کنکور سد نفوذناپذیری میشود که عبور از آن تنها با زندگی در شهرهای بزرگ و پدر و مادری توانگر ممکن است.
بدینسان آموزش، یکی از بدیهیترین و ابتداییترین حقوق بشر که در بسیاری از اسناد بینالمللی الزامآور و مورد وفاق (از اعلامیه جهانی حقوق بشر گرفته تا کنوانسیون حقوق کودک) بر آن به جدیت تاکید شده است، به کالایی بدل گردید که کیفیت آن بر اساس پولی که خرج آن میشود، تعیین میگردد؟ دراین نظام کودکان چرخاننده بیپناه چرخهای یک نظم خشن ایدیولوژیکاند، وقتی در جمع مرفهین جامعه بزرگ میشوند، یا خانوادههایی دارند که دستشان به دهانشان میرسد، متاع ماشین نخبه پروری حکومت شده و پس از گذراندن کارزاری نفسگیر به مدارس تیزهوشان و امثال آن سپرده میشوند. مهمترین نکتهای که درین مدارس به کودکان آموخته میشود، خود برتربینی و تفوق بر سایرین به مثابه تافتهای جدابافته است.
نظام ولایت فقیه در یک کنش تماما سیاسی، این کودکان را که به زعم او استعداد بیشتری دارند، از بقیه جدا میکند و به عناوین برتری دهنده، متصف میسازد، جامعه را از درون شقه میکند و با ایجاد گروهبندی وترسیم خطوط فارق بین تیزهوشان و کمهوشان، اساس یک تخاصم اجتماعی را بر مینهد.
این کودکان که به مدد موسسات قدرتمند مالی آموزشی با بهرهگیری از فنون روز آمد آموزش، به استعداد برتر بدل میشوند، به اجبار، بار تدابیر ایدئولوژیک رژیم را بر شانه خود حمل میکنند.
جمهوری اسلامی که کودکان تیزهوش را برای تامین افسران آینده نظام دانش و بوروکراسی خود به صلابه مدارس تیزهوشان میکشد، برای کودکان محروم به حاشیه رانده شده و طرد شده خواب دیگری میبیند. آنان که از اوقات فراغت و فضای بازی و ورزش محرومند را به دام آموزشهای نظامی تحت نظارت سازمان بسیج میاندازد و برای جنگیدن و شهادت یعنی نقطه اوج مدارج ایدئولوژیک نظام، آماده میسازد و به گونهای دیگر، بستر یک انتاگونیسم اجتماعی را پیش پای آنها برمیگشاید، تا اگر این کودکان از جبهههای سوریه به سلامت بازگشتند در جنبشهای داخلی به عنوان نیروی سرکوب مورد سو استفاده قرار گیرند. (نگاهی به شیوههای استخدام واستفاده از کودک-سربازان در ایران، وب سایت هرانا)
جامعهشناسان نظام آموزشی را سرچشمه تولید سرمایه فرهنگی میدانند. سرمایهای که فرد و جامعه را به صورت توأمان بهرهمند میسازد و مولفه اصلی آن برخلاف سرمایه اقتصادی، دسترسی به اعتماد و ارزشها ومشارکت در شبکههای اجتماعی و ارتباطات عینی، نهادها، تشکلها وفعالیتهای گروهی است.
نهاد آموزشی به دلیل ایجاد هنجارها و ارزشها و درونی کردن آنها مهمترین وظیفه را در خلق هنجارها در جامعه ایفا میکند، اهمیت آموزش آن قدر زیاد است که بدون سرمایهگذاری روی آن توسعه اقتصادی اجتماعی و فرهنگی پایدار محقق نمیگردد.
شهریار احمد بیگی و همکار ، مدرسه و سرمایه اجتماعی، نشر راز نهان
در نظام آموزشی حاکم بر ایران اما اقشار فرودست اجتماع که از سرمایه اقتصادی برخوردار نیستند، به گونهای سیستماتیک، همه مجاری و راههای ممکن برای دستیابی به سرمایه اجتماعی را نیز از دست میدهند، خانواده به مثابه منبع مهم تولید سرمایه اجتماعی به کانون فرسایش و اضمحلال آن بدل شده است. بیکاری، فقر فزاینده، اعتیاد به مواد مخدر و تبعیض ساختارمند جنسیتی، بنیانهای این نهاد اجتماعی را لرزان ساخته است. نا امنی و فضاهای پرخطر زیست غیر رسمی و آمار شتابناک ارتکاب جرایم اقتصادی علیه افراد، بنیانهای اعتماد را به یغما برده و پیوندهای انسانی را از همگسسته است. اقتصاد خیریهای آنان را در منتها الیه نیروهای اجتماعی پس رانده و به حاجتمندانی که توان اداره زندگی خود را ندارند، بدل میکند.
Ad placeholder
چه میتوانکرد؟
اگر بپذیریم که حاکمیت برای خاموشی تهیدستان و منقادکردنشان، با تولید یک نظام معنایی، آنها را مجاب کرده که بی هیچ اعتراضی خود را در فرودستی خود دفن کنند، پس میتوان به دیگر گونه ساختن این نظام فکر کرد و سبب شد که زنجیر زبان سلطه از پای تهیدستان گشوده شود.
در جنبشهای انقلابی مردم ایران در سالهای ۱۳۹۸ و ۱۴۰۱، اقشار فرودست اجتماع، آنان که طبقه قومیت و مذهب و نژاد و ملیت و جنسیت و … سبب طرد و حذف و رانده شدنشان به حاشیه و خاموشی صدایشان شده بود با طرح مطالبات مشترک، همچون آزادی و عدالت اجتماعی به خیابان آمدند و توانایی دستهای بهم پیوسته خود را برای ایجاد یک تحول همه جانبه اجتماعی، باور کردند. مقاومت در برابر نظام سلطه، هنوز هم زیر پوست جامعه زنده است و جریان دارد. اینمقاومت میتواند سرچشمه تولید قدرت نزد مردم و کاسته شدن از هیمنه رژیم شود. در عرصه این کنشورزی رهاییبخش است که بنیانهای خودباوری شکل میگیرد و آگاهی تکوین میابد وریشههای انقیاد میسوزد. تهیدستان شهرهای بزرگ و کوچک در این زمین است که دوباره اعجاز حضور خود را باور میکنند.