رضیه انصاری
مانند همیشه، دور نیست یکی از آن «تصادف محض»ها، که عبارتست از همانندی نامونشان اشخاص حرفی یک نوشته، با نامونشان اشخاص عملی یک آبوخاک، در این داستان روی داده باشد. نویسنده خواهش دارد، اشخاص عملی آبوخاک، این تصادف محض را، به ریشوگیس نگیرند و معذورش بدارند. این داستان، به واقع، بر پایه نامههای عمه نویسنده، و نامههای عمهٔ عمهاش، با اختیار قلب و تحریف و تخفیف و تکثیر، پرداخته شده است. و نویسنده، که بازینویسی برای تئاتر را نیز از عمهاش آموخته، در نوشتنِ این داستانِ بیش و کم دراز هم، آموزگار و الهامبخشی جز عمه و عمهٔ عمهاش نداشته است. و اینجمله را مدیون و ممنون ایشان است.
آنچه خواندید، مقدمهای است بر رمان «شبیک، شبدو» از بهمن فرسی، که ضمن عیان کردن وجهه مطایبهآمیز و طناز این شخصیت، از تسلطش بر روایت و قصهگویی با نگاهی مدرن حکایت میکند. بهمن فرسی، نویسنده، نمایشنامهنویس، شاعر، بازیگر و هنرمند متولد تبریز در ۱۳۱۲ است که از سال ۱۳۵۶ در لندن زندگی می کند و ۱۲ بهمن امسال، نودمین زادروز اوست.
بهمن فرسی از نخستین داستاننویسان جریان مدرنیستی ایران است که از سالهای دهه ۱۳۳۰ به نوشتن و انتشار داستان کوتاه و نمایشنامه پرداخت. در بیشتر آثارش به شرایط اجتماعی، فرهنگی و سیاسی دوران زندگی خود و پیش از آن اشاره دارد. موضوع غالب آثار فرسی فروپاشی اجتماعی است و شخصیتهای داستانهایش عموماً از نظر جسمی و روانی ویژگیهای پیچیدهای دارند.
بسیاری از صاحبنظران او را فرمگرا و سبک ادبیاش را ابزورد (پوچانگارانه) ارزیابی کردهاند. خود او اما معتقد است هنر برای سخن گفتن از درون، باید خود را از قید فرم آزاد کند. او در کنار نوشتن، به فعالیت انتشاراتی و انواع شاخههای هنرهای تجسمی از جمله بازیگری و کارگردانی، نقاشی، مجسمهسازی و کولاژ اشتغال داشته است.
بهمن فرسی در چهار سالگی با خانواده از تبریز به تهران آمد، به مدرسه رفت و از چهاردهسالگی به کارهای گوناگون روی آورد. از همدورههایهایش در دوران دبیرستان، جمشید لایق بود که با تئاتر سعدی همکاری میکرد. فرسی در کنار او و علی نصیریان و مهدی فتحی یک گروه تئاتر داشتند و تا آخر دوره دبیرستان، خودش مسئولیت این گروه کوچک نمایشی را بر عهده داشت.
از سال ۱۳۳۲ در نشریات و مطبوعات مختلفی از جمله فردوسی، ایران آباد، نگین، آشنا، چلنگر، اندیشه و هنر قلم میزد و داستانهایی را در روزنامههای آژنگ و کیهان و مجله کتاب هفته منتشر میکرد. با آن که خبرنگاری حرفهای را دوست داشت، به خاطر دلزدگی از کار در مطبوعات کناره گرفت و به قول خودش کارمند شد. نخستین اثرش «نبیرههای باباآدم» را در ۱۳۳۳ به چاپ رساند که دربرگیرنده قصهها و حکایاتی منظوم و طناز بود و تنها یکبار و در دویست نسخه منتشر شد.
فرسی در ۱۳۳۵ به «گروه هنر ملی» و سپس «گروه تئاتر مروارید» به سرپرستی شاهین سرکیسیان پیوست و همراه علی نصیریان، خجسته کیا، اسماعیل شنگله و اسماعیل داورفر به نوشتن نمایشنامه و کارگردانی پرداخت. اجرای نمایش «سیاه» از علی نصیریان و نمایش «گلدان» از بهمن فرسی (۱۳۴۰) حاصل زحمات این گروه است.
Ad placeholder
بر نمایش مدرن «گلدان» که مضمونی کنایی و نمادین، و قابلیت تفسیرپذیری متفاوتی داشت، نقدهای مختلفی ارائه شد. عدهای فرسی را گرفتار در بند فرم و کجفهمی اگزیستانسیالیستی دانستند؛ گروهی او را وسیلهای برای به جنبش درآوردن هنر تئاتر در ایران، و برخی او را همچون طبیبی دلسوز بر تن رنجور تئاتر زمانه خود می یافتند که با آوردن سبکی نو و منش و نگاهی تازه، مرهمی بر دردها مینهاد. فرسی اما در پاسخ به منتقدان، نسل خود را جوانهای واخوردهای نامید که به تاثیر از پیشرفت ناقص تمدن غربی در ایران، اندیشهای زودرس و زندگانی نامتوازنی داشتهاند و به شنیدن آواز قافله از دور دل خوش کردهاند. (مجله گوهران، فوریه ۲۰۱۷)
با این حال دوستداران و منتقدانش متفقالقول او را از پیشگامان و نواندیشان نمایشنامهنویسی و ادبیات نوین ایران میدانند. بر پویایی، خلاقیت و تاثیرگذاریش بر نسلهای پس از خود اتفاق نظر دارند و آثار مکتوب او را از مهمترین کارهایی برمیشمرند که در تاریخ درام ایران در سبک ابزورد نوشته شده است (ایبنا، ۳ اردیبهشت ۱۳۹۹).
حسن میرعابدینی بهمن فرسی را در کنار ابراهیم گلستان و مسعود زوارزاده از پایهگذاران مرحله جدید داستان مدرنیستی ایران به شمار می آورد. (صدسال داستاننویسی ایران، ص۳۷۸)
نادر نادرپور از بابت توش و توان پرداختن به هنرها، وی را «هنرمندی از تبار همه فنحریفان رنسانسی» نامید و اکبر زنچانپور از شیفتگی او به صادق هدایت، و علاقهاش به آثار ساموئل بکت و اوژن یونسکو، ادگار آلنپو، و جیمزجویس سخن گفته است (سایت انسانشناسی و فرهنگ، آذر ۱۳۹۷) که تاثیرپذیری وی از این بزرگان ادب و هنر در آثارش مشهود است.
فرسی از دیرباز به نقاشی و مجسمهسازی و هنرهای تجسمی نیز علاقه داشت و خود را برای آفرینش به هیچ سطح و فرم و قالبی محدود نمیکرد. نخستین نمایشگاهش را در ۱۳۳۷ در تهران برپا کرد. او خود دورههای کار تجسمیاش از نظر موضوعی و سبکی را از آغاز تاکنون، به مرحله نقاشی آثار فیگوراتیو (با موتیفهای محدود و سپس دفرمه)، کالیگرافی (نقاشیخط و سپس کالیگرافی محض با کلمات بدون معنا)، منبتکاری به شیوه مدرن و خلاق (با استخوان پای مرغ)، کولاژ، چاپ سنگی، و دوره قالی (و سپس ترکیب قالی و درخت) تقسیم میکند:
با اینکه نقاشی همیشه با من بوده، اما ظاهراً به این دلیل که عرضه نشده، بعضیها فکر میکنند که این کار جدیدی است. البته من در ایران هم نمایشگاه داشتم، یک بار به پیشنهاد دوست شاعر نازنین، پروین دولت آبادی، و بار دیگر به پیشنهاد و اصرار دوست شاعر و نقاشم سهراب سپهری…. کار من همین است که هست. مردم گاهی از آنها خوششان میآید و گاهی نه. ولی چون مدام در تغییر بودهام و معتقد به ماندن در یک سبک و کار با یک نوع خاص از مصالح نیستم، فکر میکنم همین تنوع کارها باعث شده که مردم کارها را دوست داشته باشند…. به عقیده من هنر باید بتواند خودش را از فرم آزاد کند. تنها آن موقع است که خودش میتواند از درون سخن بگوید. (گفتوگو با بیبیسی، ۲۰۱۶)
بهمن فرسی در سال ۱۳۵۶ به انگلستان مهاجرت کرد. تا آن زمان ۱۳ مجموعهداستان و نمایشنامه، رمان «شب یک، شب دو» را نوشته بود و چند تئاتر را کارگردانی و در برخی از نمایشهای خودش و دیگران ایفای نقش کرده بود. بازی در فیلمهای «پستچی» و «دایره مینا» ساخته داریوش مهرجویی، و برگزاری یک نمایشگاه انفرادی در گالری سیحون را نیز در کارنامه داشت.
پس از ورود به انگلستان وارد مدرسه فیلمسازی لندن شد. مدتی بعد نشرخاک را در لندن به راه انداخت و در کنار تجربه فیلمسازی، به انتشار شعر و داستان و نمایشنامههایش پرداخت. ترجمهاش از «حیدربابا»، منظومه معروف محمدحسین شهریار از ترکی به نظم فارسی (دفتر خاک، لندن ۱۹۹۳) مورد توجه علاقمندان قرار گرفت. او فعالیتهای هنری از جمله مجسمهسازی و برگزاری نمایشگاههای تجسمی را نیز از یاد نبرد.
در گفتگوهایش نفس نمادگرایی و سوررئالیسم در فرهنگ ایرانی را ذاتی مینامد و بر این باور است که هنر نقاشی از دیرباز نزد ایرانیان محبوب بوده و به خاطر برخی ممنوعیتها در طول زمان بالاجبار به فرمهای خاصی درآمده و مثلا به تبدیل شدن نقاشی به کتیبه و کاشی و پرده قلمکار اشاره میکند. «تمام اینها پیدا کردن راههایی است برای بیرون رفتن از سانسورهای حکومتی و دینی و… من هم از این قاعده مستثنی نبودهام و راههای مختلف را رفتهام و به صورتهای مختلف کار کردهام.» (گفتوگو با بیبیسی، ۲۰۱۶)
میرعابدینی در کتاب «صدسال داستان نویسی ایران» آثار داستانی بهمن فرسی را در زمره روایاتی میداند که احساس سردرگمی نسلشان را به بهترین وجه بیان می کنند؛ نسلی که بهار زندگی خود را در سرمای سالهای پس از کودتای ۳۲ آغاز کرده و با پشت سر داشتن خاطره تلخ شکست، هرگز به پیش رو اعتماد نکرده و با گریز از هنجارهای زندگی متداول، میکوشد تا به نوعی آزادی درونی دست یابد. به عنوان مثال، رمان «شب یک، شب دو» (تهران، ۱۳۵۳) که به شیوه روایی نامهنگاریهایی عاشقانه نوشته شده، از روزگار یک عاشق ناکام حکایت میکند که با مرور نامههای معشوقش، به تحلیل رابطه و افزودن و کاستن از رویدادها در خیال میپردازد و عاشقانهای نومید را به تصویر میکشد. «گلدان» نیز به مضمون انسان تنهای مدرن و دنیای در حال زوال میپردازد و انسانهایی با گلدانهایی شیشهای، با عمر موقت و رهایی در برهوت را به تصویر میکشد که فقط با تکیه بر گذشته در امید رسیدن به آرامشی دروغیناند.
فرسی در سالهای دهه ۱۳۸۰ در اشاره به وضعیت داستاننویسی ایران، مفصل و حجیم نوشتن، لفاظی و زبانآوریهای عجیب و غریب را بیفایده دانسته و بیش از حد آوانگارد بودنِ داستاننویسان را به افتادن از سوی دیگر بام تعبیر می کند. وی همچنین از پراکندهکاری نمایشنامهنویسان، انزواگزینی اهالی تئاتر و تمایل تئاتریهای حرفهای به سینما گلایه کرده است. (ایسنا، آبان ۱۳۸۵)
برخی از آثار این مولف از جمله نمایشنامههای «صدای شکستن»، «گلدان»، «موش»، «آرامسایشگاه»، «پلههای یک نردبان»، و «چوب زیر بغل» در سالهای اخیر از سوی نشر بیدگل در ایران به انتشار رسیدهاند و نقدهای متعددی بر آنها نوشته شده است.
بهمن فرسی تاکنون ۱۴ نمایشنامه، ۲ فیلمنامه، ۵ دفتر شعر، ۵ مجموعهداستان کوتاه، یک رمان، داستانهایی مصور برای کودکان، چند سفرنامه و مقالات و نقدهای متعددی را به رشته تحریر درآورده و بیش از ۱۶ نمایشگاه انفرادی در ایران، انگلستان، آلمان و آمریکا برگزار کرده است.
Ad placeholder