مشهد؛ از سرکوب عریان تا آشوب مهندسی‌شده تحولی در مهار اعتراضات پس از جنبش «زن، زندگی، آزادی»

 

ایوب دباغیان

۲۳ آذر ۱۴۰۴

جنبش «زن، زندگی، آزادی» نقطه‌ی عطفی در تاریخ معاصر اعتراضات ایران بود؛ نه فقط به‌دلیل گستره‌ی جغرافیایی و اجتماعی آن، بلکه به‌واسطه‌ی تغییری که در منطق خیابان و رابطه‌ی مردم با قدرت ایجاد کرد. این جنبش، الگوهای کلاسیک سرکوب را به چالش کشید و حاکمیت را وارد بحرانی ساخت که صرف خشونت، دیگر پاسخ‌گوی آن نبود. خیابان پس از خیزش ۱۴۰۱ خیابانی بود بدون رهبر متمرکز، بدون پرچم مصادره‌پذیر، بدون شعارهای ایدئولوژیک بسته، و با محوریت بدن زن به‌ مثابه سوژه‌ی مقاومت. درست در همین‌جا بود که نظم حاکم فهمید کنترل خیابان، دیگر فقط با باتوم و گلوله ممکن نیست.

در تجربه‌ی «زن، زندگی، آزادی»، حکومت با شکلی از همبستگی افقی مواجه شد که نه از بالا هدایت می‌شد و نه به‌سادگی قابل نفوذ بود. شعارها سلبی، شفاف و مشترک بودند؛ دشمن مشخص بود و امکان انحراف معنایی حداقلی. از همین رو، پس از سرکوب خونین این جنبش، دستگاه قدرت به‌تدریج به سمت تغییر استراتژی حرکت کرد: عبور از سرکوب مستقیم به‌سوی بی‌ثبات‌سازی درونی اعتراض. این‌جا بود که «آشوب مهندسی‌شده» جای «خشونت عریان» را گرفت.

در این چارچوب جدید، هدف دیگر صرفاً متفرق‌کردن تجمع نیست، بلکه تخریب معنای اعتراض، انحراف جهت خشم، و تبدیل خیابان به میدان نزاع‌های ساختگی است. وقتی اعتراض از درون دچار تلاطم شود، حکومت می‌تواند در حاشیه بایستد، نظاره‌گر بماند و در لحظه‌ی مناسب، ضربه‌ی نهایی را وارد کند. این همان منطق خطرناکی است که واقعه‌ی مشهد را باید در بستر آن فهمید.

آنچه در مشهد رخ داد، یک حادثه‌ی منفرد یا واکنش خودجوش نبود، بلکه نشانه‌ای از ورود به فاز تازه‌ای از مهار اعتراضات است. برای نخستین‌بار، در یک تجمع اعتراضی علیه جمهوری اسلامی، تلاش سازمان‌یافته‌ای صورت گرفت تا شعارهای ضد حاکمیتی با شعارهای حذف‌گرایانه علیه نیروهای مخالف جایگزین شود. این جابه‌جایی هدف، به‌خودی‌خود معنادار است: تمرکز از نقد قدرت به تخریب بدیل‌ها منتقل شد. اعتراض، به‌جای آنکە متوجه رأس حاکمیت باشد، به جان خودش افتاد.

ویژگی تعیین‌کننده‌ی این الگو، هم‌زمانی میدان و رسانه است. دستکاری ویدیوها، صداگذاری، بازتولید گزینشی تصاویر، و حملات هماهنگ سایبری، همگی بخشی از یک سازوکار واحد هستند که هدفش نه اطلاع‌رسانی، بلکه مهندسی ادراک عمومی است. در این سازوکار، کنشگر زن دوباره به هدف اصلی بدل می‌شود؛ همان بدنی که در خیزش ۱۴۰۱ نظم مردسالار و اقتدارگرا را به لرزه انداخت، این‌بار باید در هیاهوی اتهام، تحقیر و بی‌اعتبارسازی دفن شود. از این منظر، حمله به چهره‌های زن در متن اعتراضات، نه یک اتفاق جانبی، بلکه ادامه‌ی مستقیم جنگی است که جنبش «زن، زندگی، آزادی» آغاز کرد. تفاوت فقط در ابزارهاست. اگر در خیابان خیزش ۱۴۰۱ بدن زن بە مثابە میدان اصلی سرکوب، از گلولە ت بازداشت و حذف فیزیکی هدف قرار گرفت، در فاز جدید، اعتبار و صدای او نشانە گرفتە می‌شود. این پیوستگی، نشان می‌دهد که ما با یک روند مواجه‌ایم، نه با واکنش‌های پراکنده.

نکته‌ی مهم‌تر آن است که نیروی مداخله‌گر در این الگو، فاقد پایگاه اجتماعی مستقل است. به همین دلیل، برای تأثیرگذاری ناگزیر به اتکا بر ابزارهای امنیتی، رسانه‌ای و روانی است. این وابستگی ساختاری، خود گویای ماهیت پروژه است: پروژه‌ای که بیش از آن‌که سیاسی باشد، امنیتی است؛ بیش از آن‌که به بسیج فکر کند، به تخریب می‌اندیشد. پیامد این تحول برای آینده‌ی اعتراضات روشن و نگران‌کننده است. خیابان‌های پیش رو، نه‌تنها با سرکوب رسمی، بلکه با نفوذ عناصر آشوب‌ساز در دل تجمعات مواجه خواهند بود. هدف، ایجاد ترس، فرسایش اعتماد، و بالا بردن هزینه‌ی کنش جمعی است. در چنین شرایطی، حکومت می‌تواند هرج‌ومرج مصنوعی را بهانه‌ای برای خشونت بیشتر قرار دهد و هم‌زمان خود را از مسئولیت مستقیم مبرا نشان دهد.

در برابر این وضعیت، تنها راه برون‌رفت، همبستگی آگاهانه و مرزبندی روشن است. تجربه‌ی «زن، زندگی، آزادی» نشان داد که خیابان زمانی قدرتمند است که دشمن را گم نکند و اجازه ندهد اعتراض به نزاع داخلی فرو کاسته شود. دفاع از کنشگران مستقل، به‌ویژه زنان، کارگران و دانشجویان، نه یک موضع اخلاقی، بلکه ضرورتی سیاسی برای حفظ امکان اعتراض است. مشهد را باید به‌مثابه زنگ خطر فهمید؛ نشانه‌ای از ورود به مرحله‌ای که در آن، نبرد اصلی نه فقط با حکومت، بلکه با پروژه‌هایی است که می‌کوشند خیابان را از درون تهی کنند. پس از خیزش ۱۴۰۱، مسئله فقط سرنگونی نظم موجود نیست؛ مسئله، جلوگیری از ربوده‌شدن اعتراض و مصادره‌ی رهایی است.

 

پیامدهای استراتژیک برای اپوزیسیون و خیابان، از خطر فروپاشی اعتماد تا ضرورت بازتعریف همبستگی

تحولی که پس از جنبش «زن، زندگی، آزادی» در شیوه‌ی مهار اعتراضات پدید آمده، پیامدهایی عمیق و چندلایه برای آینده‌ی کنش سیاسی در ایران دارد. ورود الگوی «آشوب مهندسی‌شده» به صحنه، نه‌تنها خیابان، بلکه کل میدان اپوزیسیون را در معرض آزمونی تازه قرار داده است؛ آزمونی که شکست در آن می‌تواند اعتراضات را پیش از شکل‌گیری، از درون فرسوده کند.

نخستین و فوری‌ترین پیامد این الگو، تضعیف اعتماد درونی میان معترضان است. وقتی تجمع اعتراضی به صحنه‌ی نفوذ، جعل و تحریک بدل می‌شود، هر فرد بالقوه می‌تواند به چشم تهدید دیده شود. این وضعیت، همان چیزی است که قدرت سیاسی به آن نیاز دارد: خیابانی پر از افراد تنها، بی‌اعتماد و محتاط. در چنین فضایی، همبستگی نه با سرکوب مستقیم، بلکه با تزریق تردید از هم می‌پاشد و اعتراض، پیش از آن‌که به خیابان برسد، در ذهن معترض متوقف می‌شود.

پیامد دوم، جابه‌جایی کانون نزاع از «قدرت» به «اپوزیسیون» است. وقتی تمرکز از نقد حاکمیت برداشته و به درگیری‌های درونی معطوف می‌شود، خیابان کارکرد اصلی خود را از دست می‌دهد. این دقیقاً همان نقطه‌ای است که پروژه‌ی آشوب‌ساز به هدف می‌رسد: اعتراض دیگر نه تهدیدی برای نظم موجود، بلکه صحنه‌ای برای تسویه‌حساب‌های فرسایشی می‌شود. تجربه‌ی مشهد نشان داد که چگونه می‌توان بدون طرح مطالبه‌ای مشخص علیه حکومت، یک تجمع اعتراضی را از معنا تهی کرد. در این میان، اپوزیسیون خارج از کشور نیز با مسئولیتی دوچندان مواجه است. فاصله‌ی جغرافیایی و امنیت نسبی، اگر با درک نادرست از شرایط داخل همراه شود، می‌تواند به بازتولید همان الگوهای مخرب دامن بزند. اپوزیسیونی که نتواند میان اعتراض واقعی و پروژه‌ی آشوب تمایز قائل شود، ناخواسته به بخشی از مسئله بدل خواهد شد. در این شرایط، سکوت در برابر نفوذ سازمان‌یافته یا نسبی‌سازی خشونت علیه کنشگران، عملاً به معنای واگذاری خیابان است.

پیامد مهم دیگر، افزایش خطر برای کنشگران مستقل، به‌ویژه زنان، فعالان کارگری و دانشجویی است. در الگوی جدید، این نیروها نه‌تنها از سوی حاکمیت، بلکه از جانب شبکه‌های تخریبی نیز هدف قرار می‌گیرند. حمله‌ی هم‌زمان فیزیکی و رسانه‌ای، کارکردی دوگانه دارد: حذف فرد و ارسال پیام تهدید به دیگران. اگر این روند مهار نشود، هزینه‌ی حضور سیاسی به‌گونه‌ای بالا می‌رود که تنها نیروهای وابسته یا محافظت‌شده قادر به بقا خواهند بود.

در برابر این وضعیت، اپوزیسیون ناگزیر است به بازتعریف استراتژی خود تن دهد. نخستین گام، شفاف‌سازی مرزهاست؛ مرزبندی نه بر اساس اختلاف نظر سیاسی، بلکه بر پایه‌ی نسبت با سرکوب، نفوذ و تخریب اعتراض. همبستگیِ مؤثر، به‌معنای حذف تفاوت‌ها نیست، بلکه به‌معنای دفاع مشترک از حق اعتراض و امنیت کنشگران است. هر جریانی که در عمل به تضعیف این اصول کمک کند، فارغ از ادعاهایش، در سوی مقابل آزادی قرار می‌گیرد.

گام دوم، بازسازی اعتماد در خیابان است. این امر تنها از طریق عمل جمعی ممکن می‌شود، نه بیانیه‌های کلی. حمایت علنی و هماهنگ از کنشگران تحت فشار، افشای به‌موقع پروژه‌های نفوذ، و پرهیز از بازنشر روایت‌های مشکوک، می‌تواند بخشی از این اعتماد از دست‌رفته را ترمیم کند. تجربه‌ی «زن، زندگی، آزادی» نشان داد که همبستگی واقعی، زمانی شکل می‌گیرد که کنشگران بدانند تنها نخواهند ماند.

در نهایت، باید پذیرفت که اعتراض در ایران وارد مرحله‌ای پیچیده‌تر و پرهزینه‌تر شده است. دیگر نمی‌توان با الگوهای گذشته به استقبال آینده رفت. خیابان امروز، هم میدان مقاومت است و هم میدان فریب. تشخیص این دو از یکدیگر، وظیفه‌ای استراتژیک برای همه‌ی نیروهای رهایی‌خواه. اگر این تشخیص به‌درستی صورت نگیرد، خطر آن وجود دارد که اعتراضات آینده نه توسط قدرت حاکم، بلکه به‌دست نیروهایی خنثی شود که در ظاهر، مخالف آن‌اند.

آینده‌ی اعتراض در ایران، بیش از هر چیز، به توان جامعه در حفظ معنای خیابان وابسته است؛ خیابانی که اگر از درون تهی شود، حتی سقوط یک حکومت نیز تضمینی برای رهایی نخواهد بود.

 

سناریوهای محتمل اعتراضات آینده میان رادیکال‌شدن خیابان و مهار آشوب‌محور

پس از جنبش «زن، زندگی، آزادی» و تجربه‌هایی چون واقعه‌ی مشهد، اعتراض در ایران وارد مرحله‌ای شده است که نه می‌توان آن را ادامه‌ی ساده‌ی گذشته دانست و نه می‌توان با الگوهای پیشین آن را پیشبینی کرد. خیابان امروز در تقاطع سه نیرو قرار دارد: جامعه‌ای خسته اما آگاه، حاکمیتی که از سرکوب عریان به آشوب مهندسی‌شده رسیده، و بدیل‌هایی که یا در حال شکل‌گیری‌اند یا در معرض مصادره. در این بستر، می‌توان دست‌کم سه سناریوی محتمل برای آینده‌ی اعتراضات ترسیم کرد.

نخستین سناریو، تداوم و تعمیق الگوی آشوب‌سازی کنترل‌شده است. در این حالت، حاکمیت و شبکه‌های هم‌پوشان با آن، به‌جای جلوگیری کامل از تجمعات، اجازه‌ی شکل‌گیری اعتراضات محدود را می‌دهند، اما با نفوذ هدفمند، انحراف شعارها و تحریک درگیری‌های درونی، آن‌ها را از کارکرد سیاسی تهی می‌کنند. نتیجه، خیابانی است پرهیاهو اما بی‌اثر؛ اعتراضی که نه سرکوب می‌شود و نه به ثمر می‌نشیند. این سناریو، اگرچه در کوتاه‌مدت می‌تواند هزینه‌ی سرکوب را کاهش دهد، اما در بلندمدت به انباشت خشم خاموش و بی‌اعتمادی عمیق‌تر منجر خواهد شد.

سناریوی دوم، رادیکال‌شدن آگاهانه‌ی اعتراضات از دل تجربه‌ی شکست‌ها است. در این وضعیت، جامعه‌ی معترض با درس‌گرفتن از نفوذها و انحراف‌ها، به سمت اشکال پیچیده‌تر سازمان‌یابی، مراقبت جمعی و مرزبندی شفاف حرکت می‌کند. اعتراضات در این سناریو الزاماً پرشمارتر نمی‌شوند، اما هدفمندتر، منسجم‌تر و مقاوم‌تر خواهند بود. نقش زنان، کارگران، دانشجویان و شبکه‌های محلی در این مسیر تعیین‌کننده است. این سناریو، بیش از هر چیز، به سطح آگاهی سیاسی و توان جامعه در حفظ همبستگی وابسته است.

سناریوی سوم، گذار اعتراض از خیابان‌های مرکزی به اشکال پراکنده و غیرقابل پیش‌بینی است. فشار امنیتی، آشوب‌سازی و هزینه‌های بالا می‌تواند بخشی از جامعه را به سمت کنش‌های کوتاه‌مدت، محلی و ناهم‌زمان سوق دهد؛ اعتراضاتی که کمتر دیده می‌شوند، اما فرسایشی و مداوم‌اند. این شکل از اعتراض، اگرچه از نظر نمادین ضعیف‌تر به نظر می‌رسد، اما می‌تواند نظم روزمره‌ی قدرت را مختل کند و حاکمیت را در وضعیت آماده‌باش دائمی نگه دارد. خطر این سناریو، قطع ارتباط میان این کنش‌ها و یک افق سیاسی مشترک است.

در کنار این سناریوها، یک خطر مشترک وجود دارد: ربوده‌شدن معنای اعتراض. اگر خیابان به میدان تسویه‌حساب‌های ایدئولوژیک یا پروژه‌های امنیتی بدل شود، حتی گسترده‌ترین اعتراضات نیز می‌توانند به بازتولید وضعیت موجود منجر شوند. تجربه‌ی تاریخی نشان داده است که شکست جنبش‌ها، اغلب نه در نقطه‌ی اوج، بلکه در لحظه‌ی انحراف رخ می‌دهد؛ جایی که انرژی اجتماعی به مسیری هدایت می‌شود که در نهایت، سودی برای رهایی ندارد.

در این میان، نقش اپوزیسیون ــ چه در داخل و چه در خارج ــ تعیین‌کننده است. اپوزیسیونی که نتواند خود را با منطق خیابان پس از خیزش ۱۴۰۱ تطبیق دهد، یا به بازتولید الگوهای اقتدارگرایانه تن دهد، عملاً به بخشی از بحران بدل خواهد شد. در مقابل، اپوزیسیونی که از تجربه‌ی «زن، زندگی، آزادی» بیاموزد و اولویت را بر حفاظت از کنش جمعی و استقلال خیابان بگذارد، می‌تواند در شکل‌گیری سناریوی دوم نقشی مثبت ایفا کند.

آینده‌ی اعتراضات در ایران نه از پیش نوشته شده و نه به یک مسیر واحد محدود است. آنچه این آینده را رقم خواهد زد، نه صرفاً شدت سرکوب یا میزان نارضایتی، بلکه توان جامعه در حفظ جهت، معنا و همبستگی اعتراض است. پس از خیزش ۱۴۰۱، خیابان دیگر فقط محل فریاد نیست؛ میدان تصمیم است. تصمیمی میان تکرار چرخه‌های شکست یا گشودن مسیری تازه به‌سوی رهایی.

 

افق پیش‌رو، خیابان، آگاهی و نبرد بر سر معنای رهایی

آنچه در این مقاله بررسی شد، نشان می‌دهد که اعتراض در ایران پس از جنبش «زن، زندگی، آزادی» وارد مرحله‌ای تازه و پیچیده شده است؛ مرحله‌ای که در آن، صرف حضور خیابانی یا تکرار شعارهای آشنا، تضمینی برای پیشروی نیست. تجربه‌ی ۱۴۰۱، هم قدرت عظیم جامعه را آشکار کرد و هم محدودیت‌های الگوهای پیشین را به نمایش گذاشت. از دل همین تجربه بود که حاکمیت، با عبور از سرکوب عریان به سمت آشوب مهندسی‌شده، کوشید معنای اعتراض را از درون تهی کند.

واقعه‌ی مشهد، در این چارچوب، نه یک استثنا بلکه یک نشانه است؛ نشانه‌ای از تلاشی سازمان‌یافته برای جابه‌جایی میدان نزاع، از مقابله با قدرت به درگیری درونی میان نیروهای معترض. در جریان این واقعه، بنا به آمارهای تأییدشده، ۲۹ نفر از فعالان، از جمله نرگس محمدی، سپیده قلیان، عالیه مطلب‌زاده، پوران ناظمی، علی آدینه‌زاده و در فردای آن روز دکتر جواد علیکردی، برادر زنده‌یاد خسرو علیکردی، دستگیر شدند. این جابه‌جایی، اگر نادیده گرفته شود، می‌تواند به فرسایش اعتماد، تضعیف همبستگی و در نهایت بی‌اثر شدن خیابان منجر شود. خطر اصلی، نه فقط سرکوب، بلکه عادی‌شدن آشوب به‌عنوان وضعیت دائمی اعتراض است.

در برابر این وضعیت، تجربه‌ی «زن، زندگی، آزادی» همچنان حامل یک درس محوری است: خیابان زمانی رهایی‌بخش است که معنا و جهت خود را حفظ کند. این جنبش نشان داد که بدون رهبر متمرکز، بدون پرچم‌های مصادره‌پذیر و بدون ایدئولوژی‌های بسته، می‌توان قدرت اجتماعی آفرید. هم‌زمان، نشان داد که بدن زن، هم می‌تواند نقطه‌ی عزیمت رهایی باشد و هم هدف نخستین ضدحمله‌ی نیروهای اقتدارگرا. از این رو، دفاع از کنشگران زن و دیگر نیروهای اجتماعی، نه یک الزام اخلاقی، بلکه محور استراتژیک مبارزه است.

افق پیش رو، افقی دوگانه است. از یک‌سو، خطر تثبیت الگویی وجود دارد که در آن اعتراضات به میدان تخریب متقابل بدل می‌شوند و قدرت، در سایه‌ی این هرج‌ومرج، دست بالا را می‌گیرد. از سوی دیگر، امکان شکل‌گیری اعتراضاتی آگاهانه‌تر، مرزبندی‌شده‌تر و مقاوم‌تر نیز وجود دارد؛ اعتراضاتی که از تجربه‌ی شکست‌ها می‌آموزند و اجازه نمی‌دهند خیابان به ابزار پروژه‌های امنیتی یا اقتدارگرایانه بدل شود.

نقش اپوزیسیون، به‌ویژه در خارج از کشور، در این بزنگاه تعیین‌کننده است. اپوزیسیونی که نتواند خود را با منطق خیابان پس از خیزش ۱۴۰۱ تطبیق دهد یا در برابر نفوذ و تخریب سکوت کند، عملاً به تداوم بحران کمک خواهد کرد. در مقابل، اپوزیسیونی که اولویت را بر حفظ امنیت کنشگران، افشای پروژه‌های آشوب‌ساز و دفاع از استقلال اعتراض بگذارد، می‌تواند نقشی سازنده در شکل‌دادن به آینده ایفا کند.

در نهایت، باید پذیرفت که پس از «زن، زندگی، آزادی»، مسئله‌ی اصلی فقط سرنگونی یک نظم سیاسی نیست، بلکه جلوگیری از ربوده‌شدن امکان رهایی است. خیابان امروز، میدان نبردی است بر سر معنا: معنای اعتراض، معنای همبستگی و معنای آزادی. آینده‌ی ایران نه صرفاً با سقوط یک قدرت، بلکه با حفظ این معنا رقم خواهد خورد. اگر این معنا از دست برود، حتی پیروزی‌های ظاهری نیز می‌توانند به شکست‌های عمیق بدل شوند.

 

 

0 FacebookTwitterWhatsappTelegramEmail

پیام

گالری

ما را دنبال کنید! ​

تماس

  Copyright © 2023, All Rights Reserved Payaam.net