روزنامه اعتماد در تاریخ دوشنبه ١٩ شهریور مصاحبه ای با مريم عباسي و دخترش نفس حاجی شریف، دوست همراهش و یک شاهد به عمل آورده که نکات قابل توجهی در بردارد. این مصاحبه بدنبال گفتگوی هم میهن در اول شهریور با همین مهمانان انجام گرفته است. نفس که ١٤سال دارد و دانش آموز سال آخر متوسطه اول می باشد در اول تیر امسال به همراه مادر و دوست همکلاسیش به مرکز خرید سانا در شمال تهران رفته بود. وقتی همراه با دوستش به فروشگاهی برای تحویل سفارشش رفته بود، زنی در پیادهرو به آنها میگوید مواظب باشند، چون ماموران «گشت ارشاد» همین نزدیکی هستند؛ دختران ۱۴ ساله وقت نکردند که مواظب خودشان باشند، تا بیایند بفهمند چه شد، ون سفیدرنگ از راه رسید و چهار مامور از آن پیاده شدند. نفسِ آزادپوش به گزارشگر گفت:
“مامورین با خشونت با ما برخورد کردند. من ماجراهای دوسال پیش درباره مهسا امینی را شنیده بودم و خب دوست نداشتم وارد آن ون بشوم. مقاومت کردم. من ۱۴ سالم است، چهار نفری مرا کشیدند و توی ون انداختند. من را از موهایم میکشیدند، سرم داد میزدند و فحش میدادند. خب طبیعتاً آدم میترسد و نمیداند تصمیم درست چیست. در این حال و احوال، طبیعتاً مقاومت میکردم.”
نفس چنین ادامه می دهد:
“خانمی آمد من را زد، زانویش را گذاشت روی گلوم. محکم میزد توی سرم. جای زخمها تا چندروز روی سر و صورتم معلوم بود. لبم از داخل زخم شده بود. سرم بین صندلیها گیر کرده بود و به پهلوی من لگد میزدند.”
“نفس” نوجوان و مقاوم را به پلیس گیشا می برند. او با استفاده از موبایل دوستش مادرش را مطلع میکند. مریم در این مورد میگوید:
“وقتي رسيدم، ديدم صورت دخترم زخمي و خوني است. گردنش كبود شده و جاي چنگ در جايجاي بدنش وجود دارد. لباسهايش پارهپاره بود و او براي اينكه پيراهنش نيفتد، آن را گره زده بود.” او همچنين به اين نكته اشاره ميكند كه ماموران براي اينكه فيلمهاي ون باعث محكوميت آنها نشود ابتدا نفس را در يك ون و سپس در خودروي دوم قرار ميدهند.
مریم توضیح می دهد از یکطرف دخترش را لت و پار دیده و از سوی دیگر مامورها فحش های رکیک نثارش میکردند و به همین جهت دست و پای خود را گم کرده بود.
نویسنده گزارش روزنامه اعتماد، چنانکه قابل انتظار هم هست، چنین وانمود میکند که گویا چند مامور رفتار ناشایست داشته اند و گرنه پلیس خدمتگزار مردم است. اما اکثر تام شهروندان ایران کل رژیم با اصلاح طلب و اصول گرایش را مستبد، خرافاتی، بهره کش و ضد زن میدانند. آنها گذشته از اعدام های دهه شصت و رفتار با فعالین عرصه های گوناگون به قوانین و سنت های این رژیم نگریسته و با این کلیت مبارزه میکنند.
شهروندان سکولار، رادیکال و پیشرو در دومین سال خیزش انقلابی ژینا با ستایش از دستاوردها، شجاعت دستگیر شدگان در زندان ها، معلول شده ها، گرامیداشت یاد جانباختگان، مبارزات کارگران، بازنشستگان، معلمین، دادخواهان، جوانان، نوشته ها و بیانیه ها و سایر اشکال مبارزاتی این واقعیت را به روشنی نشان دادند. برجسته ترین این نشانه ها شرکت گسترده مردم در منطقه کردنشین در اعتصاب پیروزمند یکشنبه 25 شهریور و پشتیبانی وسیع زنان و مردان پیشرو در سایر نقاط از آنان بود.
یکی از دستاورد حیاتی جنبش انقلابی “زن، زندگی، آزادی” ضربه زدن به پدرسالاریِ نهادینه در مذهب، سنت های آن، ارتقای مقام زن در جامعه و خانواده از طریق عقب راندن رژیم، طرح نور و دستگاه های سرکوب آن نظیر گشت ارشاد، حجاب بانان، مزدوران آتش به اختیار و نظایر آنها بود. گزارش از تمام شهرهای ایران و از جمله شهر بسته و مذهب زده ی قم نشان می دهند که زنان مبارز و شجاع نه تنها در خانه ها، بلکه حتی در خیابان ها، فروشگاهها و مجامع عمومی با لباس اختیاری حاضر شده و به عنوان زنان جسور مورد ستایش مردان مترقی، که شمارشان رو به ازدیاد است، قرار میگیرند.
گزارش های چندی داوری مذکور را تایید میکنند. نقل پایانی یک گزارش واقعگرایانه که فرن تقی زاده و فرزاد صیفی کاران نوشته و در تاریخ ۲۵ شهریور، یعنی روز شروع جنبش انقلابی ژینا، منتشر کرده اند کمک کننده خواهد بود:
شادی از کرج که میگوید علیرغم فشارهای روزافزون «چون طعم یک آزادی نسبی را در همین مملکت چشیدهام، مبارزه ام را ادامه میدهم».
الهام از تهران با اشاره به لبخندهایی که بین زنان بیحجاب در خیابانها رد و بدل میشود، میگوید «نوع پوششی که در خیابان دارد حق اوست».
روژین از سنندج میگوید «حالا در خیابانها به هر طرف که سرت را میچرخانی زنان و دخترانی را میبینی که حجاب اجباری ندارند». و ماهو از بلوچستان هم از اینکه «زنان سرزمیناش تا جایی که امکان دارد راحت و با اعتماد به نفس لباس میپوشند و زیر بار حرف زور نمیروند» خوشحال است.
این زنان با غرور معتقدند “دیگر شرایط به قبل باز نخواهد گشت”.