وریا صنیعی
مقاله حاضر اشاره ایی کوتاه به شروع روند زوال محور مقاومت در سوریه، لبنان و غزه میباشدکه چشم انداز کوتاه شدن دست رژیم از یمن و عراق را نیز ترسیم میکند.
پیش از آغاز جنگ غزه و در سال 2022 که قرارداد محرمانه ایی میان دولت لبنان و اسراییل برای تقصیم منابع گازی دریای مدیترانه به امضا رسید، کمتر کارشناس سیاسی به این مساله توجه میکرد که اسراییل عملا با بستن چنین قراردادی، دولت لبنان که عملا نماینده حزب الله بود را در تله ایی اقتصادی گرفتار خواهد کرد. اسراییل شناخت مناسبی از ماهیت حزب الله داشت. نهادهای امنیتی اسراییل به خوبی میدانستند که رهبران حزب الله افرادی فاسد هستند و زمانیکه طعم درآمدهای نفتی را بچشند دیگر آن مبارزان انقلابی نخواهند بود. گسترش فساد در میان رهبران ارشد حزب الله زمینه را برای رویگردانی طرفداران این گروه و مردم لبنان فراهم کرد. آن طرف تر هم رهبران حماس گوشه چشمی به این درآمدهای نفتی و کمکهای ایران داشتند تا با کمک حزب الله خود را برای 7 اکتبر آماده کنند.
در ایران هم رهبران جمهوری اسلامی هر سال و در روز جهانی قدس، بنرهای جدیدی را در میدان فلسطین تهران نصب میکردند. مضمون این بنرها روزشمار نابودی اسراییل بود غافل از اینکه نصب این بنز عملا پیامی را به رهبران اسراییل میفرستد تا خود را برای هر رویدادی که امنیتشان را به خطر بیاندازد آماده کنند. در جریان ترور دانشمندان هسته ایی هم، اسراییل نشان داد که دسترسی گسترده ایی به منابع امنیتی جمهوری اسلامی دارد. اعتراف وزیر اطلاعات رژیم به عدم شناسایی عوامل ترور فخری زاده گویای نفوذ گسترده جاسوسهای اسراییی در دستگاههای دولتی ایران است.
در این زمان سوریه همچنان درگیر جنگ داخلی بود و بشار اسد سرمست از تسلط بر شهرهایی بود که پیشتر توسط مخالفان اشغال شده بود. بشار اسد روی کمکهای ایران و روسیه حساب ویژه ایی باز کرده بود و همچنان ساکنان ادلب را به شدت سرکوب میکرد. جنگ اکراین و درگیری روسیه در همسایگی خود با ناتو، باعث شد ولادیمیر پوتین بیشتر نیروهای خود را برای جنگ با ناتو به جبهه های شرقی اکراین گسیل کند. هزینه های سرسام آور جنگ اکراین برای روسیه و تحریمهای غرب علیه این کشور عملا همه فشارهای جنگ سوریه را بر شانه های جمهوری اسلامی گذاشت. وضعیت وخیم اقتصاد جهانی که حاصل اپیدمی کرونا بود، اثراتش را بر اقتصاد جهانی و به تبع آن خاورمیانه هم گذاشته بود. سوریه جنگ زده در پرداخت حقوق سربازان و کارمندانش به مشکل خورده بود. جمهوری اسلامی هم درگیر اعتراضات داخلی بعد از قتل حکومتی مهسا ژینا امینی شده بود. از طرفی ترکیه هم درگیر انتخابات و کاهش محبوبیت اردوغان بود. کاهش ارزش لیر ترکیه در مقابل دلار موجی از اعتراضات کارگری را در این کشور به دنبال داشت. لذا قسمتی از اپوزسیون اردوغان عملا حرف از اخراج پناهجویان سوری میزدند، دولت اردوغان که در مخمصه افتاده بود به تجهیز اپوزسیون دولت سوریه و آموزش آنها پرداخت. همزمان مرگ مشکوک ابراهیم رئیسی و امیر عبداللهیان گمانه زنیهای بسیاری را مطرح کرد و مقامات جمهوری اسلامی هیچ گاه پاسخ روشنی به افکار عمومی ندادند بر وقایع سرپوش گذاشتند.
در همسایگی اردوغان میدانست که جمهوری اسلامی در اقدامی هماهنگ با حماس و حزب الله قصد ضربه زدن به اسراییل را دارد. لذا اپوزسیون سوریه را برای چنین روزی آماده کرده بود. ارزیابیها از وضعیت حکومت بشار اسد هم نشان از نارضایتی گسترده ارتش این کشور از حضور نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی بود. بمبارانهای بی وقفه اسراییل بسیاری از انبارهای تسلیحاتی و زیرساختهای نظامی سوریه را از بین برد و وعده های صادق 1 و 2 هم عملا تمام توان پوشالی رژیم را برملا کرد، در مقابل اسراییل تمامی سیستمهای راداری و دفاع هوایی همچنین مراکز تولید سوخت موشک را از بین برد.
زمانیکه حماس عملیات 7 اکتبر را شروع کرد، اسراییل زیاد غافلگیر نشد هر چند رهبران این کشور این ادعا را رد می کردند، اما نشانه ها حاکی از این است که نتانیاهو این حمله را همانند فرصتی بی نظیر برای نابودی جبهه مقاومت جمهوری اسلامی در غزه و لبنان میدید. در این راستا هم حداکثر استفاده را نمود. حذف رهبران حماس و حزب الله در یک بازه زمانی کوتاه نشان از آماده گی اسراییل برای این عملیات دارد. در این راستا محکوم شدن نتانیاهو و گالانت و تظاهرات مداوم خانواده های اسرای اسراییلی هم نتوانست نتانیاهو را از رسیدن به اهدافش منصرف کند. لذا هر آنچه بمبهای چند تنی بود بر سر حماس و حزب الله ریخت و در این میان بیش از 40 هزار نفر انسان که بیشتر آنها زنان و کودکان بودند را سلاخی کرد. رهبران اسراییل این کشتار عظیم را برای رسیدن به هدفی بزرگتر میدیدند، لذا زمانیکه آتش بس میان این کشور با لبنان به وقوع پیوست، بخش عظیمی از نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی که در جنگهای سوریه فرسوده شده بودند، در نبردهای لبنان از میان رفتند.
زمانیکه میدان برای مانور نیروهای مقاومت دچار خلل گردید، عرصه برای فرمان اردوغان به گروهای معارض سوری فراهم شد و نمایش دوستی ترکیه و سوریه هم کارساز نبود و بشار اسد روی شرط خروج نظامیان ترکیه از سوریه تاکید کرد. اردوغان بهانه را یافت و فرمان را صادر کرد. نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی و ارتش سوریه غافلگیر شدند و حلب را از دست دادند. ارتش خسته سوریه عملا مقاومتی نکرد و هر آنچه تجهیزات نظامی بود پشت سرش جا گذاشت. تلاشهای جمهوری اسلامی برای فرستادن نیرو هم با حمله هوایی اسراییل و آمریکا به کاروانهای حشد شعبی ناکام ماند و روسیه هم انگار به جای بمباران تجهیزات نظامی تحریر الشام، بیابانهای سوریه را هدف میگرفت، زیرا که هیچ چیز جلودار پیشروی سریع نیروهای اپوزسیون نبود. شاید همه چیز در آستانه روی کار آمدن دونالد ترامپ هماهنگ شده بود. احتمالا وعده های ترامپ به روسیه برای توقف جنگ در اکراین اثرگذار بوده است که روسیه عملا بشار اسد را فراموش کرد و در عوض حضور نظامی خویش را در سوریه تضمین کرد. زمانیکه نیروهای اپوزسیون به حومه دمشق رسیدند، کارشناسان ایرانی هم باور نمیکردند که نیروهای امنیتی سوریه شهر را خالی کرده و فرار را بر قرار ترجیح دهند. گفته های عباس عراقچی حکایت از شوکە شدن مقامات ایرانی و اذعان به دورزدنشان توسط ترکیه بود. هر چند بە نظر میرسد جناح تکنوکرات جمهوری اسلامی با روی کار آوردن پزشکیان عملا با هماهنگی خامنه ایی زمینه را برای نرمش قهرمانانه دیگری مهیا کرده است. بیخبری جناح تندرو از تحولات سوریه و سفر لاریجانی در مقام مشاور رهبر ایران به سوریه و دیدار با مقامات این کشور، شبهەهای بسیاری را ایجاد کرده است. رهبران ایران از نارضایتی عمومی مردم و وضعیت وخیم اقتصادی خبر دارند، در این میان هم تهدیدات ترامپ هم بی اثر نبوده است انگار که مقامات جمهوری اسلامی تضعیف جبهه مقاومت را در برابر ادامه حیات حکومت ننگین خویش معامله کرده اند. هر چند که اسراییل کوتاه نخواهد آمد و اذعان مقامات رژیم هم حاکی از ترس رهبران جمهوری اسلامی از خروج نیروهایشان از عراق و به دنبال آن در یمن است.
این که سوریه رنگ آرامش را خواهد دید یا نه؟ جای تردید جدی است اما گروهای معروف به اپوزسیون سوریه همان توندروهای سلفی هستند که فعلا برای کسب مشروعیت جهانی مواضع خود را تلطیف کرده اند. اما تجریه نشان داده که به این گروهای تندرو به هیچ وجه نمیشود اعتماد کرد. هدف غرب و اسراییل نه آرامش سوریه بلکه گسترش جنگ به ایران و تضعیف جمهوری اسلامی و روسیه است. اسراییل هم در راستای هدف “از نیل تا فرات سرزمین مقدس است” به منافع درازمدتش میاندیشد.
در این میان ترکیه هم به فکر نابودی خودمدیریتی روژآوا در شمال سوریه است و با این عملیات عملا با یک تیر دو هدف را نشانە گرفتە است. هم نفوذ ایران را از بین برده، هم حوزه نفوذش را تا مرز لبنان گسترش داده و مشکل وجود یک دولت مستقل کردی را در مرزهایش حل کرده است. از طرفی آماده سازیهای کشور آذربایجان برای تسلط بر کریدور زنگزور و اظهارات بعضی از مقامات ترکیه که هدف بعدی را این کریدور اعلام کرده اند نشان میدهد که جمهوری اسلامی بازنده اصلی این ماجراست و هنوز با مشکلات آمدن ترامپ و تحریمهای حداکثری، نارضایتی عمومی، ریزش در بدنه نظام، بحران جانشینی رهبر، اختلافات درونی و مشکلات گسترده اقتصادی روبرو است. بازی برد برد روسیه ترکیه و غرب نشان از شکست سیاستهای جمهوری اسلامی و مشکوک بودن تمامی اتفاقات سوریه دارد….. باید دید در آینده چه اتفاقات دیگری خواهد افتاد. مشکل اینجاست که در صورت تغیرات عمده در خاورمیانه، اپوزسیون ایرانی چقدر خود را آماده کرده است. ضعیف تر شدن جمهوری اسلامی، گسترش اعتراضات در ایران و نابودی زیرساختهای انرژی فرصت مناسبی را برای شکل دادن بە آلترناتیوی مترقی و رادیکال کە برنامە روشنی را برای گذار از جمهوری اسلامی بە عنوان یک گفتمان فراگیر آمادە کند مهیا نموده است. بریدن دستهای اختاپوس از منطقه تنها قسمتی از ماجراست، نابودی سر اختاپوس برابر با نابودی ایران است اگر مردم قیام نکنند و خود سرنوشت خویش را رقم نزنند.
وریا صنیعی