آسیبهای اجتماعی: زخمی که همه ما حس کردهایم
زندگی در دنیای امروز، پر از سختیها و چالشهایی است که زخمهایی عمیق بر روح و روان انسانها به جا گذاشته است. این زخمها همان آسیبهای اجتماعیاند که شاید همه ما، مستقیم یا غیرمستقیم، لمس کردهایم. این آسیبها چیزی فراتر از آمار و اخبارند؛ آنها واقعیت تلخ زندگی در جامعهای هستند که زیر فشار اقتصادی، اجتماعی و سیاسی له شده است.
نقش رژیم در گسترش آسیبهای اجتماعی
بخش مهمی از آسیبهای اجتماعی مستقیماً به عملکرد رژیم بازمیگردد. در جامعهای که فساد، تبعیض، سرکوب و بیعدالتی در ساختارهای آن نهادینه شده است، فقر و مشکلات اجتماعی نه یک پدیده تصادفی، بلکه نتیجهای اجتنابناپذیر هستند. سیاستهای اقتصادی نئولیبرالی رژیم، خصوصیسازیهای بیحسابوکتاب، حذف یارانههای اساسی و گسترش اقتصاد رانتی، همه و همه باعث شدهاند که فاصله طبقاتی به شکلی بیسابقه افزایش یابد.
سرمایهداری افسارگسیخته: منشأ بیعدالتی و نابرابری
سیاستهای اقتصادی رژیم نهتنها به نفع کارگران و زحمتکشان نیست، بلکه تمام سازوکارهای تولید ثروت را در اختیار اقلیتی رانتخوار و سرمایهدار قرار داده است. کارخانهها و صنایع ملیشده را به قیمت ناچیز به وابستگان حکومتی میفروشند، کارگران را بدون حقوق و بیمه رها میکنند، و در عین حال، سودهای کلان را به حسابهای شخصی خود واریز میکنند.
در چنین شرایطی، میلیونها کارگر و زحمتکش برای بقا مجبور به انجام کارهای طاقتفرسا با دستمزدهای ناچیز هستند. درحالیکه مدیران فاسد با حقوقهای نجومی و قراردادهای میلیاردی زندگی میکنند، کارگران بهسختی میتوانند نیازهای اولیه خانوادههایشان را تأمین کنند. این نظام اقتصادی، تنها به نفع طبقهای کوچک است که از رانت، دلالی و سرمایهداری انگلی تغذیه میکند.
بیکاری، کار کودکان و مهاجرت اجباری
بیکاری گسترده، نتیجه مستقیم همین سیاستهای غارتگرانه است. وقتی کارخانهها یکی پس از دیگری تعطیل میشوند و دولت بهجای حمایت از تولید، واردات بیرویه را تشویق میکند، فرصتهای شغلی از بین میروند. خانوادههای کارگری که دیگر توانایی تأمین معیشت ندارند، فرزندان خود را به بازار کار سیاه میفرستند. کار کودکان در خیابانها، کارگاههای زیرزمینی و حتی در معادن خطرناک، چیزی جز بردهداری مدرن نیست.
در همین حال، بسیاری از جوانان و کارگران، به امید یافتن زندگی بهتر، مجبور به مهاجرت میشوند. اما در کشورهای دیگر نیز، اغلب با استثمار، نژادپرستی و شرایط سخت کاری مواجه میشوند.
اعتیاد و تنفروشی: پیامد ناگزیر فقر و بیعدالتی
در شرایطی که میلیونها نفر از حداقلهای زندگی محروماند، اعتیاد به مواد مخدر و تنفروشی، بهعنوان دو پیامد مستقیم این وضعیت، در حال گسترش است. وقتی کارگران و جوانان هیچ آیندهای برای خود نمیبینند، وقتی دختران و زنان در شرایطی قرار میگیرند که راهی برای تأمین زندگی خود ندارند، این پدیدههای ویرانگر بهعنوان گزینههای ناخواسته اما گریزناپذیر در برابر آنها ظاهر میشوند.
نکته مهم این است که رژیم، نهتنها هیچ تلاشی برای حل این مشکلات نمیکند، بلکه خود عامل گسترش آنهاست. توزیع سازمانیافته مواد مخدر در میان جوانان، باندهای قاچاق انسان و سرکوب هرگونه اعتراض، همه ابزارهایی هستند که رژیم برای کنترل جامعه به کار میگیرد.
سرکوب و خفقان سیاسی: عامل گسترش نارضایتی عمومی
در کشوری که کوچکترین صدای اعتراض با سرکوب مواجه میشود، هیچ راهی برای اصلاح اجتماعی باقی نمیماند. هر کارگر معترضی که خواهان حقوق معوقه خود باشد، با زندان و شکنجه روبهرو میشود. هر زنی که علیه قوانین زنستیزانه اعتراض کند، بهعنوان “مخل امنیت ملی” بازداشت میشود. هر جوانی که از آیندهای بهتر سخن بگوید، به برچسبهای امنیتی و تهدیدهای پیدرپی گرفتار میشود.
این سرکوبها، بهجای خاموش کردن خشم مردم، آن را شعلهورتر کرده است. اعتصابات کارگری، اعتراضات زنان، مبارزات کولبران و کشاورزان، و مقاومت دانشجویان، همه نشان میدهند که جامعه دیگر تحمل این وضعیت را ندارد.
راهکارها: چگونه میتوان با این آسیبها مقابله کرد؟
برای درمان این زخمهای عمیق، تغییرات ساختاری ضروری است:
ملیسازی صنایع و تولیدات حیاتی: بازگرداندن کارخانهها و منابع تولیدی به دست کارگران و مردم، بهجای واگذاری آنها به سرمایهداران فاسد.
تضمین حقوق کارگران و زحمتکشان: افزایش دستمزدها، تأمین بیمههای اجتماعی و حذف قراردادهای موقت و استثماری.
توزیع عادلانه ثروت و خدمات اجتماعی: مسکن، آموزش و بهداشت رایگان برای همه، بهجای تخصیص بودجههای کلان به نیروهای سرکوبگر.
سرنگونی نظام فاسد و دیکتاتوری: بدون تغییر بنیادین در ساختار سیاسی و اقتصادی کشور، هیچ راهی برای حل این مشکلات وجود ندارد.
نتیجهگیری: آیندهای که باید برای آن جنگید
آسیبهای اجتماعی، نتیجه مستقیم یک نظام فاسد و سرمایهداری انگلی است که برای حفظ خود، مردم را به فقر و فلاکت کشانده است. اما این وضعیت، سرنوشت نهایی ما نیست. تغییر ممکن است، اما نه از طریق اصلاحات درونسیستمی، بلکه از طریق مبارزهای آگاهانه و سازمانیافته. آیندهای بهتر، تنها از دل مقاومت و همبستگی طبقه کارگر و زحمتکشان ساخته خواهد شد.