
حجاب اجباری؛ آخرین سنگر یک رژیم ورشکسته در بحران قدرت
✍️: کریم امانی
سخنان اخیر علی خامنهای درباره «حجاب اجباری» و تهدید به برخورد شدیدتر، که در پی گزارش محرمانه وزارت اطلاعات به وی صادر شد، چیزی جز فریاد ورشکستگی یک سیستم استبدادی نیست که کنترل بدن زنان را آخرین ابزار حفظ حاکمیت خود میداند. در شرایطی که کشور در عمیقترین بحرانهای اقتصادی–اجتماعی خود گرفتار است، این اصرار بیمارگونه بر حجاب اجباری، نشانگر ورشکستگی کامل سیاسی و ایدئولوژیک حاکمیتی است که بقای خود را تنها در گسترش دستگاه سرکوب میبیند.
جمهوری اسلامی از ابتدا، حجاب اجباری را نه یک انتخاب دینی، که یک «ابزار تولید انقیاد» و ستون اصلی پروژه مهندسی اجتماعی و کنترل ایدئولوژیک خود قرار داد. این قانون، بدن زن را به عرصهای برای نمایش قدرت و تحمیل اراده دولتی تبدیل کرد؛ مکانیسمی برای بازتولید مناسبات پدرسالارانه و پرورش سوژههای مطیع.
وقتی رهبر این رژیم از «چالش تحمیلی» و «توطئه دشمن» سخن میگوید، در حقیقت از هراس عمیق حاکمیت از جنبشی خودجوش و رهاییبخش سخن میگوید. آنچه او «مساله» مینامد، خواست مشروع میلیونها زن و مردی است که دیگر حاضر به پذیرش این «نظم تحقیرآمیز» نیستند. ادعای توطئهآمیز خامنهای مبنی بر «استخدام زنان توسط دشمنان»، روایتی کلاسیک از رژیمهای ورشکسته است که برای انکار اراده مستقل تودهها و واقعیت مبارزه طبقاتی، به دشمنتراشی متوسل میشوند. این سخن، انکار جنبش عظیم «زن، زندگی، آزادی» است؛ جنبشی که ریشه در چهار دهه ستم مضاعف بر زنانِ کارگر، زحمتکش و میانهحال دارد. زنانی که در خیابانها، دانشگاهها و کارخانهها اعتراض میکنند، نه مزدور، که مبارزین جان بر کف اراده آزادِ طبقات تحت ستم هستند. رژیم امروز در بحرانی چندلایه دست و پا میزند. شکست پروژه مقاومت در صحنه منطقهای به ویژه پس از جنگ ۱۲ روزه و افول گفتمان مقاومت، مشروعیت ایدئولوژیک رژیم را در داخل به شدت خدشهدار کرده است. سرکوب خونین جنبش «زن، زندگی، آزادی» نشان داد که رژیم حتی پایگاه سنتی خود را نیز به طور گسترده از دست داده و دیگر قادر به مدیریت اعتراضات با ابزارهای غیرسرکوبگرانه نیست. تورم افسارگسیخته، فقر گسترده و فساد ساختاری، زندگی میلیونها ایرانی را تباه کرده و شکاف طبقاتی را به مرز انفجار رسانده است.
در چنین شرایطی، ابلاغیه اخیر چند کارکرد اصلی دارد: در شرایطی که رژیم در تمام عرصهها شکست خورده، با سرسختی بر نمادینترین سیاست خود پافشاری میکند تا وانمود کند که هنوز «حاکم» است. تمرکز بر حجاب، تلاشی است برای پوشاندن بحرانهای بنیادین اقتصادی و سیاسی و تغییر کانون خشم عمومی. برای رژیمی که در همه میدانها شکست خورده، حجاب اجباری به آخرین سنگر هویت ایدئولوژیکش تبدیل شده است. تسلیم در این عرصه، به معنای پذیرش شکست کامل پروژه اسلامیسازی جامعه است. دولتی که با شعارهای فریبنده «اصلاحات» و «گشایش» روی کار آمد، نه تنها به بازتر شدن فضای اجتماعی کمکی نکرد، بلکه ابلاغیه اخیر به وضوح نشان میدهد که این دولت نیز، همچون دولتهای پیشین، تابع کامل ساختار قدرت ولایی و فاقد استقلال عمل است. این دولت، مجری مستقیم دستورات نهادهای امنیتی–نظامی برای سرکوب سیستماتیک است. حق تعیین پوشش، نه تنها یک حق بنیادین فردی، بلکه یک مسئله طبقاتی و رهاییبخش است. حجاب اجباری، ابزار دولت برای کنترل، و انضباط بخشیدن به بدن نیمی از جمعیت است. این قانون، زنان را به ویژه در عرصه عمومی و اقتصادی تحت ستم مضاعف قرار میدهد. وظیفه زنان و مردان آزادیخواه و فعالین چپ و سوسیالیست است که قاطعانه از آزادی بیقید و شرط پوشش دفاع کنند، هر زنی باید حق داشته باشد با حجاب، بیحجاب، یا با هر پوشش دیگری، بدون ترس از آزار، جریمه، زندان یا محرومیت از حقوق اجتماعی و اقتصادی، در جامعه حضور یابد.
جنبش زنان ایران، امروز پیشتازترین جبهه مبارزه با تمامیت استبداد دینی است. هر زنی که با جسارت در خیابان بدون حجاب قدم میزند، نه تنها به حجاب اجباری «نه» میگوید، بلکه به کلیت سیستمی «نه» میگوید که موجودیتش را بر ستم و انقیاد بنا نهاده است. فعالان چپ و آزادیخواه وظیفه دارند قاطعانه در کنار این جنبش رهاییبخش بایستند و پیوند ناگسستنی مبارزه برای آزادی زنان را با مبارزه علیه سرمایهداری و استبداد نشان دهند. آزادی تجزیهناپذیر است. تا زمانی که زنان ایران آزاد نباشند، هیچ کارگر، دانشجو و انسان آزادهای در این سرزمین آزاد نخواهد بود. شعار «زن، زندگی، آزادی» نه یک خواسته که پرچم مبارزه برای یک دگرگونی رادیکال اجتماعی است.