روژان کلهر
تلفیقی از تئاتر، رقص، موسیقی
محل اجرای «مولوخ و رقاصههایش» پلاتویی بلکباکس است که گوشهی سمت راستش ختم میشود به بالکنی کوچک که از پشت پنجره و دری شیشهای نمایان است. مجسمهای مترسکگونه از مولوخ که با پارچه و چوب ساخته شده تکیه داده شده به نردههای بالکن و به شکلی نورانی از پشت شیشهها دیده میشود. مولوخ خدای آتش کنعانیان بود که برای او بچهها را در آتش قربانی میکردند و مجسمه او را مانند انسانی میساختند که دارای سری مانند گاو بود. در اجرا، مجسمه به شکل عروسک خرگوشی سفید با گوشهای دراز دیده میشود.
بازیگران، هم از فضای داخلی پلاتو و هم از بالکن بهره میبرند و میزانسنها بهگونهای طراحی شده که کارگردان به دلیل عمق کم صحنه از عرض آن بیشتر استفاده کرده است. یک قفسه ساده لباس در گوشهی کنار سمت در وجود دارد که یک کلاهخود و چند دستبند و پابند و لباسهایی روی آن نصب است. یک سهپایه بلند که گوشی موبایلی روی آن نصب شده هم روی صحنه قرار دارد. همچنین چهار پرده از تصاویر گاوی نر که به حالت حضور در مراسم آیینی مانند قربانی کردن روی دیوارهی روبهروی تماشاگران نصب شده که در واقع همان چهارنمای قرینهوار از مجسمه مولوخ است. حرکات بازیگران با فضای موجود طوری تطبیق داده شده که هم به لحاظ زیباییشناسی برای مخاطب گیرایی بصری داشته باشد و هم بیانگر مفاهیم درونی اثر باشد. در ابتدا به نظر میرسد اجرا یک تئاتر «فیزیکال» است.
تئاتر فیزیکال یا تئاتر حرکتی گونه از نمایش تئاتر است که در آن بازیگران به جای گفتوگو با هم با حرکات بدن خود داستان را پیش میبرند. استفاده از موسیقی، رقص، تصاویر و نقاشی از ویژگیهای این نوع تئاتر محسوب می شود. اما در این اجرا از دیالوگ، آواز و ویدئوپروجکشن هم استفاده شده و حرکات بازیگران کاملا به شکل رقص طراحی شده است. شاید بتوان گفت این نمایش یک «تئاتر، رقص، موسیقی» است شبیه برخی از آثار «پینا باوش»، طراح رقص آلمانی که از اندام بازیگر برای بیان مفهوم مورد نظرش استفاده میکرد.
«چه آسان مردگان را از یاد بردهاید!»
به جز سه بخش کوتاه از اجرا که بازیگران با هم گفتوگو میکنند، نمایش کاملا فیزیکال است. از ویدئوپروجکشن نیز پیش از آغاز نمایش برای معرفی گروه و نمایش (به شکل تیتراژ یک فیلم) و همچنین تصاویری از سرکوب زنان در اعتراضات سال ۱۴۰۱ و دستگیریشان پیش از آغاز قیام توسط گشت ارشاد با توسل به زور و باتوم، استفاده شده است. دیالوگهایی که برای اجرا انتخاب شده، ارجاعاتیست برونمتنی به آثار کلاسیک. در ابتدای نمایش بازیگر مرد بدون هیچ حرکتی گفتار درونی کوتاه برگرفته از نمایشنامهی «الهگان انتقام» سومین سهگانهی از نمایشنامهی «اورستیا» اثر «آیسخلوس» را رو به تماشاگران از روی کتاب میخواند. این مونولوگ چنین آغاز میشود:
شگفتا! در خوابید! شما خفتهگان مرا به چه کار میآیید؟ هم شما که مرا رسوای همهی مردگان خواستهاید و از این روی به کیفر خونی که ریختهام دیرگاهی شرمسار از اینسو به آنسو گریختهام.
و با این جملات هم به پایان میرسد:
بشنوید از شما سخن میگویم و داد جات خود از شما میجویم. چه آسوده تن به خواب سپردهاید. چه آسان مردگان را از یاد بردهاید! برخیزید ای زادهگان دنیای زیرین! برخیزید!
«الاهگان انتقام» آخرین بخش از سهگانهی اورستیا است، اورستس، آپولون و الاهگان انتقام، در دادگاهی با حضور آتنا و هیئت منصفهای از اهالی آتن، شرکت میکنند تا دربارهی مجازات قتل کلوتایمنسترا تصمیمگیری شود و این تکه مونولوگ انتخابی در اجرا، مربوط به لحظهایست که روح کلوتایمنسترا ظاهر شده و بر سر الاهگان انتقام فریاد میکشد تا بیدار شوند و تعقیب اورستس را ادامه دهند.
«چه آسان مردگان را فراموش کردهاید؟» برای تماشاگر یادآور شعار «نه فراموش میکنم، نه میبخشم» است که حرف و خواستهی مادران دادخواه و بسیاری از کسانیست که در پی عدالت انتقالیاند.
دومین دیالوگها مربوط به بخشی از نمایش آنتیگونه است که به زبان انگلیسی اجرا میشود البته در تلفیق با رقص و آواز؛ بخشی از این نمایشنامه که آنتیگونه میخواهد جنازهی برادر خود را دفن کند و از خواهرش، ایسمنه کمک میخواهد. ایسمنه میگوید:
ما زنی بیش نیستیم! چگونه میتوانیم با مردان بجنگیم؟ قدرت، از هر چیز نیرومندتر است؛ یا باید به آن گردن نهاد یا بدترین بدیها را چشم داشت.
اما آنتیگونه تسلیم نمیشود. ایسمنه از ترس به او یاری نمیرساند و آنتیگونه لاجرم بهتنهایی کاری را انجام میدهد که به نظرش درست است.
در بخش انتهایی نمایش نیز صدایی ضبط شده پخش میشود؛ از طریق اسپیکری آویزان از گردن یکی از بازیگران که تنپوشی با سردیسی همچون مجسمهی مولوخ اما به شکل خرگوش بر تن دارد؛ صدای یک قاری قرآن که آیه به آیه سوره تکویر را میخواند و دختربچهای هر آیه را تکرار میکند. سوره تکویر که درباره نشانههای قیامت و دگرگونیهای آن روز سخن میگوید و از آیات مشهور این سوره، آیه هشتم و نهم است که درباره زندهبهگور کردن دختران در دوران پیش از پیامبر اسلام سخن میگوید و میپرسد این دختران به کدامین گناه کشته شدهاند؟ (بِأَيِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ).
Ad placeholder
نمایش جسورانه تن و تنانگی
مهمترین ویژگی این اجرای آلترناتیو (بدون مجوز ارشاد اسلامی) این است که بازیگران از ابتدا تا انتهای نمایش در رقصی نمایشی، بسیار جسورانه و خیرهکننده فارغ از هر نوع جزمیت و محدودیتهای دستوپاگیر در تئاتر ایران با تنی عریان تماشاگر را مسحور و مبهوت میکنند. آن هم تماشاگری که در این چهار دهه پس از انقلاب مجبور بوده زنان را همیشه در پوششی اجباری ببیند. و حتی بازیگران مرد هم اجازه نداشتهاند با شلوارک روی صحنه ظاهر شوند.
در فرازی از اجرا گیسوان زن وقتی زیر چادر سیاهی پنهان میشود گویی بخشی از هویت او ذبح میشود و سیاهی چادر تمام تن زن جز صورتش را میپوشاند. صورتی که آرام آرام پر چین و چروک شده و اسیر چنبره چادر سیاه لهیده و لهیدهتر میشود. بازیگر در این لحظه آنچنان به خوبی این لهشدن را با اجزای صورتش نشان میدهد که گویی میمیک (حالت چهره) او خمیرمایهایست که درهم پاشیده و ازهممیگسلد و وقتی چادر آرام آرام از سر و تنش میافتد اندام سرکوبشدهاش به رقص درمیآیند و با تنی عریان که فقط پستانها و اندام تناسلیاش پوشیده شده؛ تک تک اعضای تنش که زیر سلطه چادر منکوب شدهاند به زبان آمده و فریاد میکشند. در رقصی که به گونهای طراحی شده تا تداعیگر ضجههای تناش باشد. زنی که فقط به این علت تن و زیباییاش قربانی میشود تا از نگاه هوسآلود و شهوتزای رجالهها در امان باشد.
مولوخ بهعنوان کهنالگوی قربانی
کارگردان به عنوان نویسنده اثر کاملا هنجارشکنانه و رادیکال با متون کهن برخورد کرده و سعی کرده تا آنجا که ممکن است دست به معنازدایی و ساختارشکنی بزند. مثلا آنتیگونه به عنوان کسی که مشخصاً قربانی جامعه و فرمان پادشاه شده، رقصکنان با تمام نیرویش تن عریان برادرش را میشوید به گونهای که تنش لای تن برادرش میپیچد گویی با او درهممیآمیزد که زندهاش کند. در این صحنه هم بازیگر زن با بدنی منعطف و آماده با تنی عریان، تابوشکنانه تنش چنان در تن عریان بازیگر مرد میتند که گویی با او یکی میشود.
مثل این است که آنتیگونه به برادرش کشش جنسی دارد. مولوخ سمبلی از قربانیگریست که نه در شکل و شمایل گاومانندش بلکه به شکل خرگوشی سیاه روی صحنه میآید. بازیگری با لباسی سیاه و صورتی به شکل خرگوش با گوشهای آویزان، در صحنهی پایانی به شکلی خشنوتبار توسط رقصندههاش خفه میشود. چنان که رقصنده مرد در رقصی وحشیانه به شکلی نمادین به مولوخ که چهاردستوپا روی زمین نشسته، سر او را میبرد و دو رقصندهی زن پاهای او را گرفته و به او کمک میکنند. رقاصهها به جای قربانی کردن کودک در پای او گویی او را اینگونه مجازات میکنند. کارگردان عناصر و نشانههایی را از متون مدنظرش باز شناخته و در مسیر تبدیل و تحول آن به متنی معاصر، سعی کرده به تم اصلیاش یعنی قربانی شدن تن بپردازد. کارگردان از آیینهای کهنی مانند زنجیرزنی، سماع و مر اسم زار به شکلی نو بهره گرفته است. پس از ذبح مولوخ، رقاصهها رقصی نمادین را اجرا میکنند: یکی زنجیر میزند، یکی سماعکنان میرقصد و دیگری گویی در مراسم زار باشد تناش را به این سو و آنسو تاب میدهد.
اجرا در نقطه عطف خود رقصیست پرشور که با قطعهی موسیقی «پیکر دوم» از مجموعه «هفت پیکر» اثر «امین ناصری» تلفیق میشود. این قطعه ناله و ضجه کمانچهایست که روی ملودی تکضرب و تکراری پیانو گویی شلاق میزند و کاملاً با حرکات بازیگران که گویی رنجی که کشیدهاند روی تنشان هویدا میشود هماهنگ است. و اینجاست که همزمان تصاویری از سرکوب زنان و دختران توسط گشت ارشاد و اعتراضات ۱۴۰۱ ایران به وسیله ویدئوپروجکشن پخش میشود. با این تصاویر و با این تمهیدات کارگردان قربانی شدن تن را از دوران کهن به امروز پیوند میدهد. موسیقی که به اوج میرسد سه بازیگر بهعنوان رقاصهها در رقصی پرشور در هم میتنند و تنشان گویی آزادانه رها میشود و در این صحنه رقص به مثابه امری با هدف رهایی تن سرکوبشده و بازپسگیری تنانگیست. گویی بدنهای محبوس مانده در چارچوبها و زخمخورده، به ستوه آمده به یکباره رها شده اند و تماشاگر شاهد شورش تنهاییست که تابوها را درهم میشکنند، روی زمین میافتند و در هم میغلتند. پس از تصاویر اعتراضات، بازیگران رقصکنان در معاشقهای سه نفره حتی گویی تن و جانشان به اورگاسم میرسد و همزمان بدنشان میلرزد.
کارگردان در این نمایش – با درونمایه «قربانی» – از مولوخ هم به عنوان کهنالگوی قربانی استفاده کرده است. در این میان آنتیگونه نیز بهعنوان یک قربانی روی صحنه آورده است. گویی نمیخواهد دفنش کند چراکه در نظر او دفن کردن به معنای فراموشیست. همچنان که در باورهای عامیانه میگویند «خاک سرد است» و با خاک کردن مرده آرام آرام او فراموش میشود و حالا آنتگونیه امروزی گویی میخواهد برادرش را زنده کند در تن او میآمیزد، زیرا نمیخواهد مردگان فراموش شوند. این تفسیر در اجرا چیزی نیست جز روایتزدایی از یک متن کهن و ساختن یک معنای تازه از آن.
در سینما، در فیلم متروپلیس (به کارگردانی فریتز لانگ، محصول سال ۱۹۲۷) تصویری از مولوخ به نمایش گذاشته شدهاست. فردر (گوستاو فرولیش) وقتی به شهر کارگران در اعماق زمین میرود، شاهد خرابی اتوموبیل و مصدوم شدن چندین کارگر است؛ سپس تصویر ماشین کارگران در پیش چشمانش به مولوخ تبدیل میشود که جمعیتی از کارگران همانند بردههای مصری به درون آن بلعیده میشوند. در فیلم اسلیپی هالو (محصول سال ۱۹۹۹) نیز، مولوخ به عنوان یک موجود اهریمنی قدرتمند قصد دارد دنیا را تسخیر کند و خیر و نیکی را از بین ببرد. در فیلم مولوخ که سال ۲۰۲۲ توسط نیکوفان دن برینک ساخته شده و فیلمی در ژانر وحشت است، مولوخ شیطانیست که روحی شرور قرنها قبل برای انتقام گرفتن از کسانی که آزارش داده بودند خودش را به او فروخته است.
Ad placeholder
پانویس
به دلایل امنیتی از آوردن نام گروه نمایش، کارگردان و بازیگران خودداری کردیم. در پوستر نشست گفتوگو درباره نمایش هم نام کارگردان و بازیگران ناخوانا درج شده است. (ن. ک به تصویر در همین گزارش.)