لائبه آرام
با توجه به موقعیت استراتژیک بلوچستان، این استانِ کاملاً به حاشیهراندهشده تحت رادار توسعهدهندگان خارجی که بهدنبال توسعه پروژههای صنعتی در بندر مهم چابهارند قرار گرفته و با سرکوب، نقض حقوق بشر، و امنیتیسازی نیز روبهرو است. در این میان در فجایعی مانند سیل دشتیاری هم، مردم خانههایشان زیر آب میرود، زمینهای کشاورزیشان ویران میشود، تلفات جانی را متحمل میشوند و دامهایشان نابود میشود.
جنوب بلوچستان پیش از این بارها شاهد سیلاب مدام بوده است. میراث استعماری بههمراه زمینخواری و گروههای مافیایی که به طور غیرقانونی از بخشهای مختلف بهرهبرداری کردهاند، سدهای لایروبینشده و زیرساختهای نامناسب همه فاجعهای را در جنوب بلوچستان رقم زده است که در این حین که مردم و طبیعت بیشترین آسیب را میبینند، بهطور سیستماتیک تلاشهایی هم برای نامرئیکردن آن انجام میشود.
بیعدالتی زمانی به بالاترین حد خود میرسد که مردم در این میان به مسئله جنسیت بیتوجه باشند.
بلایای مربوط به طبیعت، بهشدت با سیستمهای پدرسالارانه و عاملیت زنان مرتبط اند. محورهای هویتی متعددی مانند جنسیت، نژاد، طبقه، به طور متفاوتی در انسان و طبیعت تداخل پیدا میکند، چرا که خشونت پدرسالارانه علیه زنان با تسلط بر طبیعت پیوند خورده است. اکوفمینیسم متقاطع ضدذاتگرا (Anti-essentialist Intersectional ecofeminisms) چهارچوبی جامع برای درک متقابل خشونت پدرسالار، استثمار منابع و سایر اشکال ستم است.
در پیامدهای پرفراز و نشیب بلایای سیل، چالشهای متقابلی که زنان با آنها مواجهاند به عنوان نقطه کانونی برای کاوش از طریق یک لنز اکوفمینیستی متقاطع ضد ذاتگرا ظاهر میشوند. این دیدگاه ماهیت چندوجهی ستم را تصدیق میکند و به دنبال برچیدن ساختارهای سلسله مراتبی است که نابرابریها را تداوم میبخشند. در هسته اصلی اکوفمینیسم متقاطع بیان میشود که سیستمهای مختلف سرکوب مانند، پدرسالاری، سرمایهداری، نژادپرستی، و استثمار تلاقی پیدا کرده و همدیگر را تقویت میکنند.
اکو فمینیستم متقاطع با محور قرار دادن صداها و تجربیات جوامع بهحاشیهراندهشده، چگونگی تلاقی پدرسالاری، سرمایهداری و دیگر نظامهای سرکوب را برای تدوام تخریب محیط زیست و بیعدالتی اجتماعی برجسته میکند و یادآور میشود که بلایای طبیعی، ارتباط بین عوامل اجتماعی، سیاسی، و محیطی هستند که از این دریچه میتوان به بعد درک عمیقتری از نحوه شکلدهی سیستمهای مردسالارانه به آسیبپذیری و تشدید تاثیر بلایا بر گروههای به حاشیهراندهشده به دست آورد.
زنان تحت ستم، بار عمده تخریب محیط زیست و استثمار منابع را متحمل میشوند. زنان نه تنها خشونت مبتنی بر جنسیت بلکه در کنار آن بیعدالتیهای زیستمحیطی ناشی از استخراج بیرویه منابع طبیعی، جابهجایی، آلودگی، کمبود منابع آبی و غذایی و از دست دادن معیشت را هم تجربه میکنند. نهادهایی مانند قدرت و مالکیت، به عنوان منبع سلطه بر زنان و طبیعت به هم مرتبط میشوند. سیل، در حالی که در ویرانی خود بیتفاوت است، تفاوتهای جنسیتی از قبل موجود را تشدید میکند و زنان را در جوامع حاشیهنشین در معرض خطر بیشتری قرار میدهد. ساختارهای مردسالارانه تعبیهشده در هنجارهای اجتماعی زنان را به نقشهای از پیش تعریفشده محدود میکند و دسترسی آنها را به منابع، فرآیندهای تصمیمگیری و عاملیت محدود میکند.
https://www.instagram.com/reel/C3902WYIKEw
زنان و اقلیتهای جنسیتی، به یکباره از فضای شخصی خود به بیرون کشانده میشوند و در بیعدالتی مطلق وارد حوزه عمومی میشوند. جامعه در ارتباط با زنان و کوئیرها سرکوبگرانه رفتار میکند، حتی زمانی که زندگی آنها در معرض خطر بالایی قرار دارد؛ آنها مجبور میشوند در مورد هنجارهای فرهنگی و چگونگی برخورد در مورد امنیت خود در حوزه عمومی و بحران فکر کنند. زنان بهخصوص اگر از پیشینه اقتصادی-اجتماعی پایینتر باشند، به طرز نامتناسبی تحت تاثیر قرار میگیرند؛ حریم خصوصی آنها در هنگام بلایای طبیعی سلب میشود، در پناهگاههای روباز دچار خونریزی ماهیانه میشوند و دسترسی به نوار بهداشتی [و دیگر ملزمات بهداشتی خونریزی ماهیانه] را از دست میدهند. در هنگام زایمان جان خود را از دست میدهند. ممکن است در سیل غرق شوند یا بهخاطر عدم برقکشی مناسب در مناطق روستایی و شهری، بهدلیل برقگرفتگی کشته شوند. در واقع نابرابریها، خود را به عنوان یک رابطه سلسهمراتبی نشان میدهد که در آن منابعی مانند امکانات محیط زیستی نیز به طور نابرابر توزیع میشوند و به طور نامتناسبی بر کسانی که قدرت و موقعیت پایینتری دارند فشار میآورد.
تقسیمات اجتماعی میتواند منجر به تخریب محیط زیست شود که به نوبهِ خود آسیب به جوامع آسیبپذیر را تشدید میکند. در جایی که انسانها، حیوانات و زیستبومها با هم تلاقی پیدا میکنند تا سلسهمراتبی ایجاد کنند – امتیازات و معایب در درون و سراسر زیستبوم – فضایی را ایجاد میکنند که در نهایت هر کدام را در معرض خطر بزرگی قرار میدهد.
در بسیاری از موارد، همان سیستمهای قدرت و کنترلی که زنان را سرکوب میکند، مسئول استثمار و تخریب محیط زیست نیز هست. این ارتباط متقابل بر ضرورت درک کلی از اینکه چگونه مرد/پدرسالاری نه تنها بر روابط اجتماعی تاثیر میگذارد، بلکه تعاملات ما با جهان طبیعی را نیز شکل میدهد، تأکید میکند.
انحراف توجهها از علل ریشهای سرکوب و تمرکز بر کاستیهای فردی در وضعیت بحران
همانگونه که ما به گفتمان پیرامون وضعیت زنان تحت ستم در میانه سیل دشتیاری میپردازیم، ساختارها و روایتهای سواستفادهگر از وضعیت زنان بلوچ در سیل دشتیاری رسانهای میشود. این روایتها اغلب در خدمت تداوم و مشروعیتبخشیدن به حاشیهنشینی سیستماتیک و محرومیت مردم بلوچ از حقوقشان است. روایان از زمینه وسیعتر تبعیض تاریخی و نهادینهشده علیه جوامع بهحاشیهراندهشد چشمپوشی میکند و با منحرفکردن توجه از علل ریشهای سرکوب و تمرکز بر کاستیهای فردی، مانع از تلاشها برای رسیدگی به بیعدالتیهای سیستمی و ترویج تغییرات معنادار میشوند. آنچه وضعیت زنان بلوچ در دشتیاری را شکل میدهد، نابرابریهای ساختاری گستردهتر در جامعه است. در مواجهه با ستم بر زنانی که از نیازهای اولیه محروم هستند، انگشت اتهام گرفتن به سمت زنان که شیوههای مراقبت از خود را بلد نیستند، بدون شناخت اشکال سیستماتیک ستم، نژادپرستی و تهدیدی برای سلامت عمومی زنان و پیشبرد مراقبتهای اجتماعی است.
تلفات روانی بلایای سیل را نمی توان دست کم گرفت. زنان اغلب سطوح بالایی از استرس، اضطراب و تروما را تجربه میکنند. از دست دادن عزیزان، خانهها و معیشت، تلفات عاطفی عمیقی را به همراه دارد. با این حال نیازهای بهداشت روانی زنان اغلب در تلاشهای واکنش به بلایا نادیده گرفته میشود. انگ پیرامون مسائل مربوط به سلامت روان و دسترسی محدود به خدمات حمایتی روانی-اجتماعی، رنج آنها را بیشتر میکند و چرخهای از تروما و پریشانی را تداوم میبخشد.
یک رویکرد اکوفمینیستی متقاطع ضد ذاتگرا، ارتباط متقابل جنسیت، نژاد، طبقه و تخریب محیطی را تشخیص میدهد. تصدیق می کند که مبارزات زنان را نمی توان از سیستم های گسترده تر سرکوب و استثمار جدا کرد. بنابراین، پرداختن به چالشهایی که زنان در زمینه بلایای سیل با آن مواجه هستند، مستلزم برچیدن ساختارهای مردسالارانه، به چالش کشیدن هنجارهای جنسیتی سنتی، و ترویج فراگیری و برابری است. در نتیجه، چالشهای جنسیتی ذاتی در بلایای سیل بر نیاز فوری به یک رویکرد اکوفمینیستی متقاطع ضد ذاتگرا تأکید میکند. با متمرکز کردن صداها و تجربیات زنان به حاشیه راندهشده، برچیدن ساختارهای سرکوبگر، و تقویت توانمندی و انعطاف پذیری، می توان در جهت ساختن جوامع عادلانه تر و پایدارتر و مقاومتر در برابر ویرانی بلایا تلاش کرد.