زهرا باقریشاد
این روزها در زیر سایه انتخابات زودهنگام ریاستجمهوری که حتی بر سر اخبار و وقایع سنگینی میکند، زنان همچنان به مقاومت مستمر خود علیه حجاب اجباری مشغولاند؛ مقاومتی که گویی به بخشی از زندگی روزمره آنها تبدیل شده است. ما آنها را ستایش میکنیم، دربارهشان مینویسیم، از آنها درسها میگیریم و از اینکه مشعل «زن، زندگی، آزادی» را روشن نگه داشتهاند امیدوار میشویم؛ اما شاید تنها خودشان میدانند که در پس این مبارزههای مستمر برای پسگرفتن اختیارشان بر بدن، چقدر موقعیت آنها آسیبپذیرتر شده است.
هزینههایی که زنان برای مبارزه با حجاب اجباری میپردازند بسیار است؛ از خشونت کلامی و فیزیکی از سوی گشت ارشاد گرفته تا بازداشت و زندانی شدن، از گرفتن حکمهای سنگین گرفته تا صدمههای جانی و مالی، از محروم شدن از حضور در برخی کافهها و رستورانها گرفته تا مشکلاتی که شاید در محیطهای کاری برای آنها پیش بیاید؛ حتی تاکسیهای اینترنتی هم گاه برای زنان به محلی برای مجادله با رانندگانی تبدیل میشود که به زنان بدون حجاب سرویس نمیدهند. عبارت «زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم» که این روزها روی در برخی کافهها و رستورانها نوشته شده و نمادی از خط و نشان کشیدن جامعه مردسالار برای زنان است، نشان از این دارد که هیبت مخوف گشت ارشاد حتی تا بخشهایی از جامعه نفوذ کرده و گویا هنوز بسیاری از مردم مایل نیستند به خاطر آزادی زنان هزینهای بپردازند.
همهی فشارها روی شانههای زنان است، زنانی که «زن، زندگی، آزادی» را با آتش زدن روسریهایشان شروع کرده و به امید بزرگی برای تغییر ساختار سیاسی ایران تبدیل شده بودند پس از فروکش کردن جنبش، دوباره تنها شدهاند. از گشت ارشاد خشونت میبینند، با راننده اسنپ و صاحب کافه و احتمالا با خانواده و دوست و آشنا و همکار و بسیاری از افراد دیگر نیز بحث میکنند، حتی با پلیس راهنمایی رانندگی که مسئولیت جریمهی زنان «بیحجاب» را برعهده دارد. زنان متعددی در ماههای اخیر از توقیف اتومبیلهایشان گفتهاند، از مجازاتی که البته تازه نیست اما پس از جنبش «زن، زندگی، آزادی» دوباره تشدید شده است. و این تنها یکی از هزینههایی است که زنان برای مبارزه با حجاب اجباری میپردازند و بار آن را به تنهایی بر دوش میکشند.
Ad placeholder
چه بسیار زنانی که با پیامکهای جریمه به خاطر نداشتن روسری هنگام رانندگی مواجه شدهاند، چه بسیار زنانی که اتومبیلشان متوقف شده و مجبور شدهاند پس از پرداخت جریمه آن را از پلیس راهنمایی رانندگی تحویل بگیرند، چه بسیار زنانی که در پروسه پس گرفتن اتومبیلشان با بدرفتاری پلیس روبرو شدهاند، چه بسیار زنانی که با پای خود برای تحویل دادن اتومبیلشان به کلانتری یا اداره پلیس رفتهاند.
محبوبه یکی از این زنان است؛ سی و هفت ساله و کارمند یک شرکت خصوصی . او که همچون هزاران زن دیگر در ایران، اتومبیلش به خاطر عدم رعایت حجاب یا آنچه حکومت «کشف حجاب» میخواند توقیف شده است میگوید:
همه میدانیم که توقیف ماشینها بهخاطر بیحجابی غیرقانونی است اما چه کنیم که مجری قانون دارد این بی قانونی را انجام میدهد و دست مردم زیر سنگ اجبار دولت گیر است. من بعد از گرفتن پیامک، چون مسافرتی در پیش داشتم خودم بردم ماشین را تحویل دادم در واقع خودم را به کلانتری محل معرفی کردم و آنها پارکینگ معرفی کردند. یک هفته بعد هم مجددا به کلانتری مراجعه کردم و برگه تعهد امضا کردم و رفتم پلیس +۱۰ که گفت ماشین هنوز توقیف است و فردا بیا. فردا رفتم و گفتند شکایت برداشته شده و خلاصه چون من آدمی هستم که قوانین را رعایت میکنم و ماشین هیچ خلافی هم نداشت، رفتم ماشین را از پارکینگ تحویل گرفتم ولی ماشینی که کلی کثیف شده بود. وقتی تجربههای دوستان دیگر را میشنوم فکر میکنم اینکه آدم خودش را معرفی کند پروسهی پیگیری و پرداخت جریمه و… را سادهتر و کمهزینهتر میکند. با اینهمه من خیلی از این اتفاق دلم گرفت و فکر کردم چه مظلوم هستیم ما که مجری قانون دارد اینطور اذیتمان میکند و ما خودمان میرویم خودمان را کتبسته تحویل میدهیم چون چارهای نداریم و حداقل باید دنبال راههایی باشیم که اعصابمان کمتر خرد بشود.
نازنین که مدیریت یک کارگاه هنری را برعهده دارد اما تجربهی دیگری از توقف اتومبیلش روایت میکند. او میگوید که پلیس راهنمایی رانندگی او را وسط بزرگراه تهران – کرج «گیر انداخته» است:
اول من را گیر انداختند، مدارکم را گرفتند و گفتند پشت سر ما بیا. گفتم امروز ماشین را نخوابانید چون مریضم و به ماشین نیاز دارم. گفتند دوربینها گزارش کردهاند و دست ما نیست! خلاصه پشت سرشان راه افتادم و دیدم یک خانمی را هم که همسن و سال مادر من است گیر انداختهاند. دو زن بیحجاب پشت ماشین پلیس راه افتادیم، خیلی خندهدار بود. وقتی هم رسیدیم پارکینگ تا خرخره پر بود. خانم گفت دستتان درد نکند واقعا! شما پلیس راهنمایی رانندگی هستید یا مامور حجاب؟ پلیسها معذرخواهی کردند و گفتند ما تقصیری نداریم، ماشین جیپیاس دارد و وقتی نزدیک ما باشید و دوربین به ما اعلام توقف کند مجبوریم شما را متوقف کنیم.
نازنین میگوید آن روز بعد از توقیف اتومبیلش مجبور شده ۱۹۰ هزار تومان برای رسیدن به محل کارش بپردازد.
انتقال اموال به مردان خانواده برای جلوگیری از پیامدهای بیحجابی
تجربهی پانتهآ از برخورد پلیس راهنمایی رانندگی بهدلیل توقیف اتومبیلش به خاطر بیحجاب متفاوت است. او میگوید با بدرفتاری مواجه شده و بعد از تحویل گرفتن اتومبیل، برای اجتناب از مواجهه با پیامدهای توقیف اتومبیل، مالکیت آن را به برادرش انتقال داده تا اگر دوباره مشکلی پیش آمد خودش مجبور به تحمل آزار و توهین نباشد. پانتهآ از زنانی که آنها را میشناسد حرف میزند؛ زنانی که همچون او مالکیت اتومبیل و حتی موجودی حساب بانکیشان را به نام برادر، همسر، پدر یا مادر انتقال دادهاند تا از پیامدهای جریمه به خاطر بیحجابی در امان باشند. او میگوید:
وقتی از سرکوب زنان به خاطر بیحجابی حرف زده میشود چشمها فقط بر سرکوب خیابانی زنان دوخته است اما ما هزینههای دیگری هم به خاطر مبارزه با حجاب اجباری میپردازیم. یکی همین انتقال مالکیت ماشین یا پسانداز بانکی است. در واقع ما برای اینکه در یک حوزه از تبعیض جنسیتی، به پیروزی برسیم مجبور میشویم در حوزهی دیگر از آنچه به دست آوردهایم عقبنشینی کنیم.
تجربهی زنان در مبارزه با حجاب اجباری، علاوه بر قصهی مقاومت، روایت رنجهایی است که بر زندگی روزمرهی آنها هم تاثیر میگذارد. از میان این رنجها، خشونتهای فیزیکی، روانی و کلامی گشت ارشاد به عنوان شدیدترین شکل سرکوب زنان بیشتر نماد بیرونی دارد، اما این نقض گستردهی حقوق زنان چنان بر ابعاد مختلف زندگی آنها سایه گسترده که زنان برای پوشش اختیاری به عنوان یکی از بدیهیترین حقوق، باید از لایههای مختلف تبعیض و ستم و خشونت عبور کنند و در این مسیر، شاید در برخی زمینهها مجبور به واگذاری دستاوردهایی شوند. این برای زنان ایدهآل نیست، اما آنها به پیدا کردن روزنههایی در دل تاریکیها عادت دارند و همهی هزینههای این مبارزه را به تنهایی میپردازند.
Ad placeholder
مریم که در زمینه تابآوری زنان به مشاوره و تدریس مشغول است درباره شکلهای مختلفی که زنان برای مقاومت در برابر حجاب اجباری میپردازند میگوید:
راههایی که زنها برای مقاومت دربرابر فشارهای حکومت پیدا کردهاند مختلف است. بخشی از زنان کارمند برخی سازمانها را وادار کردهاند که با حجاب اختیاری کنار بیایند، به ویژه در سازمانهای خصوصی این اتفاق افتاده است. اما در مواردی هم کارمند زن اگر بخواهد حجاب اختیاری داشته باشد باید کارش را ترک کند. من زنهایی را میشناسم که خودشان را بازخرید کردهاند یا بازنشستگی پیش از موعد گرفتهاند چون نمیخواهند به حجاب اجباری در محل کارشان تن بدهند. برخی هم به محیطهای کاری دیگری جابجا شدهاند. با اینهمه بعضی زنها که به صورت فریلنس با سازمانها کار میکنند مثل مشاوران سازمانی و … ممکن است به مرور از صحنه کار حذف شوند، تعداد پروژههایشان کم شود، کمتر به سخنرانی و رویدادها دعوت شوند چون برای زنهایی که حجاب را رعایت نمیکنند جایگزینهای راحتتری وجود دارد یعنی مردان. مردان منع پوشش ندارند و برای گرفتن پروژهها و سخنرانیها با هر لباسی میتوانند حاضر شوند البته که قرار نبوده با شلوارک یا کراوات بر سر کار بروند، پس به همان روند سابق میتوانند ادامه دهند.
به گفته او نیز برخی از زنان برای جلوگیری از جریمهها به خاطر حجاب اجباری و دردسرهای توقف اتومبیل، به انتقال اموال به مردان خانواده دست میزنند. مریم میگوید که او از حساب مادرش استفاده میکند و در حساب بانکی خودش پولی نگه نمیدارد تا مشمول جریمه نشود. به نظر مریم این یک عقبگرد در زمینه دستاوردهای زنان است؛ زنانی که سالهاست با تبعیض جنسیتی در حوزه اقتصاد و اشتغال مبارزه میکنند، وارد بازار کار میشوند، پسانداز میکنند و در چنین شرایطی ناچار میشوند حتی کنترل بر اموالشان را از دست بدهند چون میخواهند کنترل بر بدنشان را بهدست بیاورند.
نازنین هم این حرف را تایید میکند و میگوید:
من هم به این فکر کرده بودم که اگر قانون عفاف و حجاب تصویب شد پولهایم را به حساب مادرم بریزم تا نتوانند برداشت کنند. من این تصمیم را گرفتم چون به مادرم و برادرم خیلی اطمینان دارم اما به زنهایی فکر میکنم که چنین اقدامی چقدر میتواند برای آنها ضرر داشته باشد. گذشته از اینکه اختیارشان را بر پولهایشان از دست میدهند حتی ممکن است مشکل حقوقی هم پیدا کنند؛ مثلا فردی که پولهایشان را به حسابش انتقال دادهاند اگر فوت کند، آن وقت زنها چطور میتوانند پیگیر پولهایشان باشند؟