از یلدای توهم تا یلدای مقاومت، شکست فراخوان سلطنت‌طلبان و تداوم همبستگی مردمی

ایوب دباغیان

۴ دی‌ماه ۱۴۰۴

شب یلدا برای سلطنت‌طلبان و مجموعه‌ی رنگارنگی از احزاب، گروه‌ها و محافل چسبیده به پروژه‌ی پهلوی، قرار بود «لحظه‌ی نمایش قدرت» باشد؛ شبی نمادین، احساسی و پررنگ در فرهنگ عمومی که با تبلیغات گسترده‌ی رسانه‌ای، به‌ویژه از سوی تلویزیون ایران اینترنشنال، به‌عنوان فرصت طلایی برای کشاندن مردم به خیابان معرفی شد. اما یلدا آمد و رفت، و آن‌چه باقی ماند نه خیزش بود و نه حتی نشانه‌ای جدی از حضور اجتماعی؛ بلکه سکوت خیابان‌ها و شکستی عریان برای پروژه‌ای که سال‌هاست با عددسازی، هیجان کاذب و اتکاء به رسانه زنده نگه داشته می‌شود.

پس از پایان یلدا، پرسشی ساده اما تعیین‌کننده پیش روی سلطنت‌طلبان قرار گرفت:

چند نفر؟ چند شهر؟ چند خیابان؟ چند تجمع واقعی؟

نه از «میلیون‌ها» خبری شد، نه از «صدها هزار»، نه از «ده‌ها هزار» و نه حتی از جمعیتی که بتوان آن را به‌عنوان حضوری معنادار و قابل ثبت سیاسی نام برد. آنچە دیده شد، معدود تصاویر پراکنده، اغلب بی‌زمان و بی‌مکان مشخص، و تلاش‌هایی ناشیانه برای القای واقعیتی جعلی از طریق تدوین‌های احساسی و روایت‌سازی رسانه‌ای بود. این شکاف عمیق میان ادعا و واقعیت، بیش از هر چیز نشان داد که سلطنت‌طلبی نه یک جریان اجتماعی زنده، بلکه پدیده‌ای مجازی و رسانه‌محور است که حیاتش وابسته به استودیوهای خارج از کشور است، نه به خیابان و جامعه‌ی واقعی.

در این میان، نقش ایران اینترنشنال نیز قابل چشم‌پوشی نیست. رسانه‌ای که مدعی «اطلاع‌رسانی حرفه‌ای» است، در عمل به تریبون و اتاق تبلیغات یک خط سیاسی مشخص تبدیل شد؛ فراخوان داد، انتظار ساخت و پس از شکست، سکوت اختیار کرد. این رفتار نه‌تنها ادعای بی‌طرفی رسانه‌ای را زیر سؤال برد، بلکه بار دیگر نشان داد که پروژه‌ی پهلوی بیش از آن‌که بر مردم تکیه داشته باشد، بر بازنمایی رسانه‌ای قدرت سوار است؛ بازنمایی‌ای که با نخستین آزمون جدی فرو می‌ریزد.

یلدای مقاومت: همبستگی واقعی مردم

همزمان با یلدای توهم، واقعیتی دیگر در جریان بود؛ واقعیتی که نه با فراخوان‌های پرزرق‌وبرق، بلکه با پیوندهای واقعی انسانی و اجتماعی معنا پیدا می‌کند. کردستان بار دیگر صحنه همبستگی مردمی شد؛ جایی که مردم کرد در کنار مادران دادخواه و بر مزار جانباختگان‌شان ایستادند، مادرانی که فرزندان‌شان قربانی سرکوب، اعدام و خشونت دولتی شده‌اند و با وجود همه فشارها، صدای دادخواهی را زنده نگه داشته‌اند.

در همین بستر، تجربه‌ی کردستان نشان می‌دهد که همبستگیِ واقعی، تنها با تکیه بر شبکه‌های میدانی مردمی و نهادهای ریشه‌دار ساخته می‌شود. همان جریانات و نهادهایی که در سال‌های اخیر توانسته‌اند اعتصاب‌ها، فراخوان‌ها و اعتراض‌های هماهنگ را سازمان دهند، بدون آنکە به چهره‌سازی، نجات‌بخش‌سازی از بالا یا رسانه‌های پرهیاهو متکی باشند. این ظرفیت سازمان‌دهی «که بر اعتماد اجتماعی و حافظه‌ی مبارزاتی بنا شده» دقیقاً نقطه‌ی مقابل فراخوان‌های از بالاست که بدون ریشه‌ی مردمی، در نخستین آزمون، به شکست می‌رسند.

هم‌زمان، در آذربایجان نیز صدایی روشن و بی‌پرده طنین انداخت؛ شعاری که عصاره یک داوری اجتماعی و تاریخی بود:

«آذربایجان شرفدی، پهلوی بی‌شرفدی»

این شعار نه صرفاً یک موضع احساسی، بلکه بیان صریح رد یک پروژه سیاسی است؛ پروژه‌ای که چه در سلطنت گذشته و چه در رؤیای بازگشت امروز، با تحقیر، سرکوب و انکار حقوق مردم و ملیت‌ها گره خورده است. چنین صداهایی نشان می‌دهد که جامعه، برخلاف آنچه رسانه‌های سلطنت‌طلب القا می‌کنند، نه‌تنها فراموش نکرده، بلکه تجربه تاریخی خود را به زبان امروز ترجمه کرده است.

شکست فراخوان یلدای سلطنت‌طلبان، بیش از آن‌که یک ناکامی مقطعی باشد، نشانه‌ی بن‌بست ساختاری این جریان است. جریانی که هیچ پیوند ارگانیکی با جنبش زن، زندگی، آزادی ندارد، در کنار کارگران، بازنشستگان و فرودستان دیده نمی‌شود و نسبت به مطالبات ملیت‌ها، زنان و ستمدیدگان یا بی‌اعتناست یا آشکارا خصمانه.

در چنین شرایطی، طبیعی است که افق نهایی این پروژه، نه سازمان‌دهی مردمی، بلکه امید بستن به مداخله‌ی خارجی و «قدرت از بالا» باشد؛ همان رؤیای کهنه‌ی سوار شدن بر تانک‌هایی که قرار است تاریخ را به عقب برگردانند.

یلدا گذشت، اما داوری جامعه باقی ماند. در یک سوی ماجرا، فراخوان‌هایی که حتی نتوانستند چند خیابان را پر کنند؛ و در سوی دیگر، همبستگی‌هایی که بی‌سر و صدا، اما ریشه‌دار، ادامه دارند.

این تقابل، به‌روشنی نشان می‌دهد که آینده نه در بازسازی گذشته‌های شکست‌خورده، بلکه در پیوند مبارزات واقعی مردم رقم خواهد خورد؛ از کردستان تا آذربایجان، از خوزستان تا بلوچستان، و از مادران دادخواه تا جنبش‌های اجتماعی دیگر. جامعه، با تجربه و آگاهی جمعی خود، راه خود را ـ هرچند پرهزینه و دشوار ـ از توهم نجات‌بخش‌های از بالا جدا کرده است.

سلطنت‌طلبی، پروژه‌ی قدرت از بالا و بن‌بست اجتماعی

شکست فراخوان یلدای سلطنت‌طلبان را نمی‌توان صرفاً به خطای محاسبه، ضعف سازمان‌دهی یا شرایط امنیتی تقلیل داد. این شکست، ریشه در ماهیت طبقاتی و اجتماعی پروژه سلطنت‌طلبی دارد؛ پروژه‌ای که نه از دل جامعه، بلکه از فراز آن و در تقابل با تجربه زیسته اکثریت مردم ایران شکل گرفته است.

سلطنت‌طلبی امروز، برخلاف ادعاهایش، نه حامل «خواست عمومی» است و نه نماینده مطالبات فرودستان، زنان، کارگران، ملیت‌های تحت ستم و قربانیان سرکوب. این جریان عمدتاً به لایه‌هایی متکی است که یا از مناسبات گذشته قدرت نوستالژی دارند، یا منافعشان در بازتولید نظمی متمرکز، اقتدارگرا و غیر پاسخگو تعریف می‌شود. از همین‌روست که زبان سیاسی آن نه زبان مطالبات ملموس، بلکه زبانی انتزاعی، اسطوره‌ای و غیر تاریخی است؛ زبانی که به‌جای فقر، استثمار، سرکوب جنسیتی و ستم ملی، از «نور و تاریکی»، «غرور ملی» و «نجات ایران» سخن می‌گوید.

این گسست طبقاتی، در ناتوانی سلطنت‌طلبان از پیوند با جنبش زن، زندگی، آزادی به‌روشنی نمایان شده است. جنبشی که از دل بدن‌های به‌حاشیه‌رانده، از خشم زنان، از فریاد ملیت‌ها و از تجربه زیسته سرکوب زاده شد، نمی‌تواند با پروژه‌ای هم‌افق شود که تاریخش با انکار، تحقیر و سرکوب همین صداها گره خورده است. جامعه به فراخوان‌های سلطنت‌طلبان اعتماد نمی‌کند؛ نه به دلیل تبلیغات رقیب، بلکه بر اساس داوری تاریخی و اجتماعی خود.

در سطحی عمیق‌تر، سلطنت‌طلبی امروز نمونه‌ای کلاسیک از پروژه قدرت از بالا است؛ پروژه‌ای که به‌جای سازماندهی از پایین، بر بازنمایی رسانه‌ای، حمایت خارجی و مهندسی افکار عمومی تکیه دارد. چنین پروژه‌هایی حتی اگر در مقاطع پرصدا و پرتصویر به نظر برسند، هنگام مواجهه با واقعیت خیابان و جامعه فرو می‌ریزند، چرا که فاقد ریشه‌های مادی و اجتماعی‌اند و بدنه‌ای واقعی برای حرکت در جامعه ندارند.

در مقابل، آنچه در کردستان، آذربایجان، خوزستان و بلوچستان دیده می‌شود، نه محصول بیانیه‌های پرزرق‌وبرق، بلکه نتیجه پیوندهای واقعی اجتماعی است؛ پیوند میان رنج و مقاومت، میان حافظه تاریخی و مبارزه روزمره. همبستگی با مادران دادخواه، اعتراض به ستم ملی و طرد پروژه پهلوی، بیانگر شکل‌گیری آگاهی اجتماعی است که گذشته اقتدارگرا را نه راه‌حل، بلکه بخشی از مسئله می‌داند.

از این‌رو، تقابل میان «یلدای توهم» و «یلدای مقاومت» تنها یک اختلاف سیاسی نیست، بلکه نمایانگر دو منطق اجتماعی است:

منطق قدرت از بالا در برابر منطق مبارزه از پایین؛

منطق نوستالژی در برابر منطق تجربه‌ی زیسته؛

منطق بازنمایی رسانه‌ای در برابر واقعیت خیابان.

آینده رهایی در ایران، نه در احیای پروژه‌های شکست‌خورده گذشته، بلکه در تعمیق همین پیوندهای واقعی، طبقاتی و مردمی رقم خواهد خورد؛ پیوندهایی که از دل مبارزه زنان، کارگران، ملیت‌های تحت ستم و خانواده‌های دادخواه سر برآورده‌اند و نشان داده‌اند که جامعه راه خود را ـ هرچند پرهزینه و دشوار ـ از توهم نجات‌بخش‌های از بالا جدا کرده است.

0 FacebookTwitterWhatsappTelegramEmail

پیام

گالری

ما را دنبال کنید! ​

تماس

  Copyright © 2023, All Rights Reserved Payaam.net