هیوا رستگار
شورای فرهنگ عمومی استان کُردستان در سال ۱۳۹۷، ششم اردیبهشت را به نام «روز سنندج» (روژ سنه) نامگذاری کرد و نخستین مراسم بزرگداشت آن در همان سال برگزار شد. حال چند سالی است این روز در تقویم استانی درج شده و هرساله نیز با برنامههای متنوع فرهنگی و هنری در سطح شهر برگزار میشود. مسئولین استانی در تلاشاند تا آن را در تقویم ملی کشور نیز به ثبت برسانند. آنها دلیل این نامگذاری را تأسیس شهر «سنه» (سنندج (در ششم اردیبهشت سال ۱۰۴۶ هجری قمری (۱۶۳۶ میلادی) توسط «سلیمان خان اردلان»، یکی از والیان «حکومت اردلان» (۱۱۶۸–۱۸۶۷ م) در کوردستان عنوان کردهاند.
منابع تاریخی کوردی نشان میدهند که پیش از بنیانگذاری شهر سنندج، مراکز حکومت اردلانها را قلعههای چهارگانهی تسخیرناپذیر «زَلم» (واقع در سلێمانی/سلیمانیه امروزی در کوردستان عراق)، «حسنآباد» (در سنندج)، «مریوان» و «پالنگان» (در کامیاران) تشکیل میدادند. بهلحاظ استراتژیک، این مراکز که از طریق راههای مواصلاتی نظامی بهیکدیگر متصل میشدند ازجمله نقطه قوت ایالت و ستون فقرات قدرت نظامی-دفاعی آن بودهاند. اما در دورهی صفویان و به هدف تضعیف حکومت تا حدود زیاد مستقل اردلانها، سلیمانخان اردلان از سوی «شاهصفی» وادار به تخریب این قلعهها و انتقال مرکز ایالت از پالنگان و حسنآباد به «سنه» و تأسیس شهری به همین نام میشود. سنه تا پیش از دورهی قاجار، نام اصلی شهر باقی ماند و پسازآن به «سنندج» تغییر پیدا کرد. در همین دوره است که حاکم «ایالت موکری» نیز مجبور به تخریب قلعهی حکومتی و تأسیس شهر مهاباد میشود.
بههرحال، گذار از شیوهی حکمرانی متکی بر قلعهها به شهر، بهشدت از توان دفاعی این ایالت و بهتبع، استقلال سیاسی آن، کاست و به سهم خود در ایجاد زمینههای نابودی حکومتهای پیرامونی پیشامدرن در ممالک محروسه نقش مؤثری ایفا کرد. در همین لحظات تاریخی است که نوعی از فرآیندهای پیشامدرن تمرکزگرایی سرزمینی امپراتوری پی نهاده شد که موجبات دگرگونی در بالانس قدرت مرکز/پیرامون را در امپراتوری صفوی به زیان ساختار نیمهمستقل ایالات، ازجمله اردلانها، فراهم کرد.
در حقیقت، روز ششم اردیبهشت، سالروز صدور این فرمان است که به ابتکار نهادهای استانی هرساله گرامی داشته میشود و تا حد زیادی از طرف مردم شهر نیز[۱] همچون نمادی از اصالت تاریخی و فرهنگی مورد پذیرش و استقبال قرار گرفته است. ضمن یادآوری خطر افتادن در دام نوعی ذهنیت تاریخیگری[۲]، میتوان پرسید: دلالتهای سیاسی-فرهنگی این نامگذاری در اکنونیت کوردستان و مشخصاً شهر «سنه» چیست؟
تاریخ ۷۰۰ سالهی حکومت اردلان و دیگر شاهزادهنشینیها یا امارات کوردی[۳] در ربع آخر قرن نوزدهم بهدلیل مجموعهای از عوامل داخلی (روابط درون امارات و روابط میان آنها) و خارجی (روابط بین امارات و مرکز و کانتکست گستردهتر بازآرایی جهان مدرن) دچار فروپاشی شد. بعدها از درون روند تمرکزگرایی سرزمینی دولت قاجار، دولت-ملت مدرن با سرکوب و سلطهی استعماری بر مناطق پیرامونی تشکیل و بهدلیل منطق سلسلهمراتبی اقتصادی-سیاسی-فرهنگی دخیل در آن، حاکمیت سیاسی پیشامدرن ایالات به مناطق فرودست استحاله یافت و مردمان آن به «اقلیتهای اتنیکی» تبدیل شدند.
در یک صدسال گذشته، «اتنیکها/ملتهای فرودست» ــ یا آنگونه که ناسیونالیسم ایرانی تمایل دارد: «قومیتها» ــ منبع دوگانهی هویت غنی ایرانی/ تهدید امنیتی بودهاند. بهعبارت دیگر، آنها از یکسو، همچون تنوع و ذخایر فرهنگی هویت ایرانی و گذشتهی باشکوه آن صورتبندی میشوند و از سوی دیگر، بهمثابهی تهدیدی هستیشناختی در نسبت با انسجام هویت ایرانی و بهتبع تمامیت ارضی آن جرمانگاری شدهاند. بسته به دورههای تاریخی متفاوت و ضرورتهای سیاسی آن، سیاستگذاریهای امنیتی و فرهنگی حاکمیت در دو سوی این تصویرسازیها در نوسان بوده است.
اگر بخواهیم بحث را به دوران حاکمیت جمهوری اسلامی محدود کنیم، دو مفهوم سیاسی «غائله» و «استان فرهنگی» تمامقد نشاندهندهی این نکتهی فوق است. هرچند که تاریخ دقیق جعل این دو اصطلاح بهترتیب سالهای ۱۳۵۸ و ۱۳۸۸ است، اما همواره بهشکل ترکیبی حاکی از نحوهی مواجههی دولت مدرن در ایران با مسئلهی کوردستان، و مشخصاً رویکرد حاکمیت فعلی، بوده است.
درواقع، اصطلاح «غائله» یا دقیقتر «غائلهی کوردستان» را آیتالله خمینی در سخنرانی منتهی به فرمان جهاد علیه کوردستان (۲۸ مرداد ۵۸) بکار گرفت. در فاصلهی انقلاب ۵۷ تا لشکرکشی دولت مرکزی به کوردستان، سنندج بدل به یکی از کانونهای انقلاب شده بود و در حال زیستن تجربهای از مدیریت شورایی (شوراهای شهر سنندج)، دموکراسی مستقیم و رادیکال (سازمانهای دموکراتیک) و ایدههای سوسیالیستی و ملیگرایانه در قالب احزاب کوردیِ سازمانیافته با پایگاههای تودهای بود. در یککلام، «سنه» نه فقط یک فضای شهری متفاوت از مرکز و حاکمیت در دوران انقلاب، بلکه یک ایدهی سیاسی بود. ازاینرو، فرمان جهاد علیه تخیل سیاسی-اجتماعی رادیکال و دموکراتیک ناشی از این ایده، صادر و «غائله» ای از سوی «توطئهگران و کفار» خوانده شد که بایستی «تمام» میشد.
پیش از جنگ اول حکومت مرکزی علیه کوردستان، در نوروز ۵۸ نیز برخی از مردم و مبارزان انقلابی سنه در تلاش برای تسخیر پادگان ارتش، ازطرف ارتش شهر به رگبار بستهشدند که در تقویم سیاسی کوردستان و خاطرهی جمعی مردم شهر، به «نوروز خونین» و «سنهی خوێناوی» (خونین) مشهور است. در همان دوران بود که از سوی جریانات چپ نیز به «سنگر آزادگان» (منتسب به چریکهای فدایی خلق) و «قلب تپندهی انقلاب ایران» شهرت پیدا کرد. این شهر در جنگ دوم دولت علیه کوردستان در اردیبهشت ۱۳۵۹ نیز پس از ۲۴ روز مقاومت مردمی (از چهارم تا بیستوهشتم همان ماه) در مقابل یورش ارتش و نیروهای سپاهی به شهر، شاهد بمباران و کشتار وسیع مردم غیرنظامی – بیش از ۱۵۰۰ نفر- از سوی حکومت مرکزی بود. پس از چهار دهه، هنوز میتوان بقایای تخریب را در برخی از محلات و مناطق شهر مشاهده کرد؛ تجربهای که بارها در همین شهر تکرار شده است، ازجمله در سوم اسفند ۱۳۷۷ – که دولت اعتراض مسالمتآمیز مردم در رابطه با دستگیری عبدالله اوجالان را به رگبار بست- و جنبش ژینا.
درواقع، سرکوب گسترده کوردستان در درگیریهای پس از انقلاب (۱۳۵۷-۱۳۶۴) و متعاقب آن بازسازی خشونتآمیز حاکمیت سیاسی، منجر به شکلگیری موج گستردهای از «امنیتسازی کوردستان» و دورهای از انسداد سیاسی-اجتماعی تا اواخر دههی ۷۰ ش گردید. در میانهی این سالها، همگام با تداوم سیاستهای امنیتی ناظر بر اصطلاح «غائله» و دیگر مفاهیم مرتبط با آن، ازجمله «تجزیهطلبی»، گفتمان حاکمیت حتی در نهادهایی همچون «جهاد سازندگی»، ضرورت «کار فرهنگی» را بهعنوان مکمل نگاه امنیتی برجسته میکرد.[۴] اما از دورهی اصلاحات به بعد است که بهرغم نوسانهایی در نسبت با کوردستان، حاکمیت سیاست امنیتیاش را بر محور سیاستگذاریهای فرهنگی معطوف به مدیریت فرهنگی مطالبات مناطق اتنیکی-پیرامونی بازنگری کرده است. مجوز نهایی این بازنگری یا علنیساختن آن را علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی ایران، در سفر خود به کوردستان در ۲۲ اردیبهشت ۱۳۸۸ صادر کرد؛ روزی که در سنندج، کوردستان را «یک استان فرهنگی» با «طبیعت سرسبز و زیبا» همراه با «روحیه مهربان و باصفای مردم» و «تاریخ»-ی که در آن «علما و شعرا و اهل فرهنگ و اهل هنر این استان فراواناند»، مورد استیضاح قرار داد.
در حقیقت، «استان فرهنگی» رمز یک مأموریت جدید -با همان اهداف دوران انقلاب- برای «حذف ادغامی» کوردستان است. به همین دلیل است که از ۸۸ به بعد این مفاهیم و جملات بدل به پرتکرارترین ارجاعات و بازنماییهای رسانهای از کوردستان و سنه چه در سطح کشوری و چه در شبکههای استانی شده است. این وضعیت تماما باب میل کالاسازهای آژانسهای توریستی و «نگاه خیرهی» گردشگرانی است که بهشکل متناقضی در قعر رنج اجتماعی مردم در مناطق کوهستانی ههورامان و فضاهای گردشگری تصنعی ناشی از احداث سدها – با هزینهی نابودی محیطزیست و اقتصاد بومی آن مناطق- بدنبال کشف احساسات ناب عارفانه و شاعرانه در آغوش طبیعتاند.
بهرغم اینکه نمیتوان تلاشها و اهداف فعالین مدنی، فرهنگی و هنری کوردستان در سیاسیکردن فرهنگ کوردی را ــ که درعینحال دربرگیرندهی نوعی همپوشانی با ابعادی از فرهنگیکردن امر سیاسی است ــ نادیده گرفت، آنچه امروزه در ابعاد حاکمیتی آن ــ که گاه بهدلیل درجهای از وفاق در قالب پذیرش برخی از بازنماییهای فرهنگی از سوی مردم کورد تا حدودی نامرئی میماند ــ شاهدش هستیم، تلاش برای «فولکلوریزهکردن»[۵] هویت کوردی بهنحوی است که ازسویی مردم عادی درک دقیقی از مکانیسمهای پیچیدهی آن ندارند و از سوی دیگر، فعالین و کنشگران سیاسی و مدنی کوردستان فاقد ابزارهای لازم برای ایجاد یک ضدهژمونی در مقابل آن هستند. در همین بستر است که ایدهی «روز سنندج» متولد میشود. ایدهی حکومتی «روز سنندج» مناسبتی ساخته که در آن در غوغای بنرهای رنگارنگ از بناهای تاریخی، وجوه زیباییشناسانهشده از فرهنگ و فولکلور، نماهایی از مکانهای گردشگری و… (که در سطح شهر تکثیر میشوند)، سنه بهمثابه ایدهی سیاسی مسکوت گذاشته میشود. ششم اردیبهشت هرسال همراه است با یادآوری عناوین دیگری ازجمله شهر خلاق موسیقی، شهر مساجد، پایتخت کتاب ایران (در ۱۴۰۰) و پایتخت نوروز جهان که دوچندان بر متورمشدگی این وضعیت میافزاید.
خلاصه اینکه، سیاستگذاریهای یکی دو دههی اخیر حاکمیت، همپوشانی میان برخی وجوه فرهنگی ناسیونالیسم کوردی و فعالین فرهنگی کوردستان (بهویژه سنه) با سیاستگذاریهای فرهنگی دولت و درنتیجه غلبه و بازتولید جنبههای فولکلوریک و نوستالژیک در میان مردم، سنه و کوردستان را به موزههایی تماشایی از فرهنگ و وجوه اگزوتیک مردمشناختی بدل کرده است.[۶] اما امر سرکوبشده بازمیگردد؛ روز «سنندج» بهمثابهی شهر فرهنگ و فولکلور را در همان ماهی جشن میگیرند که «سنه» امر سیاسی و فرهنگ مقاومت علیه سلطه را تجربه کرده است.
البته تاکید یکجانبه بر سنه همچون ایدهی سیاسی، بهسهم خود میتواند فهم لایههای ساختاری متناقض از حیات سیاسی-اجتماعی این شهر و کلیت کوردستان را مخدوش کند. درواقع، یک نگرش غیرانتقادی در رابطه با چگونگی امکانها و یا تمایلات به بازتولید وجوه سیاسی سنه در متن زندگی روزمره به همان اندازهی وضعیت موردنقد، خطر رمانتیزهکردن و انتزاعیساختن اکنونیت این شهر و بهطورکلی کوردستان را بدنبال دارد. نفس این نکته که چنین مراسم و نامگذاریای مورد استقبال مردم قرار میگیرد حاکی از موفقیت نسبی سیاستهای فرهنگی حاکمیت است. در کنار این نکته، بایستی تمایل شدید اقشار طبقهی متوسط این شهر به زبان فارسی، فرهنگ و سبک زندگی «تهرانی/مرکز/فارس» و تنگناهای زبان کوردی در حوزەهای عمومی شهر را اضافه کرد تا دریافت «روز سنندج» بخشا دلالت بر سویههایی از واقعیت شهری است که عمیقا درمعرض سیاستزدایی و هویتزدایی است.
بااینهمه، یادآوری این نکته ضروری است که ششم اردیبهشت و وجه استعاری آن در رابطه با زمینههای اولیه تضعیف حاکمیت سیاسی در کوردستانِ اردلان، اگرچه «سنندج» را به نمایش میگذارد، اما درصدد بهحاشیهرانی و ناپدیدسازی تجارب و تصاویری از «سنه» است که بهلحاظ تاریخی، سیاسی و اجتماعی در اذهان مردم کوردستان حَک شده است.
پانویسها:
[۱]. این مسئله بهویژه در میان آن دسته از مردم که بهنحوی از انحاء خود را ساکنین بومی و اصیل این شهر میپندارند، شایعتر است.
[۲]. Historicism
[۳]. Kurdish Principalities/Emirates
[۴]. اینکه کوردستان –عمدتاً فعالین فرهنگی و مدنی- خود چه میزان و چگونه در «فرهنگیکردن مسئله کورد» در یک دو دههی موردبحث (از 1364 تا اواخر دههی 70) تأثیرگذار بودند و یا آیا اصولاً چنین بحثی تا این حد سرراست قابلیت توضیحدهندگی دارد، مجال دیگری میطلبد.
[۵]. Folklorization
[۶]. میتوان همزمان این نکته را پذیرفت که شکافهای هر سیاستگذاری امنیتی-فرهنگی و بازشناسی امکانهای مقاومت و سوژگی همواره دربرگیرندهی ظرفیت و مازادهایی است. درعینحال، نباید از امکانها و ظرفیتهای سوژگی بسترزدایی کرده و آن را متورم نمود.