کورش (علی) نوابی
داستانِ یک صد سالهی گذشتهی روشنفکریِ ایرانی داستانِ کشاکش میان ِسنّت گرایان و تجدّد خواهان بوده است. این کشاکش اما از پیِ انقلابِ مشروطه و با برآمدنِ «فرنگی مآبان» رنگی دیگر گرفت. جُنبشِ مشروطه خواهی که برخاست، کوشندگان و رهبران اش از آیین زندگانی غرب جز آیین فرمانرواییِ مشروطه، سامان دادن زندگیِ جمعی بر بنیادِ قانون مشروطه و یکسانیِ مردمان در برابر قانون نخواستند. کوشندگان و رهبران مشروطه هیچگاه نخواستند که از تن و جان و از درون و برون «فرنگی مآب» شوند. اما چون شورِ انقلاب فرونشست، «عدالتخواهی» مشروطه خواهان جای خود را به «فرنگی مآبی» نویسندگان و مردمانی داد که همهی میراث شرق را شایستهی نکوهش و همهی میراث غرب را ستایش انگیز وا مینمودند و ایرانیان را در مو به موی آیین زندگی همانند «اروپاییان» میخواستند. کار نابخردی این فرنگی مآبان بدانجا کشید که سید حسن تقی زاده که خود از کوشندگان جُنبشِ مشروطه میبود، پس از جنگ جهانگیر اوّل که ایران را «در موضع و موقع به کلّی تازه و جدا گانه ای» یافته بود» راه چارهی رویارویی با «خطر تجاوز و دخالت انگلیس» را «قبول تمدّن اروپا بلا شرط و قید… و اخذ آداب و رسوم و تربیت… فرنگستان بی هیج استثناء…» دانست و نوشت: «ایران باید ظاهراً و باطناً، و جسماً و روحاً فرنگی مآب شود و بس.»
در گرماگرمِ آشفتگیهای اقتصادی دههی سی میلادی، هنگامی که اروپا و آمریکا و بسی کشورهای دگر «رکود بزرگ» را از سر میگذراندند، و در پاسخ به به «فرنگی مآبی»هایی از این دست بود که احمد کسروی «آیین» را نگاشت. جانِ سخنِ کسروی در این کتاب حكمتى بَس ساده اما بَس ارجمند بود: اينكه ايرانيان هماوردىِ با اروپاييان را ساده انديشانه چون تفىزاده و همداستاناش در همانندىِ با ايشان نجويند: اگر پروای سرفرازى و نيرومندى خويش میدارند ميراث تاريخى خود را بپالايند و بپیرایند و از رهاوَردِ غرب، آنچه راکه به كار پالايشِ و پيرايشِ ميراث تاريخشان آيد برگيرند و آنچه را که زيانمند است وانَهند: اگر در انديشهى آباد ساختن كاريزِ ويرانهى خويش اند، همان كاريز را پيراسته از آب گوارايش بهره جويند، نه آنكه بر آبهاى ناگوار همسايگان ره گشوده کام خویش را تلختر از پیش گردانند:
اگر کسانی چشمهی آبی از خود دارند و ویرانی بر آن راه یافته آیا بر ایشان است که از آب گوارایش بهره یابند یا آنگه چَشم از [آبادانی چشمهی آب خود] پوشیده از خانههای همسایگان آبِ تلخ و ناگوار برای خود بیاوَرَند؟ (ص ۶۵)
اما كسروى با همهى حكمت ارجمندی كه در «آیین» در زمينهى کَشاکشِ ميان سنّت و تجدّد در آستين میداشت از خام انديشى دراینباره بركنار نبود. در خامىِ انديشههاى كسروى هم اين بس كه چارهی گرفتارىهاى پيچيدهى سرمايهدارى را ساده اندیشانه «برچيدن ماشین» میدانست، (صص ۱۷,۱۸) سوسیالیسم را به الهام از بلشویکهای زمانهی خویش به نادُرُستی «از میان رفتنِ آزادی کار و پیشه» معنا کرده، «دیوانگی» و «سخت خام و کودکانه مینامید»، (ص۴۳) از شناسايىِ ارجِ هنرهای نو بازمانده، سینما را تنها با نگاه به فیلمهای «فارسی» زمانهی خویش «نمایش بیهوده و کودکانه» و ناتوان سازندهی «چشم و اخلاق» نام میداد، (ص ۱۶) ارجمندی در آمدنِ زنان به میدان کار و زندگی جمعی را درنیافته، زنان را «در برابرِ مردان زبون و به نگهداری خویش ناتوان» نامیده، (ص۳۰) کار کردن زنان را «عیبِ ننگینِ» اروپا میشمُرد (ص۳۲) و نظریهی داروینی را بی پژوهشِ کافی در درون مایهاش، جُمله «پندارهایی» میخواند «که یکی از انگلیسیان در بارهی… چگونگی پیدایشِ آدمیان و جانوران» به میان افکنده است. (ص۵۳)
دریغ و درد امّا که خامهی کسروی در «آیین» تنها در اینگونه خام اندیشیها باز نایستاد. در جاى جای کتاب، کسروی از حکمت گران بهای خود روی گردانیده، ناخواسته راه را برای واپسگرایان و تاریکاندیشانِ پس از خویش هموار گردانید: از «بازگشت به خویش» سخن پرداخته میگفت: «باید چشم از اروپا بازدوخت و به زندگانیِ کُهنِ شرقی باز گشت» (ص ۳۵) «آیین فرمانروایی غرب» را «خردمندانه» و «آزادی مردمان و یکسانیشان در برابر قانون» را «نیکو» میخواند اما میگفت که «قانونهای ستودهی اروپا جُز این چند چیز نیست و دیگر قانونهایش بسیار بیخردانه است.» (ص۷۳) پس به جای سخن راندن از پالایش و پیرایش فقه اسلامی از بسیاری کژرویها و ناراستیها، به ستایش از فقه پرداخته آن را «بهترین قانون» (ص ۷۸) مینامید که «در بسی رشتهها، علمِ حقوق را با آن برابری نیست.» (ص ٧٧) پس میگفت: «اروپاییان جربزهی قانونگذاری ندارند و قانونهایی که میگذارند سخت بیهوده و بیخردانه است.» (ص ۸۰)
Ad placeholder
ده سال پس از انتشار «آیین»، کسروی با روشنبینی کم مانند به باز اندیشی رأی خود دربارهی «ماشین» برخاست و دریافت که سرچشمهی آشفتگیهای اقتصادیِ روزگارش را نه در «ماشین»، که در سامان جمعی برآمده از سرمایهداری مىباید جست، چنانکه میگفت:
… راست است که ماشین با حال کنونیاش زیانآور است، چون در هر کجا که رواج گرفته زندگی رو به سختی آورده… چیزی که هست ما باید این حال را از میان برداریم، نه آنکه از ماشین چشم پوشیم… ماشین یا دیگر اختراعهای اروپایی نشانهی پیشرفت جهان است و نمیتوان و نمیباید از آن به جلو گیری برخاست… (۲)
كسروى اما هيچگاه به بازانديشى انديشههايش در بارهى فقه و دربارهى بازگشت به زندگى كُهنِ شرقى همّت نگُمارد و به خامى یا ناراستی ديدگاههايى كه در «آیین» دربارهى زنان، دربارهى سوسياليسم، دربارهى هنر هاى نوين و دربارهى نظريهى داروينى در میان نهاده بود خُستوان نگردید…
آوردهاند که بوفِ مينِروا، الههى خرد و حكمت نزد روميان باستان، ديرهنگام و به هنگامِ شَفَق به پرواز درآيد. چه بسیار بصیرتها که دیر به دست آیند: آنگاه که کارها از دست شُده، خامیها، کژ انديشىها و پيشداورىهاى نُخبگان پتيارهها به بارآوره، خاندانها برانداخته و زندگانی توده را به سياهى و تباهى کشانده است. اینک، كه از پی بيش از صد سال کشاکشِ ميان پرستندگان فرنگ از يك سوى و پرستندگانِ سنّت از سوی دگر، سیاهیِ شَفَقِ سنّت پرستی و سودای دروغينِ «بازگشت به خویش» بر جان و مال ایرانیان سايه فكنده، «بوف مینروا» با پروازِ ديرهنگامِ خويش چه حکمتی را به ایرانیان فردا ارزانی تواند کرد و به نُخبگان و اندیشه وراناش چه درسی تواند آموخت؟ بسا که چیزی نه بیشتر از جانِ حکمتی که کسروی در «آیین» به خوانندگان اش ارزانی داشته بود: اینکه فضیلت را در میانهروی بجویند: نه به دام فرنگی مآبیِ تقیزاده و مانندگان تقیزاده فرو اُفتند و نه به چاهِ سیاهِ سنّت پرستی علی شریعتی، جلال آلاحمد، احمد فردید، احسان نراقی و مانندگانشان در غَلتَند. اگر در اندیشهی آبادانی سرزمینشان و سرفرازی خویشاند «سنّت» و «مدرنیته» را با هم از صافیِ اندیشهی نقّاد بگُذرانند، نه آنکه یکی را چون فرشته بپرستند و آن دیگری را چون دیو دُشمن دارند. کاریزِ درون را بکاوند، اما بپالایند و بپیرایند. نیز، در کارِ پالایش و پیرایش درون، خویش را از آبهای عَفِن و ناپاکِ برون بر کنار دارند، اما از آبهای گوارا و پاکیزهی بیرونیان بی نیاز نینگارند.
Ad placeholder
پانویسها
(۱) حسین تقی زاده، «دورهی جدید»، کاوه، سال ۵، شمارهی ۳۶، اوّل جمادی الآخر ۱۲۳۸/ ۲۲ ژانویهی ۱۹۲۰، ص ۲
(۲) احمد کسروی، «نگاهی به هندوستان»، پرچم، سال ۱، شمارهی ۱۷۱، ۲۸ مرداد ۱۳۲۱