غزاله معتمد
ویوین سیلور، فعال صلح ۷۴ ساله کانادایی ـ اسرائیلی یکی از شناخته شدهترین زنان مبارز در اسرائیل برای صلح با فلسطینیان بود. مدت کوتاهی پس از حمله حماس، یکی از پسران او که در تلآویو ساکن است به خبرگزاری فرانسه گفته بود، روز هفتم اکتبر تلفنی با مادرش در حال صحبت بوده که تیراندازیهای حماس در ساعت یازده صبح (به وقت محلی) آغاز شدند. او اضافه کرده بود مادرش پس از قطع تماس در پیامی برای او نوشته «مردان مسلح در خانهاش واقع در کیبوتص بئری هستند».
ویوین سیلور در سال ۱۹۷۴ به اسرائیل مهاجرت کرد و به عنوان بخشی از جنبش هابونیم درور (Habonim Dror، جنبش سوسیالیستی جوانان یهودی صهیونیست) است به عضویت جامعه کیبوتص جزر (kibbutz Gezer) درآمد. -کیبوتص به دهکدههای اشتراکی گفته میشود در اسرائیل که برپایه کشاورزی و اقتصاد سوسیالیستی بنا شدهاند – او ابتدا به عنوان منشیِ کیبوتص کارش را شروع کرد و بعدها به ریاست این گروه انتخاب شد. فعالیتهای اولیه سیلور بر روی حقوق زنان و نابرابریهای جنسیتی در جامعه اسرائیل متمرکز بود. برای این منظور، او دپارتمان جنبش متحد کیبوتص را برای پیشبرد برابری جنسیتی در سال ۱۹۸۱ تأسیس کرد. او همچنین در کنست (پارلمان اسرائیل) با کمیته فرعی برای پیشرفت زنان در کار و دسترسی عادلانه این گروه اجتماعی به اقتصاد نیز همکاری میکرد.
ویوین سیلور در سال ۱۹۹۰ به همراه همسر و دو پسرش به کیبوتص بئری در نزدیکی مرز غزه نقل مکان کرد. هدف سیلور از کار در کیبوتص سازماندهی برنامههایی مانند آموزشهای شغلی برای کمک به ساکنین غزه و تلاش برای حمایت از کارگران ساختمانی غزه در کیبوتص بود که در ازای کارشان حقوق عادلانهای دریافت کنند.
در سال ۱۹۹۹ سیلور و امل السانا الحجوج، مرکزی عربی-یهودی به نام «برای برابری، توانمندسازی و همکاری» که یکی از شاخه های «موسسه استراتژی های صلح و توسعه نقب»، موسوم به NISPED است، را تأسیس کردند. سیلور قبل از انتفاضه دوم به عنوان مدیر این مرکز فعالیت میکرد. این مرکز پروژههایی را در اسرائیل، غزه و کرانه باختری سازماندهی میکرد. در سال ۲۰۱۰، سیلور و الحجوج جایزه «ویکتور جی. گلدبرگ» را برای صلح در خاورمیانه دریافت کردند؛ جایزهای که سالانه از سوی موسسه آموزش بینالمللی به فعالان عرب و اسرائیلی که در جهت صلح تلاش میکنند، اعطا میشود.
قبل از بسته شدن مرز غزه در سال ۲۰۰۷، سیلور با ساکنان غزه در پروژههای بینفرهنگی کار میکرد. گروهی که او تاسیس کرد، بر روی ایجاد صلح و تقویت ارتباطات تجاری بین صنعتگران فلسطینی و اسرائیلی متمرکز بود.
ویوین سیلور همچنین عضو سابق هیئت مدیره سازمان حقوق بشری بتسلم (B’Tselem) در اورشلیم بود؛ سازمانی که بارها بر ماهیت آپارتاید حکومت اسرائیل بر فلسطینیان تأکید کرده است. او در جهت ایجاد اتحاد برای صلح خاورمیانه با تعدادی از اعضای این سازمان در ارتباطِ پیوسته بود. بخشی از کار داوطلبانه او تحت عنوان راهنمای تورهای خبرنگاران اسرائیلی در مرز اسرائیل و غزه انجام میشد که در واقع از آن به مثابه راهی برای افزایش آگاهی در مورد مبارزات ساکنان غزه استفاده میکرد.
سیلور در سال ۲۰۱۴ همزمان با شروع جنگ غزه بهطور رسمی بازنشسته شد. همان سال به همراه تعدادی از فعالین دیگر سازمان مردمی بینادیانی «زنان صلح را پیش میبرند» (Women Wage Peace) را تاسیس کردند که هدف اصلیاش این بود که دولت اسرائیل را برای اینکه تا سال ۲۰۱۸ به یک «توافق سیاسی قابل قبول دوجانبه» برای پایان دادن به درگیری اسرائیل و فلسطین دست پیدا کند، تحت فشار قرار دهند. در آنزمان سیلور با دو بنیاد خیریه «مسیر بهبودی» (Road to Recovery) – که برای انتقال و درمان بیماران غزه به اسرائیل فعالیت میکند- و پروژه روزانا (Project Rozana) – موسسه غیرانتفاعی مستقر در استرالیا که هدف آن برقراری ارتباط بین فلسطینیهای غزه و کرانه باختری با آموزشهای پزشکی و مراقبتهای بهداشتی مناسب و ایجاد ارتباط بین شهروندان فلسطینی و اسرائیلی است- هم به صورت داوطلبانه همکاری میکرد.
در چهارم اکتبر ۲۰۲۳، سیلور به سازماندهندگان یک راهپیمایی صلح در اورشلیم پیوست. آنها توانستند ۱۵۰۰ زن اسرائیلی و فلسطینی را به خود جذب کنند.
ویوین سیلور در سال ۲۰۱۸ در یک نشست صلح زنان که در مرز غزه برگزار شد، در سخنرانی خود گفت، دولت اسرائیل باید رویکرد خود را تغییر دهد تا صلح را در این منطقه برقرار کند. او سپس خطاب به دولت گفت: «شجاعت لازمی را که باعث تغییر در سیاستها میشود از خود نشان دهید؛ تغییری که آرامش و امنیت را برای ما به ارمغان میآورد. بازگشت به شیوه همیشگی، تنها گزینه نیست.»
برای سخنان او و دیگر فعالان صلح اما گوش شنوایی وجود نداشت. دولت اسرائیل به سیاست سرکوب فلسطینیها ادامه داد و حمله هفتم اکتبر حماس در نهایت جان ویوین سیلور را گرفت. روزنامه واشنگتن پست در گزارشی به روایت یوناتان زیگن پسر ویوین سیلور، از شرح آخرین روز زندگی او و وقایع پیش از کشتهشدنش پرداختهاست. یوناتان زیگن ۳۵ ساله، پسر کوچک ویوین یک مددکار اجتماعیست که از بیخانمانهای تل آویو مراقبت میکند. او به آتشبس اعتقاد دارد و معتقد است میتوان با حماس به راه حل دیپلماتیک دست یافت. او سالهاست که دولت اسرائیل را به دلیل سیاست غیرانسانیاش در قبال غزه محکوم میکند.
در این روایت یوناتان سعی میکند داستان مادرش را آنگونه که زیست و مبارزه کرد برای خوانندگان وضوح ببخشد. از لابهلای خطوط و نوشته پررنج روایت او میتوان دریافت که یوناتان نگران مصادره زیست سراسر مبارزه برای صلحِ مادرش، به نفع ساختار قدرت و دولتمردان اسرائیل است. او از درگیریهای مادرش با دولتمردان و مواضع راسخش در بهرسمیت شناختن درد و ستمی که به مردم بیگناه میرود میگوید و از شجاعت مادرش، که در آخرین دقایق زنده بودنش هم، به امکان وقوع صلح و عدالت اندیشیده و با پسرش از مرگ سخن گفته است. او میگفت: «نتیجه تلاش نکردن برای صلح، جنگ است و این چیزیست که اتفاق میافتد.»
روایت یوناتان از روزهای ناپدید شدن مادرش
شانزده روز از زمانی که ویوین، از خانه خود در کیبوتص بئری ناپدید شده بود، گذشته بود. نظامیان، بسیاری از همسایگان ویوین را سلاخی کرده بودند، خانههایشان را آتش زده و عدهای را هم ربوده بودند. دولت اسرائیل بر این باور بود که ویوین در میان ۲۴۲ نفری است که قرار بود حماس به غزه باز گرداند.
یوناتان یک تماس بیپاسخ از واحد رابط گروگان نیروهای دفاعی اسرائیل و انبوهی از هشدارهای خبری دریافت کرد: «حماس در حال آماده شدن برای آزادی دو زن گروگان در غزه است.»
افسر رابط نظامی به یوناتان گفته بود: «هیچ تأییدی در مورد اینکه کدام گروگانها آزاد خواهند شد، وجود ندارد». اما یوناتان احساس امیدواری کرده بود. او در۱۶ روز گذشته خود را مجبور کرده بود تا غیرقابل تصورترین احتمالها را در نظر بگیرد: شناسایی جسد مادر در میان خاکستر خانهاش، ویدئویی که تأیید کند او توسط نیروهای حماس اعدام شده و حتی کشتهشدن مادرش در حمله هوایی اسرائیل به غزه.
ولی در یک لحظه هم تصور کرد همه چیز میتواند به شکل دیگری تمام شود: مادرش در آپارتمانش را باز کند و وارد خانه شود.
منصفانه به نظر میرسید که ویوین جزو اولین کسانی باشد که آزاد میشوند. او بیشتر عمر کاری خود را صرف محکوم کردن رفتار اسرائیل با فلسطینیها، لابیکردن برای دستیابی به راهحلهای دیپلماتیکی که جلوی درگیریها را بگیرند و انتقال کودکان از غزه به بیمارستانهای اسرائیل، کرده بود. اگر ربایندهها نام او را در اینترنت جستجو میکردند، میدیدند که یکی از برجستهترین فعالان مترقی اسرائيل را گرفتهاند.
همه اینها از ذهن یوناتان گذشته بود و همچنان منتظر اطلاعات بود. برادرش چن، هم در کنارش نشسته بود و پیامهای گروه واتساپی که برای خانوادههای اسیران بود را چک میکرد. برخی از خانوادهها معتقد بودند که غزه باید برای انتقام با خاک یکسان شود. برخی نگران بودند که محاصره اسرائیل جان عزیزانشان را به خطر بیندازد.
چن ۳۶ ساله و دانشجوی دکترای باستان شناسی در دانشگاه کنتیکتست که بعد از ۷ اکتبر به اسرائیل بازگشته. او معتقد است که اسرائیل باید در غزه واکنش نظامی نشان دهد و نمیتوان به حماس برای مذاکره اعتماد کرد. چن و یوناتان بر سر اینکه رویکرد واکنش نظامی درست است یا صلح و آتشبس با هم اختلاف نظر داشتند.
دو برادر هر روز کارهایی را که به آنها گفته شده بود ممکن است آزادی مادرشان را تسریع کند انجام میدادند؛ با سیاستمداران اسرائیلی و کانادایی ملاقات میکردند، در مصاحبهها سعی میکردند جزئیاتی را انتخاب کنند که وجدان ربایندههای ویوین راتحتتاثیر قرار دهد و با خانواده سایر اسیرها به تظاهرات و راهپیمایی میرفتند. آنها باید همان داستانها را درباره مادرشان برای روزنامهنگاران هم تکرار میکردند، اینکه او در وینیپگ بزرگ شد و در سال ۱۹۷۴ به اسرائیل نقل مکان کرد تا کیبوتص جدیدی را پایهریزی کند و زندگی خود را وقف ابتکارهای صلح منطقهای کند. اینکه او علیه محاصره غزه جنگیده بود. اینکه برای تولد نوههایش کیکهای تزئينشده درست میکرد.
چن و یوناتان در حالیکه پوسترهایی از چهره ویوین را در دست داشتند که زیرش عبارت «ربودهشده» نوشته شده بود، پیامهای رسیده را برای چندمین بار میخواندند و به دنبال سرنخهایی میگشتند که ممکن بود برای اولین یا پانزدهمین بار از دست داده باشند. سعی میکردند پستهای منتشرشده در رسانههای اجتماعی اسرائیلیهای جنگطلب را نادیده بگیرند که میگفتند مادرشان به خاطر فعالیتهایش مستحق کشته شدن است، و همچنین پستهای دیگری که از همهجای دنیا منتشر میشد و بهنظر میرسید که حمله حماس را بهعنوان نوعی مقاومت مشروعیت میبخشد. آنها تلاش میکردند فراموش کنند که آزادی مادرشان تا حد زیادی به دولت اسرائیل بستگی دارد، همان دولتی که هم ویوین و هم پسرانش در برابر خشونتهای موجود مسئول میدانستند.
شب قبل، دولت اسرائیل حملات خود به غزه را تشدید کرده بود. تا آنزمان هزاران فلسطینی کشته شده بودند. بسیاری از خانوادههای اسیرها از حملههای اسرائیل حمایت میکردند؛ برخی از آنها هم بیانیهای با این عنوان را منتشر کرده بودند: «تا زمانی که همه برنگردند آتشبسی وجود نخواهد داشت.»
هر دو برادر مطمئن بودند که اگر مادرشان بود، با همه اینها مخالفت میکرد. سیاست او تزلزل ناپذیر بود. ویوین حتی پس از اینکه پسرانش از «چشمانداز صلح» دست کشیدند، باز هم مقاومت کرده و به مبارزه خود ادامه داده بود. یوناتان میگوید: «من به او میگفتم ناامیدکننده است، اسرائیل مرده است.» و او میگفت: «صلح میتواند همین فردا محقق شود.»
ویوین «صلحیست» (Peacenik) بود، بخشی از یک گروه در حال کوچکشدن از چپهای سکولار اسرائیلی که به زندگی جمعی و نقشه راه برای صلح اعتقاد داشتند. آنها از سیاستهای راست دولت اسرائیل و تکثیر شهرکهای یهودی در کرانه باختری وحشت زده بودند. برخی از آنها مانند ویوین، زندگی در نزدیکی غزه را انتخاب کردند تا به محل فعالیتهای عجینشده با زندگیشان نزدیکتر باشند. روز ۷ اکتبر، آنها جزو اولین کسانی بودند که کشته شدند.
پسران ویوین از خودشان میپرسیدند که آیا ممکن بود این حمله، سیاست مادرشان را تغییر بدهد؟ یکی از مهمترین متحدان ویوین در کیبوتص زنی بود که شوهرش جلوی چشمش به قتل رسید. حالا او جنبش صلح را رها کرده بود و خواستار انتقام بود.
ویوین سالها، دو برادر را به سفر به غزه و کرانه باختری و شرکتکردن در اعتراضات تشویق کرده بود و وقتی از شرکت در آن امتناع میکردند، پیامهای تندی برایشان ارسال میکرد. برای ویوین داشتن اعتقاداتی که کاری برای دفاع از آنها انجام نمیدهی، معنی نداشت. او مدام در حال اعتراض به تلفات غیرنظامیان ناشی از حملات نظامی اسرائیل بود و برای گرفتن نقش فعالتر رهبری زنان در کیبوتص و این اواخر هم علیه تلاشهای بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل برای تضعیف دادگاه عالی، پیگیرانه مبارزه کرده بود.
دو روز بعد، یوناتان و چن در حالی که پوستر مادرشان را در دست داشتند در مرکز تل آویو به یک راهپیمایی پیوستند. در عکس، ویوین لبخند میزد. موهای خاکستریاش روی پیشانیاش افتاده بود و سمت چپ دوربین را نگاه میکرد. بر روی پوستر نوشته شده بود: «او را به خانه برگردانید». گروهی متشکل از چند صد نفر از تظاهرکنندگان و اعضای خانواده ربودهشدگان جمع شده بودند تا به دولت اسرائیل فشار بیاورند برای آزادی گروگانها تلاش بیشتری کند. آنها به عبری و انگلیسی شعار میدادند: «همین حالا!»
تظاهرکنندگان به نزدیکی «کیریا»، یک مرکز تأسیسات نظامی در مرکز شهر تل آویو رسیدند، جایی که مردم با ماسکهای چهرههای مفقودان جمع شده بودند. چهره ویوین و افراد دیگری از کیبوتص روی آن ماسکها دیده میشد: یک همکلاسی دبیرستان، یکی از همسایهها و بچه یک دوست. یوناتان با اشاره به عکس یک زن گفت: «او مرده است»، به عکس دیگری هم اشاره کرد و گفت: «او هم مرده است»، به عکس دیگری از یک خانواده نگاه کرد و گفت: «آنها همگی مردهاند».
صبح هفتم اکتبر ویوین به یوناتان پیام داده و گفته بود صدای راکت و شلیک گلوله را بیرون از خانه خود شنیده است. کاملاً مشخص نبود که چه اتفاقی در حال وقوع است، اما ویوین برای پسرش نوشته بود، به نظر میرسد کیبوتص مورد حمله قرار گرفته. یوناتان در جواب نوشته بود: «چی شده؟» اما ویوین دیگر پاسخی نداده بود. ویوین وسط یک مصاحبه رادیویی با مجریای بود که بارها در مورد فعالیتهایش با او مشاجره کرده بود. شنیدن حرفهای ویوین از میان صدای آژیر موشک دشوار بود، اما به نظر میرسید حتی در شرایطی که مورد حمله قرار گرفته هم، میزبان را در مورد اهمیت توافق بین اسرائیلیها و فلسطینیها به چالش میکشید. برای ویوین هر مکالمهای میتوانست به بستری برای بحث برای صلح تبدیل شود، و اینجا هم فرصت دیگری بود.
ویوین بعد از مصاحبه به یوناتان پیام داد: «من از مصاحبه رادیویی خیلی عصبانی هستم.» و بعد سعی کرد کمی خیال پسرش را بابت وضعیتش راحت کند. یوناتان بعد از دقایقی نوشت: «چیزی بگو.» ویوین جواب داد: «چیزی…. دارم سعی میکنم حس شوخطبعی خودم را حفظ کنم.». یوناتان ساعت ۱۰:۱۷ دقیقه نوشت: «هنوز تیراندازی هست؟» ویوین پاسخ داد: «تا یک دقیقه پیش بود، الان سکوت وهمآوریست.» و در ادامه نوشت: «هنوز چیزی نمیدانم. نمیتوانم تشخیص بدهم که فریادهای بیرون به زبان عربی است یا عبری.»
و بعد در ساعت ۱۰:۳۸ نوشت: «شاید شاهد یک قتل عام باشیم» و ادامه داد: «دلم میخواهد به همه بگویم که چقدر شما را دوست دارم و چقدر خوشحالم که شماها را در زندگیام داشتم»، و بعد نوشت: «آنها الان در خانه هستند». یوناتان نوشت: «مامان؟» او پاسخ داد: « اینجا هستم.» و ادامه داد: «از صدای نفس کشیدنم میترسم.»
یوناتان نوشت: « هیچ کلمهای برای گفتن پیدا نمیکنم، من اینجا باهاتم». ویوین نوشت: «میدونم. حست رو میفهمم». یوناتان نوشت: «الان در امان هستی؟» دوباره نوشت: «مامان؟؟؟»
و او دیگر پاسخ نداد.
هفده روز پس از ناپدید شدن ویوین، یوناتان تلآویو را برای ملاقات با الی کوهن، وزیر امور خارجه کشور و گال هیرش، رئیس تیم نجات اسیران به مقصد اورشلیم ترک کرد.
قرار بود این مذاکره بهروزرسانی برای خانوادههای اسیرها باشد. دولت در مورد تلاشهای خود برای تضمین آزادی ۲۴۲ اسیر صحبت مشخصی نکرده بود. طبق آمار خودشان، اسرائیل از ۷ اکتبر بیش از ۶۰۰۰ بمب بر روی غزه انداخته بود. هیچکس توضیح نداده بود که چه اقدامهای احتیاطی برای جلوگیری از کشتن گروگانها انجام شده است.
یوناتان با یک تیشرت و شلوارک وارد وزارت خارجه در مرکز شهر اورشلیم شد. کوهن و هیرش هم بودند، دو مردی که مادرش علیه آنها تظاهرات کرده بود. آنها همینطور که صحبت میکردند در اتاق قدم میزدند.
یوناتان پرسید: «پس آتشبس چه میشود؟» و به یاد میآورد کوهن متحیر شده و گفته بود: «این پاداشی برای حماس است.» یوناتان پاسخ داده بود: «پس شما دست به هر کاری میزنید تا گروگانها را بیرون بیاورید، به جز پاداش!».
کوهن گروه را مورد خطاب قرار داده و به طور مبهم در مورد طرح آزادی اسیران صحبت کرده بود. یوناتان به یاد میآورد که او گفته بود باید مراقب چیزهایی که به اشتراک میگذارند باشند تا جزئیات به مطبوعات درز نکند. و بعد پرسیده بود «آیا کسی سوالی دارد؟». یوناتان دستش را بلند کرده و گفته بود: «وقتی از نابودی حماس صحبت میکنید، شمایلی از پروپاگاندا به نظر میرسد، چون این کار را در ۱۵ سال گذشته انجام ندادهاید و اکنون هم نخواهید کرد. اگر این کار را انجام دهید، آنها هم گروگانها را میکشند». کوهن پاسخ داده بود: «ما در جنگ پیروز میشویم».
کمی بعد جلسه به پایان رسیده بود و یک چیز بود که یوناتان به زبان نیاورده بود و آن این بود که او معتقد بود تهاجم زمینی فقط یک استراتژی بد نیست، بلکه یک استراتژی غیراخلاقی هم هست. این حرفی بود که اگر ویوین بود حتما میگفت. اما یوناتان برای بحث و جدل انرژی نداشت. ویوین میگفت: «وقتی با اسرائیلیها صحبت میکنم، بحث برایم فرسایشی و پرمناقشه میشود.»
ویوین اتاق زیر شیروانی خود را به اتاق مهمان تبدیل کرده بود تا پسرها و نوههایش بتوانند در تعطیلات آخر هفته پیش او بیایند و بمانند. بچهها دوچرخهسواری میکردند و از بستنی یخیای که مادربزرگشان درست میکرد میخوردند. یوناتان غزه را با دست نشان میداد و به فرزندانش میگفت: «این بزرگترین زندان روباز جهان است.» و بعد او و ویوین در مورد امکانپذیر بودن توافق صلح با هم بحث میکردند.
همین برنامه را قرار بود در هفتم اکتبر که مصادف با تعطیلات یهودیان است هم انجام دهند. اما یک روز قبل یوناتان نظرش را تغییر داد؛ «ما فکر کردیم، شاید این بار بهتر باشد خودمان جشن بگیریم.». صبح روز بعد، پس از شروع حمله ویوین در تماس تلفنی به یوناتان گفت: «خدا را شکر که اینجا نیستید.»
بیست و شش روز بعد از ناپدید شدن ویوین سیلور، یوناتان تصمیم گرفته بود به کیبوتص برود. یکی از دوستان خانوادگی از طریق پستهای بازرسی نظامی جدید که در جنوب اسرائیل ایجاد شده بود، او را به آنجا برده بود. ورودی بئری به پایگاه نظامی تبدیل شده بود و توپخانه هر چند دقیقه یکبار شلیک میکرد.
یوناتان از مقامات امنیتی اجازه گرفته و به خانه مادرش رفته بود. خیابانها مملو از آوار بود: یک کامیون پر از گلوله، ماشین لباسشویی، دوچرخه سوخته، لاشه سگ همسایه.
او درباره اینروز میگوید:
خانه مادرم از دوده سیاه شده بود و کاملا سوخته بود. داخل خانه شیشه و چوب زیر پایم خرد میشد. در ذهنم سعی میکردم دلیلی برای آمدنم پیدا کنم، فکر میکنم رفتم چون میخواستم چیزی را حس کنم. از کنار پیانوی سوخته و از روی فرش اتاق نشیمن که خاکستر شده بود، میگذشتم و همینطور زمین را با دقت بررسی میکردم، به دنبال نشانهای از زنده بودنش میگشتم.
بازرسان اسرائیلی چند هفته گذشته را صرف جستجوی خانهها برای یافتن مدارک DNA کرده بودند تا به مشخصشدن اینکه آیا قربانیان این کیبوتص قبل از انتقال اجساد به غزه کشته یا زخمی شدهاند، کمک کند. اما یوناتان به مقامهای اسرائیلی اعتماد نداشت. این موضوع او را به این فکر انداخته بود که آیا ممکن است چیزی بیابد – مدرکی دال بر مرگ ویوین یا زنده ماندن او – که دیگران از قلم انداخته باشند. اما چیزی که پیدا کرد، عینک مطالعه مادرش با لنزهای شکسته، یک مایکروویو منفجر شده و یک جاشمعی لهشده بود. اتاقی که مادرش از آنجا به او پیام داده بود تماماً سوخته بود. در آنجا هیچ اثری از زندگی نبود.
بیرون خانه یک سرباز در حال اسکورت گروهی از دانشگاهیان اسرائیلی بود که برای ثبت ویرانه خانهها آمده بودند. یوناتان خود را به سرباز معرفی کرده بود و توضیح داده بود که این خانه متعلق به مادرش است. سرباز پرسیده بود: «او زنده است؟» یوناتان گفته بود: «نمیدانم» سرباز پرسیده بود: «به نظر شما در مورد اسرا چه باید کرد؟»، شاید به خاطر جایی که آنها ایستاده بودند یعنی چند قدمیِ اتاق خواب مادرش، یا چون از تلاش برای پنهان کردن عقایدش خسته شده بود، این بار استدلال اخلاقی را مطرح کرد: «آتش بس برای نجات جان آنها.» سرباز پرسیده بود: «چرا؟ چون جنگ آنها را در معرض خطر قرار میدهد؟»
-«بله، و من فکر نمیکنم این روش درستی باشد.»
-«شما فکر نمیکنید کشتن تروریستها درست است؟»
-«من فکر میکنم ابتدا باید روی افراد ربوده شده تمرکز کنیم و سپس یک تغییر اساسی ایجاد کنیم، و این تغییر قطعاً از جنگ بهدست نمیآید، بلکه از صلح حاصل خواهد شد.»
سرباز به وضوح عصبانی شد: «و فکر میکنید صلح با آنها امکانپذیر است؟ حتی بعد از اتفاقی که اینجا افتاد؟»
یوناتان پاسخ داد: «بله.»
صدای توپخانه اوج گرفت و یوناتان انبوهی از وسایلی را که از خانه نیمهویران مادرش جمع آوری کرده بود در دست داشت. سرباز گفت: «امیدوارم مادرت را به زودی پیدا کنی.»
پنج هفته پس از حمله، بقایای پیکر ویوین سیلور که در بئری پیدا شده بود شناسایی و مرگ او در ۱۳ نوامبر ۲۰۲۳ تایید شد. ویوین سیلور در ۱۶ نوامبر در کیبوتص، به خاک سپرده شد. جمعیتی حدود ۱۵۰۰ نفر در مراسم تشییع جنازه این فعال صلح شرکت کردند.
جنگ و نظامیگری، آرمان صلحی را که ویوین سیلور بهدنبال آن بود به رویایی رنگباخته بدل کرد. تا آنجا که به گفته سماح سلیمه، فمینیست فلسطینی و از همکاران ویوین سیلور، یکی از فعالان اسرائیلی نام ویوین را به یاد او روی بمبی نوشت که قرار بود روی غزه انداخته شود.