حسن ستایش
در روزهای گذشته هشتگهایی درباره رفح به فارسی در توئیتر با تلاشهای روزافزون اپوزیسیون راستگرا و سلطنتطلب ایرانی داغ شدند که گواه حضور سمج جریانی خطرناک حتی پس از قیام ژیناست؛ جریانی که از سکسیسم و هموفوبیا سلاح میسازد.
غالب کسانی که این هشتگها را بازنشر میکنند، مردان هستند. و البته نباید بخش عمدهای از باتها و نیز اکانتهای سازماندهیشده برای بازنشر چنین هشتگهایی را نادیده گرفت.
حمایتکردن یا حمایتنکردن از فلسطین مسألهی اصلی در این هشتگها نیست. مسألهی اصلی خطر جریانی است که علیهِ خواست پیشرو اکثریت جامعهی ایران، یعنی خواست بهرسمیتشناختن حقوق زنان (و کوئیرها، هرچند ظاهراً و متاسفانه نه هنوز اکثریت جامعه) و رفع تبعیض از آنها و مقابله با خشونت جنسیتی و بازتولید آن، دستبهکار بازتولید خشونت جنسیتی برای رساندن پیامِ سیاسی خود شدهاند.
این جریان سیاسی نه تنها پس از قیامِ ژینا پیوندهای خود را با پدرسالاری و سکسیسم به پرسش نکشیده، که بارها تلاش کرده تا شعار ارتجاعی «مرد، میهن، آبادی» را جایگزین شعار فراملی و پیشروِ آزادیخواهان منطقه ــ ژن، ژیان، ئازادی/ زن، زندگی، آزادی / …… ــ کند و همبستگی اتنیکی در ایران را با انسانزدایی و «تروریست»خواندن و «تجزیهطلب»خواندن مبارزان شماری از ملیتهای ساکن این جغرافیا از بین ببرد.
به عبارت دیگر، برای این جریان سیاسی که خود را اپوزیسیون جمهوری اسلامی معرفی میکند، بازتولید ستم ملی همزمان با بازتولید ستم جنسیتی مایهی شرم و رسوایی نیست.
از سوی دیگر، آنچه در غزه و در رفح میگذرد، فارغ از گرایش و موضع سیاسی، مسألهای انسانی است. ما گزارشهای سازمانهای بینالمللی حقوق بشری و کمیتههای گوناگون سازمان ملل دربارهی نقض فاحش حقوق بشر به دست رژیم جمهوری اسلامی در ایران را جدی میگیریم. به همان اندازه، این گزارشها دربارهی نقض فاحش قوانین بینالمللی و احتمال ارتکاب جرم نسلکشی در غزه به دست دولت اسرائیل را باید جدی گرفت.
در همان سازمان ملل که گزارشگران و کارشناساناش ارتکاب کشتار و سرکوب مرگبار و خشونت جنسیتی علیه معترضان در قیام ژینا به دست جمهوری اسلامی را مستند کردهاند، گزارشگر ویژه در امور سرزمینهای اشغالی فلسطین دست به مستندسازی نسلکشی علیه فلسطینیان زده است.
دیدهبان حقوق بشر و سازمان عفو بینالملل که بارها علیه جمهوری اسلامی و سرکوب در ایران بیانیههای هشدارآمیز صادر کردهاند و به مستندکردن گسترهی انواع نقض فاحش حقوق بشر و کشتار مردم به دست نیروهای امنیتی در ایران پرداختهاند، دولت اسرائیل را هم عامل برپا کردن نظام آپارتاید علیه فلسطینیان معرفی میکنند و خواهان تحریم اسرائیل برای واداشتن این رژیم به پایان دادن به حملههای غیرقانونی و جنایتهای جنگی شدهاند.
توافق غالب سازمانهای معتبر حقوق بشری و فعالان معتبر حقوق بشر ــ و نه حقوقبگیران این یا آن دولت که خود را “فعال حقوق بشر” جا میزنند ــ بر این است که در اسرائیل نژادپرستی ساختاری علیه عربها واقعیتی انکارنشدنی است؛ حتی شهروندان عرب اسرائیل در کنار عربهای فلسطینی. آیا بخشی از ایرانیها فکر میکنند از نگاه دولت اسرائیل، جان آنها بیش از عربها ارزش دارد؟ در لحظهای که رژیم اسرائیل تصور کند برای “امنیت ملی”اش باید به ایران حمله کند، فکر میکنند ارزش بیشتری برای جان غیرنظامیان ایرانی نسبت به عربها در غزه قائل خواهد بود؟
به خاطر داشته باشیم: تا کنون بیش از ۳۶ هزار و ۲۸۴ فلسطینی در غزه کشته و حدود ۱۰ هزار تن ناپدید شدهاند. شمار مجروحان نیز بیش از ۸۲ هزار تن است.
رفح میزبان ۱,۵ میلیون آوارهی داخلی جنگ است و در روزهای اخیر حملهها به آن شدت گرفته است. متیو هالینگورث، مدیر فلسطین در برنامه جهانی غذای سازمان ملل، درباره شرایط کنونی رفح ۱۱ خرداد گفت:
صداها و بوهای زندگی روزمره هراسناک و آخرالزمانی هستند. آدمها با صدای بمب و پهپاد و جنگ میخوابند و بیدار میشوند. و حالا تانکها دارند به مناطق مرکزی شهر رفح وارد میشوند.
این موضوع، موضوعی مربوط به چپ و راست نیست. اگر عقل سلیم قرار باشد دربارهی انسانیبودنِ وضعیتی حکم صادر کند، این وضعیت را دوزخی و غیرقابل توجیه و غیرقابل تحمل خواهد دانست. آدمها میتوانند بیتفاوت باشند؛ همانطور که بسیاری هستند. اما تلاش فعالانه برای توجیه جنایت، با استفاده از ترکیبهایی که خشونت جنسیتی را بازتولید میکنند، قطعاً با هدفی فراتر از دشمنی با فلسطین و یا حتی دشمنی با خود جمهوری اسلامی رخ میدهد: هدف نهایی دشمنی با نیروهای پیشرویی است که در ائتلافی گسترده در قیام ژینا علیه پدرسالاری و ستم ملی و برای آزادی و برابری برخاستند. چرا؟ چون این نیروها به جریان ارتجاعی، زنستیز و هموفوبی که اکنون بلندگوی اصلی ترندها علیه رفح است، تن نخواهند داد.
اما آیا هیچ بخشی از بدنهی اجتماعی در این جشنوارهی نفرت و خشونت حضور ندارد؟ حتما حضور دارد. حتما بخشهایی از جمعیتهای گوناگون ایران واقعاً چنین نگاهی به رفح را در سایهی زندگی در رژیم سرکوبگر جمهوری اسلامی اختیار میکنند یا حتی خود را بخشی از گرایش جهانی راست افراطی میفهمند.
برای دستهی اول، میتوان به خطرهای بالقوه جریانی که بازنمایی آنها را برعهده گرفته، اشاره کرد؛ به اینکه آنها روی دیگر سکهی جمهوری اسلامی هستند. و برای دستهی دوم، امید داشت که زمانی جبههشان را به جایی خالی از کینهتوزی صرف تغییر دهند.