
✍️: گلاویژ رستمی
ماندگاری انسان در عمل تاریخی: از بدن فانی تا تأثیر ماندگار
جملهی مارکس «انسان در جسم خود فانی است، اما در عملکرد خود ماندگار» نباید بهعنوان یک توصیه اخلاقی یا تأمل شاعرانه در نظر گرفته شود. در بستر ماتریالیسم تاریخی، این گزاره حکم علمی و تحلیلی است: انسان تنها زمانی در تاریخ باقی میماند که کنش او، نه بهعنوان تجربهی زیستی یا نیت فردی، بلکه بهعنوان رابطهی مادی و آگاهانه با مناسبات اجتماعی ـ اقتصادی، قادر به ایجاد دگرگونی باشد. مرگ زیستی طبیعی است و اجتنابناپذیر؛ اما اثر تاریخی انسان محصول مداخله در روندهای تولید، استثمار، و ساختار قدرت است. آنچه ماندگار میشود، نه احساسات یا رنج شخصی، بلکه عمل مادیای است که مناسبات موجود را به پرسش بکشد و توانایی بنا کردن جایگزینی را داشته باشد.
در رویکرد مارکسیستی، «پراکسیس» یعنی عمل آگاهانه و مادی جایگزینِ تأمل منفعل میشود. عمل انسان زمانی واقعا انسانی است که مناسبات اقتصادی و اجتماعی را تغییر دهد، مناسباتی که انسان را به کالایی بدل کردهاند. زندگی روزمره در سرمایهداری ولو پرزحمت و طاقتفرسا — اگر نتواند ساختارها را دگرگون کند، در تاریخ اثری نمیگذارد. کارگر کارخانه، زنی که نیروی بازتولید را تأمین میکند، کودکی که کار میکند همه در همان شبکهی تولیدی گرفتارند؛ اما اگر کنش آنها فقط بازتولید نظم سرمایهداری باشد، تاریخ آنها را نادیده میگیرد. در چنین شرایطی، «عمل» از انسانیت تهی میشود و به «عمل غیرانسانی» بدل میگردد؛ عملی که نه رهایی میآورد، نه خلاقیت میدهد، نه ساختار میشکند، بلکه انسان را در تاروپود استثمار حفظ میکند.
تحلیل مارکسیستی میان «عمل انسانی» و «عمل غیرانسانی» تمایز کلیدی قائل میشود. عمل انسانی کنشی است که خلاقیت، سوژگی و آزادی انسان را احیا میکند، مناسبات شیءواره (commodification) و سلطهی سرمایه را به چالش میکشد، و امکان رهایی و دگرگونی اجتماعی را فراهم میآورد. اما عمل غیرانسانی محصول شرایطی است که انسان را از توان تأثیرگذاری، از محصول کار و از خویشتن خود بیگانه میکند، و کار را به کالایی بدل میکند که علیه خود انسان به کار میافتد. سرمایهداری ساخت همین نوع عمل را هدف گرفته است: کارگر هرچه بیشتر تولید کند، زندگیاش بیارزشتر میشود، محصول کاراش از او دورتر میگردد، و انسانیت او در برابر ارزش کالاها سقوط میکند. این تحلیل از «کار بیگانه» و «بیگانگی کارگر از محصول و از خویشتن» در متن اصلی Economic and Philosophic Manuscripts of 1844 تشریح شده است.
اما گسست و امکان تغییر نیز در همین زخمهای استثمار پنهان است. زمانی که کنش بیگانهشده به کنش آگاهانه، جمعی و طبقاتی تبدیل میشود — از طریق اعتصاب، شورش، سازماندهی، تشکیلات سیاسی و آگاهی طبقاتی — عمل به تاریخ وارد میشود و ماندگاری مییابد. در این لحظات است که سوژگی فردی به سوژگی جمعی تبدیل میشود؛ فرد به تنهایی تاریخ نمیسازد، اما در بستر طبقهی کارگر و سازمان آگاهانه، نیرویی تاریخی و ساختارشکن پا میگیرد. این همان نکتهای است که در Theses on Feuerbach مارکس بهوضوح عنوان میشود: «فلاسفه جهان را تنها تفسیر کردهاند؛ نکته این است که آن را تغییر دهیم.»
این تحلیل هشداری صریح به احزاب و جنبشهای چپ است: اگر مبارزه نظری و اعلامی به سازماندهی واقعی، ابزار مادی، و دخالت طبقاتی در مناسبات تولید نینجامد، محکوم به فناست. صرف شعار، تحلیل یا آگاهی فردی کافی نیست؛ اگر اینها تبدیل به قدرت مادی نشوند، بازتولیدِ سرمایه را تسهیل میکنند و نه مقاومتِ ساختاری. تاریخ بیرحم است: آنچه نظم کنونی را بازتولید میکند زود یا دیر محو میشود.
راه رهایی روشن است: عمل رهاییبخش، یعنی کنش جمعی طبقاتی، سازمانیافته، مادی و ساختارشکن.
کنشی که مناسبات مالکیت خصوصی، کار بیگانه، استثمار و کالاییسازی انسان را هدف بگیرد؛ کنشی که طبقهی کارگر را متحد و آگاه کند؛ کنشی که نهادها و ابزار مبارزه بسازد؛ کنشی که انسان را از کالایی شدن بازدارد و امکان زیستن انسانی و آگاهانه فراهم کند.
بدن انسان ممکن است بمیرد، اما تاریخ زنده است. اگر عمل ما نه بهصورت فردی و پراکنده، بلکه بهصورت جمعی، طبقاتی و مادی در مسیر رهایی قرار گیرد، ماندگار خواهیم شد. ماندگاری در حافظهی تاریخ نیست؛ ماندگاری در ساختارهای جدید است: نهادهایی که انسان را به ابژهی سود بدل نکنند، مناسباتی که انسانیت را پاس بدارند، و جامعهای که تولید و توزیع را بر اساس نیاز، نه سود، تنظیم کند.
موفقیت چنین کنشی بستگی دارد به آگاهی تئوریک، تشکیلات منسجم، و ارادهی انقلابی. برای ما کمونیستها، پیکارگران راه آزادی و عدالت وظیفهمان تنها مبارزه نیست؛ وظیفهمان ساختن تاریخ است.
منبع:
• Marx, Karl. Theses on Feuerbach. 1845.
• Marx, Karl. Economic and Philosophic Manuscripts of 1844.
• Marx, Karl. Capital (Das Kapital)
برای تحلیل عمیقتر سرمایه و مناسبات تولید (جلد اول، 1867).
٢٦–١١–٢٠٢٥